گروه رسانه/
تجاوز وحشیانه رژیم اسرائیل علیه ایران با اعلام آتشبس فعلاً به پایان رسیده و بسیار امیدواریم که نقض نشود.
به نظر ما این جنگ تحمیلی درسهای بسیاری در درون خود داشت که لازم است هم حاکمیت و هم آحاد جامعه به صورت کامل به آن اندیشیده و بر آن اساس در مورد «آینده و سرنوشت جمعی مشترک» به اجماع برسند.
پس از اعلام آتشبس، برخی افراد و جریانهای درون کشور، و برخلاف «منافع ملی»، حرفهایی میزنند و اقداماتی انجام میدهند که از نظر ما جز تحریک بیشتر جنگ افروزان و دادن بهانه به آنان، ثمر و عایدی برای میهن ما نداشته و نمادی از مسئولیت ستیزی و تحریک به خشونت بیشتر است. به نظر میرسد حاکمیت جمهوری اسلامی باید با ایجاد تغییراتی بنیادین و تمکین به اصول حکمرانی خوب، به سوی «آشتی ملی» حرکت کند و در نخستین اقدام، زندانیهای سیاسی ـ عقیدتی را آزاد کند.
ما، همراه و هم صدا با تمام میهن دوستان صلح جویی که جز بزرگی ایران و عزت ایرانیان را نمیخواهند، ضمن محکومیت شدید متجاوزان و حامیان آنها، هرگونه تنشآفرینی در کشور و منطقه را از هر جانبی که باشد، خلاف منافع ملی و دور از مسئولیتهای تاریخی و اجتماعی میدانیم.
برای ما به عنوان « معلمان پرسش گر و کنش گر » ؛
نصب مجدد روزشمار نابودی اسرائیل در یکی از میدانهای تهران، یا تهدید جانی رئیس جمهور آمریکا و دبیرکل سازمان انرژی اتمی توسط روزنامه کیهان و برخی افراد و جریانهای هم سو و یا اعلان صریح ورود به وضعیت پر ابهام هستهای توسط رسانه ملی، جزء اقداماتی است که هیچ حاصلی جز دادن بهانه برای آتش افروزی بیشتر و مشروعتر متجاوز ندارد.
همانگونه که در بیانیهی پیشین خود هم تصریح کردیم، ما از مواضع و سخنان مسئولان تصمیمگیر کشور و عقلای حاکمیت مبنی بر باز بودن باب دیپلماسی و ترک نکردن میز گفتوگو مبتنی بر « منافع ملی و حفظ تمامیت ارضی» استقبال میکنیم و آن را ارج مینهیم.
ما باور داریم که وطن و منطقه را نمیشود با خاکستر غرور و آتش کلمات نجات داد.
این خاک، جای آزمودن بازیهای خونین و آتشین نیست.
اگر کسانی امروز به نام غرور میخواهند سرنوشت فردای وطن را در آتش بسوزانند، باید بدانند که غرور بدون عقل، طناب دار تاریخ است.
ما می دانیم که تهدید، جز آوار، هیچ برای ما نمیآورد.
هیچ کس نمی خواهد فرزندش را در باتلاق قدرت نمایی ویرانگر دفن کند.
هیچ کس حاضر نیست سقف خانهاش به بهای فریادهای پوشالی فرو بریزد.
این سرزمین، بیش از هر زمان، به تصمیمی بزرگ نیاز دارد؛ نه از جنس فریب و نه از جنس شعار، بلکه از جنس شجاعت اصیلی که صلح پایدار و منافع ملی را از کانال دیپلماسی و گفتوگو دنبال میکند.
نباید گمان کنیم که عقلانیت، ضعف است.
مذاکرهای شرافتمندانه و هوشمندانه، نه تنها زانو زدن نیست، بلکه از نظر ما عین عقلانیت و اقتدار است.
به نظر میرسد حاکمیت جمهوری اسلامی باید با ایجاد تغییراتی بنیادین و تمکین به اصول حکمرانی خوب، به سوی «آشتی ملی» حرکت کند و در نخستین اقدام، زندانیهای سیاسی ـ عقیدتی را آزاد کند.
همچنین، هر گونه تفاهمنامه و توافق با دول متخاصم، حتماً باید به یک «سند حقوقی» تأییدشده توسط کشورهای سازمان ملل متحد در صحن عمومی تبدیل شود تا بهانهای برای شعلهور شدن جنگی دیگر نشود.
جمعی از پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش :
- علی پورسلیمان
- محمد حیدری
- محمد راعی
- علی زینلی
- سعید شهسوارزاده
- محمدرضا شهریاری
- سیدهادی عظیمی
- رضا قاسم پور
- زهرا قاسم پور دیزجی
- نرگس کارگری
- طهماسب کاوسی
- حمزه علی نصیری
- شیرین یوسفی
***
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« در این جنگ مشخص شد وقتی چیزباختگان جامعهای به دلیل بحران اقتصادی و انواع کردارهای برآمده از حکمرانی بد، افزوده میشوند و میلیونها نفر زخم خورده از کردارهای حاکمان میشوند، ظرفیت و آمادگی برای جاسوسی و خیانت افزایش مییابد.
خیانت محصول و نتیجه فرایندی اجتماعی و طولانی است.
در این جنگ مشخص شد مردم ایران از خواننده لسآنجلسی محروم از دیدار میهن تا فیلسوف مسلمان رانده شده از وطن، از منتقد مسلمان زندان رفته و زجر کشیده تا فعال اقتصادی سکولار به ستوه آمده از حکمرانی بد، بر محور ایران متحد میشوند، اما امتگرایی چنین ظرفیتی برای اتحاد ایرانیان ندارد » .
( محمد فاضلی )
این جنگ 12 روزه میان اسرائیل و ایران ( بهتر بگوییم تجاوز آشکار و وحشیانه اسرائیل ) نشان داد که چیزهایی مانند حقوق و روابط بین الملل فقط روی کاغذ و در پشت تریبون های رنگارنگ و به اصطلاح « با کلاس » اعتبار دارند و در عمل آن چیزی که تعیین کننده است ، زور و قدرت است .
در میانه ی روز و در ساعتی که خانواده های زندانی ها به ملاقات عزیزان شان می رفتند ؛ رژیمی با خوی تجاوز و توحش مدرن به زندان و سالن ملاقات حمله می کند در حالی که مشخص نیست این حرکت حامل چه پیامی است .
و با کدام موازین انسانی و اخلاقی هماهنگی دارد ؟
از سوی دیگر ؛ سازمان های ریز و درشت حقوق بشری در اقصی نقاط مختلف دنیا که عادت کرده اند فقط برخی را ببینند و روی چیزهای خاص و دیکته شده ای زوم کنند ؛ خیلی راحت و آسان از کنار این جنایت ها عبور می کنند گویی اصلا اتفاقی نیفتاده است . واژه ها و عباراتی مانند « هیچ غلطی نمی تواند بکند » و نظایر آن باید از ادبیات و گفتمان مسئولان حذف شده و از جملات و یا عباراتی استفاده شود که قابل دفاع و رجوع منطقی باشد .
سال 1394 بود که از طرف یکی از نهادهای مرتبط با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرونده ای برای من در دادسرای فرهنگ و رسانه تشکیل شد .
