
همکار ارجمند ، جناب آقای عبدالرضا خسروی در بخشی از یادداشت خود با عنوان : " 4 دهه آزمون و خطا در تعیین وزیر آموزش و پرورش کافی است ! " چنین نوشته اند :
" در چهل سال گذشته همواره سیاست های نظام در عرصه تعلیم و تربیت به صورت آزمون و خطا پیش رفته است ، به گونه ای که وزیری در زمان رأی اعتماد با برنامه هایی که بیشتر آنها روی کاغذ مانده اند و یا به دلایل مختلف به صورت ناقص و نیم بند اجرا شده اند از ایستگاه بهارستان عبور کرده و پس از مدتی کنار رفته و فرد بعدی با ناکارآمد خواندن برنامه های وزیر پیشین خود برنامه های جدیدی در دستور کارش قرار داده است که این رویه آسیب های فراوانی به نظام آموزشی وارد کرده است. " (1)
چرا وزرای انتخاب شده ، ناموفق اند؟
در زیر قصد دارم تا عدم صلاحیت افرادی که به عنوان وزیر و یا مدیر ارشد انتخاب شده اند را در لابه لای دوران کودکی و با آنچه که بر او گذشته است پیوند دهم ، تا شاید بدین طریق برخی از دلایل عدم پاسخگویی به انتظارات خود و یا عدم تثبیت صلاحیت و شایستگی آنان ، محرز شود.
باید اذعان داشت که سرآغاز سیر طبیعی و برجستۀ توانایی شخصیتی افراد از طریق آزمون و خطا جهت شکوفایی خلاقیت ، مربوط به دوران کودکی است. ما از ضعفِ نگرشِ حکیمانه در تربیت کودکان خود شدیدا رنج می بریم و به تعبیری از محبت صِرف ما به کودکان ، مرض حاصل می شود. نوعِ محبت و دلبستگی ما ایرانی ها نسبت به نوزاد و کودک و یا فرزند خود ، شدیدا عاطفی و عشق مرضی است ، به طوری که هر نوع احتمال اختیار ، اراده و تجربه را از کودکان سلب و آنان را محکوم به اجرای ریز دستورات خشک تربیتی خود با افعال امر و نهی چون " بکن و نکن " می نمائیم. گاه حتی اگر دقت کنید برخی از مادران ، به نحوۀ قرار گرفتن دست و پای نوزاد خود هنگام خواب نیز دخالت می کنند و به خواست خود آن را تنظیم می نمایند. ما فرآیند اندیشه و انتخاب را در کودکان خود عقیم می سازیم و برای همین خلاقیت و نواندیشی و کسب تجربه از آزمون و خطا را یا اصلا نداریم و یا آن را بسیار نادر مشاهده می کنیم.
شاید تعدادی از افراد بر اساس برخی شایستگی ها و یا بایستگی های تربیتی از سوی والدین و معلمان خود، امکان یادگیری از فرآیند آزمون و خطا را داشته اند ، اما در شرایط کلی ، آزمون و خطا در بطن تعلیم و تربیت و نحوۀ آموزش ما قرار ندارد ؛ به طور مثال برخورد دیرین والدین در جامعه ما چنین است : به بخاری یا آتش دست نزن می سوزی ، به چاقو دست نزن ، دستت را می بری !! پس او کی باید مجالی برای عمل کردن و نتیجه گیری از آن عمل را به دست بیاورد؟ لابد پس از بزرگ شدن و به تدریج ! ترساندن کودک با احتمال شکست در انجام هر کاری اعتماد به نفس او را از بین برده و او را از انجام تجربه های جدید باز می دارد ، لذا کودک فرصت های خاص و سنجیده را برای بروز خلاقیت در برخورد با موقعیت های تازه را از دست می دهد. در ضمن ما با این فرآیند معیوب ، او را از خیلی چیزها و واقعیت های دیگر پیرامون خود به ترس و واهمه ، محکوم می سازیم. او از موش و گربه و سوسک و.... تا ارتفاع و قبول ریسک انجام کار و..... و از خیلی چیزها می ترسد.
یا روش آموزش معلم محور منوط به حفظیات قوی برای اثبات دانش آموز زرنگ بودن از معدود معیارهای نظام آموزشی ماست ، که با سکوت و مؤدب نشستن او در کلاس درس ، این شاخص تکمیل می گردد. او ساکت بنشیند تا من معلم انتظارات تدریس را پاسخ دهم و از بودجه بندی عقب نمانم. نتیجۀ نظم او ، تحقق نظم من است.
چنین افرادی چگونه استقلال عمل و اندیشه داشته باشند؟ در این جامعه از ما انتظار می رود که از اصلی به نام خلاقیت در عمل بپرهیزیم و تابعی از اصول ثبات مدیریت ناپایدار باشیم . یعنی الگویی از قبل تعیین شده ردای وزارت و وکالت و..... رادر این جامعه برای افراد منتخب ، دوخته و آماده کرده است و هر چند بر تن عده ای تنگ یا گشاد است ، اما اصرار بر پوشیدن آن داریم و هیجان و رغبت فرد برگزیده جهت نشستن بر مسند، جای تأمل و تفکر و دوراندیشی را از او سلب می نماید.
پس وزرا و مدیران ارشد نیز که در همین سیستم و قالب انتظارات ، رشد یافته اند با بیگانگی از اصول عقلانیت و خرد جمعی و عدم تعلیم و تربیت در دو مقولۀ اساسی رشد و توسعه یعنی آزمون و خطا و خلاقیت ، کوس رسوایی ناتوانی و عدم موفقیت خود را در زمان تصدی پست وزارت بر افکار عمومی و بر تار و پود نظام آموزشی و بر تاریخ آموزش و پرورش ، به صدا در می آورند. اما متأسفانه تاریخ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین ، خوب و بد ، سازنده و مخرب و..... همگی را با هم ثبت می کند. هر چند برخی از آیندگان ، باب میل خود آن را تحریف می کنند اما همیشه اسناد کتبی یا شفاهی در گوشه ای از این خاک ، با ناله های زیر خاکی خود ، فریاد از واقعیت ها را به گوش افراد هوشیار عاقل عاشق وطن برمی آورد .
