صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

«دیگر اعتمادی به آموزش اداره و مدیران گرامی نداشتم!»

داستان یک معلم با کرونا و مدرسه

معصومه شعبان زاده گل سفیدی

داستان یک معلم با کرونا و مدرسه  اوایل مرداد ۱۴۰۰ بود که اسپلیت منزل مادرم به دلیل نوسانات برق از کار افتاد و دیگر خانه را سرد نمی کرد. مادر با خواهر و خواهر زاده ام زندگی می کند. مادرم از من خواست دنبال تعمیرکار بگردم و من ضمن تماس با یکی از دفاتر فروش ال جی - شماره تماس خدمات پس از فروش ال جی را در گوگل نیافتم - توسط خانمی به یکی از تعمیرکاران شهر در زمینه محصولات ال جی معرفی شدم. تعمیرکار مربوطه در اولین فرصت به خانه مادرم آمد و گفت کار او نیست و فرد دیگری را معرفی کرد. سرویس کار مورد نظر آمد و سه نفر دیگر را همراه خود آورد همگی بدون ماسک. در این شرایط اشتباه دوم از مادر و خواهرم بود که نکردند نفری یک ماسک به تیم سرویس کار بدهند ! به هر صورت آنها آمدند و چند ساعتی بدون ماسک در منزل کار کردند و با مادرم صحبت کردند و آخرش هم گفتند اگر قطعه ی سوخته شده - نان بربری- در مغازه موجود باشد دو روزه و اگر نباشد ظرف مدت ۱۰ روز قطعه ، آماده اتصال به اسپیلت می‌شود. ولی اگر بخواهیم کلا قطعه را تعویض کنیم بلافاصله انجام می شود، با مبلغ ۱۰ میلیون تومان اما تعمیر ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان. خلاصه خواهر و خواهرزاده به منزل من آمدند و از گرما، و پناه گرفتند. مادر اما گفت می‌ماند در منزل خودش و با پنکه سر می کند. دو روز از اقامت مهمانها در منزل من گذشت و خواهر شروع به تب و لرز کرد. بهانه شد نزدیک اسپلیت خوابید تا صبح که دخترش گرمایی است و به مادر اجازه نداد خاموش کند اسپلیت را و تا صبح روشن بود.

بلافاصله سه نفری رفتیم دکتر. هر سه معاینه شدیم. مطب ها شلوغ از کرونا. پزشک آشنا بود  و گفت برای خواهرم بهتر است اسکن ریه انجام شود. چون خواهرم در حال هورمون درمانی پس از پرتودرمانی و شیمی‌درمانی است.Breast Cancer. اسکن ۱۰ تا ۱۵ درصد درگیری با کووید ۱۹ را نشان داد ؛ در نتیجه من ودختر خواهر و مادر هم به احتمال زیاد مثبت بودیم. سرم‌تراپی اولیه را برگشتیم و در منزل مادر انجام دادیم برای خواهر و خواهرزاده و در منزل خودم برای خودم. من خودم را قرنطینه کردم در منزل خودم و برای خواهر ۵ جلسه ریم دی سیور تزریقی به صورت رفت و آمدی ...

 تا اینکه مادر به بعد از ۵ روز پذیرایی از خواهر و خواهرزاده به طور جدی درگیر شد. من مجبور شدم ساک ببندم و بیایم منزل مادر برای سرویس دهی به هر سه. پزشکان تشخیص دادند مادر بستری شود. مادر اما موافق نبود. تخت خودش، توالت فرنگی خودش، خانه خودش را می‌خواست. 5 جلسه برای مادر هم رفتم تو صف بیمارستان دولتی شهید حسین پور لنگرود گیلان و هر جلسه ۸ تا ۹ ساعت،گاهی ۴ تا ۵ ساعت منتظر شدم تا نوبتم شود و مادر در منزل باشد. نوبت که نزدیک شد تماس گرفتم با خواهر که مادر را با اسنپ یا آژانس بفرستد. درگیری ریه مادر در اسکن اولیه ۳۰% بود.

بعد از پنج جلسه به خواسته خودم  نه توصیه هیچ پزشکی، اسکن مجدد گرفتم. درگیری ریه کم نشده بود. باز هم توصیه چهار پزشک مبنی بر بستری شدن بود. تا بیاید بستری شود، در اورژانس دو روز دیگر هم ریم دی سیور گرفت، همه دولتی. بستری شد برای پنج روز. و متخصص عفونی باز ریم دی سیور نوشت حالا با چه دوزی، پزشک می داند و پرستاران.  