یکی از مواردی که مورد توجه این نهاد نظامی – امنیتی قرار گرفته بود ، گزارش انتقادی « صدای معلم » در مورد « آتش زدن پرچم آمریکا » بود .
« صدای معلم » آن زمان در گزارش خود به قرار گرفتن تصویر این آتش زدن در صفحه اصلی پرتال وزارت آموزش و پرورش انتقاد کرده بود . ( این جا )
در این گزارش کوتاه آمده بود :
« به مناسبت 13 آبان و اعلام برنامه ها ، پرتال وزارت آموزش و پرورش از دو روز قبل و در بخش اسلایدر سایت خود ، تصویری را منقش به « آتش زدن پرچم آمریکا » قرار داده است . ( این جا )
« پرچم یک کشور » نشان دهنده هویت و نیز تاریخ آن جامعه است و مهم تر از آن مورد توافق قاطبه ملت آن کشور است .
« گروه سخن معلم » ( صدای معلم ) بر این باور است که طرح و تبلیغ این عمل در تضاد با سخنان رهبر معظم انقلاب و حتی برنامه ها و سیاست های سایر بخش های دولت است .
شاید بهتر باشد مسئولان این وزارتخانه در مورد پیامدها و نتایج کار خود کمی تامل کنند » .
هر چند و در نهایت حکم تبرئه برای من صادر شد اما پرسشی که همواره در ذهن و فکر من حک شده و باقی مانده این است که مسئولان آن نهاد دقیقا به چه چیزی حساس و معترض بودند ؟
آیا من به عنوان مدیر یک رسانه « بخش خصوصی و مستقل » باید همان قرائت رسمی موجود و مورد رضایت حاکمیت را بپذیرم و با آن کنار بیایم در حالی که می دانم آن اشتباه است و برای کشور در آینده هزینه های بسیار خواهد داشت ؟
در میانه ی جنگ اسرائیل و ایران ؛ سه نشست اضطراری شورای امنیت سازمان ملل متحد تشکیل شد .
در این نشست ها وقتی به دلایل حمله ی اسرائیل و نیز آمریکا گوش می کردم مشخص می شد که آن ها دقیقا از جملات و نیز اقدامات جمهوری اسلامی ایران با کلید واژه ی « محو و نابودی اسرائیل » بهره می جستند و دائما و با عبارات و کنایات مختلف آن را پر رنگ می کردند در حالی که کل حرف فقط یک چیز بود .
در یکی از این نشست ها ؛ نماینده اسرائیل در برابر حاضران و رسانه ها ، تصویری از « روز شمار نابودی اسرائیل » را نشان داد و بلافاصله حمله ی کشورش نسبت به ایران را یک اقدام پیش گیرانه و چیزهایی مانند دفاع مشروع خواند .
پنج شنبه 5 تیر ؛ فارس خبر داد :
« جدیدترین طرح دیوارنگاره میدان فلسطین تهران با طرحی از روزشمار نابودی رژیم اسرائیل اکران شد.
پیش از این رژیم اسرائیل به روزشمار نابودی این رژیم حمله ناموفق پهپادی کرده بود » .
به عنوان یک معلم ایرانی با این حرکت مخالف هستم و این گونه حرکات را در تضاد با « منافع ملی ایران » می دانم .
حال پرسش این است که اگر حاکمیت جمهوری اسلامی این گاف ها را نمی داد و اسیر احساسات و جو و فضای ایدئولوژی زده نمی شد ؛ نماینده ی اسرائیل و یا آمریکا در برابر افکار عمومی جهان قرار بود چه چیزی بگویند و با کدام منطق و دلیل ، اقدامات خود را توجیه و یا تئوریزه کنند ؟
مگر اسرائیل عضوی از سازمان ملل متحد نیست ؟
مگر ایران می تواند و یا قوانین بین الملل اجازه ی چنین کاری را به او خواهد داد ؟ به عنوان یک معلم ایرانی با این حرکت مخالف هستم و این گونه حرکات را در تضاد با « منافع ملی ایران » می دانم .
از نظر من واژه ها و عباراتی مانند « هیچ غلطی نمی تواند بکند » و نظایر آن باید از ادبیات و گفتمان مسئولان حذف شده و از جملات و یا عباراتی استفاده شود که قابل دفاع و رجوع منطقی باشد .
تکرار می کنم :
چرا در 13 آبان و در مدارس باید پرچم این کشورها آتش زده شوند ؟
این اقدامات چه تصویری از ایران در افکار عمومی جهانی می سازد ؟
وقایع این 12 روز نشان داد که سیاست های جمهوری اسلامی در این بخش کاملا نیاز به بازخوانی و پیرایش دارند و لازم و ضروری است که مسئولان در سخنان و مواضع خود و به دور از احساسات و افکار ایدئولوژیک فقط به « منافع ملی » ایران توجه داشته باشند .
فرار بزرگ !
در این کشور عادت و فرهنگ شده و به محض آن که کوچک ترین بحرانی به وجود می آیئد ؛ نخست « صف پمپ بنزین ها » شلوغ می شود .
البته در آن 12 روز صف های مختلف دیگری مانند صف نان ، صف مرغ ، صف آب و .... هم به آن هم اضافه شدند .
بر خلاف تصور و بهتر بگویم : « دروغ و فریب عمومی » که خیلی ها باورشان شده بود ؛ به محض آغاز جنگ ، بسیاری از شهرهایشان فرار کردند .
نکته ی قابل تامل آن که برخی از طرفداران نظام هم به خیل « فراری ها » پیوستند .
« فرار » آن هم در این مقیاس معنا دارد و معما هم نیست .
کلیپی از نادر ابراهیمی ؛ نویسنده و شاعر :
حاکمیت به دلایلی که خودش تشخیص داد ؛ ادارات و نهادها را تعطیل کرد . مردم هم فرار را بر قرار ترجیح دادند .
این یعنی فرار از حل مساله و واقعیت .
من کارشناس نظامی و یا جنگ نیستم اما مطمئن هستم که رژیم اسرائیل روی « نارضایتی عمومی » و ناکارآمدی سیستم در بسیاری از حوزه ها حساب ویژه ای باز کرده بود .
زدن مراکز نظامی و پلیس و نهادهای امنیتی برای تسهیل ورود به یک « شورش عمومی بزرگ » بود .
( به این ویدئو توجه کنید : )
البته مشکل سیاست مداران و حاکمان آن است که فکر می کنند محاسبات همان ها هستند که روی کاغذ کشیده می شوند و یا در مانیتورهایشان می بینند .
بدون تردید حاکمان اسرائیل روی نتایج بزرگ در مقیاس کوتاه مدت حساب کرده بودند به ویژه نقش « ستون پنجم » که تصور می کردند کاتالیزوری برای این فرایند حساب شده باشد .
این حجم از جاسوسان و وطن فروشان در سطوح و لایه های مختلف واقعا چه قرینه ای در جهان دارد ؟
پرسشی که به جد باید در این میان مطرح کرد آن است که حاصل و عملکرد و خروجی نهادهایی مانند گزینش ها و حراست ها در این 46 سال چه بوده است ؟
این همه باگ و یا حفره امنیتی از کجا آمده است ؟
علي اميني ديپلمات، سياستمدار، وزير و نخست وزير ایرانی پیش از انقلاب اسلامی كه در پاريس درگذشت و در جريان انقلاب بارديگر دست به فعاليت سياسي زده بود در مصاحبه اي كه در لندن انتشار و سي ام مهر سال 1357 در روزنامه هاي تهران انعكاس يافت گفت كه تنها برحسب وظيفه ملي و ميهني ريشه هاي بيماري مزمن وطن را عيان مي كند تا مورد توجه قرار گيرد و درمان شود .
