احترام را باید در خانه آموخت. در مدرسه تمرین کرد و در جامعه کامل نمود. (آندره موروآ - نویسنده، تاریخنویس، مقالهنویس و حکایت پرداز قرن بیستم میلادی اهل فرانسه)
حس عمیق و خوشایندی در انسان ها وجود دارد که بر اساس آن نیازمند توجه، دلنوازی و احترام دیگران هستند. تمنّایی که به سختی سیراب می شود و قادر است صداقت را در وجود و عمل فاعل تشخیص دهد. یک کودک وقتی توانایی انجام برخی از امور را می یابد، انتظار تأیید شدن توسط والدین خود را دارد. با احترام گذشتن به خواسته ها و کرده های کودک و تشویق او می توان اعتماد به نفس و عزت نفس را در او ایجاد و تقویت کرد. امروز بهتر است باور غلط دیرین تفکر سنتی را مبنی بر این که کودکان نمی فهمند و درک نمی کنند، کنار نهیم و به توانایی های آنان احترام بگذاریم.
امر انتخاب در هر حیطه ای مهم و نوع و تعداد آن نسبت به درجات سنی افراد متفاوت است. یک کودک می تواند لباس یا اسباب بازی ترجیحی خود را برای امروز انتخاب نماید و این ما هستیم که در نحوه برخوردمان با او، استقلال فکری او را تأیید و بدان احترام می گذاریم یا بر عکس، همانند میلیون ها والدین دیگر در سراسر جهان، دست و پای کودکان خود را با دلخواسته های خود به اسارتِ وابستگیِ تفکر محکوم می سازیم و صاحب کودکانی هستیم که در مدرسه توانایی و مهارت احترام گذاشتن به دیگرانِ همکلاس، معلم، مدیر و غیره را ندارند، چون آن را نیاموخته اند.
این همان کودک یا دانش آموزی است که چموش و سرکش نامیده می شود و برخی از معلمان با تنبیه بدنی و ترکه سعی در آدم نمودن او دارند. او که هر دائم شاهد مشاجرات و منازعات لفظی و فیزیکی پدر و مادر خود بوده، هرگز خواسته هایش مورد توجه قرار نگرفته است و مهارت احترام گذاشتن را تجربه نکرده است، حال چگونه باید به دیگریِ همکلاس یا معلم احترام بگذارد؟
احترام گذاشتن امری ذاتی و بالقوه نیست که خود به خود ظاهر شود، بلکه فرآیندی است اکتسابی که از طریق عمل و تکرار یاد گرفته می شود. حال با محروم نگه داشتن این کودک از فضای مفرّح و روح انگیزی که با احترام گذاشتن معطّر می گردد، چگونه انتظار داریم تا به انجام آن قادر باشد؟ ظرف کاملا خالی است و ارزشی به نام احترام گذاشتن در آن تعبیه نشده است. اگر به کودک خود احترام نگذارید او مقیّد به انجام آن نسبت به دیگران نخواهد بود. او باید لذت حاصل از رفتار احترام آمیز را بچشد تا به انجام دائمی آن مشتاق گردد و گر نه با موعظه، سخنرانی یا پند و اندرز، نمی توان او را به چنین کاری واداشت.
در واقع کودکان بیشتر از ما بزرگ تر ها عمل گرا هستند و آنان بیشتر طی عمل کردن، یاد می گیرند تا بر اثر گفته های شفاهی. برخی از والدین یا معلمان با نادیده گرفتن این مهم، کودکان عصیانگر را وادار می سازند تا یک جمله را برای صدها بار بنویسند. هدف تنبیه و یادگیری کودک است اما سرکشی کودک بیشتر می گردد و او چیزی یاد نمی گیرد، چون کانال یادگیری این نیست.
بیشتر ما در همین جامعه، هر روز با افرادی که قابلیت احترام پذیری یا احترام گذاری ندارند، برخورد می کنیم و کراهت رفتار آنان باعث بدگمانی ما به روابط اجتماعی می گردد، اما کمتر می اندیشیم که ایراد کار کجاست؟
افراد بالغ بسیاری هستند که هنگام گفت و گو، وسط حرف طرف مقابل می پرند، یا هنگام تعامل اجتماعی به دلیل خشم یا از روی عادت، با چاشنی چند فحش صدرنشین مجلس انس می گردند و این ما هستیم که با عدم اعتراض و با تحمل حرف های زشت، میدان را برای آنان داغ و آماده نگه می داریم. افرادی که با ریختن زباله، حقوق اجتماعی ما را لگدمال می کنند، رانندگانی که با عبور از چراغ قرمز امنیت فردی و اجتماعی را نادیده می گیرند و بسیاری مصادیق دیگر که یا دیگران و یا خودمان با احترام نگذاشتن به همنوع خود مرتکب می شویم. پس خمیرمایه های اصل احترام را هنجارها و ارزش ها تشکیل می دهند و ما خود موظف و مکلّف به انجام و آموزش آنها به کودکان در خانواده و مدرسه هستیم.
احترام به همین شکل ذره ذره ذوب می شود و از تعاملات اجتماعی مابین افراد حذف می گردد. بیشتر مردم متوقع و از شرایط پیش آمده ناراضی هستند اما به تنها جایی که برای چاره اندیشی نمی نگرند وجودِ خویش است. اکثر ما به مُثله شدن اصل مهم و اولیه زندگی اجتماعی یعنی احترام گذاشتن و دریافت احترام، چشم می پوشیم اما در جست و جوی آن شدیدا به ناکجاآباد حمله می کنیم. چرا باید به سختی و با سرگردانی در پی گمشده اصلی مردم این سرزمین یعنی احترام متقابل بگردیم، مگر جام جم در بین ما و در خود ما نیست؟! احترام گذاشتن به نمادهایی همچون پرچم، سرود و تاریخ ملی نیز برای همدلی و انسجام بیشتر مردم با یکدیگر است.
معلمان نسل ما با یک جمله جادویی، به نیکی ما را موم می ساختند و نیازی به ترکه و تنبیه هم نبود. آنان در واقع ما را به تمرین اصل احترام وامی داشتند، با این حساب که ما قبل از مدرسه آن را از خانواده خود یاد گرفته ایم. آنان برای ایجاد نظم و سکوت در کلاس درس ما را نماینده شخصیت خانواده معرّفی می کردند و ما به عنوان سفیر والدین و خانواده خود با رعایت ادب و انضباط، به معلم خود در کلاس داری یاری می نمودیم. نمره انضباط بیشتر ما بیست بود اما همه نسل من در خانواده خود اصل احترام گذاشتن به طرف مقابل را فرا نگرفته بودند. ما فقط تحت تأثیر جمله جادویی معلم، خانواده خود را بسیار محترم معرّفی می کردیم و از این فعل خود نیز خشنود بودیم.
اما امروز با افعال نهی بسیاری، لجاجت دانش آموزان را تحریک می کنیم و آنان را در شکست ادب و احترام ترغیب می کنیم. خشت اول تربیت کودک در بِستر خانواده بنا شده و بعد از خانواده، مدرسه نیز کارکرد خود را برای تفهیم اصل اول زندگی اجتماعی یعنی احترام گذاشتن، به خوبی تمرین نکرده است. این اصل در مفاهیم کتب درسی گنجانده نشده است و در روابط اجتماعی کادر مدرسه با دانش آموزان بسیار کم رنگ و بی اثر است، چون اصولا مدرسه چنین هدفی را تعقیب نمی کند.
در یک مدرسه تأکید بیشتر ما بر یادگیری مطالب درسی است، مأخذی که کمتر در پی جامعه پذیری کودکان و درونی شدن ارزش ها در درون کودکان است.
