" تشکر ویژه از سازمان مدارس غیردولتی و وزارت آموزش و پرورش "
سلام
خواستم بابت دستگیری های شما عزیزان از ما، ماهایی که در خانواده بزرگ آموزش و پرورش حتی افتخار معلم نامیده شدن را پیدا نکردیم ازطرف خودم و همکارانم تشکر کنم .
خواستم از اینکه همه جا ما را « نیروی آزاد »خطاب می کردند و حتی یک کارت شناسایی هم با همین عنوان نداشتیم تشکر کنم .
خواستم بابت همه تحقیر شدن هایی که در این سال ها تحمل کردیم تشکر کنم .
خواستم به خاطر توجه شما به تقاضاها و خواهشهایمان جهت رسیدگی به دغدغه ها و مشکلاتمان تشکر کنم ؛ ممنون که هر سال مثل یک دوست کنارمان بودید و به همراه ما تحقیر شدن ها و خرد شدن ها را تحمل می کردید .
سپاسگزارم از اینکه اجازه ندادید تا هر کس حتی از بقال محل گرفته تا راننده تا کاسب و....همه و همه با اطمینان ما را نصیحت کنند که این کار شما با این حقوق و آینده مجهول اصلا به درد نمی خورد و چقدر سخت بود لبخند زدن در جواب ایشان که هر ماه چندین بار روح و جان ما را با چنین نصایحی صفا و جلا می دادند.
متشکرم از اینکه وضع حقوق و بیمه مان پس از اولین مصاحبه شما در چند سال قبل سامان گرفت و بنده و همکارانم پس از چندین سال تدریس اکنون با فراغ بال و بدون اضطراب آینده را به نظاره می نشینیم ؛ واقعا چقدر شما حامیان خوبی برای ما بودید و چقدر دل ما گرم است .
آن قدر گرم که گرمای تابستان هم حریفش نیست .
از صمیم قلب متشکریم چرا که هر سال می گذرد و سن ما هم بیشتر می شود بیشتر احساس معلم بودن می کنیم تا نیروی آزاد بودن. نیروی آزادی که مثل قاصدکی معلق در هواست.
خیلی از شما ممنونیم خیلی ...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
بسیاری از فارغ التحصیلان دانشگاه ها در نوشتن یک مقاله ، پایان نامه دانشجویی و حتی در نوشتن یک گزارش شغلی ، توانایی لازم را ندارند/ خوب نوشتن ، مستلزم مطالعه هدف مند ، تمرین کافی و بهره مندی از توصیه های کارشناسان این حوزه است/ مهارت نوشتن بدون مطالعه و تمرین ، تکامل نمی یابد / امروزه جوانان حتی به نوشتن یادداشت های روزانه هم تمایلی ندارند/ نوشتن ، بازتاب اندیشه آدمی است و انشا نوعی آفرینش خلاقانه است که با مدد تفکر و زبان ایجاد می شود/ با نوشتن به تفکر عینیت می بخشیم/ خوب دیدن و خوب شنیدن ، زمینه خوب نوشتن را فراهم می کند/ قرار نیست همه چیز را از اینترنت بگیریم و با دیگران به اشتراک بگذاریم . گاه احساس خود را بی پیرایه بازگو کنیم . اجازه دهیم نوجوانان به طور عملی مشاهده کنند که معلمشان روزی دو سه سطر می نویسد/ نوشتن ، مثل هر هنر دیگری به ممارست نیاز دارد و هیچ کس یک شبه نویسنده نمی شود/ بکوشیم تا عظمت در نگاهمان باشد ، نه در آنجه که به آن می نگریم
اوایل دوران نوجوانی فهمید با همه هممدرسهایها و همبازیهایش در میان فامیل و دوست و آشنا فرق دارد. تمام ذهنش پر شده بود از این سوال که من چهطور پا به این دنیا گذاشتهام، پدر و مادر و پدرها و مادرهایم چهطور؟ آمدهام که چه بشود؟ حالا چند صباحی هم زندگی کردم، بعدش چه میشود؟ کجا میروم؟ بعد از مرگم چه میشود؟
وسط همه این سوالها از خودش، به یاد میآورد که کلاس چهارم ابتدایی بود و زمانی که معلم «تعلیمات دینی»شان از جاودانگی در بهشت و میوههای خوش رنگ و لعاب آن صحبت میکرد، از معلم پرسیده بود: بعد از اینکه آدمها به بهشت رفتند تا کی قرار است آنجا بمانند و از میوههای خوشمزه بخورند؟ یادش نمیآید معلم چه جوابی داد اما این را یادش میآمد که نباید از این سوالها میپرسید نه از معلم و نه از پدر و مادر یا خواهر و برادر.