در نهایت مادر مرخص شد در شب قبل از روز تاسوعا به شرط داشتن اکسیژن در منزل. هر جا زنگ زدم، می‌گفتند کپسول یا دستگاه اکسیژن ساز برقی ندارند چون بیمار زیاد است ، تعطیلات هم که هست. با خودم گفتم آن قدر مادر را اینجا نگه می دارم تا تعطیلات بگذرد و اکسیژن فراهم کنم بعد ببرمش خانه. بیمارستان فقط اعلام کرد که بیمار زیاد است و مادر مرخص. در عین حال که کارهای ترخیص را انجام می دادم از ترس آلودگی بیشتر و فشار روحی روانی ناشی از بد خوابیدن برای خودم و مادر در اتاق ۴ نفره ای که به ما داده بودند، با خود می اندیشیدم که امضای آخر را نخواهم گرفت تا اکسیژن فراهم کنم و تا دست و پای مرا نگیرند و از بیمارستان بیرون نیاندازند، نخواهند توانست مادر را ترخیص کنند. پس اینجا جایش امن تر است (چون اکسیژن هم هست).

با پزشک آشنا مشورت کردم، گفت: بیا خانه و بیار مادر را . حالا یک روز هم اکسیژن نگیرد چیزی اش نمی شود. خسته سه روز کامل نخوابیدن و 2 روز روزی 3 ساعت خواب آن هم با ضرب و زور کلونازپام ۲ و درگیر بودن با سگ گرفتگی خواهر در این میانه پس از کرونایش و همچنین چند بار خودم و خواهرزاده را به دکتر نشان دادن و دارو خوردن و درگیری ۵% ریه، به پزشک آشنا گفتم: بسیار خوب، می آورمش خانه.  ساعت ۵ بعد از ظهر در خانه بودیم . مادر را تندی حمام کردم، داروها را گرفتم و تا 8 حالش بد نبود اما از ۸ تا ۱۱ شب دوباره سرخ شد صورتش، چشمهایش بسته شد، حرف میزد اما نامفهوم. فهمیدم کمبود اکسیژن است. در و پنجره را باز کردیم و  بادش زدیم. سرفه ی  بسیار ، خلط بسیار، و اصلا  حالش خوب نبود. دستگاه تعیین غلظت اکسیژن خون که قبلاً در خانه ۷۰ را نشان می‌داد الان به زیر ۷۰ رفته بود. مادردر جلو دیدگان خونبار من داشت می رفت و خواهر و خواهر زاده پریشان. دوست داشتم از ریه های های خودم O2 بردارم و به او تزریق کنم. ۱۱ شب یکی از دفاتر خدمات پرستاری به من زنگ زد و گفت یک دستگاه اکسیژن ساز برقی پس آورده شده . من رفتم تا ۱۲ شب آموزش دیدم و وقتی برگشتم با آژانس و وصل کردم اکسیژن را، غلظت اکسیژنش 48 بود. 3 ساعت تمام O2 گرفت و آرام شد. کم کم قرمزی صورت رفت و تنفس عادی شد. صورت حالت عادی گرفت و اندکی به خواب رفت. اشک می ریختم بی صدا به پهنای صورت. روزهای بعدی (سه روز بعدی) اکسیژن می گرفت هر بار یک ونیم تا دو ساعت؛ یک ساعت؛ نیم ساعت. و بالاخره روز چهارم اصلاً O2 نخواست و روز پنجم گفت دستگاه را ببر پس بده و من برای ۶ روز کرایه کرده بودم دستگاه را که چند ساعتی قبل از موعد بردم و پسش دادم. خودم اما تنها استامینوفن ۵۰۰ و ناپروکسن به خاطر درد زیاد سینوسها و سردرد و درد پشت ریه در تمام این مدت مصرف کردم و شربت زوفا عسلی که خلط آور است اما دریغ از اندکی خلط! توصیه به مصرف مایعات فراوان تا جایی که مقدور بود انجام می‌دادم اما توصیه به استراحت مقدور نبود که تنها من بودم و 4 نفر. از خدمات خانه گرفته تا خرید بیرون تا داروهای خاص خواهرم و مراقبت از دختر خواهرم و رسیدگی به داروهای مادرم. تک سرفه های خشک داشتم ، دکتر بتامتازون زد و گفت حساسیت است. چند باری با دختر خواهرم رفتیم دکتر از ترس اینکه نکند ریه های ما دو نفر هم درگیر شده است. اسکن مجدد کردم. باز هم همان ۵ درصد بود و دختر خواهرم اصلاً درگیر نشده بود. صدای ریه ها طبیعی و غلظت اکسیژن هم بالای ۹۵ درصد بود.