وي سپس به تشريح اين ريشه ها پرداخته و می گوید :
در ايران، ريشه بيماری بايد كنده شود؛ نه عمل تسكين درد. در طول ده ها سال گذشته به «ايران بيمار» فقط داروي مسكن داده شد و درد باقي ماند.
درد ايران با آزادي زندانيان سياسي، افزايش دريافتي كارمندان دولت و دادن پايه و گروه تازه به آنان، لغو سانسور مطبوعات و انحلال اداره نگارش (بازبيني كتاب ها پيش از انتشار)، آزادي زيارت عتبات و ... درمان نمي شود.
يك ريشه بيماري ايران در سازمان هاي قضايي ناسالم اين كشور نهفته است و اين دستگاه از آغاز كار ناسالم بوده و تا اصلاح نشود نمي توان انتظار برقراري عدالت و امنيت اجتماعي و تامين رضايت عمومي در وطن را داشت.
از يك قانون خوب، اگر دستگاه سالمي نباشد كه ناقض، و فرد بي اعتنا به آن را كيفر دهد و سركوب كند كاري ساخته نخواهد بود و همانا سطوري خواهد بود در يك كتاب در قفسه اي دربسته.
ريشه ديگر اين بيماري نداشتن دلسوز اقتصادي است. براي مثال: پس از افزايش درآمد ايران از نفت كه از سال 1352 هجري (1973 ميلادي) آغاز شد و جنگ اعراب و اسرائيل و تحريم نفتي اعراب باعث آن بود، به جاي توجه به كشاورزي و صنايع مربوط به آن و خودكفا ساختن كشور از اين بابت، آمدند به بذل و بخشش پرداختند و به ولخرجي دست زدند؛ فروش دلارهاي نفتي را آزاد كردند، با هدف خودنمايي؛ به كشورهاي ديگر وام دادند، بازپرداخت وام برخي كشورها را بخشيدند و به زندگي لوكس روي آوردند و شكاف ميان فقير و غني را چنان عميق و عيان ساختند كه طبقه محروم از درآمد نفت، به پا خاست و تا به نتيجه نرسد آرام هم نخواهد گرفت.
وقتي كه به مسئولان گفتند چرا چنين مي كنيد، نفت كه يك محصول دائمي نيست پاسخ دادند كه كويت و عربستان هم چنين مي كنند، ولي حساب نكردند كه جمعيت كويت يك پنجاهم ايران است. اگر مشكلي در صدور نفت ايران پيش آيد، با اين كشاورزي ناتوان نمي شود شكم مردم را سير كرد. قطع واردات محصولات صنعتي را ده سال هم مي شود تحمل كرد، ولي محصولات كشاورزي و خوراك مردم را به هيچ وجه.
به مسئولان گفتند كه درمعاملات سرمايه گذاري با خارجي بدانند كه اگر به منافع خارجي لطمه بخورد و تضمين ها عملي نشود بيم تحريم جهاني و بلوكه شدن همه سرمايه ايران وجود خواهد داشت كه توجه نكردند. ريشه سوم بيماري ايران « ساواك (دستگاه اطلاعاتی وقت) » است كه نتوانست مشكلات مردم را كشف و به موقع و بدون ملاحظات به گوش رئيس كشور، اعضاي دولت و مجلس برساند و به آنان اخطار دهد تا براي رفع شان اقدام كنند.
ساواك تنها براي جاسوسي بر ضد مردم و دادن گزارش راست و دروغ و افزودن بر حجم پرونده هاي محرمانه اشخاص كه جز مشكل سازي و دشمن تراشي دردي را درمان نمي كند به وجود نيامده است. وظيفه آن جمع آوري اطلاعات است، در درجه اول اطلاعات مربوط به مشكلات مردم، نارضايي ها، خواست ها و ناخواست ها و رساندن اين اطلاعات به گوش مقامات مربوط است تا راه حل بيابند و پيش از اين كه دير شود مشكل را از ميان بردارند.
اين سازمان (ساواك) با اين كاركنان (که واجد شرایط لازم نیستند) و تشكيلات ناقص و نيز وابستگي اش به كابينه و نداشتن استقلال كامل در امور خود نمي تواند در جهت تشخيص بيماري و پيشنهاد تجويز دارو، موثر باشد.
كار اين سازمان در طول عمر خود شده است پرونده سازي و در نتيجه دردسرسازي براي مردم و دولت و ايجاد ناراضي و دشمن و دورساختن ميهن دوستان و دلسوزان وطن از خدمت.
فساد اداري و انجام امور از راه هاي بوروكراتيك كه عمدتا از انتصابات غير اصولي مديران و روساي دواير و توصيه بازي ها ناشي مي شود يك ريشه ديگر بيماري ايران است و ....
اکنون که آتش بس اعلام شده است و امیدوارم که دوباره شعله جنگ دوباره روشن نشود باید به نقد وضعیت و رفتار در سطوح و ابعاد مختلف آن پرداخت . به هیچ وجه نباید اسیر توهمات و رویاپردازی های کودکانه و حقیر شد .
اما نکته ی مهم و قابل تامل در این جنگ 12 روزه ؛ نقش « رسانه ها » بود .
« حسین انتظامی » معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مورد نوشت :
« در دفاع ۱۲روزه، رسانهها نقشی بیبدیل در جوشش حس ملی و بازنمود آن داشتند. در کنار رسانههای دولتی، رسانههای بخش خصوصی خوش درخشیدند. دست مریزاد.
فعالان رسانهای هم یک تنه و بی ماموریت و بی چشمداشت در حسابهای کاربری خود کارستان کردند » .
این یک واقعیت است که در جهان امروز ، « رسانه » یک رکن مهم و بی بدیل در چرخش و تغییر جریان ها و وضعیت کلی است .
رسانه ها بدون مرز و ملاحظه ، واقعیت های طرفین را عیان کردند . اگرچه سانسورهای شدیدی حاکم بود اما رفتار دولت مردان اسرائیل در زمینه بایکوت های خبری و برخی سانسورهای شدید آن هم در عصر ارتباطات و از سوی رژیمی که ادعا می کند تنها دموکراسی خاورمیانه را دارد ؛ قابل توجه و تامل بود .
در این 12 روز سخت و طاقت فرسا و بر خلاف انتظار ، نوعی همبستگی ملی حول تمامیت ارضی ایران شکل گرفت که محاسبات و پیش بینی های کشورهای متخاصم را کاملا به هم ریخت .
اما حاکمیت جمهوری اسلامی ایران باید بداند که این « غیرت ملی » و تداوم آن بستگی به رفتارها و ریل گذاری ها در ایران پس از این جنگ کوتاه دارد .
بدون تردید آن چیزی که بازدارندگی اصلی را ایجاد می کند ؛ سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی مردم به حکومت است .
این شکاف با سیاست گذاری و برنامه ریزی درست و با رویکرد « توسعه گرا » باید به سمت « کم تر » شدن حرکت کند .