مفهوم خلاقیت و کاربرد آن در مشاغل گوناگون و در بخش های متعدد هر جامعه ای ، آنقدر اهمیت درون مایه ای و برون مایه ای دارد که باز می خواهم آن را بکاوم . ما باید در مفهوم معانی خیلی دقیق باشیم تا به خودفریبی و جامعه فریبی ، گرفتار نشویم. همکاران لابد خلاقیت های کپی شدۀ برخی از معلمان را جهت دریافت امتیازات پیش برنده را مشاهده نموده و می کنند. پس خلاقیت چیست ؟ و چرا کودکان دیروز و وزرای امروز ما خلاقیت ندارند؟
تعریف خلاقیت (Creativity) :
" خلاقیت نوعی عملکرد دانش ، کنجکاوی ، تخیّل و ارزیابی است. هر چه اساس دانش تان قوی تر باشد یا هر چه کنجکاوتر باشید، ایدهها و الگوهای بیشتری خواهید داشت که منجر به ایجاد محصولات و خدمات خلاقانه، جدید و نوآورانه می شود. اما تنها داشتن دانش برای تشکیل الگوهای جدید کافی نیست. اجزا و بخشها باید به نحوی متفاوت با یکدیگر ترکیب شوند. سپس ایدههای پراکنده و مختلف باید ارزیابی شوند و به ایدههایی کاربردی بدل شوند. به بیان دیگر ، یک فرآیند اتفاق میافتد ، اما واقعا این ایدهها از کجا می آیند؟ " (2)
برخی از عناصر از بین برندۀ خلاقیت کودکان
امر و نهی کردن ، الگو دادن به کودک ، بی اهمیت جلوه دادن کار کودک ، قوانین خشک و بدون تغییر ، ترساندن کودک از شکست ، ایجاد رقابت ناسالم ، مقیّد کردن کودک صرفا به نتیجۀ عمل ، مقایسه کردن کودکان ، ایراد گرفتن از نتیجۀ کار ، تعجیل در ارائه کار ، تحقیر کودک ، خواستن کاری وَرای توان کودک یا توقع زیاد داشتن از او ، خشونت رفتاری ، توجه بیش از حد به کودک و تهیه هر چه که او می خواهد و یا پول زیاد خرج کردن برای او ، ثبت نام در کلاس های زیاد ، آموزش های تکراری ، طبیعت نرفتن ، کشتن چراهای کودک کتاب نخواندن ، تکالیف زیاد منزل ، تأکید بیش از حد به نمره ، نادیده گرفتن هیجانات ، تک فرزند بودن و شاغل بودن مادران و..... (3)
کودکان ما یا از شدت فقر خانواده های خود اصلا اسباب بازی ندارند تا فرصت استفاده از حواس هشت گانه ( شنوایی ، بویایی ، چشایی ، بینایی ، لامسه ، حس حرارت ، حس موقعیت اندامهای بدن و حس تعادل ) خود را داشته باشند و یا آنقدر ثروتمندند که کلی اسباب بازی دارند و فرصت و قدرت کشف و تجزیه و تحلیل ساختاری تک تک آنها را هرگز نمی یابند. پس خلاقیت و ایده پردازی برای حرکتی جدید ، مشاهده نمی شود. شاید در این بین کودکان طبقه متوسط با کمترین اسباب بازی خود ، برندۀ جریان زندگی جهت خلق کردن هستند، اما آنان نیز به حال خود رهایند و راهبری آموزش دهنده و هدایتگر ندارند. یعنی افراد ممتاز جامعه ما که دارای خلاقیت و ایده هستند و پرورش یافتۀ جریان آزمون و خطایند، همانند بذری سرگردان در هوایند که شاید احتمال افتاده شدن در بِستری مناسب برای رشد و نمو خود بیابند و نهالی سرسبز و درختی تنومند شوند. یعنی قانون احتمالات برای طبقۀ محدود شایستگان در جامعه ما حاکم است. اما افراد فرصت طلب ناتوان نابخرد در هر فضا و مکانی امکان رشد و بالا رفتن از نردبان ترقی را برای خود ، همانند آن ردای از قبل دوخته شده ، فراهم دارند.
اگر از زوایای مختلف در برنامه های گوناگون رسانه ای و یا فضای مجازی به فرصت های داده شده برای آزمون و خطای کودکان کشورهای پیشرفته نگاه کنید، متوجه می شوید که آنان همانند ما کودک را نمی ترسانند ، او از پله هم بالا می رود ، زمین هم می خورد، گریه هم می کند، اما والدین او فوری کودک را بغل گرفته و بر خود لعنت نمی فرستند که چرا غفلت کردم !! در این کشورها ، کودک از تجربه کردن ترسی ندارد و حتی روش تربیتی والدین متمایل به کسب تجربه های بیشتر برای افزایش مهارت زندگی فرزندشان است. آنها طوری برخورد می کنند که کودک درک می کند که آسیب دیدن حین بازی ، یک رفتار طبیعی است. او با محیط پیرامون خود و موجودات زندۀ موجود در آن ارتباط عینی و عملی برقرار می سازد. مفاهیم اکوسیستم و محیط زیست را با تمامی آنچه که در محل زندگی خود دارد می شناسد و شاید برای همین دانش آموزان این کشورها برای حمایت از محیط زیست و هشدار به بزرگترها ، راهپیمایی جهانی بپا می کنند و ما چون غافل از احوال دل خویشتنیم از نجات کُرۀ زمین بازمی مانیم. ما را از دوران کودکی از تمامی حیوانات ولو سوسک و مورچه و موش و گربه و..... ترسانده اند. آنان حیوانات گوناگون را به راحتی به دست می گیرند و با آن بازی می کنند حتی مار را . آنان با استفاده از تمامی حواس خود در پی شناخت محیط پیرامون خود هستند و ما با استرلیزه کردن تفکر و حواس خود و کودکان ، از زندگی کردن محروم می مانیم و وقتی که بزرگتر می شویم در قالبی از پیش تعیین شده و فتوکپی قالب دیگری ، عمل می کنیم . رفتار اجتماعی ما محدود و بیشتر شرطی است تا برخاسته از ایده و تفکر و خلاقیت و متأثر از تفاوت های فردی .
نتیجۀ نبود این دو عنصر
آزمون و خطا به ایجاد و شکوفایی خلاقیت منجر می شود و خلاقیت ، احتمال خطاپذیری در عمل یک وزیر و مدیر ارشد را به حداقل ممکن می رساند. امروز یک فرد شصت ساله و یا رؤسای دو قوۀ مجریه و مقننه ، دیگر فرصتی برای یادگیری در جریان آزمون و خطا و یا بروز خلاقیت ندارند. امروز زمان عمل دقیق ، حساب شده و کم ضرر است. راستی دلیل تعیین 4 وزیر و یک سرپرست در طول 8 سال برای وزارت آموزش و پرورش ، چیست ؟
مگر غیر از این است که کودک دیروز در همان سیستم محفوظات معلم محور عاری از آزمون و خطا و خلاقیت ، امروز مسندنشین تعیین تکالیف و حقوق مجموع افراد جامعه گردیده است ؟! خیلی از این مدیران همان دانش آموز مؤدب کلاس درس با حافظۀ قوی حفظیات متون کتب درسی اند که اگر امروز از او بپرسید دلتا چیست ؟ یا دلایل جنگ جهانی اول و دوم چی بود ؟ و..... به احتمال قوی نتوانند پاسخ دهند.
و اما شاید بتوان از دو ستون غایب نظام آموزشی خود یعنی آزمون و خطا و خلاقیت ، به عدم ظهور ایده در جامعه برسیم ، سه رأس یک مثلث لازم برای هر نظام آموزشی و کل جامعه که از هم گسیخته و گریزانند.
معنا و تعریف ایده
در فرهنگ معین کلمۀ ایده : اندیشه ، فکر، عقیده ، تصور و رأی معنی شده است .
" ایده یا مثال یا صورت یا انگاره یا طرح ، در حقیقت یک تصور ذهنی است. شاید بتوان ایده دادن را اولین گام برای حل یک مشکل یا برآورده کردن یک نیاز دانست. به عبارت دیگر ایده ساده ترین راه حلی است که انسان در برابر یک مسئله یا نیاز به آن فکر میکند. هر چند میتوان یک ایده را بسط داد و پیچیده کرد. ایده یک نوع تلنگر ذهنی درون افکار شخص میباشد که با مطرح نمودن آن موضوعیت خود را پیدا میکند. انگاره ای است که تداعی ذهنی را به صورت یک طرح بیان میدارد ایده یک نوع اندیشه فکر و عقیده است که رسیدن به آرمان و موفقیت را به همراه دارد .