این میان شهریور بود و فصل امتحان تجدیدی ها . به هر دو مدرسه محل کارم زنگ زدم و ضمن تعریف حکایت ، جانشین معرفی کردم. یکی از معلمان همکار و هم رشته از گروه انگلیسی تا به جای من سوال روی کاغذ ببرد به مدرسه. تا مدیر عکس بگیرد و بگذارد هم در شاد و هم در واتساپ من (کلاس های انگلیسی من هم در شاد و هم در واتساپ برگزار می شد) .

یک مدیر گفت چشم و انجام داد و خیلی متاسف شد و آرزوی سلامتی کرد. یکی دیگر هم گفت اصلاً نگران نباشم و هر طوری که صلاح بدانم انجام دهم امتحان شهریور را. اما وقتی همکارم پیشش رفت، گفت معلم باید خودش بیاید و امتحان بگیرد و تصحیح کند و نمره بدهد چون مادرش کرونا گرفته نه خودش!

همکارم گفت این طور نیست خودش هم گرفته تازه همراه بیمار هم هست نمی‌تواند اصلاً. این همکار گفت من سوال آورده ام اما چشم ندارم که تصحیح کنم ، به خانم هم گفتم فقط سوال می برم. مدیر نکرد بگیرد سوال را و چو فردا شود، فکر فردا کند. منظور اینکه فعلا امتحان بگیرد و بعد با معلم تماس بگیرد و بگوید امتحانت را گرفتم حالا چه کنم؟ تا معلم بگوید چه کند. یا خودش به حالت نزار برود تصحیح کند در شاد یا واتساپ یا فکری دیگری کند.

القصه من که خبردار شدم، برای سازماندهی حضوری مجبور شدم خودم بروم، چون دیگر اعتمادی به آموزش اداره و مدیران گرامی نداشتم!! در حالی که هنوز تا ۱۲ شهریور قانوناً و طبق پروتکل ها در مرخصی کوئید ۱۹ بودم، رفتم در سازماندهی حضوری شرکت کردم. بگذریم حالا که اول سرگروه به من گفت نفر سوم هستم ، بعد در جلسه حضوری سازماندهی معلوم شد انگار چهارم هستم. می گویم انگار چون هنوز وقت نشده بود بروم ببینم در کارگزینی اداره یا هر بخش دیگری که مربوط به امتیازدهی سالیانه است که آیا سوم هستم یا چهارم بگذریم.

داستان یک معلم با کرونا و مدرسه

( منبع عکس : کانال ویونا )

 

همکارم که کارشناس آموزش متوسطه است تایید کرد سوم است با تعجب جایش را به من داد و من تعیین جا شدم به عنوان نفر سوم. گروه زبان انگلیسی متوسطه دوم شهر لنگرود برای سال تحصیلی 1400-1399 ابلاغ ۲۰ ساعته ( ۲۷ سال خدمت تا اول مهر ۱۴۰۰).  ابلاغ را گرفتم و رفتم بعد از چندین سال اداره آموزش و پرورش شهر لنگرود. تمام مدارک مربوط به پژوهش و آموزش زبان انگلیسی برای برخی مناطق اعم از  کومله، لنگرود و رشت، آنهایی که به صورت اکشن ریسرچ، مقاله نویسی،گزارش نویسی، درس پژوهی ..... و نوشته‌های فارسی در زمینه های مختلف اعم از یادداشت‌هایی برای روز معلم، برای ماه رمضان،برای مادران ایتام، مقاله هایی که از پایان نامه ی کارشناسی ارشد من استخراج شده بود، روی میز رئیس اداره گذاشتم و داستان خانم مدیر دبیرستان دخترانه مذکور که خواهر شهید هم هستند را تعریف کردم. اشک در چشمان مدیر اداره حلقه زد و گفت من به عنوان مافوقش از شما پوزش خواهی می کنم. مادر الان چطورند؟ سلام مرا به خانواده برسانید و خیلی مراقب خودتان باشید.