مدتی گوشهگیر شده بود؛ توی مدرسه کنار حیاط، میایستاد و به بقیه بچهها نگاه میکرد که چهطور راجع به همه چیز حرف میزنند و میخندند؛ مثل اینکه تنهای تنها شده بود و هیچکسی در تمام دنیا نمیفهمید توی دل، سر و تمامی حجم مغزش چه میگذرد! به دستهایش نگاه میکرد؛ دلش میخواست کتابی را که همه پیش از امتحان، تند تند میخوانند، پرت کند وسط حیاط بعد فرار کند و برود یک جای دور؛ جایی که به همه سوالهایش جواب بدهند و او را قانع کنند تا برگردد و دوباره شاگرد اول همه مدرسه شود.
بعد احساس میکرد روحش دیگر نمیتواند توی جسمش بماند؛ انگار با همه اعضای وجودش بیگانه بود؛ انگار مال او نبودند و در میان همه این احساسهایی که آن موقع برایش وحشتناک ترین و کشندهترین حسهای دنیا بود، با تمام وجود غبطه میخورد به حال همه آدمهایی که دور و برش میدید که به چیزهایی که او فکر میکند، فکر نمیکنند و عمرشان به خوشی میگذرد بی آنکه ار خود بیگانه شوند و بعد هم که عمرشان تمام شد، راحت میمیرند.اما در حالی که خود را غرقشده در احساسش میدید، گهگاهی دست و پایی هم میزد تا نجات بدهد خودش را؛ از بزرگترهایی که حدس میزد کمکش میکنند البته اگر خجالتش اجازه میداد، میپرسید که چه کند و آنها آدرسهایی از کتابهای مذهبی و غیر مذهبی یا اماکنی با همین مضامین را میدادند و در نهایت او هر راهی را که میرفت بیراهه میدید.هرچند تا اوایل جوانی همه آن حسها دنبالش کردند اما توانست کنترلشان کند؛ نمیداند چطور؛ شاید چون آدم مقاومی بود در دردکشیدن.
حالا به این زمان که برمیگردد و پشت مانیتورش مینشیند و تک تک این جملات را تایپ میکند، بیشک یکی از مقصران اصلی در عدم راهنماییاش راهمان مدرسهای میداند که روزی به حال همه آدمهایش غبطه میخورد؛ مدرسهای که یک جای خالی بزرگ دارد و آن پاسخ به همه سوالات شاید(فلسفی)ای باشد که به نظر میرسد لازمه سن بلوغ است؛ او خود را با چنگ و دندان بیرون کشید از آنچه شاید میتوانست به مرگش منجر شود؛ اتفاقی که امروز میافتد و چه بسا همان موقع که او هم دانشآموز بود، رخ داده باشد؛ خبر رسیده که یک دانشآموز دختر در مدرسه فرزانگان شهرک غرب(شهر تهران) بعد از اینکه امتحان ادبیات فارسیاش را میدهد و بعد از اینکه با همکلاسیهایش عکس یادگاری میگیرد، در سرویس بهداشتی مدرسه خود را با طناب، حلقآویز میکند. نامهای اما از او به جا مانده که در آن مسائل فلسفی، مشکل با خلقت و طبیعت را علت خودکشی خود عنوان کرده است.طناب داری که این دختر شانزدهساله را حلقآویز کرده، امروز حلقه واسطی میشود تا او را وصل کند به آنچه تمام تلاشش را برای گریختن از آن کرد و کاش یک نفر همان موقع پیدا میشد که به او بگوید چهطور با مشکلات کنار بیاید و از آنها فرار نکند که تا پایان عمر، سایهروشنی از آن را اطرافش حس نکند که گاه کمرنگ و گاهی پررنگتر میشود.
روزنامه همدلی
گروه اخبار/ براساس قانون ابلاغی جدید تمام بازنشستههای دولتی باید تا کمتر از یک ماه دیگر از خدمت منفصل و با آنها تسویه شود. رئیسجمهوری قانون ممنوعیت به کارگیری بازنشستگان را برای اجرا به سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور ابلاغ کرد.
موهای جوگندمیاش به مرور کاملا سفید شده است. کودکی را که تا دیروز به مدرسه میبرد اکنون دیگر بزرگ شده و خرج دانشگاه و هزینههای دیگرش را هنوز او میپردازد. سن ازدواج به هر دلیلی بالا رفته و دختر یکی یکدانهاش بیش از 30 سال دارد و در کنار آنها زندگی میکند. همسرش مدتی است در اثر آلودگی هوا به بیماری ریوی دچار شده و مسیر خانه تا بیمارستان را هر روز میپیماید. خودش «بازنشسته» است؛ باز نشسته است در پارکی نزدیکی خانه و نفسهایش را بدون لذت میکُشد.