هدف غایی ما در مدارس ساکت نگه داشتن کودکان برای گوش دادن به سخنان یک سویه ماست. مثلا اصلی به نام احترام نسبت به معلم که در دو واژه مبصران نهفته بود یعنی برپا، برجا، امروز کمتر از سوی دانش آموزان اهمیت دارد و بدان وقعی نمی نهند، چون دریافته اند که ضرورتی برای آن نیست. اگر یک معلم مخالف نقض این جنبه از احترام باشد، حسابش با کرام الکاتبین خواهد بود. هر روز کلی انرژی و وقت باید صرف کند تا به زور هم که شده نشستگان را به برخاستن بی میل و اجباری وادارد. اما احترام گذاشتن، این گونه یاد گرفته نمی شود و برعکس موجب بیزاری و نفرت نیز می گردد. درونی شدن ارزش برای همین حائز اهمیت است. برخاستن و احترام گذاشتنی ارزشمند است که با طیب خاطر دانش آموز انجام بگیرد نه از روی ترس و اجبار. فلسفه این به پا خاستن، همان درک تفاوت ها مابین معلم و دانش آموز است. تا اگر او نیز چنین عزتی می خواهد بیشتر تلاش کند و معلم خود را الگوی رفتاری خود نماید. اما برخورد تند یک معلم در این خصوص چگونه اثری برجای خواهد گذاشت؟ ظاهرا موضوعی بسیار کوچک و کم اهمیت است اما در واقع معلمان در حال یاد دادن عملی به دانش آموزان هستند. یا هنگام پرسش کردن باید دست بلند کرد و اجازه خواست.
رفتارهای معمول یک کلاس، خود در پی آموزش جریان احترام گذاشتن هست اما وقتی یک سویه و با چاشنی تأدیب، توأم می گردد تلخی آن مانع یادگیری درست می گردد. در ضمن چون آموزش و پرورش ما هنوز به شیوه سنتی و غیرفعال انجام می گیرد لذا نحوه و شکل احترام گذاشتن نیز در همان شیوه پادگانی سنتی، ثابت مانده است و گرنه انتظارات و توقعات احترام گذاری در مدارس کشورهای برتر آموزشی بیشتر بر حول مفهوم عزت، ارجمندی، مهربانی و صمیمیت و انسانیت نهفته است تا تثبیت معنای بردگی!
در واقع احترام، احساسی مثبت از ارج نهادن به فرد یا چیزی است که فرد احترام گذارنده آن را سزاوار احترام می شمارد. احترام با توجه کردن همراه است. فردی که به شخص یا چیزی احترام میگذارد به آن شخص یا چیز توجه میکند و برای آن ارزش قائل میشود. یک فرد ابتدا باید به خود احترام بگذارد تا بتواند به دیگران نیز احترام بگذارد یا از آنان احترام دریافت کند. بیشتر مردم متوقع و از شرایط پیش آمده ناراضی هستند اما به تنها جایی که برای چاره اندیشی نمی نگرند وجودِ خویش است.
همچنان که گفتم باید به کودکان خود در دو نهاد مهم اجتماعی یاد دهیم که احترام متقابل، باعث عزتمندی و ارزشمندی انسان ها می گردد و گر نه در عمل یک سویه تبدیل به برده ای بی غل و زنجیر خواهیم شد.
باید دانست هر آدم محترمی، محترم نیست. باید مابین تظاهرات شخصیتی افراد با واقعیت رفتاری آنان، تفاوت قائل شویم و با عوام فریبی عده ای، خود را مکلّف به احترام گذاشتن به خصایص زشت و ناروای آنان مجبور ندانیم. بهترین تشویق برای انجام رفتار احترام آمیز از سوی هر کس در هر گروه سنی و پایگاه اجتماعی، پاسداشت بزرگترها، علما، ارزش های ادبی و فرهنگی هر جامعه است.
احترام گذاشتن به نمادهایی همچون پرچم، سرود و تاریخ ملی نیز برای همدلی و انسجام بیشتر مردم با یکدیگر است.
به یاد داشته باشیم که احترام را باید در خانه به فرزندان خود آموزش دهیم، سپس در مدرسه تمرین کنیم تا بیشتر و عمیق تر یاد گرفته شود تا فردا در جامعه کامل تر گردد. جامعه محترم به انسان های محترم تری نیازمند است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
ممنون خانم امامی
مطلب جالبی بود
معنی احترام را مناسب نوشته اید.
به نظر می رسد که احترام نه از روی ترس و اجبار که از روی خواست دِلی احترام گذار باشد، مفهومی که ما اغلب دقت نمی کنیم
و اینکه اغلب ما نسبت به احترام فقط نسبت به خود حساس هستیم اما از رفتار خودمان غافلیم که آیا احترام بقیه و من جمله دانش آموزانمان، فرزندانمان، والدینمان را نگه می داریم یا خیر
همکار ارجمند، موضوع ظاهرا بسیار ساده و پیش و پا افتاده است، اما تصور می کنم بیشتر ما با مفهوم و واقعیت آن بیگانه ایم.
به نظرم باید مابین احترام و مودب بودن، تفاوت قائل شد. شاید بیشتر ما خیلی مودب هستیم اما نه احترام دریافت می کنیم و نه آن را به دیگران
تقدیم می کنیم.
باید قدری در این خصوص بیندیشیم. ابتدا از خانواده آغاز کنیم و سپس به محل کار خود برویم، بعد به روابط رسمی و غیر رسمی خود نگاهی بیندازیم.
متوجه خواهیم شد که تا چه اندازه با
واقعیت احترام گذاشتن و دریافت آن
نزدیک یا دور هستیم.
سپاسگزارم.
معلم باید صبور و متین و خوش اخلاق و اسوه ادب و اخلاق باشد
این که بگوییم دانش آموزان ادب و سواد و درک ندارند و باید با زبان زور با آنها حرف زد، پذیرفتنی نیست و اصولا کار معلم، انتقال صفات نیک در کنار آموزش دروس به دانش آموزان است.
دانش آموز، معلم مهربان و خوش اخلاق و با ادب و متین را تا آخر عمرش به یاد دارد و در ضمن تاثیرگذاری چنین معلمانی بسیار بیشتر از کسانی است که متوسل به زور و تهدید و بددهنی و...می شوند. البته هدایت صحیح دانش آموزان مشکل دار بحث جدایی دارد.
موافقم و سپاسگزارم.
فرانتس فانون: احترام صفتی اکتسابی است. آن را به فرزندان خود بیاموزید.
آندره وزالیوس: اگر همه مردم ارزش احترام را میدانستند و در زندگی به آن عمل میکردند دنیا گلستان میشد.
آلفونس دوده: اگر میخواهی محترم باشی، باید همه را محترم بداری.
آدام اسمیت: هر قدر به دیگران احترام بگذاری برای خودت احترام خریدهای.
با احترام
همکار بزرگوار، طی این سی سال خدمت، شدت و حِدت احترام گذاری یا یا تمرین هر معلمی برای تفهیم آن، به وجدان و واقع بینی ایشان مربوط است.
مثال شما در خصوص معلمان، بیشتر برخاسته از تبعیض و برده انگاشتن قشری است که به سرمنشا احترام بعد از والدین شُهره اند.
ما بیشتر از دریافت احترام، اعتمادی از سوی نیروهای ستادی ندیده ایم و هر رابطه یک سویه ای محکوم به زوال است. پاراگراف آخرتان فوق العاده بود. سپاسگزارم.
«نیکولا استارجن» نخست وزیر اسکاتلند قبل از بازی اسکاتلند و جمهوری چک، هنگام پخش سرود ملی کشورش در دفتر کارش ایستاد و به سرود کشورش ادای احترام کرد.
وای به حال ما! احترام به سرود ملی و پرچم نباشد، احترام به وطن غیرممکن است.