این چیزی نیست که یک شبه حاصل شود اما جرقه ی آن می تواند از نهاد وسیع آموزش و پرورش شروع شود که فصل آغازین آن پرورش و فربه کردن « میهن دوستی » در مدارس و « حس تعلق » به کشور در میان دانش آموزان خواهد بود .
تنها چیزی که می تواند برای کشور نجات بخش و امیدبخش باشد ؛ پرداختن به « دموکراسی » و « ارزش های آن » بدون هر گونه فریب و پوپولیسم و نمایش به عنوان معبر و تثبیت کننده ی آشتی و انسجام ملی است .
اما باید بدانند که فرصت بسیار کوتاه است و شاید غیر قابل برگشت .
و مباد آن روز که باز،
ایران، در آتش و آهن غلتد
و ما،
چونان اشباح بیخاطره،
در کناری بایستیم و نظارهگر رژهی دشمن باشیم
بیآنکه تیری بیندازیم،
یا حتی دلی بلرزد.
مباد که باز،
نامِ «ایرانی» را به دوش کشیم
و ندانیم که این نام،
با جوهرِ خونِ هزاران شهید بر صفحهی تاریخ نوشته شده،
نه با مرکبِ تسلیم و مهرِ سازش.
یادمان نرود:
روزی ارتش متفقین آمد،
و بر خاک ما گام گذاشت
و بسیاری،
بهجای آنکه خروش کنند،
خموش ماندند؛
و نامِ خود را «روشنفکر» نهادند.
امروز،
آسمانِ جنوب در شعلهی انفجار میسوزد،
و در غرب، بوی باروت با نسیمِ شب درآمیخته.
شهرها، یکی پس از دیگری،
زیر بارش موشک و بمب،
در خود فرو میریزند،
و خانهها،
در سکوتِ سنگینِ جهان،
به خاک بدل میشوند.
دشمن، دیگر در پوتینهای چرمی نمیآید؛
در ماهواره و میکروفون پنهان شده،
در سطرِ گزارشهای دیپلماتیک،
در لبخندهای فریبکارانهی حقوق بشر.
اما ایران، هنوز ایستاده است.
و ما، فرزندانِ تاریخی که نه فراموش میکند و نه میبخشد،
نباید در حاشیهی واقعه بمانیم.
یا فریاد میشویم،
یا خاک.
و آنان که تماشاگرند،
با همان سکوتِ سرد،
همدستِ تجاوزند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جنگ یعنی آتش و خاصیت اصلی آتش یعنی سرایت پذیری. هیچ جنگی مابین دو قوم، ملت یا کشور به سرانجام نمی رسد. منافع مشترک یا متضاد هر یک از کشورها با کشورهای در حال جنگ، آنان را نیز درگیر جنگ می کند.
احتمال وقوع جنگ جهانی سوم چند درصد است؟ تضمینی برای جلوگیری از این فاجعه قرن وجود دارد؟
نتایج رفتار افراد در هر بعدی برگشت پذیر نیست. ما ایرانیان با فرهنگ غنی خود ضرب المثل های بسیاری از قدیم داریم که مصداق شرایط امروز جامعه ماست از جمله :
- « تو نیکی می کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز » . باید بیشتر اندیشه کرد که این ترغیب گران چرا نگران وضعیت درسی یا آینده چنین دانش آموزانی نیستند؟ یا نگران قالب شخصیتی که امروز در آن قرار می گیرد؟
- یا ضرب المثل ترکی « هر نه توکسن آشا چیخار قاشیقا » ؛ به این معنی است که « هر چه در آش بریزی، همان در قاشقت در می آید » . این ضرب المثل معادل فارسی « هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی » است و به این مفهوم است که کارهایی که انجام میدهیم در نهایت به خودمان باز میگردد؛ خوبی کنیم خوبی میبینیم و بدی کنیم بدی میبینیم.
- یا تداعی ضرب المثل « از ماست که برماست » که در شعر ملک الشعرای بهار نیز به زیبایی آورده شده است و برای تلطیف روح و فرح بخشی اذهان خوانندگان در شرایط آشفتگی جنگ در آخر این متن آورده می شود.
عوامل زیر می تواند از دلایل وطن فروشی و خیانت عده ای از ایرانیان در جنگ اخیر با اسرائیل باشد که تاکنون بیش از 200 نفر از آنان شناسایی شده اند و این داستان تلخ آن چنان تبدیل به یک امر طبیعی شده است که هنوز قوه قضائیه و نیروهای انتظامی مردم را دعوت به دقت و شناسایی رفت و آمدهای مشکوک توسط آنان در محل زندگی خود می کنند و یا در مسیرهای خاص همه خودروها با ایست بازرسی مواجه می شوند.
یقین خوانندگان محترم نیز از زوایای دیگر قادرند تا موارد بیشتری را اضافه نمایند. علت تحلیل، هوشیاری در رفتار و کردار خود در شرایط عادی زندگی است. در ضمن هدف بررسی، اهمیت دادن به آموزش استاندارد است که به توسعه پایدار در نظام آموزشی و جامعه منجر می شود. در قالب یا قالب هایی فرو بردن آموزش، نتایج معکوسی در جامعه رقم می زند که به نفع هیچ کس و هیچ جامعه ای نیست.
غرض آلود کردن یا هدایت جهت دار آموزش و یا پر کردن محتوای آن با هر نادرستی، آن را به سلاح مخربی تبدیل می سازد که هر چند صدای انفجار ندارد اما بی رحم و موذیانه به تخریب همه زیرساخت ها دست می زند.
آموزش شمشیر دو دم است که امر تعیین کننده در آن این است که کدام دم و توسط چه کسانی به کرسی نهاده می شود.
و اما عوامل جاسوسی برخی از ایرانیان:
- شاید من و شما یا والدین ما و یا نزدیکان و خویشاوندان هر یک از ما، در طول زندگی برای خبرچینی از رفتار و کردار پدر، مادر یا خواهر و برادر خود گماشته شده ایم. زمانی که بین زوجین اختلاف خانوادگی وجود دارد متأسفانه بدون در نظر گرفتن عواقب تصمیم نابخردانه، کودک یا نوجوان خود را تشویق به تیزبینی و تیزگوشی می نماییم تا برای ما اطلاع رسانی کند که از غافله غالبیت غافل نمانیم. یعنی سود استفاده از عزیزترین کس زندگی برای پیروزی در نبرد زناشویی یا در کنترل و نظارت بر رفتار فرزندانی که در سنین بلوغ و بالاتر قرار دارند!
گاه مادر عروس یا مادر داماد نوه خود را برای اطلاع رسانی ترغیب می کند ( پدران کمتر یا نادر) . به هر حال نهاد خانواده که سرآغاز تربیت و شکل گیری شخصیت کودک است، سطحی اندیشی تا حد خرید و فروش اطلاعات از زندگی خصوصی افراد که حریم آزادی اوست، عملی ابلهانه و ویرانگر است. اما این نوه در کالبد بسیار ناپسندی قرار می گیرد که زیربنای شخصیتی او را می سازد.