طرح ایده
" ایده یک نوع نوآوری یا سبک جدیدی از نحوه مصرف یا اجرای یک خدمت یا فعالیت می باشد که موجب سهولت انجام کارهای مربوطه می شود. طرح یک ایده ، با توجه به ماهیت ذهنی آن ، میتواند فارغ از هر گونه قید و بندی صورت پذیرد. اما برای عملی کردن آن ، باید به بسیاری از این محدودیتها مثل قوانینی فیزیکی ، حقوقی و ..... توجه کرد. طرح ایدههای نو ، رابطه مستقیمی با خیال پردازی و خلاقیت دارد..... " (4)
قدرتمند ترین تکنیک های ایده پردازی کدام هستند؟ (معرفی ۴ تکنیک خارقالعاده)
1 - طوفان فکری
2 - نقشه ذهنی
3 - تفکر انتقادی
4 - تکینک S.C.A.M.P.E.R (تکنیک اسکمپر ) که مخفف واژگان زیر است :
substitution یا جایگزینی
combine یا ادغام کردن
adapt یا تطابق دادن
modify یا تغییر حالت
put to other uses به کارگیری در موارد دیگر
elimination یا چیدن شاخ و برگ اضافه
reverse یا مهندسی معکوس (5)
اما وزرای ما ایده نداده ، طرح های خود را با کمترین و یا هیچ پیش مطالعه ای ، عملی می سازند و شاید برای همین طرح های آنان حلیم نمی اندازد ، چون پیوستگی و ربط موضوعی منطقی و عقلانی مابین اجزا بوجود نمی آورند. دقت کنید در تعریف ایده می گوید : " شاید بتوان ایده دادن را اولین گام برای حل یک مشکل یا برآورده کردن یک نیاز دانست " و یا در تعریف خلاقیت : "هر چه اساس دانش تان قوی تر باشد یا هر چه کنجکاوتر باشید، ایدهها و الگوهای بیشتری خواهید داشت که منجر به ایجاد محصولات و خدمات خلاقانه، جدید و نوآورانه می شود."
یعنی ما یا ایده ای قابل دفاع و مستحکمی برای اجرا نمی دهیم و یا آنها را محک نزده ، شتابان اجرا می کنیم . آینده نگری و برنامه ریزی برای آینده از وظایف اصلی یک مدیر آن هم راهبر تعداد بیشتری از افراد یک جامعه است. سهم من معلم شاغل و یا بازنشسته از پردازش ایده تا عمل که اصولا توسط وزرا سریع الاجراست و برای همین نتایج مطلوبی بر جای نمی گذارد ، چقدر است ؟
اگر کودکان خود را امروز از منگنۀ مراقبت و نگهداری عاطفی ، رها نسازیم و به او فرصت رشد و نمو ندهیم ، او نیز همانند من نوعی در قالب های از پیش اندیشیده و تعیین شده ، عاجز و ناتوان بزرگ خواهد شد. همان هایی که امروز ما آنان را زیر نقد و بررسی خود تجزیه و تحلیل می کنیم ، وارث چنین روش تربیتی در دو نهاد اجتماعی مهم یعنی خانواده و مدرسه هستند. کودکان خود را زیراکس نکنیم ، به قابلیت ها و توانمندی های آنان فرصت ظهور بدهیم ، این ممکن نیست مگر در سایۀ آزمون و خطا. هر عملی ولو خراب کردن اسباب بازی از روی کنجکاوی برای کشف اسرار درون آن از دیدگاه کودک و یا انجام برخی رفتارهای مخاطره آمیز طبیعی و یا کشیدن نقاشی و خواندن کتاب و....... برای کودکان زیر پنج سال یعنی شکوفایی استعدادهای درونی او.
در کشور ما هر سال جشنواره خوارزمی برترین ها را معرفی می نماید ، آنانی که اجازۀ رشد و بلوغ ابتکار یافته اند ، کجاست طرح های آنان ؟ کدام مرجع و یا مراجع آن طرح های برتر و یا ایده های ممتاز را به فعلیت درآورده است و ثمرات آن را در پیشبرد اهداف و برنامه ها ، دخالت داده است ؟ به طور طبیعی در هر جامعه ای افراد نخبه وجود دارند ، اما سرمایه گذاری و هدایت استعداد و توان آنها ، شرط برخورداری یک کشور و یک ملت و حتی جهان از آن طرح و ایده هست. اگر هم عملی انجام شده است چرا به من معلم معرفی نشده است ؟ چرا اخبار حوادث در جامعه ما برجسته تر از اخبار ایده ها و خلاقیت هاست ؟ چرا من قاتل معروف و یا سلطان موز و سکه و خودرو و ....را می شناسم اما آن گمنام خلاق را خیر ؟ دانش آموز من ، او را چگونه الگوی خود قرار دهد وقتی که اثری از او در جامعه نیست !! ( که شکر خدا برای هر کالایی در این جامعه یک سلطان هست و این برای ما غریب نیست ؟!! سرزمین سلاطین خلافکار!!)

نبود این سه عنصر حیاتی برای تمامی وزرای دولت ، مشکل زاست اما چون نظام آموزشی نماد و سمبل ایجاد و تعمیم آنهاست ، بیشترین ضعف و خطا در وزارت آموزش و پرورش محسوس است. یعنی آموزش و پرورش ما محکوم به سیرقهقرایی مخرب است چون قادر به ترمیم و احیای خود با این سه عنصر یعنی آزمون و خطا ، خلاقیت و ایده پردازی نیست ، یعنی از کوزه همان برون تراود که در اوست.
ادعا یا واقعیت ؟
برخی از ما معلمان ، انتظار یافتن فرصتی مناسب برای ترسیم ایده ها و نظرات مفید و مؤثر خود را از سوی وزارت آموزش و پرورش داریم ، از سوی دیگر قبول داریم که بدون هر نوع همّت و ارادۀ فردی و یا جمعی ، معجزه ای صورت نخواهد گرفت . من معلم خود چنان که گفته شد تربیت نشده ام و یا در تربیت فرزند خود تا حد کنترل سنسوریک ، عمل می نمایم ، چگونه دانش آموزان کلاسم را آموزش خواهم داد؟ اگر دنبال سرآغاز مشکلات غیرعقلانی در مدیریت بخش های گوناگون جامعۀ خود هستیم و معترضیم که چرا مدیران دارای تفکراتی پویا و دینامیک نیستند و ایستایی در بین آنان ، کشور را فلج ساخته است ، پس امروز من و شمای معلم برای شکستن این ناتوانی و آغازی نیکو چه ایده هایی جهت شکوفایی استعدادها و خلاقیت ها و علایق دانش آموزان خود داریم ؟ چگونه می توانیم روش تربیتی آزمون و خطا را در شیوۀ تربیتی و آموزشی خود بگنجانیم تا بستری مناسب برای تولد ایده های جدید و خلّاق بوجود آوریم؟ آن هم بدون باور و در نظر گرفتن ایجاد هر نوع تغییر مثبتی از سوی نظام آموزشی کشور !!
یعنی آیا ما قادریم تا با جایگزینی و یا ادغام کردن ایده ها و یا تطابق دادن و تغییر دادن آنها و به کارگیری آن در بخش ها و موارد دیگر ، چیدن شاخ و برگ اضافی و یا مهندسی معکوس طرح ها و ایده ها یعنی انجام تکنیک اِسکمپر ، جامعه خود را از نو بسازیم ؟
رفتن مکرّر از مسیری خاص که هرگز نتایج مفید و ارزنده ای بجای نمی گذارد، یعنی سوزاندن تمامی منابع و سرمایه های ملی و قابلیت های بالقوه و مسدود ساختن تمامی طُرق ممکن برای حصول هر نوع پیشرفت در عرصه های گوناگون زندگی اجتماعی . یعنی ایستایی آرزوها و حسرت ها. امروز جامعۀ ما به مهندسی معکوس در تمامی بخش ها خصوصا آموزش و پرورش نیاز حیاتی دارد ، سهم ما در تحقق آن چگونه و چقدر است ؟
قضاوت کردن با شنیده ها و گفته ها در خصوص آقای حسینی سرپرست و آقای میرزایی معرفی شده به مجلس ، تا چه حد قرین به واقعیت می تواند باشد و من معلم چرا محکوم به چنین قضاوتی هستم ؟ تمامی اعضای خانواده و خویشاوندان من راجع به دیروز و امروز آموزش و پرورش نظرات پخته و یا ناپختۀ بسیاری می دهند که عمده دلیل آن همه گیر بودن وزارت آموزش و پرورش است ، اما آیا صِرف معرفی فردی بر اساس مؤدب و زرنگ بودن در شغل برای این وزارت کافی است ؟ چه زمانی بحران اصلی و فراموش شدۀ این کشور حل و فصل خواهد شد ؟
یعنی بحران انتخاب وزیر آموزش و پرورش که همیشه با اما و اگرهای حزبی و سیاسی در هم آمیخته است و کمتر به اصالت ساختار آموزش و پرورش جهت پیدا نمودن فردی شایسته برای ردای وزارت توجه شده است ، چه زمانی از سونامی بی کفایتی و جهل خارج و به سکونت امن در این وزارتخانه خواهیم رسید؟ شاید وزارت آموزش و پرورش به همراهی وزارت علوم از معدود وزارتخانه ها هستند که پوشاندن ردای از پیش قالب گرفته شده بر تن آنان ، هرگز ما را به سرمنزل مقصود و توسعه پایدار نخواهد رساند. یکی از قالب های کهنه و وصله دار مدیریت های کلان کشور ما ، خصوصا در آموزش و پرورش ، دایره بسته و محصور انتخاب هاست. ما اجازۀ چهره شدن افراد گمنام شایسته را نمی دهیم. تا زمانی که معاونان وزارت آموزش و پرورش واقعیتی لایتغیرند ، احتمال هر نوع توفیق کارکردی ، مُحال است . تا زمانی که دنبال کشف افراد جدید به دور از جناح بازی و سیاسی کاری در آموزش و پرورش نباشیم ، احتمال حل و فصل امور بر جای رسوب کرده ، تصوری واهی است.
آموزش و پرورش ما شدیدا با شرایط موجود در تنگی نفس غوطه ور است . این رود و آن آید ، بدون ایجاد اندیشه ای نو و استقلال عمل ،
فقط سیصد چهار تومان بر حقوق اضافه می شود ، اما کوته اندیشی است اگر درد خود را فقط همین بدانیم . خطاب به همۀ آنانی که به اجرای طرح رتبه بندی دل بسته اید، این طرح فقط یک مانور به گِل نشستۀ قدرت نمایی وزرا برای جلب اعتماد فرهنگیان است و بس. سپری فولادین برای ایجاد امیدواری جهت برجا نشستن و دل به فردای دست نیافتنی سپردن . شما چگونه خود را لایق درجه بندی فقط برای افزایش حقوق می بینید؟ نباید دسترسی ما به حق و حقوق برابر با سایر شاغلین ، ما را به معاملاتی این چنینی وادارد. عزت و اعتبار شغلی خود را با درجه بندی برای رسیدن به چندرغاز از دست ندهیم. در این طرح تا چه میزان هدف از اجرا دانش افزایی ، افزایش آگاهی و توانایی من معلم و دانش آموزان ، مورد توجه است . درد بزرگ ما زیر خط فقر بودن است اما کل درد ما فقط این نیست. ارزش من وقتی مترقی است که جایگاه من رفیع باشد و جایگاه من با دانش و مهارت تدریسم رقم می خورد.
بهتر است مسئولین والامقام کشور از جمله رؤسای محترم دو قوۀ مجریه و مقننه که همگی با رأی ملت بر مسند قدرت نشسته اند ، یک بار به معانی و تعریف وزارت در دولت ، دقیق و حساس شوند ، شاید بدین طریق بازنگری ارزشمندی در گزینش های آنان برای مدیریت آموزش و پرورش که مشمولیت عامۀ مردم را دارد ، به وجود آید. این همه اعتماد به دانسته های بسیار دور ، می تواند ما را به خطا بیندازد. گاه باید جسارت بازیابی اطلاعات خود را داشته باشیم و از خود خجالت نکشیم.
و اما شما همکاران بزرگوار ، بیایید شخصیت فردی افراد را بدون شناخت کافی ، نقد و ترور نکنیم ، بلکه گفته ها و کرده های آنان را زیر ذره بین تجربه و مهارت شغلی خود آسیاب کنیم. من و شما همیشه تا زمان مرگ در این سرزمین افتخار معلم بودن را با خود در جای جای وطن و حتی کُره خاکی ، ثبت و ضبط می سازیم پس باید برای همۀ افراد ،حتی برای وزیر و وکیل و.... الگویی مناسب و برازنده باشیم .
1) صدای معلم ، 18 خرداد 1398 ،عبدالرضا خسروی ، 4 دهه آزمون و خطا در تعیین وزیر آموزش و پرورش کافی است !
2) صدای معلم ، 17 شهریور 1397 ، مینو امامی ، بررسی برخی از عوامل مؤثر در کُشتن خلاقیت کودکان ( خانه و مدرسه) بخش اول . 3) صدای معلم ، 20 و 25 شهریور 1397 ، مینو امامی ، بررسی برخی از عوامل مؤثر در کُشتن خلاقیت کودکان ( خانه و مدرسه) بخش دوم و سوم .
4) ویکی پدیا . دانشنامه آزاد.
5) قدرتمند ترین تکنیک های ایده پردازی کدام هستند؟ (معرفی ۴ تکنیک خارقالعاده) مهدی فرخیان ، 7 اردیبهشت 1398
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید


بانوی فرهیخته، مرحومه توران میرهادی (خمارلو) را مادر آموزش و پرورش مدرن ایران لقب دادهاند. به عنوان یک معلم با تجربهی چهلساله، این لقب را بر او میپسندم و روا میدانم.
زمانی که نوجوان دبیرستانی بودم و مسیر خانه تا مدرسهی علوی را هرصبح پیاده میسپردم، از جلوی مدرسه «فرهاد» در خیابان ژاله رد میشدم؛ مدرسهای که او با دستیاری فرزندش بنیان نهاده بود و در آن زمان در زمرهی مدارس بسیار خوب تهران بود. خانم میرهادی از تکستارههای کاربلد در آموزش و پروش مردم نهاد بود و گرچه درخشش بعدی او بیشتر در مقام سرپرستی شورای کتاب کودک نمایان شد، اما نمایهی مدرسهداری و دغدغهی مستندسازی فعالیتهایش، با کمک و همیاری همسر دانشمندش، او را همچنان در پیشانی آموزش و پرورش ایران نشانده است....اما ایران ما مادران دیگری نیز در صحنهی آموزش و پرورش و مدرسهداری داشته و دارد که متاسفانه بر اساس یک رسم و قاعدهی نانوشته، نمیتوان در زمان حیاتشان آنها را نامبر کرد؛ گرچه همه نامورند.
یکی از این مادران، بزرگبانویی است که کمتر از یک هفته از درگذشت وی میگذرد. او هم «فرهاد»هایی را به پیشپای «شیرین»هایی از دختران این مرزوبوم نمایان کرد، تا بخت بلند خویش را در «بیستون»های علم و دین بیازمایند و سقف دانش را بر ستون دین و اخلاق برافرازند و زنهای امروز این دیار شوند: مرحومه خانم نیکومنش، خواهر علامهی بزرگ، مرحوم علیاصغر کرباسچیان که پس از نزدیک به یکسده عمر بابرکت، رخت برکشید.

تربیتشدگان قدیمی مدارس این بانوی نامور اما گمنام، امروز در دهههای پنجم و ششم زندگی خود هستند و برخی شان میراثدار مدارسی که یا او بنیان نهاد یا در رشد و تعالی آنها کوشید.
چه مایه، مایهی خسران و غبن است که میدانم حتی بسیاری از پیشکسوتان معلمی و مدرسهداری، برای اولین بار است که نام او را از طریق این مکتوب میشنوند؛ ...و البته عجب نمیدارم؛ ازیرا که امروز صحنهگردانان جنجالی و جوفروشان مدارسِ خیابانی، عرصه را بر برزگران ساقههای طلایی گندم آموزش و پرورش تنگکردهاند و طبلههای خودبو و خوشرایحهی عطارانِ خاموش، در فخرآوری طبلهای بلندآواز و میانتهیِ تبلیغگرانِ کنکوری و اینستاگرامی، مجال عطرافشانی ندارند.
مدرسهی فرهاد و تجربههای گرانقدرش، راهی را به نظرکردهای جدید در امر مدرسهداری در زمان خودش گشود و مادر پرمهر و پردانش آن مدارس، توران میرهادی، جرئتی را در میان زنان فرهیخته برانگیخت تا هم مدرسه را مدرن و جدی بنگرند و هم انحصار مردسالاری در مدرسهداری را بشکنند. نیز امثال خانم نیکومنش، با پیوست تعلیمات مذهبی و اخلاق مبتنی بر اعتقادات دینی، پایبستهای مذهبیان را در دانشوری دخترانشان برگشودند و نشان دادند که میتوان زنانی را در اوج تقید و اعتقاد به باورهای دینی، در کسوت دانشآموختگان نوین، راهی جامعه کرد.
امید آن دارم، که با لغو دستورالعمل نانوشته، اما بهرسمْنشستهای که تجلیل از بزرگان زنده و فرهیخته، بهویژه بانوان را در تنگنا گذارده، بتوانم بهزودی از دیگرانِ این وادی سخن ستایشی به میان آورم؛ پیش از آنکه از میانمان رخت بربندند.
روزنامه اطلاعات
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از کارشناسان در مورد " سرویس مدارس " برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه ضمن دعوت از مسئولان اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران به پاسخ گویی انتظار دارد تا نهادهای نظارتی نقش فعالی در حوزه های مختلف آموزش و پرورش ایفا کنند .

در هفت سالگی، هنگامی که نخستین بار به مدرسه رفتم، با روحی سراسر از شادی، قلبی آکنده از بودن و چشمانی پر از معصومیت به هر چیز که در برابرم قرار می گرفت خیره می شدم. با خود می اندیشیدم: مدرسه امتداد صبح است، تازگی در آن جریان دارد، آفتاب بر نیمکت های کلاس می تابد و باد در هر صفحه ای از کتاب می وزد، و آزادی بِه سان اکسیژن در هوایی است که هر لحظه و بی اراده استنشاق می شود، به درون خون و رگ ها راه می یابد، تا سرود زندگی از گلوگاه هرچِلچِله به نغمه درآید.
برای همین، کودک که باشی، دیگر شادی از تو جدا نیست. همۀ جهان برایت نور است و آویختن به هر چیز، رنگ و بوی سرزمین های ناشناخته را می دهد. بازی های کودکی، همچون فوارۀ چشمه های زلال است که ضمیر درون را به جوشش درمی آورد، تا هر فرصت، آبی روان شود، پای هر سپیدار بپیچد، تَن اطلسی ها را بشُوید و گَلوی قناری ها را تَر کند تا از عشق بخوانند. و چنین است که کودکان به تو می آموزند هُنر زندگی، هُنر بازی کردن است. به تعبیری، هنر حضور کامل داشتن، "در پَس کتاب هایی که در آن باد میآید، واژه هایش همه از جنس بلور است و کتابی که در آن یاخته ها بی بُعدند". بنابراین، چه خوشبختند نگهبانان سرزمین های بازی های کودکان. آنها که هر روز از تازگی و سادگی و بی آلایشی به شِگفت درمی آیند.
آری، معلم ها را می گویم.

اما در راه مدرسه، بزرگتر که شدم، دیری نپایید که وارث پرسش ها و پاسخهای پیشینیان گَشتم. در راه مدرسه و در انتظار مداوم و شیرین آینده، زمان حال، همچون باران، به خاک گذشته فرو می رفت و خوشبختی همچون پرنده ای بود که برشانۀ آنان که به مدرسه می رفتند، نمی نشست. خستگی، ملالت، بی میلی، دل زدگی و فرسودگی، کوله بار مدرسه بود. گویی رشتۀ اسرارآمیز زندگی از هم گسسته بود و طناب دار به گردن هر کودک آویخته می شد. در راه مدرسه، هرآنچه شوق رُستن داشت، ممنوع بود و سال ها گذشت تا من پی ببرم در مدرسه از زندگی امتناع شده ام.
و حالا که بعد از سالیان سال از مدرسه فاصله گرفته ام، از خود می پرسم: چرا چنین است و چرا چنین شد؟ با خود می اندیشم، چه بر سر جهان کودکی من آمد و چرا معلم ها بیشتر از دانش آموزان راغب هستند در مورد انشاء "علم بهتر است یا ثروت"، نه چیزی بگویند و نه چیزی بشنوند؟!
در فرایند دیالوگ با خودم به یک جواب می رسم: «وزیر آموزش و پرورش».
برای همین در این نامه وزیر آموزش و پرورش را مخاطب قرار می دهم تا از ایشان بپرسم: آخرین باری که روی نیمکت های چوبی نشستی،کی بود؟ آخرین باری که از مدرسه ای در یک روستا بازدید کردی، به چه دوره ای بازمی گردد؟ از آنچه در دوران مدرسه آموختی چه چیزهایی را همچنان به یاد داری و کجاها می توانی آنها را به کار ببندی؟ اصلاً در مورد "جهان کودکی"، "جهان مدرسه" و "جهان معلمی" چی میدانی؟
با خودم می گویم آقای حاجی میرزایی، بین تقدیر الهی و وزیر شدن رابطه ای برقرار نیست. اما بین وجدان و چشیدن و فهمیدن دَردهای دانش آموزان و دَردهای معلمان این سرزمین چرا. برای همین ما را به ما واگذار و خودت را به دبیری هیئت دولت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

سرانجام وزير پيشنهادي آموزش و پرورش مشخص شد و بر خلاف تمامي پيشبينيها، «سيدجواد حسيني» سرپرست فعلي آموزش و پرورش به مجلس معرفي نشد تا مشخص گردد انتخاب وزير نه در راستاي حل مشکلات اين حوزه، بلکه متاثر از گرايشهاي جناحي و حزبي دولتمردان بوده و برخلاف تمامي اظهارنظرها و ادعاها، مصالح و منافع اکثريت فرهنگيان قرباني سهمخواهي جناحها و گروههاي سياسي شده است.
شايد به جرات بتوان گفت که بزرگترين دستگاه اجرايي کشور در دولتهاي يازدهم و دوازدهم به کم اهميتترين وزارتخانه تبديل شد. تا اينجاي کار آموزش و پرورش با سه وزير و يک سرپرست بيثباتترين وزارتخانه روحاني بوده است، که اين خود نشان از کمتوجهي آگاهانه روحاني و دولتمردان اعتدال به خانواده بزرگ فرهنگيان دارد.
اگر کمي با تعمق و دقت به نحوه برخورد دولت با مشکلات و کاستيهاي وزارتخانه پر مخاطب آموزش و پرورش نگاهي موشکافانه بيندازيم، ميبينيم که طي سالهاي گذشته و به خصوص ماههاي اخير، نهتنها اقدام عملي در بهبود اوضاع آموزش و پرورش و فرهنگيان و دانشآموزان صورت نگرفته است که چه بسا دولت اهتمامي براي حل مشکلات اين حوزه ندارد.
معرفي «محسن حاجي ميرزايي» به عنوان وزير پيشنهادي آموزش و پرورش نشان داد که دولت دوازدهم عملاً در شناخت مشکلات و معايب بزرگترين نهاد اجرايي کشور ناتوان است و آموزش و پرورش عليرغم تمامي کمبودها و مشکلات، جزو اولويتهاي دولت روحاني نبوده و نيست.