در روزهای آینده خواهید شنید چگونه این خانم را تنبیه خواهند کرد. نوشته ها را از من گرفت تا بخواند و گفت انگلیسی ها را باید بعدا برایش ترجمه کنم . لبخند زدم و گفتم اما رشته ی من آموزش زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی است نه مترجمی با این وجود چرا که نه.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

داستان یک معلم با کرونا و مدرسه

جمعه, 19 شهریور 1400 13:10 خوانده شده: 1269 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +6 -4 --
ناشناس 1400/06/19 - 14:29
بسیار عالی بود. منتظر ادامه اش مانیم.
پاسخ + 0 0 --
ناشناس 1400/06/20 - 11:59
درود بر غیرت تو ای معلم عزیز. با آرزوی سلامتی برای شما و خانواده گرامی تان. تنها نیستید!
پاسخ + 0 0 --
معلم 1400/06/20 - 22:58
درود بر شما که این همه سختی و مشکلات را تحمل کردید و با آنها مبارزه کردید و پیروز شدید انشاالله که همیشه سلامت و موفق باشید و در کار و زندگی همیشه در حال پیشرفت باشی
پاسخ + +7 0 --
Al 1400/06/19 - 14:31
حدس من از تنبیه خانم مدیر با توجه تغییر کابینه دولت و خواهر شهید بودن احتمالا ارتفاع می دن به یکپست بالا مثلا به جای رییس اداره .... بالاخر خواهر شهید بودن خود اسم اعظم و مفتاح الفتوح است در این سیستم داغ ن
پاسخ + +5 0 --
Al 1400/06/19 - 14:35
تعجب می کنم چرا به خود زحمت دادین و مقالات و نوشته های خود را به رییس اداره نشان دادید. تجربه من نشون میده که روسا فقط حفظ ظاهر میکنند. مطمئن باشید که هیچوقت فکر تنبیه کردن مدیر هم به سرش نزنه. خودتون می دونید انتصابات را از بالا دیکته می کنند. از ان گذشته مدیر که خلافی نکرده که شایسته تنبیه باشد.
پاسخ + 0 0 --
ناشناس 1400/06/20 - 12:01
فقط گوسفند می خوان. از تنها چیزی که هراس دارند قلم نو است بیان توست. تاریخ غیردولتی درباره این روزهایسیاه که برمعلم ها می رود قضاوت خواهد کرد
پاسخ + +7 -1 --
ناشناس 1400/06/19 - 20:27
لامبدا بیا و یاران ستمگران را مجازات کن
پاسخ + 0 0 --
ناشناس 1400/06/20 - 12:09
خشونت را بزاریم کنار. حواب نمیده! دعا می کنم انقلابی رخ ندهد. البته این بستگی به حاکمان پیر و فسیل شده. انقلاب سوم دیگر هیچ چیزی رو هم بند نخواهد شد.
پاسخ + 0 0 --
A 1400/06/20 - 12:39
اگر آسمان به زمین بیاد اگر فرزندان ما را به سبک طالبان تکه تکه کنند و سر ببرند و در انفرادی ها نگه دارند تا بپوسند دست به خشونت نخواهیم زد. اینو فراموش نکنید دست به خشونت نخواهیم زد .... به سبک پیامبر زمان ما گاندی انکه خود قربانی خشونت شد اما باز هم خشدنت را محکوم کرد. نه به خشونت نه به کتاب سوزی نه به فحش بی ادبی نه به تنبیه گل های خندان.
پاسخ + +1 -1 --
ناشناس 1400/06/20 - 11:18
تارییس اداره با منت و خواهش و شایسه سالاری یر کار نیاید امید دغییرات نمی تولن داشت.
جالبه که ور اولین جلسه که رییس جدید اداره برگزار می کنه همش تاکید می کنه که منو از هیچ جا سفارش نکرده ان .البته این تاکید را منومی تونیم تفسیر کنیم یعنی چه.
پاسخ + 0 -1 --
A 1400/06/20 - 12:25
پیام زیبا و تامل بزانگیز فیلم پززیدنت مخملباف روشن است: خشونت خشونت می آورد باید بخشید و رد شد
پاسخ + 0 -5 --
ناشناس 1400/06/20 - 12:44
حتی این ملجم هم باید بخشیده می شد قاتل رابرت اف کندی هم به. از ۵۰ اجازه یافت از زندان خارج شود و عفو مشروط بگیرد

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور