مردی که دوچرخه سوار است و دوچرخه سوار بودنش نه از سر فقر که از دل دریایی اش است/ مردی که حتی خانه و کاشانه اش را مدرسه نموده و بابت سکونتش در اتاقی در گوشه حیاط آن، به مدرسه اجاره بها پرداخت نموده است/ زندگی اش یک دوچرخه ایست که با آن به پروژه ها سرکشی می کند و یک پیراهنی است که زمستان و تابستان همان را می پوشد و یک دفتر صد برگیست که تمام سیستم حسابداری و بوروکراسی اداری اش همین دفتر صدبرگ است/ کجایید مدیران پرفیس و افاده ای که ده ها منشی و معاون و رئیس دفتر و ...دارید و برای رسیدن به اتاق تان باید از شش طبقه و صدها پله و چندین اتاق تو در تو و چندین منشی و رئیس دفتر و ...گذشت و آخر سر، وقت ملاقات به پسر خدا هم نمی دهید و خروجی این همه بوروکراسی ویرانگر اداری چیست/ کجایید مدیران پرادعایی که اگر روزی به اندازه سر سوزنی به وظیفه قانونی تان عمل کنید در ده ها خبرگزاری و سایت و روزنامه و بیلبورد و تریبون و...منتشرش می کنید و فریادش می زنید/ در مملکتی که هر روز از یک اختلاس و حقوق نجومی و...رونمایی می شود و در زمانه ای که مهربانی و نیکوکاری و ارزش های اخلاقی و انسانی و ...محلی از اعراب ندارند و در جامعه ای که فردمحوری و منفعت طلبی در آن بیداد می کند داستان عطا احمدی پهلو به افسانه می زند اما صد شکر که واقعیت دارد...
پاداش در بعضی ارگانها و دستگاههای دولتی در هفته ماه اول بازنشستگی پرداخت می شود و در هیچ رسانهای منعکس نمیشود/ به استناد مصوبه مورخ 6 / 9 / 1387 هیئت محترم وزیران که طی نامه شماره 384 / 169303 مورخ 20 / 9 / 1387 به دستگاه های اجرایی ابلاغ گردیده است کلیه دستگاه های اجرایی موظفند پاداش پایان خدمت بازنشستگان را از منابع داخلی خود پرداخت نمایند/ هنوز موفق به دریافت قسمتی از پاداش خود نگردیده ایم و هیچ اخبار مستندی مبنی بر زمان پرداخت آن نیر مشخص نیست/ چگونه است اگر فردی در پرداخت اقساط بانکی خود حتی یک روز تاخیر کند ، جریمه دیر کرد از آن شخص دریافت می شود اما در پرداخت اصل این مبالغ که حق مسلم فرهیختگان فرهنگی است این گونه تعلل و جفا می شود ....
برای درک اولویت های دولت ها، لازم نیست که به سخنرانی ها و دکلمه های دولت مراجعه کرد و باز هم نیاز نیست تا به شعارهای دولت ها هنگام تبلیغات انتخاباتی مراجعه کرد، هرچند باید چنین باشد.
سال هاست به این موضوع اعتراض داریم که چرا آموزش فرزندان این مرز و بوم در اولویت دولت ها و مجلس ها نبوده، هرچند رهبری بارها و بارها به این موضوع اشاره داشته اند که آموزش و پرورش باید از اولویت های اول نظام باشد و در بودجه ریزی ها و برنامه ریزی های کشور، باید به آن توجه کرد. بخشی از رهنمودهای رهبری را در اینجا (1) بخوانید.
برای دریافت اولویت بندی دولت و مجلس باید نگاهی به برنامه های تدوینی و بودجه های مصوب آنها انداخته شود.
حال که کشور در حال گذار از برنامه پنجم توسعه به برنامه ششم است، بد نیست به سیاست ها و اولویت های این برنامه نگاهی انداخته شود تا ببینیم از این گذار چه اهدافی دنبال می شود:
اگر از شما پرسیده شود، انتظار دارید تا دولت منخب و نمایندگان منتخب شما، آموزش و پرورش فرزندان تان در کدام رتبه از اولویت این برنامه باشند، چه پاسخی خواهید داد؟
اگر آموزش و پرورش در 50 اولویت اول نظام در بودجه ریزی و برنامه های توسعه نباشد، چه خواهید گفت؟
آیا می توان آموزش و پرورش را در بحث 79 - ام برنامه توسعه گنجاند و از آن انتظار حل مشکلات و معضلات کشور را داشت؟
چرا باید دولتی که شعارهای رنگارنگ فرهنگی می دهد، آموزش و پرورش را در اولویت 79 قرار دهد؟ (2)
وقتی قرار است بودجه های نظامی، توان دفاعی کشور، افزایش سرمایه بانک های کشاورزی، ملی و سپه، تقویت دیپلماسی اقتصادی، نهادهای فرهنگی که اصولا وجود خارجی آنها مورد شک است، برنامه های توسعه برق و آب و گاز، پرداخت پاداش های آن چنانی، بودجه های مربوط به اهداف صلح آمیز هسته ای و .... اولویتی بالاتر از آموزش فرزندان مان داشته باشد، نباید انتظار داشته باشیم تا جامعه به آموزش و پرورش بهایی دهد، همین اتفاق خواهد افتاد که تقریبا تمام دانش آموزان ما برای انتخاب رشته در دانشگاه، فقط حقوق و اشتغال را مدنظر دارند.
با قرار دادن آموزش و پرورش در بحث 79 -ام برنامه توسعه، باید انتظار داشت که همین اتفاق در آموزش فرزندانمان رخ دهد و تربیت آنها در همین اولویت جامعه قرار گیرد.
باید به این دولت هشدار داد که:
با این شرایط، هرگز به حمایت فرهنگیان امیدوار نباش.
حالا باید دید، تا روز انتخابات آتی ریاست جمهوری، دولت روحانی از جعبه شعبده اش، خود چه رو خواهد کرد.
1 - صدای معلم
2- صدای معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها - شوش/
در پی حمله مادر یک دانش آموز دختر در دبستان شهید تینه زاده شهرک سیدعباس شوش، علاوه بر سقط جنین (دو قلو) خانم معلم، باعث شکستن پای وی نیز شد.
در پی این حادثه از روز سه شنبه گذشته دبستان دخترانه شهید تینه زاده همچنان تعطیل است .
معلمان تحت تاثیر این حادثه ترجیح داده اند تا تعیین تکلیف این حادثه، به کلاس های درس برنگردند .
معاون دهیار شهرک سیدعباس در این مورد به صدای معلم گفت :
همراه داشتن گوشی موبایل از سوی دانش آموز، تذکرهای مکرر معلم و بی تفاوتی دانش آموز علت بروز این حادثه تلخ و ناگوار بوده است.. تحقیق در خصوص این حادثه همچنان ادامه دارد.
شهرک سید عباس در 60 کیلومتری اهواز و 40 کیلومتری شهرستان شوش قرار دارد.
پایان پیام/
حقیقتا وزارت آموزش و پرورش از اون وزارتخونههاییه که روی اعصاب آدمه. والا. وزارت خونه فقط جهاد كشاورزي. اصلا کاری به هیچی نداره. نه اظهار نظری میکنه، نه موضعی میگیره، نه دخالتی میکنه. نه ابراز نگرانی از چیزی میکنه. کلا خوبه. یه گوشه نشسته واسه خودش داره ماستش رو میخوره. ویژگیای که وزارت آموزش و پرورش متأسفانه ازش بیبهره است.
همین چند وقت پیش ريیس مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورش گفته: «میانگین نمرات امتحانات نهایی خرداد 12.5 است.» خب که چی؟ الان به این معدل لابد افتخار هم میکنید؟ زمان وزارت آقای حاجی بابایی وزیر دولت دهم این طوری نبود. همه دانش آموزان علاوه بر اینکه یک پاشون توی زیر زمین بود و انرژی هستهای درست میکردند اون یکی پاشون تو مدرسه بود و انتگرال دو گانه و مشتق دو جزئی رو هوا حل میکردند. آمار قبولیها و معدلها که میاومد عمرا اگه دانش آموزی معدل زیر 19 داشت. اگرهم داشت به واسطه تسلط دولت دهم و شخص ريیس جمهور به برنامه اِکسل، با یک ضریب ناگهان نمرات دانش آموزان بالا میرفت و این خود دستاورد بزرگی بود.
فارغ از این بحثهای سیاسی آخه لامصبا 12.5 هم شد نمره؟ زمان ما این طوری نبود! وقتی کارنامه میگرفتیم و نشون پدرمون میدادیم تا میرسیدیم خونه اول زاشک میخوابوند زیر گوشمون. همین جوری به خاطر اینکه انگشتاش نرم شه. بعد یکی دیگه میخوابوند تو گوشمون که «پسرتو اینقدر نمیفهمی کارنامه رو چطوري بگيري بياي تو خونه.»
بعدم که کارنامه رو میدید برای هر درسی که بیست نمیشدیم به ترتیب یکی چپ، یکی راست میخوابوند تو گوشمون. هر یک دهمی هم که معدل از بیست فاصله داشت، میزد تو گوشمون. واسه همینه نصف دهه شصتیا الان صورتشونو با سیلی سرخ نگه داشتند. آخرشم کارنامه رو پرت میکرد تو صورتمون و میگفت: «برو گم شو بمیر با این درس خوندنت. هیچی نمیشی تو.» و ما گم میشدیم و میمردیم. بچههای حرف گوش کنی بودیم خب. دیگه نهایتش اگه معدل کلمون بیست میشد، مدیر مدرسه هم یه نامه مینوشت از والدینمون دعوت میکرد مدرسه و جایزه ساعت و شش تا لیوان ازین فرانسویها میدادن بهمون، پدر میرفت یکی ازین شونهها که چهار انگشت میوفته پشتش، میخرید به عنوان هدیه و میگفت: «با این صبحها پشم و پیلیت رو شونه کن مثل گوسفند شدی، میری مدرسه آبرو آدمو میبری.» این بود که سه ماه نگذشته، میدیدی پیاز موهات رو دونه دونه باید از کف شونه جمع کنی.
اما دانشآموزای حالا چی؟! باباهه بچشو تو دبیرستان غیرانتفاعی ثبت نام کرده بغل خونشون و به اندازه درآمد صادرات غیرنفتی ایران هزینه کرده. براش سرویس خصوصی گرفته که قربونش برم پیاده نیاد این مسیر رو، اشعه UV خورشید باعث تخریب بافتهای پوستش بشه. 10 تا معلم خصوصی هم گرفته که هر کدوم یه فصل فیزیک و هندسه رو بهش درس بدند که زبونم لال حرکت پرتابهای رو با قانون دوم نیوتون قاطی کنه یا خدایی نکرده فاصله کانونی در آینه محدب رو با فاصله کانون و مرکز یک بیضی یا هذلولی اشتباه نگیره. بعدم کارنامهاش که میاد 6 تا درس رو تجدید شده 3 تا دیگه رو که ورزش و انضباط و آمادگی دفاعی بوده 11 گرفته.
پدره بهش میگه: «خب قربون اون قیافهات برم. فدا سرت.» مامانه هم میگه: «بچم پوستو استخون شده اینقدر درس خونده. بیا این شیر موزو بخور توش مغز پسته هم ریختم.» بعد به شوهرش میگه: «بچم باهوشه، با همه فرق میکنه. تو قالب نمی گنجه. این درس هاشون طوریه که بچمو میخوان تو قالب بگنجونند. ببرش یه جا ثبت نامش کن که نگنجونند.»
خلاصه میخوام بگم زمونه عوض شده. دیگه مثل قدیم نیست. این سیستم آموزش عالی هم یا باید یه فکری به حالش بکنند یا باور کنید اگه بذارنش تو حالت اتوپایلوت و دست بهش نزنند بهتر نتیجه میده تا اینکه بخوان براش برنامهریزی کنند.
پایگاه خبری تحلیلی پویش لینک
ناگهان همه یادشان افتاده است که آتش نشانان تهران وسیله ی آتش نشانی نداشته اند.صحبت از یک کوتاهی ملی است/ همه ی شهرداران و اعضای شورای شهر تهران برای خرید وسایل آتش نشانی خست نشان دادند تا چنین فاجعه ای به وقوع پیوست/ امکاناتش را به روز نکردند و به اخطارها توجه نکردند/ فرق آتش نشانان و معلمان در این است که آن شهیدان بی گناه در میان آتشی فرو رفتند که شعله هایش را همه ی رهگذران دیدند و کسانی را متهم کردند که در شورای شهر متخصص نبودند و ورزشکار و خواننده بودند اما در نظام تعلیم و تربیت کشور تعلیم دهندگان جگر گوشه های شما سالیان سال است در میان شعله های سوزان بی توجهی مسئولان گرفتارند ولی کسی این شعله ها را نمی بیند یا حاضر نیست ببیند/ اینجا کسانی مسبب این فاجعه هستند که خود را متخصص امور می دانند و به صاحبان علم و تخصص و مدارج و مدارک دانشگاهی معلمان ارج و قربی قائل نیستند. تبعیض های دل شکن روز به روز بیشتر می شود/ این مقدار را آگراندیسمان (بزرگ نمایی) کنید و برآورد کنید با این مراقبتی که حضرات از نظان تعلیم و تربیت این کشور کرده اند تا میزان خسارات آن معلوم بشود...