بهزعم کارشناسان و صاحبنظران مسائل آموزش و پرورش، حاجيميرزايي توان مقابله با حجم بالاي چالشهاي پيچيده آموزش و پرورش را نداشته و نميتواند منشا تحولاتي مثبت و سازنده در اين حوزه باشد چراکه بزرگترين و کليديترين وزارتخانه کشور، مديريت خاص و منحصر به فرد خود را ميطلبد و با توجه به پيشينهکاري حاجيميرزايي، او فاقد توانمندي لازم در اين حوزه ميباشد.
با نگاهي گذرا به سابقه و رزومهکاري وزير پيشنهادي وزارت آموزش و پرورش، به سادگي ميتوان فهميد که او مسئلههاي اصلي حوزه آموزش و پرورش را به درستي نميشناسد و عدم آشنايي و تسلط وي به حوزه آموزش و پرورش ميتواند باعث فرصتسوزي و تکرار اشتباهات قبلي شود و در بلندمدت صدمات جبران ناپذيري به اين حوزه وارد خواهد کرد.
به باور نگارنده با توجه به شرايطي که در آموزش و پرورش اکنون حاکم است چنين انتخابي مناسب نيست و عملا گزينه پيشنهادي کمکي به حل مشکلات و معضلات پايان ناپذير آموزش و پرورش نميکند. چراکه نهاد آموزشوپرورش با بيش از 13 ميليون دانشآموز و قريب به 1 ميليون نيروي انساني نيازمند فردي کارآزموده و آگاه به مسائل آموزش و پرورش ميباشد.

به نظر ميرسد در اين شرايط معرفي «محسن حاجيميرزايي» بيشتر در راستاي کسب رضايت طيفهاي مختلف سياسي اتفاق افتاده است تا درک دغدغههاي فرهنگيان!! و مهمتر اينکه با توجه به شرايط سياسي حاکم بر مجلس، بعيد است که او بتواند از سد بهارستان عبور کند که اگر چنين اتفاقي نيز بيفتد، نمي توان انتظار معجزه داشت.
شوربختانه در تمامي اين سالها در برپاشنه قبلي چرخيده و نظرات کارشناسان و منتقدان و فعالان اين عرصه در هيچ کدام از انتخاب هاي روحاني تاثير گذار نبوده که اگر ميبود، مي توانست سرنوشت ديگري براي اين وزارتخانه و فرهنگيان رقم زند.
در شرايط حساس کنوني آموزش و پرورش نيازمند برنامههاي راهبردي و بلند مدت، برنامه ريزيهاي کلان و روشهاي علمي است. آموزش و پرورش نيازمند وزيري است که در قد و قواره مشکلات اين وزارتخانه بوده و با قدرت تعامل و مديريت چند جانبه ابتکار عمل را در دست گرفته و با اتخاذ ديدگاهي نو، اصلاحات ساختاري و نهادي را با صراحت و جديت سرلوحه کار خود قرار دهد.
کلام پاياني:
بدون ترديد عدم آشنايي وزير پيشنهادي با مشکلات زيرساختي و ماهيتي اين حوزه و نداشتن پيشينه در آموزش و پرورش گره کور آموزشوپرورش را کورتر خواهد کرد. حال سوال اساسي اين است که «آيا وزير پيشنهادي که اتفاقا فاقد سابقه مديريتي قابل توجه در حوزه آموزش و پرورش است ميتواند آغازگر تحول در اين وزارتخانه باشد؟
آيا با مشکلات اساسي آموزش و پرورش و مهمتر نگرانيهاي حدود يک ميليون فرهنگي و سيزده ميليون دانشآموز و خانوادهايي که مستقيما تحت تاثير تغيير و تحولات اين حوزه قرار ميگيرند آشناست و قادر است بر مشکلات لاينحل وزارت آموزش و پرورش فايق آيد؟» يا انتخابش آغاز دور تسسلي خواهد بود که در نهايت جز ياس و نااميدي حاصلي ندارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
در پی درج مطلبی با عنوان : درددل و شکوائیه یک هنرجوی برونسپاری: در طول سه سال حتی با کپسول آتشنشانی هم کار نکردهایم! به قلم « رضا قاسم پور » ( این جا ) ؛ اداره کل آموزش و پرورش استان البرز جوابیه ای برای صدای معلم ارسال کرد .
ضمن تشکر از پاسخ گویی ؛ عین جوابیه به شرح زیر است .

اين واقعيت كه تعدادي از اعضاي ارجمند خانواده بزرگ آموزش و پرورش به هر دليل احساسي و يا عقلاني، از اقدام رئيسجمهور محترم در معرفي نكردن جناب آقاي حسيني به عنوان وزير پيشنهادي به مجلس شوراي اسلامي ناخرسند باشند، امري عادي و طبيعي تلقي ميشود.
برخي از اين عزيزان به جهت توانمندي در قلم زدن و دسترسي به تريبونهاي رسانهاي، حس و حال و نقطه نظرات خود را در اين زمينه نشر و انعكاس ميدهند. اين تلاش نيز در راستاي قواعد پذيرفتهشده آزاديهاي اجتماعي، صنفي و نيز آزادي بيان، امري عادي و ممدوح به حساب ميآيد.
مشكل زماني رخ نشان ميدهد كه تسليم هيجانات برخاسته و برساخته از كانون احساساتمان شويم و عجولانه در يك پيش قضاوت قطعي، فرد معرفي شده را مورد كم لطفي و حتي بي مهري قرار داده و با زير پا گذاشتن اصول اوليه اخلاقي، در صدد تخطئه صد در صدي وي برآييم و القاي اين معنا را داشته باشيم كه وي از حداقليهاي شايستگيهاي نشستن بر اين مصدر اعتباري برخوردار نيست!
اي كاش بزرگواران صبوري ميكردند تا جناب آقاي حاجي ميرزايي كتبي و يا شفاهي، برنامهها و سياستهاي مديريتي خويش را ارائه ميداد و بر همين اساس در قالب نقد منصفانه و به دور از هر نوع شائبه ترجيح منافع شخصي، گروهي و جناحي و غلبه هيجانات و احساسات بر آگاهيهاي عقلاني، به تحليل او و توانمنديهايش ميپرداختند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

در دوره سرپرستی برای حفظ انسجام، آرامش، افزایش امید، پرداخت مطالبات فرهنگیان و پروژه مهر تلاش کردم و این تلاش را با تمام توان ادامه خواهم داد
وی افزود: در دوره سرپرستی تلاش کردم تا انسجام آموزش و پرورش از بین نرود و در این مدت کوچک ترین واگرایی از اعضای شورای معاونان و همکاران ندیدم و با وجود آرامش حاکم، تمام تلاش همکارانم بر حل مسایل آموزش و پرورش در فصل تابستان بوده است تا بازگشایی مدارس باشکوهی در اول مهرماه داشته باشیم .
سرپرست وزارت آموزش و پرورش اذعان کرد: از ویژگی های حاجی میرزایی تدین، شخصیت سالم و استحکام شخصیتی است.
حسینی در ادامه اضافه کرد: نظام تعلیم و تربیت با بسیج همه امکانات کشور قطعا به موفقیت دست پیدا خواهد کرد و برای رسیدن به این هدف نیاز به تقسیم کار ملی است.
سرپرست وزارت آموزش و پرورش با بیان اینکه بیش از ٨٠ درصد ثبت نام دانش آموزان انجام گرفته است، گفت: تمام کتب درسی چاپ شده است و ١٢ هزار مدیر جدید الانتصاب برای آغاز سال تحصیلی آینده آموزش دیده اند، همچنین ٢٠هزار دانشجو معلم اول مهرماه به مدارس خواهند رفت.
وی با اشاره به اینکه باید در سال تحصیلی آینده روی دوکار تمرکز انجام گیرد،گفت: این دو اقدام در حوزه های آسیب های اجتماعی و اجرایی سازی سند تحول بنیادین است لذا در حوزه اجرایی شدن سند تحول بنیادین در مناطق آموزشی میز سند تحول بنیادین با حضور شرکا شکل می گیرد و در حوزه آسیب های اجتماعی میز نماد در مناطق آموزش و پرورش تشکیل خواهد شد.
حسینی افزود: در کنار خیرین مدرسه ساز کارگروه تسهیل خیرین مدرسه ساز شکل گرفته است و در تلاش هستیم تا در سال تحصیلی آینده خیرین آموزشی ، خیرین فنی حرفه ای و خیرین دانش آموزی را داشته باشیم.
سرپرست وزارت آموزش و پرورش با اشاره به اینکه نظام تعلیم و تربیت براساس قوانین عام قابلیت اداره شدن ندارد و نیاز به قانون خاص دارد، اظهار کرد: نظام تعلیم و تربیت باید از زیر بار فشار برنامه درسی آموزش زده نجات پیدا کند، ساختار متمرکز ، عمودی و بروکراسی آموزش و پرورش باید شکسته شود تا فاصله ستاد و مدرسه کاهش پیدا کند، خلق منابع درآمدی قانونی ظرفیت ساز مورد توجه قرار بگیرد و از منابع متعدد ثروت برای تامین اعتبار استفاده کنیم .
حسینی با اعلام این خبر که هفته آینده در وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات با ویدیو کنفرانس، هوشمندسازی مدارس را کلید خواهیم زد، تاکید کرد: در شورای عالی آموزش و پرورش، طرح شورای مناطق محروم، عشایری و مناطق مرزی به تصویب رسیده است لذا باید هدفگذاری ویژه بر روی آنان صورت بگیرد تا عدالت آموزشی وجود داشته باشد.
سرپرست وزارت آموزش و پرورش در پایان گفت: از راهنمایی مقام معظم رهبری همیشه استفاده کرده ام و همواره پایبند به اصول و ارزشها بوده ام و از همراهی مدیران، معلمان، کارشناسان، اعضای هئیت دولت و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در دوران سرپرستی کمال تشکر را دارم.

حاجی میرزایی: براساس روش خرد جمعی به حل مشکلات آموزش و پرورش خواهیم پرداخت
در ادامه نشست شورای معاونان وزارت آموزش و پرورش محسن حاجی میرزایی؛ وزیر پیشنهادی رییس جمهور به مجلس برای وزارت آموزش و پروش اظهار کرد: مدتی از آموزش و پرورش دور بوده ام اما امروز در این جمع احساس غربت نمی کنم. علاقه مند بودم که استمرار همکاری سید جواد حسینی را در وزارت آموزش و پرورش داشته باشیم و حداکثر مقاومت را برای آمدن به وزارت آموزش و پرورش داشتم اما تقدیر بر این بود که به عنوان گزینه دولت برای نظام تعلیم و تربیت به مجلس معرفی شوم.
وی در ادامه افزود: امروز با عزم جدی و مصمم با تمام توان آمده ام و اگر تقدیر الهی بر این باشد که در مجموعه آموزش و پرورش باشم تمام توان و بضاعت خود را در اختیار این مجموعه قرار خواهم داد.
حاجی میرزایی با بیان اینکه هیچ انگیزه ای به جز برداشتن باری از مجموعه آموزش و پرورش ندارم، گفت: برنامه وزرای سابق آموزش و پرورش دارای موضوعات مشترکی است، ممکن است آرایش مطالب و معماری مباحث تغییر پیدا کند اما مشخصا در تمامی آنها نظام تعلیم و تربیت درگیر چند مشکل است.
وی خاطرنشان کرد: باید تمام توان خود را به کار بگیریم تا زمان تحویل مسیولیت به فرد دیگری مشکلات کمتر شده باشد و روش بنده بر اساس خردجمعی خواهد بود لذا برای دست یابی به اهداف تعلیم و تربیت از گفتگو و تصمیم گیری جمعی استفاده خواهیم کرد.
حاجی میرزایی در پایان با اشاره به نکات موجود در برنامه وزرای سابق، اظهار کرد: در برنامه های تمامی وزرا این نکته وجود داشته است که اگر آموزش و پرورش را به موضوع جامعه تبدیل نکنیم نمی توانیم در برنامه ها و فعالیت ها پیشرفتی داشته باشیم .
معاونت روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت آموزش و پرورش
پایان پیام/

در میان تقویم شلوغ و پر مناسبت رسمی کشور، روز و هفته ای هم زیر عنوان "تکریم بازنشستگان" خودنمایی می کند.در واژه نامه های پارسی، تکریم به گرامی داشتن،گرامی کردن، بزرگوار شمردن و سپاسگزاری شایسته، معنا شده است. به یقین هدف پیشنهاد دهندگان و تصویب کنندگان این نامگذاری،فرهنگ سازی و ترغیب دولتمردان به سپاس شایسته و بایسته از جایگاه و منزلت رفیع بازنشستگان بوده است.
ناگفته پیداست که در فرآیند پاسداشت و جبران زحمات، سهم پیشکسوتان فرهنگی کشور، به دلیل ارتباط موثر با آینده سازان جامعه،نقش آفرینی مستقیم در روند تعلیم و تربیت و مواجهه پرمخاطره با دانش آموزان در اوج حساسیت سنی، باید با سطح تلاش و رنج طاقت فرسای این قشر همخوان باشد.
تغییر ذائقه های فرهنگی، رشد آسیب های اجتماعی، مشغله های ذهنی خانواده، ظهور الگوهای فرهنگی جدید، استفاده مخرب از وسایل ارتباطی و فقدان برنامه های انگیزش تحصیلی،جامعه معلمان کشور را در بزنگاهی تاریخی با کوهی از مرارت از شیوه تدریس جذاب گرفته تا کنترل رفتارهای پرخاشگرانه و کتاب ستیز دانش آموز،کمبود سرانه، فقدان امکانات و تجهیزات آموزشی و ورزشی، کاهش منزلت اجتماعی معلم و ده ها دشواری دیگر مواجه ساخته است. اما همین معلم پس از سه دهه فعالیت در این مسیر پرتلاطم، دور دیگری از سختی و نامرادی را تجربه خواهد کرد.

در بسیاری کشورها،کارمندان در دوره بازنشستگی به دنبال تفریحات سالم، مطالعه، ورزش، مسافرت و در یک جمله لذت از روزگار باقی مانده عمر هستند اما در ایران مهمترین دغدغه یک بازنشسته، یافتن شغل دوم و سوم برای تامین معیشت خانواده،درمان بیماری و ساماندهی آینده فرزندان در زمینه اشتغال، مسکن و ازدواج است.
سال هاست که پیشکسوتان فرهنگی خواستار همترازی حقوق و مزایای بازنشستگان همه نهادهای دولتی، افزایش حمایت های بیمه ای، ترمیم حقوق بر اساس نرخ واقعی تورم، ارتقای سطح حقوق فراتر از خط فقر، اجرای بی کم و کاست قانون مدیریت خدمات کشوری، اعمال افزایش حقوق مطابق با حقوق و مزایای شاغلین،اولویت استخدام فرزندان فرهنگی، برقراری رتبه بندی و پرداخت سریع پاداش معلمان بازنشسته هستند اما به هیچ یک از درخواست های به حق آنان پاسخ مثبت داده نشده است .
اکنون بار دیگر، دولتمردان در برابر این پرسش قرار گرفته اند که سهم بازنشستگان فرهنگی از بودجه سالانه کشور چند درصد است و فارغ از شعار و وعده،چه گام عملی برای رفع دغدغه های روزافزون حقوقی، معیشتی و منزلتی بازنشستگان آموزش و پرورش برداشته اند؟

در این سال ها، بازنشستگان با برگزاری تجمعات آرام در مکان هایی چون: مجلس شورای اسلامی، وزارت کار و صندوق بازنشستگی کشوری،بی اعتنا به جریان سازی های سیاسی، با طرح شعارها و بیان مطالبات صنفی، صدای اعتراض خود را به گوش مسئولان رسانده اند.