زندگی بازنشستگان در ایران غمگینتر از چیزی است که میشنوید یا میبینید. خط فقر برای یک خانواده 4 نفره بیش از سه میلیون تومان است و حقوق بازنشستگان در کشور روی یک میلیون تومان نوسان میکند. اعدادی که هیچ نزدیکی به یکدیگر ندارند. در اتوبوس یا مترو صندلی خود را برای نشستن در اختیار آنها میگذارید اما این بازنشستگان یک عمر است در جای خود نشستهاند و در کور رنگی اقتصاد کشور، رنگ پیشرفت را ندیدهاند.
حقوق شما چقدر می شود؟
دولتهای جهانی برای بازنشستگان احترام زیادی قائل هستند. ایران مستثنی نیست اما میزان واقعی و کافی که پاسخگوی نیاز بازنشستگان شود، چقدر است؟ آیا افزایشهای قطرهای میتواند توجه بازنشستگان را جلب کند؟ آیا زندگی ایدهآل یک انسان در سن پیری با این میزان افزایش برآورده میشود؟ سن امید به زندگی در ایران در حال افزایش است و این روند همچنان ادامه دارد؛ با توجه به این موضوع بر شمار بازنشستگان و سالمندان روز به روز افزوده میشود.
براساس آخرین آمار ارائه شده توسط دولت در ایران یک میلیون و 260 هزار بازنشسته کشوری و 500 هزار بازنشسته لشکری وجود دارد. این افراد یا پس از دوران بازنشستگی توانایی ایجاد یک کسب و کار جدید را داشته یا از کارافتاده و در گوشه از منزل نشسته اند. اگر یک بازنشسته در زمان اشتغال، حداقل حقوق را دریافت و در سال 94 تمام آن را ذخیره می کرد، می توانست 9 میلیون تومان پس انداز کند، یعنی روزانه کمتر از 25 هزار تومان! آیا این مبلغ خرج یک خانواده را می دهد؟
به گزارش مهر، در بهمن ماه سال گذشته محمد باقر نوبخت، سخنگوی دولت از افزایش 20 درصد حقوق بازنشستگان در سال 95 خبر داد. به گفته نوبخت: «در راستای عدالت خواهی در پرداخت های داخلی در سال آینده حقوق بازنشستگان که زیر یک میلیون و نیم حقوق میگیرند، ۲۰ درصد و بازنشستگانی که بالای یک میلیون و نیم حقوق می گیرند ۱۲ درصد افزایش مییابد.»
براساس آمار ارائه شده، حقوق بیش از یک میلیون از بازنشستگان کشوری بین 750 هزار تومان تا یک و نیم میلیون تومان است. همچنین قرار بر این بود که، برای کاهش فاصله و نابرابری و در راستای عدالت مزدی، تمامی بازنشستگانی که از دولت به عنوان پاداش بازنشستگی مطالباتی دارند بالغ بر ۴ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان اعتبار در بودجه اختصاص داده شد و تمام کسانی که پاداش بازنشستگی طلب دارند را دولت پرداخت خواهد کرد.
نهایت در روزهای گذشته تکلیف حقوق بازنشستگان روشن شد. افزایش پلهای 12 تا 20 درصد برای بازنشستگان. با دقیق شدن در جزئیات افزایش پلکانی میتوان گفت در طرح مورد نظر برای افرادی که 750 هزار تومان حقوق دریافت میکردند، افزایش 20 درصدی لحاظ میشود. به عبارتی این افراد در سال 95 حقوقی معادل 900 هزار تومان دریافت خواهند کرد. همچنین برای بازنشستهای که 800 هزار تومان دریافت میکند 19.5 درصد و برای بازنشستهای که 900 هزار تومان دریافت میکند 18.5 درصد افزایش حقوق صورت خواهد گرفت که به ترتیتب معادل 956 هزار تومان و یک میلیون و شصت و شش هزار و پانصد تومان خواهد بود. این نسبت همینطور ادامه پیدا میکند تا به کسانی که 1.5 میلیون تومان حقوق دارند میرسد. برای این گروه و بالاتر افزایشها 12 درصدی است.
حدود 3 میلیون مستمری بگیر بدون حضور حتی یک نماینده!