- مثال تلخ دیگر کلاس درس است که در یادداشت اخیر خود یعنی « جرقه جنگ و تثبیت صلح... آموزش واقعا یک مقوله اضافی و تزئینی نیست » ( این جا ) بدان اشاره کرده ام. به عنوان یک معلم شاید چند مورد گزارش از گفته های تان که بیشتر به مفاهیم درسی مربوط بوده و به عنوان مثال و مصداق بیان شده است، توسط دانش آموزی که برای همین مهم انتخاب شده است به گوش حراست رسیده که به بازخواست یا درج تذکر در پرونده شغلی شما منجر شده است.
باید بیشتر اندیشه کرد که این ترغیب گران چرا نگران وضعیت درسی یا آینده چنین دانش آموزانی نیستند؟ یا نگران قالب شخصیتی که امروز در آن قرار می گیرد؟ یک دانش آموز تا 18 سالگی پتانسیل و هیجان انجام هر کاری را دارد چون انرژی بالقوه فوق العاده ای دارد و برای هزینه کرد انرژی به رفتارهای هیجان انگیز و شورآفرین میل و نیاز دارد. حتی گاهی مدیران و معاونان انضباطی مدارس برای سهولت کنترل دانش آموزان و معلمان در کلاس های درس، با حماقت تام، نوجوانانی زبر و زرنگ را برای جاسوس بازی می گمارند.
امتیازات کسب شده توسط این نوجوان عبارت است از :
. او مورد اعتماد قرار گرفته شده است.
. از جمع دانش آموزان مدرسه انتخاب شده است پس فردی برجسته است.
. مجوز ورود به دفتر مدیر یا معاون مدرسه جهت اطلاع رسانی را یافته است.
برای یک دختر یا پسر نوجوان این یعنی توانمندی که صدالبته در هر گروه سنی تعابیر، معانی و سطوح متفاوتی دارد. و متأسفانه گاه پدر و مادر این نوجوان برای چنین انتخابی، فرزند خود را تشویق و بدان افتخار نیز می کنند. یعنی تشدید دلیل باور نوجوان به جاسوس بازی که مهر تأیید تمامی عوامل تربیتی بر آن صحه گذاشته است. یک وطن فروش ابتدا خودفروش است. وقتی فرد برای خود ارزشی قائل نیست غیرممکن است برای هموطن و وطن خود ارزش و اهمیت بدهد.
- دلیل دیگر رفتار خائنانه عده ای جهت جاسوسی و خیانت به وطن را به بخشی از یادداشت اخیر خود یعنی « برچسب زدن دردی بی درمان! » ( این جا ) رفرانس می دهم. آنجا که به برچسب زدن حاکمیت بر زنان بی حجاب و اغتشاش گران مربوط می شد. یعنی قبول برچسب مخالفت با حکومت بر پیشانی این افراد. این گروه از مجموع گروه هایی است که مستعد جاسوسی برای دشمن هستند. چون متمایز، متفاوت و متعارض خوانده شده اند. آدمی وقتی با خطاهای خود یا آنچه که ناهنجاری خوانده می شود طرد می شود روحیه مناسبی برای در جمع زیستن ندارد. انگشت نما شدن حتی اگر با اشارت انگشتان کسی هم همراه نباشد خود به خود به فرد این حس را می دهد که دیگران با سنگینی نگاه خود او را در منگنه طرد شدگی می گذارند. در حالی که این فقط یک حس فردی است و واقعیت ندارد، چون همه افراد جامعه از زیر پا گذاشتن هنجار یا قانون توسط او اطلاعی ندارند.
- هر حکومتی به طور طبیعی برای خود مخالفانی دارند. اگر این فرضیه دلیل موثقی برای وطن فروشی است، حداقل چرا در دوران جنگ، افرادی در اسرائیل بنا به این دلیل اقدام به وطن فروشی نکرده اند؟ در سال های گذشته افرادی شناسایی شده اند که از اسرائیل برای ایران جاسوسی می کرده اند اما از 23 خرداد 1404، چنین خبری پخش نشده است. پس ناچار بر می گردیم به فاکتورهایی چون شخصیت تاریخی افراد در ایران. یا به زیربناهای شخصیتی افراد که در بالا بدان اشاره شد.
- مورد دیگر فقط و فقط انگیزه مادی است. بسیاری از افراد حتی در طی دو جنگ جهانی، برای دسترسی به پول، جیره غذایی بیشتر و یا پناهگاهی برای زنده ماندن، اعضای خانواده خود را نیز می فروختند چه رسد به وطن. پول به خودی خود انگیزه بسیار قوی برای همکاری با دشمن به عنوان ستون پنجم است. انسان هایی زبونی که نه فقط در دوران جنگ که در شرایط عادی نیز الینه پول هستند و دسترسی بدان را تنها عنصر قدرت می شمارند.
- وعده پناهندگی و زندگی در کشور متخاصم که برخی از افراد را به وطن فروشی راغب می کند از دیگر دلایل خیانت است. لابد همه ما از داستان فرار انسان هایی که دیگر تحمل زندگی زیر سایه کشورهای توسعه نیافته ای که دائم در حال جنگ، گرسنگی و بدبختی هستند، با خبریم که فقط با یک قایق توسط قاچاقچیان انسان به دل دریاها می زنند و اکثر غرق شده و به رؤیای رهایی نمی رسند. وعده پناهندگی برای کسانی که از عواقب و احتمالات این داستان فرار بیمناک هستند، جاذب و سهل الوصول است. که البته خود وعده دهندگان دقیقا می دانند که چنین موقعیتی محقق نخواهد شد و فقط از او به عنوان یک سازوکار برای موفقیت خود استفاده می کنند.
- بیسوادی یا جهل و نادانی نیز فاکتور مناسبی برای خیانت به وطن شمرده می شود. چون با تلقین و القای دشمن او به هر سویی کشانده می شود. هر چند تحصیل کرده ها نیز فریب می خورند اما دیگر عوامل به صورت ترکیبی عامل خیانت او شمرده می شود. اما برای فرد جاهل یا بیسواد، نبود آموزش و بصیرت، به تنهایی مؤثر است.
- عده ای دیگر با مفهوم دوست داشتن، عشق ورزیدن و جان فشانی برای عزیزان یا وطن، در کل بیگانه اند. این افراد خود را دوست ندارند چه رسد به فراخود. انسان تهی از مهر و محبت به منزله بمب پرتاب شده ای است که عمل نکرده است اما هر لحظه امکان انفجار آن وجود دارد. برای عاشق وطن بودن باید فراتر از خود را دید و ارزش و حرمت قائل شد. هنگام برافراشته شدن پرچم یا سرود ملی، مو بر بدن او سیخ سیخ شود. برخیزد و قلبا، نه نمایشی احترام بگذارد. کسی که این دو را دوست ندارد طبیعی است که به حدود و ثغور وطن نیز اعتنایی نداشته باشد و مستعد جاسوسی باشد.
انسان موجود پیچیده و غیرقابل پیش بینی است که ابعاد گوناگون روحی - روانی و شخصیتی دارد. موقعیت ها مختلف انسان را محک می زند و او را در بعد مثبت یا منفی زندگی شخصی و اجتماعی، صیقل می دهد. گاه قدرت انتخاب دارد و گاه مطلق انتخاب می شود. خرد و دانش و حتی شعور اجتماعی و بالندگی فرهنگی برای مسیریابی صحیح لازم و ضروری است. یک وطن فروش ابتدا خودفروش است. وقتی فرد برای خود ارزشی قائل نیست غیرممکن است برای هموطن و وطن خود ارزش و اهمیت بدهد.
و اما برخی از ابیات شعر از ماست که بر ماست:
این دود سیه فام که از بام وطن خاست
از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد ز چپ و راست
از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
از ماست که بر ماست
یک تن چو موافق شد یک دشت سپاه است
با تاج و کلاهست
ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنهاست
از ماست که بر ماست
.
.
.
.
.
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالست؟
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست
از ماست که بر ماست
گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست
یا کافر حربی است
ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست
از ماست که بر ماست
به امید سربلندی و عزت و پیروزی ایران و ایرانیان در تمامی عرصه های داخلی و بین المللی به ویژه در جنگ اخیر.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
حمله ی وحشیانه و خارج از عرف و قواعد بین الملل در شرایطی که مسئولان ایرانی در حال پی گیری مذاکرات در یک جریان مدنی و دیپلماتیک با ایالات متحده آمریکا بودند از سوی رژیمی که به نظر می رسد به هیچ اصل اخلاقی پای بند نیست، موجی از تحیر و تنفر را برانگیخته است .
رژیم خشونت طلب و جنگ طلب اسرائیل با حمله به زیر ساخت های ایران و کشتن غیر نظامیان و شهروندان بی گناه موجب سلب امنیت روانی و فکری جامعه شده است .
ما به عنوان " معلمان پرسش گر و کنش گر " بر این باوریم :
مشی رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در این فرایند خشونت بار در حالی که طرف اصلی مخاطب مذاکره با ایران بوده به غایت فریب کارانه و نافی مسئولیت پذیری سیاسی است.
ما دیدیم : ما اگر چه به برخی سخنان و عملکردهای دولت مردان کشورمان منتقدیم اما به عنوان « معلمان ایرانی » و با حفظ خط قرمز اصلی مان که همانا « حفظ تمامیت ارضی ایران » است می ایستیم و خواهان تنبیه متجاوز هستیم .
ایالات متحده آمریکا نه تنها از اهرم های فشار مختص برای این تجاوز آشکار استفاده نکرد بلکه با خریدن زمان و تجهیز متجاوز در جهت حمایت از تجاوز عمل کرد.
ما این « بی صداقتی » و « خشونت» را کاملا محکوم می کنیم .
رفتار و عملکرد دوگانه ی کشوری مانند آمریکا که مدعی « آزادی و دموکراسی » و صدور آن به سایر ملل جهان است برای ما « معلمان ایرانی » کاملا غیر منطقی و غیر قابل قبول می باشد .
ما به وضوح همکاری و همراهی متحدان حال و گذشته آمریکا را در تجاوز آشکار به میهن مان می بینیم.
اروپائیان که « اعلامیه ی جهانی حقوق بشر » را سرلوحه سیاست ورزی شان می دانند نشان دادند می توانند همه چیز به ویژه « انسانیت » را فدای منافع خودشان می کنند .
ما معلمان پرسش گر و کنش گر ؛
حق دفاع از وطن مان و کوتاه کردن دست متجاوز را حق مسلم ایرانیان می دانیم و اعلام می کنیم که همکاران و دانش آموزان ایرانی در دفاع از کیان وطن ، درسی فراموش ناشدنی به متجاوز خواهند داد.
ما اگر چه به برخی سخنان و عملکردهای دولت مردان کشورمان منتقدیم اما به عنوان « معلمان ایرانی » و با حفظ خط قرمز اصلی مان که همانا « حفظ تمامیت ارضی ایران » است می ایستیم و خواهان تنبیه متجاوز هستیم .
از دولت مردان ایران انتظار داریم هیچ گاه میز گفت و گو و تعامل و تفاهم را ترک نکنند و با حفظ و اولویت دادن « منافع ملی ایران » به اقتضای شرایط ؛ امید و امنیت را در کشور حفظ کنند .
جمعی از پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش :
- علی پورسلیمان
- محمد حیدری
- محمد راعی
- علی زینلی
- سعید شهسوارزاده
- محمدرضا شهریاری
- سیدهادی عظیمی
- رضا قاسم پور
- زهرا قاسم پور دیزجی
- نرگس کارگری
- طهماسب کاوسی
- حمزه علی نصیری
***
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش دولت پزشکیان سه شنبه سیزدهم خرداد نشستی با « تشکل های فرهنگیان » داشته است . وقتی دائما و از گوشه و کنار گفته می شود که « صدای منتقدان » باید شنیده شود دلیل اتخاذ چنین رویکرد سلیقه ای در وزارت آموزش و پرورش دولت پزشکیان چیست ؟
آن گونه که پانا روایت کرده تشکل هایی مانند مجمع فرهنگیان ایران اسلامی ، سازمان معلمان ایران ، انجمن اسلامی معلمان ، کانون فرهنگیان شاهد و ایثارگر و کانون تربیت اسلامی در این نشست با وزیر آموزش و پرورش حضور داشته اند . ( این جا )
نکته ی جالب توجه آن که در این نشست مصطفی پردلی دبیر انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه فرهنگیان حضور داشته است .
پردلی در دولت ابراهیم رئیسی و در وزارت صحرایی معاون رسانه ای مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش بود .
پردلی در حالی در این نشست شرکت کرده که در حال حاضر خودش در آموزش و پرورش حضور ندارد و در کنار « رضامراد صحرایی » وزیر پیشین آموزش و پرورش در بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی مشغول به کار است .
این در حالی است که از « کانون صنفی معلمان » که از تشکل های با سابقه و شناسنامه دار در حوزه آموزش و پرورش و معلمان است دعوتی به عمل نیامده است .
مشخص نیست معیار وزارت آموزش و پرورش در گزینش تشکل ها برای نشست با وزیر چیست ؟
وقتی دائما و از گوشه و کنار گفته می شود که « صدای منتقدان » باید شنیده شود دلیل اتخاذ چنین رویکرد سلیقه ای در وزارت آموزش و پرورش دولت پزشکیان چیست ؟
اگر سخنان دبیر شورای اطلاع رسانی دولت پزشکیان که اخیرا گفته است : ( این جا )
« صدای دیدگاهها و نگاههای مختلف را باید شنید » ؛ حال پرسش « صدای معلم » از مسئولان و مقامات و به ویژه وزیر آموزش و پرورش دولت پزشکیان آن است که چرا و به چه دلیل تشکل هایی مانند کانون صنفی معلمان به این گونه نشست ها دعوت نمی شوند ؟
انتظار می رود تشکل های شرکت کننده در این گونه نشست ها با پسوند « فرهنگی » نسبت به این رویکرد حذفی و گزینش های سلیقه ای ، « بی تفاوت » نبوده و مطالبات را در حوزه ی آموزش و پرورش حول « وفاق صنفی » طراحی و پی گیری کنند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
« شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران » در کانال تلگرامی خود بیانیه ای را از سوی « کانون صنفی معلمان تهران » منتشر کرده است .
در این بیانیه با عنوان : « بیانیه کانون صنفی معلمان تهران در اعتراض به عدم حضور نمایندگان واقعی تشکلهای صنفی مستقل در کنفرانس سازمان جهانی کار » چنین آمده است :
« سازمان جهانی کار، کنفرانس بینالمللی سالانه خود را در روز جمعه ششم ژوئن ۲۰۲۵(۱۶ خرداد ۱۴۰۴) در مقر سازمان ملل متحد برگزار میکند .
دولت ایران رسما عضو این سازمان است و هرسال افرادی را بهعنوان نمایندگان اتحادیههای کارگری و سندیکاهای ایران به این کنفرانس اعزام میکند که البته واضح است نمایندگان واقعی منتخب اعضای تشکلهای صنفی مستقل در کشور نیستند و در واقع نمایندگان حکومتاند . آیا یک میلیون فرهنگی شاغل و نیز حدود هشتصد فرهنگی بازنشسته این را می پذیرند که تعدادی از سوی آنان سخن بگویند ؟
در اعلامیه سال ۱۹۹۸ این سازمان آمده است که «هر دولت عضو این سازمان ملزم به رعایت مصوبات سازمان و ارتقای آن مصوبات است، صرفنظر از این که کنوانسیون مربوطه را امضا کرده است یا نه».
همچنین دولت ایران جزو امضا کنندگان دو «میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی» و «میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» است .
مطابق با ماده ۲۲ و ماده ۸ این دو میثاق حق تشکیل اتحادیههای کارگری و پیوستن به این اتحادیهها و همکاری با اتحادیههای کارگری کشورهای دیگر، مورد تایید دولتهای عضو قرار میگیرد .
با وجود این و البته به رغم وجود برخی قوانین داخلی، جمهوری اسلامی به هیچ کدام از این تعهدات پایبند نبوده و حتی قوانین مصوب خود را نیز رعایت نمیکند .
از جمله ممنوعیت عملی تشکیل نهادهای صنفی، انجمنها و سندیکاهای مستقل برخلاف اصول قانون اساسی؛ برخوردهای غیرقانونی با اعضای این تشکلها و برقراری انواع مجازاتها با اتهامات نادرست برای اعضا و حتی فعالان غیر عضو این تشکلها و محروم نمودن آنها از شغل و برخی حقوق اولیه خود؛ به قصد ایجاد وحشت از پیوستن به نهادهای صنفی و مدنی و تضعیف، بیاثر نمودن و انحلال این تشکلها .
کانون صنفی معلمان ایران، ضمن بیان اعتراض خود نسبت به این روند و محکومیت شدید این اقدامات، اعلام مینماید هیئتهای نمایندگی اعزامی به این کنفرانس تاکنون نمایندگان واقعی نهادهای صنفی و سندیکاهای مستقل ایرانی نبوده و در واقع نمایندگان حکومت هستند .
ما ضمن اعتراض شدید نسبت به این اقدام حکومت، از سازمان جهانی کار انتظار داریم نمایندگان واقعی نهادهای صنفی و سندیکاها را در این کنفرانس پذیرا باشد » .
در بیانیه ی دیگری به تاریخ پنجشنبه, ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
که با عنوان : « کنفرانس معلمان ایران همبستگی سندیکاهای کارگری سوئد با معلمان ایران » در این کانال منتشر شده در پایان چنین می خوانیم :
« شرکت کنندگان در این کنفرانس شورای هماهنگی کانون های صنفی فرهنگیان ایران را به عنوان نماینده معلمان ایران به رسمیت شناخته و با تلاش های حکومت جمهوری اسلامی برای جایگزین کردن تشکل های بدیل و وابسته به دولت به عنوان تشکل های معلمان مقابله می نمایند » .
پرسش « صدای معلم » از نمایندگان و مسئولان این تشکل های صنفی آن است که آنان بر چه اساس و متر و معیاری ادعا می کنند که « نماینده معلمان ایران » هستند ؟
چه کسی و کدام نهاد این نمایندگی را به آنان اعطاء کرده و از سوی چه کسانی سخن می گویند ؟
آیا یک میلیون فرهنگی شاغل و نیز حدود هشتصد فرهنگی بازنشسته این را می پذیرند که تعدادی از سوی آنان سخن بگویند ؟
تشکلی که خود را « شورای هماهنگی کانون های صنفی فرهنگیان ایران » می نامد فقط می تواند از سوی خودش و کسانی که آنان را انتخاب کرده اند حرف بزنند و در واقع نماینده « مجمع عمومی » تشکل متبوع شان هستند و نه نماینده همه معلمان کشور .
هیچ یک از تشکل های فرهنگیان در ایران چه حکومتی و چه غیر حکومتی نمی تواند و نباید خود را نماینده همه معلمان جا بزند مگر آن که در یک انتخابات فراگیر و شفاف این نمایندگی را کسب کرده باشد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دومین نشست وزیر آموزش و پرورش با دبیران کل تشکلهای فرهنگیان، صبح سهشنبه ۱۳ خردادماه در حالی برگزار شد که نشانههایی از عبور تدریجی از فضای نمادین به سمت نهادسازی مشارکتی در آن دیده میشد.
نشستهایی از این جنس، میتوانند فرصتی برای بازتاب دغدغههای بدنهی آموزش و پرورش باشند؛ اگرچه ظاهراً برخی ترجیح میدهند این فرصتها را به «تمرین ستایش» و «پیشنهادهای نرم» تقلیل دهند.
تکرار این نشست در بازهای کوتاه، میتواند نشانهای از یک چرخش سیاستی تلقی شود: از سیاستگذاری بر فراز بدنه به سیاستورزی درون بدنه. این چرخش البته تازه آغاز شده و با چالشهایی از جنس مقاومتهای نهادی، تداوم مداخلات بیرونی در انتصابات، و شکافهای فکری میان تشکلها روبهروست.
در کنار تأکید بر لزوم گفتمانسازی ملی درباره آموزش و پرورش، هشدارها درباره کمبود کلاسهای درس در تهران، تأخیر در صدور کارت پایان خدمت نومعلمان و دغدغههایی درباره انتصاب مدیران در مناطق و نواحی نیز نشان میدهد که این جلسات اگر بدون پشتوانه اجرایی بمانند، در معرض بیاثر شدن تدریجی هستند. در مقابل، اگر وزارت آموزش و پرورش بتواند با جسارت، بخشی از تصمیمسازیها را به سازوکارهای جمعی واگذار کند و از تشکلها به عنوان بازوی مشورتی واقعی بهره بگیرد، شاید نخستین گامهای اصلاحی از دل همین جلسات به چشم آید.
در این جلسه، شماری از تشکلها از احقاق حقوق معلمان، اصلاح احکام تخلفات، پرداختهای حقالتدریسی و تصویب اساسنامه صندوق ذخیره فرهنگیان قدردانی کردند. اما آنچه جای خالیاش بهوضوح احساس شد، بیان صریح مطالبات اساسی بدنه فرهنگیان بود؛ از جمله تداوم حضور نیروهای منصوب دولت گذشته در سطوح مدیریتی، اعمال سلیقه در انتصابات، رویههای حراستی در استعلامها، و فقدان شفافیت در فرآیندهای تصمیمسازی. آیا ارادهای برای نهادینهکردن این مسیر گفتوگو وجود دارد، یا این جلسات صرفاً به تداوم مناسبات نمادین با بدنه حرفهای آموزش و پرورش منجر خواهد شد؟
در سخنان برخی دبیران تشکلها، انتقادهای محترمانهای مطرح شد اما بخش بزرگی از وقت جلسه به تکرار دستاوردها و توصیههایی گذرا گذشت. اینکه تشکلهای صنفی در نشستی محدود از زمان و پر از چشمهای ناظر، نتوانند یا نخواهند زبان نقد مؤثر و صریح باشند، پرسشی جدی را به میان میکشد:
آیا این تشکلها بازتاب صدای معلماناند یا صدای مهارشدهی نظام اداری؟
در سوی دیگر، برخی پیشنهادهای سازنده نظیر تشکیل کمیتههای تخصصی مشترک با معاونان وزارتخانه یا نشستهای فصلی با خبرنگاران، میتواند زمینهساز شکلگیری سازوکارهای مشارکتی پایدارتر باشد. اما پرسش اصلی باقی است:
آیا ارادهای برای نهادینهکردن این مسیر گفتوگو وجود دارد، یا این جلسات صرفاً به تداوم مناسبات نمادین با بدنه حرفهای آموزش و پرورش منجر خواهد شد؟
تشکلهایی که خود را بازوان مشورتی وزارتخانه میدانند، نمیتوانند در بزنگاههای تعیینکننده فقط به ستایش عملکردها یا ارائه پیشنهادهای نرم اکتفا کنند. بدنه معلمان از آنها انتظار دارد که در چنین فرصتهایی، ولو در قالبی محترمانه، صدای نقد حرفهای نسبت به رویههای انحرافی در انتصابات، بیثباتی تصمیمات، و استمرار نگاه امنیتی در لایههای اجرایی را به گوش وزیر برسانند.
البته نباید از محدودیتهای ذاتی این نشستها غافل بود. ساختار جلسات معمولاً کوتاه و تعداد سخنرانان محدود است. اما همین محدودیت، بر مسئولیت نمایندگان تشکلها برای اولویتبندی دقیق مسائل کلیدی میافزاید.
نکته امیدوارکننده آنجاست که برخی پیشنهادها نظیر تشکیل کمیتههای تخصصی مشترک با معاونان وزارتخانه، یا نشستهای فصلی با خبرنگاران و تشکلها، میتواند آغاز فرآیندی ساختارمندتر برای مشارکت مستمر باشد.
اگر این روند استمرار یابد و تشکلها نیز نقش مطالبهگرانهی خود را با شجاعت بیشتر ایفا کنند، شاید بتوان امید داشت که سیاستورزی درون بدنه آموزش و پرورش جای سیاستگذاری بر فراز آن را بگیرد.
شاید ادامه روند ساختارمند، کارشناسانه و مطالبه گر هم در رفتار وزارتخانه نهفته باشد و هم در شجاعت و صداقت تشکلهایی که به جای واسطهگری محتاطانه، باید به نمایندگی صریح بدل شوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« من نمی دانم مردمی که هنوز روی خط کشی کفِ خیابان نمی توانند حریم و حرمت همدیگر را نگاه دارند، دموکراسی را برای چه می خواهند ...؟!
حسن نراقی
از کتاب "جامعه شناسی خودمانی" »
***
چند روزی است که کامیون داران کشور به دلیل برخی مسائل و چالش های صنفی اعتصاب کرده و دست از کار کشیده اند .
اعتراض و انتقاد نسبت به عملکرد حکومت حق هر شهروندی است اما آن چه مرا به تامل و واکنش جدی در این مورد واداشت مشاهده برخی کلیپ هایی است که در آن رانندگانی که با کنش دیگران یعنی اعتصاب همراهی نمی کنند به شدیرترین وجه ممکن مورد تعدی و آزار و خشونت قرار می گیرند .
رانندگانی را که با دیگران همراهی نمی کنند را « اعتصاب شکن » معرفی کرده اند .
در این کلیپ بعضا وسیله نقلیه اعتصاب شکن مورد حمله قرار گرفته و آسیب های جدی به آن وارد شده است .
در برخی کلیپ ها ؛ رانندگانی که با جریان اعتصاب همراهی نکرده اند مورد فحاشی های رکیک و ناموسی قرار می گیرند و انواع اتهامات و نسبت ها به آنان و خانواده هایشان ابراز می شود .
حتی در یک کلیپ منتشر شده ، کامیون راننده ی مخالف به آتش کشیده می شود .
این که یک نفر بخواهد و یا نخواهد با اعتراض و یا اعتصاب دیگران همراهی کند یک تصمیم شخصی است و باید به آن احترام گذاشت و البته اگر کسانی با هر دلیل و توجیه بخواهند با توسل به اعمال و اقدامات غیر انسانی و غیر اخلاقی او را با خود همراه کنند ؛ این کنش ها نامی جز « توحش » نداشته و این کارها دقیقا زیر پا گذاشتن حقوق شهروندی و اخلاقی افراد جامعه است .
افراد و جریان هایی که این کارها را می کنند و یا به خشونت عریان دست می زنند نباید انتظار داشته باشند که سایر اقشار و گروه های جامعه با آنان همراهی کرده و آن ها را تایید کنند و برای آنان کف بزنند .
اعمال خشونت از سوی هر فرد و نهادی باشد - چه حکومتی و چه غیر حکومتی- مطرود بوده و فصل الخطاب باید « قانون » باشد .
هر چند در ایران ما اتحادیه ها و سندیکاهای قوی و فراگیر نداریم که مانند کشورهای توسعه یافته در پی برخی مخالفت ها و اعتراضات مدنی - نه آن چه که اکنون در جاده های ایران شاهد آن هستیم - با دولت وارد مذاکره شوند و بتوانند با گفت و شنود و تعامل به راه حلی مشترک برسند چرا که اساسا واژه و مفهومی مانند Negotiation و یا همان سازش و مذاکره در ادبیات و فرهنگ ما ایرانی ها بی معناست .
چرا که ما معمولا و به گواهی « تاریخ » مسائل را سیاه و سفید می بینیم .
یا باید با « من » باشی و یا « علیه » من .
حالت دیگری وجود ندارد .
یا بی جهت و محافظه کارانه و منفعت طلبانه «سکوت » می کنیم و پس از طی مدت زمانی از این ساکت بودن ( مردگی موقت ) ، می خواهیم که به صورت آنی و یک شبه همه چیز حل و فصل گردد و به قول معروف « گل و بلبل » شود .
وقتی هم نتیجه نمی گیریم که متاسفانه و به دلایل مختلف پاسخ همین است دوباره سر در لاک « روزمرگی » فرو می بریم تا زمان و شرایطی که وضعیت مجددا غیر قابل تحمل شود ... و دوباره روز از نو و روزی از نو .
حاکمیت ما هم به دلیل همان ماهیت « استبدادی » و « غیر دموکراتیک » که در بطن جامعه و بسترهای فکری و فرهنگی آن نهفته است تصور می کند که اعطای کوچک ترین امتیاز مخالفان و منتقدان را پر روتر و جری تر خواهد کرد و نباید در برابر مخالفان و منتقدان « ذره ای » عقب نشینی کرد .
و این گونه می شود که جامعه در نهایت به بن بست و انسداد می رسد و مسیر کاملا برای « خوب شدن وضعیت » و استقرار الزامات دموکراسی و توسعه بسته می شود .
و این چرخه ی شوم و پایان ناپذیر همچنان ادامه دارد ....