در روزهایی که شوق بازیهای جام جهانی حال خیلی از ما را خوب کرده و شوری در سرها انداخته، صحبت علیه فوتبال خودزنی به نظر میرسد. کافی است در چنین روزهایی کسی علیه فوتبال حرف بزند تا در همان دو سطر اول نوشتهاش متهم شود به «ژست روشنفکری»! متهم شود به تلاش برای ساز مخالف زدن و خودنمایی با زیر سؤال بردن علایق عمومی. اما حرف را در زمانش باید زد، حتا اگر آدمی با فهرستی از اتهامات روبه رو شود.
کسی که از شادی هموطنانش شاد نشود از بیماری روانی رنج میبرد و دچار «دیگرانستیزی» است. من هم آرزومند مؤفقیت ایران در جام جهانیام، فقط به این دلیل که هموطنانی که دل خوش به همین مؤفقیتند شاد میشوند. اما چطور اندوهم را از اینکه این شادمانی را یکسر افیونی میدانم پنهان کنم؟
خدمتی که فوتبال به جامعه میکند ناچیز، غیرضروری و حاشیهای است، اما توجه و ارجی که در مقابل میبیند هزاران برابر آن خدمت ناچیز است. نقد من ناظر به همین عدمتناسب میان «خدمت» و «ارج» است. سرشت فوتبال چه در ایران و چه در همه جای دنیا یکسان است، اما کارکرد منفیِ «ناخودآگاهِ» آن در کشورهای جهانسوم مانند ایران وخیمتر است. فوتبال در همهجا کارکرد مخدّر دارد، اما برای جوامع کمتر توسعهیافته این افیون آسیبزاتر است.
فوتبال هیچ کمک مستقیم و غیرمستقیمی به توسعه نمیکند، هیچ زیرساخت و روساختی را تغییر نمیدهد، هیچ تحول پایداری در جامعه ایجاد نمیکند، هیچ تأثیرگذاری ملیِ قابلاعتنایی ندارد. الگوی درآمدزایی در فوتبال به شدت سرطانی و نادرست است برای همین یکی از بدترین الگوهای زیست اجتماعی را به خورد جامعه و نسلهای جوان میدهد و این یعنی فوتبال نوعی «کژالگو»ست که از قضا الگویی مناسب جلوه داده میشود.
فوتبال هیچ کارکرد اجتماعی ضروریای ندارد اما توجهات را به شکلی تکشیدایانه (مونومانیاک) جذب خود میکند، سیاهچالۀ بیاهمیتی است که امور مهم را در جذبۀ خود میفراموشاند. اگر در همین مسابقات ایران قهرمان جهان شود همچنان هیچ واقعیتی را در جامعه، ساختارها و فرهنگهای ما تغییر نمیدهد، چهبسا این پیروزی از آنجا که غرور کاذب میآورد ما را در خطاهایمان راسختر کند.
البته جوابهای آمادهای هم برای این انتقادها وجود دارد: ایجاد نشاط در جامعه، ایجاد همبستگی قومیـملی و چیزهایی مانند این، اما اگر در هر یک از اینها دقیق شویم هیچکدام راستین نیست و بیشتر توجیهگرانه است.
البته اگر به فرض فوتبال از صفحۀ روزگار حذف شود همۀ کسانی که با پیروزی تیمشان به هوا میپریدند پس از ناپدید شدن فوتبال، ناگهان همۀ دغدغهشان تولید سرانه، نرخ بیکاری، توسعۀ زیربنایی و کار فرهنگی نمیشود و اصلاً شاید همزمان با فوتبالدوستی به این مسائل هم بسیار اهمیت بدهند؛ یعنی فوتبالدوستی و توجه به مسائل مهمتر جامعه منافاتی با هم ندارند. و اصلاً به گمانم 90 درصد نخبگان جامعه هم فوتبالدوستند و همین باعث می شود حرفها و نقدهای من اساساً بیربط و مهمل به نظر رسد. و اصلاً کیست که نداند تأسیس هر زمین چمنی به معنای نجات دهها جوان از اعتیاد و بطالت است. نقد من بر فوتبال هرگز به این معنا نیست که منکر منافع خُرد آنم. اما جامعه خبر ندارد بابت این منافع خُرد چه تاوان سنگینی میدهد!
قراردادی نانوشته در ذهنِ جمعی جامعه شکل گرفته است تا به امری بیاهمیت نهایت اهمیت را بدهد تا آن امر مهمِ کاذب به سرگرمیِ غیرزیانبار و گریز روانیِ جمعی تبدیل شود.
اگر پول و شهرت را از فوتبال بگیریم چند فوتبالیست در فوتبال میمانند؟ قطعاً خیلیها میمانند، همانطور که در پینگپونگ پول و شهرت نیست و همچنان بسیار هوادار دارد، اتفاقاً با تخلیه شدن فوتبال از پول و شهرت تازه فوتبال به سرگرمی پاکیزه تبدیل میشود که آسیبهای افیونی ندارد. و نقد من نیز بر همین فوتبالی است که پول و شهرت رشدی سرطانی در آن کرده است، و اساساً بازیهای المپیک را ستایش میکنم.
در نهایت میدانم تمام این حرفها غرغر آدمهای منزوی و برجعاجنشین تلقی میشود که انگار با عالم و آدم قهرند. اما وقتی درآمد یک سال یک بازیکن فوتبال گاه دهها برابر درآمد همۀ عمر یک کارگر است یعنی مسئلهای «نادرست» در میان است و باید آن را زیر سوال برد. این حرف نه پوپولیستی است، نه آنارشیستی و نه کمونیستی!
فقط قرار نیست هر چیز نادرستی را که لیبرالیسم در حلقمان کرد فرودهیم. تصمیم گرفتم در حرکتی نمادین برای خودم، در ساعات بازیهای ایران کار کنم. آرزویم شادی مردم ایران است، اما پیروزی واقعی را در این اورگاسمِ پوچِ روانی نمیبینم. بلکه زمانی باید از شادی به هوا پرید و غرور ملی ورزید که سطح زندگی در همۀ استانهای ایران برابر باشد.
روزی که مشکل آب خوزستان حل شد من شادی میکنم.
شبکه جامعه شناسی علامه
نظرات بینندگان
تبعیض و بی عدالتی در فوتبال و...........=بدشانسی.