تامین اجتماعی به عنوان ارگان تاثیر گذار در امر مستمری در کشور، دو میلیون و 900 هزار نفر ارتحت پوشش دارد. براساس آمار 50 درصد از این افراد حداقل حقوق این سازمان را دریافت میکنند. نوربخش، گفته بود: برای حداقل بگیران و سایر سطوح که 30 روز پرداخت حق بیمه دارند، افزایش 14 درصد تصویب شد. علاوه بر حداقل مستمری همواره مزایایی شامل حق خواروبار، مسکن، عائلهمندی و حق سنوات منظور میشود که سرجمع دریافتی یک مستمریبگیر را به بیش از 900 هزار تومان میرساند. این افزایش حقوق در حالی انجام شده است که بازنشستگان و مستمری بگیران که بالغ بر 60 درصد کل بازنشستگان را تشکیل می دهند در جلسه تصویب افزایش حقوق هیچ نماینده ای نداشتند. این در حالی است که تعداد بازنشستگان تامین اجتماعی 2 میلیون و 900 هزار نفر بوده که در مجموع 7 میلیون نفر را در بر میگیرد.
نرخ تورم در ایران به طرق مختلفی محاسبه و اعلام میشود اما آنچه به وضوح روشن است قدرت خرید مردم در بازار بوده و اعداد تنها بخش کوچکی از زندگی روزمره را به نمایش میگذارند. خانوادههای بازنشسته متشکل از 4 نفر و یا بیشتر هستند؛ مخارجی که مربوط به تحصیلات فرزندان میشود، از دوران ابتدایی تا آخرین مدرک دانشجویی به عهده والدین است. والدینی که خود در سنین بالا بوده و درگیر مخارج مربوط به درمان و هزار و یک نوع درد خود هستند. هرینههای سرسامآور بیمارستانی در کنار این موارد ماجرارا سهمگینتر میکند.
اگر شغل آزاد داشته باشی زنده می مانی
آقا رضا، با موهای بلند و سفید و پیشانی بلندی که داشت در پارکی در خیابان ستارخان نشسته بود. با او از افزایش حقوق بازنشستگان گفتم. با خنده میگوید: «چه افزایشی؟ بازنشسته که شدی باید حساب و کتاب کنید و ببینید وضعیت جسمانیت چطور است، اگر توان ایجاد یک شغل آزاد را دارید، بسم الله، زنده می مانی وگرنه در این شهر با 100 درصد افزایش حقوق هم، بازنشستهها دستشان به جایی بند نیست.» تمام حرفش همین بود. حتی سوال های بعدی را نیز جواب نداد.
مشکلات جسمانی در دوره بازنشستگی با توجه به افزایش سن امید به زندگی و بالا رفتن سن، افزایش میباید و این تنها خود شخص نیست که در معرض چنین خطری قرار دارد. همسر و فرزندانی وجود دارد که دردهای آنها درد والدینشان است.
«ابتکار» در گزارشی در مهرماه سال گذشته آورده بود: «علی.پ»، بازنشسته یکی از ادارات دولتی است. حقوق بازنشستگی اش، کفاف زندگی را نمیدهد. دغدغه اصلی اش، دو فرزندش است. وی میگوید: حقوق اندک بازنشستگی شاید برای من و همسر کافی باشد ولی فرزندانم در آینده چه بر سرشان خواهد آمد. وی ادمه میدهد: زندگی دشوار شده است. نه تنها برای ما بلکه برای جوانان نیز این گونه است. چرا باید فارغالتحصیل کارشناسی ارشد کشور با حقوق 900 هزار تومان زندگی کند؟ با این مقدار نه خانه میشود تهیه کرد و نه زندگی معمولی داشت. وی با بیان اینکه دولت به ازدواج تشویق میکند و از طرفی شرایط را آماده نمیکند، میگوید: تنها راه حل خروج از این باتلاق سالمندان و جوانان کشور حل مشکلات اقتصادی آنان است. هرچند مواردی مانند حق اولاد و حق عائلهمندی بر میزان حقوق بازنشستگان میافزاید اما این مقدار آنقدر ناچیز است که به چشم آن ها نیز نخواهد آمد.
واژه های «بازنشسته»، «سالمند» و «از کار افتاده» در هم ادغام شدهاند اما زمانی که حرف از بازنشسته میشود افزایش حقوق ها قطره ای است و زمانی که واژه سالمند به تنهایی شنیده می شود، دل ها را به رحم خواهد اورد. در نظر گرفتن این واژه ها در کنار هم و در انبوهی از احترام در صورتی مورد پذیرش این افراد قرار خواهد گرفت که چیزی را در سفره خود ببینند که کورسویی از بهبود کیفیت زندگی را به آنها نشان دهد.
روزنامه ابتکار