آیا وقت آن نیست که صدای دردمندانه بازنشستگان کشور شنیده شود؟
برنامه مسئولان برای افزایش قدرت خرید بازنشستگان در این توفان تورمی چیست؟
آیا دورهمی چند بازنشسته و مسئول،گره ای از کار فرو بسته این قشر باز خواهد کرد؟
بی تردید مشکل بازنشستگان با نام گذاری های صوری و بی پشتوانه، برگزاری مراسم نمایشی و اهدای چند شاخه گل و صدور تقدیرنامه، حل نخواهد شد؛ بلکه تنها و تنها پذیرش مطالبات بازنشستگان، استیفای حقوق و وضع قوانین اصلاحی در این حوزه، نقطه پایان داستان تکراری و ملال آور مصائب و معضلات بازنشستگان آموزش و پرورش خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

در روزهاي گذشته ارائه آماري جديد از مهاجرت «نخبگان»، يکبار ديگر بحث مهاجرت «تحصيلکردگان ايراني» را مورد توجه قرار داد. براساس آخرين مطالعات انجام شده در بنياد ملي نخبگان، مهاجرت قطعي برترينهاي کنکور و المپيادهاي علمي کشور به طور چشمگيري در حال کاهش است. طبق آمارهاي بنياد ملي نخبگان، خروج نخبگان از کشور در سالهاي 95 تا 97 در مقايسه با سالهاي 90 تا 92 با روند کاهشي روبرو شده است.
بر اساس گزارش سازمان مهاجرت آمريکا (USIS) در مجموع ۲۶۱ ميليون مهاجر در کشورهاي ديگر زندگي ميکنند که ايران با نرخ مهاجرت 1 / 1 درصد در رتبه سي و سوم دنيا قرار گرفته است. طبق آمار منتشره از پايگاه خدماتآموزشجهاني (WES) در سال 201۷ امريکا ميزبان بيش از 6 / 4 ميليون دانشجوي خارجي بوده است که ۵۳ درصد آنها از قاره آسيا بوده و دانشجويان ايراني 7 / 2 درصد از تعداد کل دانشجويان وارد شده به آمريکا را تشکيل ميدهند.
در حال حاضر حدود ۵۳ هزار دانشجوي ايراني در خارج از کشور مشغول تحصيل و کار ميباشند که اين معادل 2 / 1 درصد از کل دانشجويان ايران است. همچنين بر اساس گزارش بينالمللي مهاجرت سازمان ملل (UNIS) در سال 2017 از ميان کشورهايى که به دليل در اختيارگذاشتن امکانات پژوهشى و رفاهى به صاحبان انديشه بيشترين نخبگان ايرانى را به خود جذب کردهاند، آمريکا، آلمان و کانادا به ترتيب رتبههاي اول تا سوم را به خود اختصاص دادهاند. به گفته جامعهشناسان و کارشناسان اجتماعي خروج نخبگان علمي علاوه بر ابعاد اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ميتواند منجر به از دست دادن خزانه ژني چنين افرادي در جامعه و کاهش هوش ملي در طي نسلها شود .
به نظر کارشناسان مساله مهاجرت نخبگان موضوع پيچيده و چندلايهاي است که نميتوان آن را به يک يا چند عامل قاطع و تعيينکننده محدود کرد و بسياري از تحليلهاي ارائه شده مبتني بر سير نزولي مهاجرت نخبگان، تطابق کافي با واقعيات نداشته و يا از دقت کافي برخوردار نيستند.
به باور صاحب نظران مسائل اجتماعي مهمترين دليل کاهش خروج نخبگان از کشور، بيش از آنکه نتيجه عدم تمايل آنان به مهاجرت باشد، در اثر تغيير برنامه مهاجرت و شيوه مهاجرپذيري اتفاق افتاده است. چراکه آمار و ارقام مربوط به پديده فرار مغزها هنوز قابل تامل و نگران کننده است و تعداد قابل توجهي از دانشآموختگان علمي هنوز تمايل دارند به کشورهاي پيشرفته مهاجرت کنند. در سال 1397 طبق آمار منتشره از سوي سازمان دانشجويي کشور، ۲۳ هزار نفر دانشجو مدرک خود را جهت خارج از کشور تبديل مدرک کردند که اغلب از دانشجويان ممتاز دانشگاه تهران و اميرکبير بودهاند.
مساله مهاجرت نخبگان و فرار مغزها پديده بسيار پيچيده و چند وجهي است و عوامل بسياري در بروز اين آسيب اجتماعي موثرند. از جمله مهمترين دلايل مهاجرت نخبگان ايراني ميتوان به عواملي چون فرصتهاي شغلي محدود و نبود نظام شايستهسالاري، نداشتن امكانات علمي-پژوهشي مناسب و پيشرفته، مسائل اقتصادي و نبودن امكانات رفاهي اشاره کرد.
متاسفانه در تمام اين سالها، پديده «مهاجرت متخصصين و نخبگان» به ديگر كشورها به عنوان يک آسيباجتماعى به طور زيربنايي و جدي مورد بررسي و تجزيه و تحليل دولتها و سياستگذاران کلان نظام قرار نگرفت تا افزايش قابل تامل و نگران کننده خروج دانش آموختگان دانشگاهها از کشور، به يک مسئله سياسي مهم تبديل شود.
اگرچه اين روزها پديده «چرخش مغزها» به سبب انتقال دانش و نوآوري از يک سو و از سوي ديگر توسعه و رشد اقتصادي اهميت جهاني پيدا کرده است اما بايد به اين نکته توجه داشت که مهاجرات از يک کشور به يک کشور ديگر، مخصوصا «مهاجرت نخبگان علمي» ميتواند اثرات منفي بر کشور مهاجر فرست داشته باشد.
به گفته جامعهشناسان و کارشناسان اجتماعي خروج نخبگان علمي علاوه بر ابعاد اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ميتواند منجر به از دست دادن خزانه ژني چنين افرادي در جامعه و کاهش هوش ملي در طي نسلها شود. از سوي ديگر پديده فرار مغزها منجر به كاهش نيروهاي علمي در نتيجه عقب افتادگي كشور و وابستهتر شدن به جوامع پيشرفته را به دنبال خواهد داشت.
پيشرفت و توسعه يک کشور مرهون پيشرفت و توسعه فناوري و نيز نيروي انساني ماهر، نخبه و کارآزموده است. فرار مغزها در واقع، فرار سرمايههاي انساني است؛ سرمايههايي که با صرف هزينهگزاف به دست ميآيد و فرار اين نيروها به آن معناست که جامعه از علم، تخصص و مهارتهاي فني آنان محروم ميماند. درواقع سرمايه بسيار ارزشمندي به نام نيروي انساني متخصص که هزينههاي بسيار زيادي صرف تربيت آنها شده است دقيقا در زماني که بايد به ثمر بنشيند با بيبرنامگي و ضعفهاي ساختاري تقديم کشورهاي توسعهيافته ميشود.
بيشک خروج تعداد قابل توجهي از متخصصين و نخبگان ايراني نميتواند موضوع کماهميتي باشد و پيامدهاي بسيار ناگوار آن تبعات بسياري براي کشور داشته و خواهد داشت. از آنجاييکه نيروي انساني متخصص و ماهر يكي از اساسيترين شاخصهاي توسعه يافتگي كشورها محسوب ميشود، بنابراين لازم است با برنامهريزي بلند المدت و سياست گذارىهاى جديد و تغيير برخي سازوکارها تلاش شود که دانشگاهها و دانشگاهيان از يک منزلت و جايگاه حقيقى و بسيار بالاترى در کشور برخوردار باشند تا شايد در آينده شاهد وضعيت بهتري در اين مورد باشيم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید