صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

احترام و منزلت معلمان

 سوالی ساده و در عین حال پیچیده و مهم. معلم هنوز توان الگو بودن یا الگو سازی دارد یا...؟
پاسخ این سوال از دیدگاه معلمان و دانش آموزان و خانواده هایشان متفاوت است.زمانی را به یاد می آورم که از معلمان مان بت ساخته بودیم.بله بت! حتی رنگ لباس یا نوع راه رفتن و حرف زدن شان برایمان عجیب و غریب بود و بسیار مهم. البته آن روزها، موبایل و تبلت و ماشین های جور واجور وجود نداشت.به عبارتی ساده ، مصرف گرایی جایگزین ساده زیستی نشده بود...

به خوبی یادم می آید و قتی دوره ی ابتدایی را می گذراندیم بعضاً بچه ها فکر می کردند که آیا معلمان شان شب ها می خوابند؟ چگونه راه می روند و نفس می کشند؟ آن ها واقعاً کیستند؟ آیا اصلا غذا می خورند؟ نه از این منظر که ندارند یا ناتوانند برای تهیه غذا؛ خیر، ازین جهت که آن ها را موجوداتی حتی ورای انسان می پنداشتند.موجوداتی دست نیافتنی و خاص. معلم مان وقتی از ته کوچه پدیدار می شد خود را از جلوی چشمانش پنهان می کردیم .گاه می شد که وقتی معلم مان را از فاصله ی مثلا 200 یا 300 متری می دیدیم خودمان را در هر سوراخ و سنبه ای پنهان می کردیم تا مبادا ببیندمان و توبیخ مان کند که فلانی : مگر تو درس و مشق نداری که آواره ی کوچه هایی و سرگردانی ؟ و این تفکر حتی تا دوره ی راهنمایی و گاه دبیرستان هم بود.
باری...

خیلی خیلی از آن زمان ها نگذشته است. شاید دو نسل یا اندکی کم و بیش.اگر معلمان عزیز در همان مقطع زمانی هم مشکل معیشت و غم نان داشتند؛ که مطمئناً هم داشتند ولی نه با شدت و حدّت امروزه ؛ اما دست کم اعتبار و قرب و مقامی والا داشتد.استخوان بندی اخلاق و الگوی انسانی و معنوی بودند و واقعاً پیامبران راستین علم وادب و معرفت بودند.
اما امروزه یک معلم ،یک فرهنگی در خوشبینانه ترین حالت ، نهایتاً می تواند برای کودک خردسال زیر 7 سالش که هنوز عقل و نَقلش، درست و پیمون نشده یک الگوو قهرمان باشد و پدر یا مادری قهرمان .هرچند که هر پدر و مادری تا زمانی که فرزندشان هنوز به رشد فکری و عقلی مناسبی نرسیده اند برای آن ها قهرمان و الگو هستند و این چیز عجیبی نیست.
معلم سر کلاس درسش می گوید:

بچه ها درس بخونید و و کوشش کنید تا با سواد و تحصیل کرده بشید و انشاء الله وارد دانشگاه بشید و توی زندگی آینده تون و خونواده تون سربلند و موفق شید.بچه ها هر چی باشه درس خوندن خیلی بهتر از نخوندنه ها...
شاگردان در بن مایه و اعماق وجودشان به این سخن نغز و پرمغز او می اندیشند و نهایتاً با خود می گویند: ای بابا!! این ....حالش خوب نیست ها.تو که هفتِت سال هاست گروی هشتِت که هیچ، گروی پانزدهِته برای چی برامون روضه می خونی و بالای منبر می ری. همین چند روز پیش وقتی داشتی با معاون مدرسه آقای ..... در مورد قسط های عقب افتاده ت حرف می زدی و می گفتی که ناچاری حلقه ی عروسیتو بفروشی و بدی به بانک ، ما حرفاتونو یواشکی شنیدیم. مگه چند ماه قبل صاحب خونه ت ،آقای ...همون که داییِ یکی از همکلاسیامونه به مدرسه نیومده بود و جلوی بچه هایِ کوچیک و بزرگ سکه ی یه پولت کرد که چرا دو ماه اجاره ت عقب افتاده.

هان ؟!

با ماشین قراضه ت هم که یکساله بَتونه شده و هنوزم نتونستی رنگش کنی، شدی سرویس بچه های مدرسه ! راستی از سه ماه پیش که موبایل زاقارتت رو که گفتی ازت دزدیدن ؛همون موبایله که صفحه ش از ده جا شکسته بود رو می گیم ها ،مگه تونستی موبایل جدیدی بخری...؟!ازت هم که می پرسیم می گی موبایل اصلاً چیز خوبی نیست! تویی که با پیراهن چروکیده ی کهنه یِ رنگ و رورفته واون کتِ بشور و بپوشت که چند جاش هم پاره شده، و دیگه شبیه همه چیز هستش جز کت ، جلوی چشم های ما ظاهر می شی و افاضات وجود می کنی. نخیر! کَل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی .بعد زیر لب زمزمه می کنند : نخیر آقا معلم! این راهش نیست.درس خواندن نمی تواند راه درست و حسابی برای رسیدن به اهداف زندگی مان باشد.راه خوبی برای کسب ارج و قرب اجتماعی باشد.راه بی خطری برای تأمین معاش و پیشرفت اقتصادی باشد و....


اما از دیدگاه اولیاء دانش آموزان :
اولیاء :پسرم درسِت رو بخون.دخترم درست رو بخون.یا باید دکتر بشی یا مهندس ها.ببین پسرِ عمه زلیخا درس خوند الان شده دکتر رفته خارج .الان داره بهترین زندگی رو می کنه.اصلاً کی گفته درس بخونی برای اینکه فقط فهم و دیدگاهت عوض بشه.

هان؟!
فرزند: آخه! آخه معلممون می گفت: آدم که نباید درس بخونه فقط برای دکتر یا مهندس شدن.آدم درس می خونه که فهم و کمالاتش بیشتر بشه .دیدش نسبت به دنیا و زندگی بهتر بشه و از زندگیش هم لذت مادی ببره هم معنوی.تازه می گفت یه کارگر با سواد بهتر از یه کارگر بی سواده، چون توی مواقعِ یکسان، اونی که با سوادتره موفق تره.و خوشحال ترو سالم تر.
اولیاء: ببینم آقای .....رو میگی؟! معلمِ علومتون؟.... باباجان ! اگه حرف هاش به درد می خورد که به کار خودش میومد.مگه ندیدی چند ماه اجاره خونه ش عقب افتاده بود. آخرش هم دایی ازش شکایت کرد و نزدیک بود اثاثیه شو بریزن تو خیابون.ولش پسرم...

زیاد به حرف هاش توجه نکن....


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

« سخن معلم » تریبونی برای همه فرهنگیان و معلمان است تا فارغ از نگرش های سیاسی و یا جناحی ، نظرات و انتقادات خود را بیان نمایند .

مطالب مطرح شده لزوما دیدگاه مدیر مسئول و دست اندرکاران  گروه سخن معلم نیست و ما بر اساس دکترین خود که نهادینه ساختن « تفکر انتقادی  »و « گفت و گو » است آن را منتشر می کنیم .

 ********************************************************************

عملکرد حاجی بابایی  احمدی نژاد پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری برای اولین بار در تاریخ ترجیح داد تا سه نفر از وزرای خود را از بین بانوان انتخاب نماید که یکی از این خانم ها به عنوان وزیر آموزش وپرورش معرفی ولی با رای عدم اعتماد نمایندگان ، دکتر حاجی بابایی نماینده همدان و عضو هیات رئیسه به عنوان وزیر پیشنهادی مطرح و با بالاترین رای و بدون داشتن مخالف به عنوان سومین وزیر  احمدی نژاد انتخاب گردید .

ایشان در بدو ورود با دو مشکل اساسی مواجه بود که یکی معیشت معلمان و دیگری معلمین حق التدریسی که میراث دار دولت اصلاح طلبان و کارگزاران بود . وی از بین سه گزینه اخراج ( که مورد تاکید علی احمدی وزیر سابق احمدی نژاد بود) و ادامه  روال موجود و تبدیل وضعیت با شجاعت هر چه تمام تر گزینه سوم را انتخاب و مبادرت به استخدام تمام نیروهای حق التدریس کرد که این اقدام موجی از خوشحالی در بین این قشر فراهم گردید .

معلمینی که سال ها در زجر و عذاب و با کمترین حقوق و بدون آینده روشن زندگی می کردند با این استخدام  توانستند به بزرگترین آرزوی خودشان دست یابند و از امسال با لذت و شادابی به کلاس درس وارد شوند ؛ ایشان پس از این کار هر گونه استخدام حق التدریسی در این سازمان را ممنوع و از طریق آزمون سراسری مبادرت به جذب 40 هزار نفر که عمدتا مشاورین دبیران تربیت بدنی و هنرستان ها بود نمود .

پرونده استخدام حق التدریسی از این به بعد به طور کامل بسته و بدترین شیوه به کار گیری معلمین که از دوران نجفی  آغاز شده بود برداشته شد .

در دوران ایشان برای اولین بار سازماندهی از طریق اینترنت انجام و دست مناطق که همیشه با انتقال نیروها مخالفت می کردند بسته شد .

متاسفانه ایشان از لحاظ معیشتی نتوانست هیچ کاری برای معلمان انجام دهد و عمده ترین تمرکز وی در تهیه و تنظیم رتبه بندی و افزایش حقوق معلمان به اندازه 80 درصد حقوق و مزایا در همترازی فرد در دانشگاه بود که با سنگ اندازی نمایندگان ناتمام و با اتمام وزارت وی از بین رفت که بعدها با حسرت و افسوس ایشان همراه شد که چرا نتوانست رتبه بندی را تصویب نماید .

از جمله کارهای خوب ایشان تصویب گواهینامه نوع دوم بود که متاسفانه باز هم ناتمام و با رفتن وی به فراموشی سپرده شد .

وضع تحریم های سنگین نیز تاثیر خود را بر این وزارتخانه گذاشت که موجب شد تا مطالبات معلمان پرداخت نشود  ؛مطالباتی از جمله هزینه ازدواج و کفن و دفن که از سال 90 همچنان پرداخت نشده است .

به نظربنده ،حاجی بابایی بهترین و قدرتمند ترین وزیر تاریخ آموزش وپرورش بود که اگر یک سال نیز بر مسند وزارت باقی می ماند با اجرای رتبه بندی شاهد بهبود معیشت قشر معلمان می شدیم .

چکیده اقدامات دکتر حاجی بابایی در دوران وزارت

1- تبدیل وضعیت معلمان حق التدریسی بر جای مانده از دوران خاتمی و هاشمی و آرامش بخشیدن به این قشر

2- ممنوعیت استخدام در آموزش وپرورش از طریق ورود حق التدریسی با جمله معروف " اینجا که میدان میوه نیست همه وارد بشوند ".

3- تصویب استخدام در آموزش و پرورش فقط از طریق آزمون و یا دانشگاه فرهنگیان

4- نظم بخشیدن به سازماندهی ؛ تا قبل از ایشان مناطق نیروهای مازاد خودشان را اعلام نمی کردند اما ایشان سازماندهی رو به صورت اینترنتی اعلام و اختیار مناطق رو از سازماندهی سلب کرد که به نفع معلمان تمام شد .

5- تشکیل سایت ضمن خدمت و برگزاری دوره های ضمن خدمت از طریق این سایت .

6- تصویب تعجیل در رتبه و طبقه برای معلمین روستایی

7- تصویب اعطای یک طبقه تشویقی برای دارندگان 5 سال ارزشیابی بالای 85

8- برگزاری دوره شنا برای بچه های ابتدایی

9- مخالفت تمام قد با خصوصی سازی

10- تلاش برای دایر کردن بند فوق العاده شغل علیرغم مخالفت نمایندگان

11- مطرح کردن رتبه بندی و همترازی حقوق معلمان با اساتید دانشگاه که با مخالفت نمایندگان روبرو شد

12- مطرح کردن گواهینامه نوع دوم

13- افزایش سختی کار و برگرداندن سنوات ارفاقی به معلمین استثنایی

14- تغییر نظام آموزش پرورش به 3-3-6


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

کتاب نخوانی در ایران

در نمایشگاه کتاب با دیدن این همه سینه‌چاک (!) نخستین پرسشی که در اندیشه جرقه می‌زند، این است که اگر این همه کتابخوان داشتیم، دیگر چه غمی بود!؟ این همه آدم به نمایشگاه کتاب به چه کار می‌آیند و چه می‌خواهند!؟

سرانه کتابخوانی کشور از دو دقیقه تا 120 دقیقه ارائه می‌شود و این درحالي است که بیشترین سرانه کتابخوانی برای ژاپنی‌هاست؛ آن هم با 90 دقیقه در سال. سرانه 90 و 120 دقیقه را مسئولان دولتی ارائه می‌دهند و دو دقیقه را نهادهای غیردولتی و مستقل. اما هر چه هست، تجربه‌های روزمره نشان‌دهنده بی‌انگیزگیِ ناامید‌کننده کتابخوانی در کشور است. ریشه گریز از کتاب و کتابخوانی بسیار گسترده است و نیازمند پژوهش‌های میدانی و نظری، اما این یادداشت می‌خواهد یکی دو عامل مهم را وارسی كند.

بر کسی پوشیده نیست که خانواده نخستین و شاید مهم‌ترین نهاد اجتماعی است که بر رفتار و اندیشه انسان اثر می‌گذارد و بسیاری از کنش‌های فرد و اجتماعی شهروندان ریشه در خانه دارد و پس از آن نیز مدرسه. بنابراین گمانی نیست که برای نهادینه کردن رفتارهای پسندیده در شهروندان آینده باید تلاش‌ها را از خانه آغاز كرد و در مدرسه پی گرفت. فرهنگ کتابخوانی نیز می‌تواند از خانه و مدرسه آغاز و تا پایان عمر ادامه یابد. 
نخست آن که بیشتر پدر و مادرها خود، دل در گروي کتاب و کتابخوانی ندارند و تنها به خاطر افزایش هوش کودکان است که هزینه‌های خرید کتاب را بر خود هموار كرده و چندان در اندیشه نهادینه کردن کتابخوانی در آنها نیستند.

بنابراین نمی توان به کتابخوان شدن کودکان امروز و شهروندان آینده چندان دلخوش كرد. اما آموزش در مدرسه فرآیندی استرس‌زا و خسته کننده است. کتاب‌های آموزشی چه در شمار فراوان آنها و چه در درون مایه های بی‌پیوند با زندگی روزمره کودکان و نوجوانان، تناسب درستی با آموزش آنها ندارد و ساختار نمره محور و معدل مدار، قوز بالا قوز آموزش کشور شده و بیش از پیش آموزش را در سراشیبی ناکارآمدی قرار داده است. فشار آموزشی برآمده از این ساختار استرس زا و خانواده ها برای به‌دست آوردن کامیابی‌های آموزشی که در نمره و معدل خلاصه می شود، زمینه ساز گریز نوآموزان از درس و مشق و کلاس و مدرسه و شوربختانه «کتاب» شده است.اما ساختار آموزشی به این هم بسنده نمی‌کند و در کنار فراوانی بیهودی درس ها و کتاب‌ها، جزوه‌های کمک آموزشی و کتاب های کمک درسی را نیز تحمیل‌کرده و بدبختانه این که، فرادستان آموزشی به جای این که با آمار فزاینده و رو به گسترش این‌گونه کتاب‌ها برخورد كنند، خود بخشی از دشواری شده و آنها را پیشنهاد می کنند.

پرسشی که پیش می آید این است که اگر کتاب‌های درسی خوبند پس چه نیازی است به کتاب‌های کمک درسی!؟ و اگر بد و ناکارآمدند، چرا سال هاست که برای بهینه کردن آنها چاره‌ای اندیشيده نمی شود و هزینه هنگفتی از آموزش و پرورش را به باد می دهند؟

بسیار دیده می شود که ارزشمندترین کتاب‌های عمومی در شمارگان 500 منتشر می شود و این در حالی است که شمارگان کتاب های کنکور و کمک درسی برخی از موسسه ها، به چاپ 30 و 40 با شمارگان 10000 هم می رسد!

این روند که یک بیماری فراگیر است و به باور نگارنده بزرگ ترین آفت آموزشی کشور، زیر چشم کاربه‌ دستان آموزشی و کمیسیون آموزش مجلس انجام می گیرد و دریغ از یک اعتراض ساده و پیگیری درست و حسابی!  اما رئیس جمهور روحانی در نخستین سخنرانی خویش در نخستین مهر فرمانفرمایی، پیشنهاد ورود زنگ گفت‌وگو و کتابخوانی را ارائه کرد و فرادستان را به فراهم كردن زمینه‌های این کار ارزشمند فراخواند.

پرسش این جاست که پس از گذشت دو سال از پیشنهاد ایشان، سرنوشت آن چه شد؟

بی‌گمان ساختار آموزشی ما نه تنها دانش آموزان را کتابخوان بار نمی آورد بلکه زمینه گریز آنها از درس و کتاب و کتابخوانی را نیز فراهم كرده و آنها را در همه عمر با کتاب و کتابخوانی بیگانه كرده و این دور شرم آور گریز از کتاب و کتابخوانی را تکرار می‌کند.

آیا نمی توان  جایی جلو آن را گرفت؟

آیا زمان آن نرسیده است که رئیس جمهور خود پیگیري پیشنهادش شود و شاید نقطه پایانی بر کتاب نخوانی ایرانیان بگذارد!؟ که شاید دست کم یکی از گره های این فرهنگ زشت در کشور گشوده شود!؟

روزنامه قانون

منتشرشده در یادداشت

آفتاب یزد - فرخنده قربانی مقدم: یک کارشناس آموزش و پرورش معتقد است: «متاسفانه نوع نگاه مسئولان در دوره‌های مختلف به مقوله آموزش و پرورش موجب شده است تا با "تراکم و انباشت مطالبات" مواجه شویم.»

علی پورسلیمان به آفتاب یزد می گوید:« مسئولان و حتی وزرای آموزش و پرورش اکثرا سعی کرده اند که مشکلات و مسائل این بیمار را به صورت "سرپایی" درمان کنند. این در حالی است که وضعیت آموزش و پرورش حاد و بحرانی است و نیاز به مراقبت و درمان جدی، مستمر و طولانی دارد. » این گفت و گو درپی می آید:

منتشرشده در گفت و شنود

تغییرات پایه ها  گروه اخبار /

مدیرکل دفتر آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش از اعمال تغییرات در دوره های اول و دوم متوسطه در سال تحصیلی آینده خبر داد.

عظیم محبی روز پنجشنبه در گردهمایی ارزیابان طرح تعالی مدیریت مدرسه در سمنان گفت: دوره اول متوسطه از سال تحصیلی جدید شامل سه پایه هفتم، هشتم و نهم می شود.

وی با بیان اینکه پایه نهم از سال تحصیلی 95 - 94 به دوره متوسطه اول اضافه می شود، افزود : به این ترتیب در پایه نهم با کمبود معلم مواجه می شویم که این کمبود را با بهره مندی از معلمان دوره متوسطه دوم جبران می کنیم.

به گفته وی، معلمانی که از سال تحصیلی جدید در پایه نهم مشغول به تدریس می شوند، از خرداد تا شهریور امسال، در دوره های آموزشی کتاب های جدید پایه نهم شرکت داده می شوند.

محبی افزود: علاوه بر تغییر محتوای کتاب های پایه نهم، از آنجایی که هدایت تحصیلی نیز از سال تحصیلی جدید در این پایه صورت می گیرد، مدیران و معلمان آموزش و پرورش و دانش آموزان این پایه، کار مهمی در پیش رو دارند.

مدیرکل دفتر آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش خاطر نشان کرد : کتاب های دوره متوسطه دوم نیز در هر یک از رشته های علوم ریاضی، تجربی و انسانی در سال تحصیلی جدید تغییرات اساسی دارند و دوره پیش دانشگاهی نیز از دو سال آینده حذف می شود.

محبی همچنین با اشاره به برگزار شدن آزمون طرح ملی کاشف برای دو میلیون دانش آموز دوره اول متوسطه گفت: جمع بندی نتایج این آزمون که با هدف استعدادیابی کارآفرینی دانش آموزان برگزار شد، در دانشگاه تهران در حال انجام است و این نتایج به صورت کارنامه به دانش آموزان اعلام می شود.

در قالب برنامه تعالی مدیریت مدرسه، مدیران مدارس با نوآوری و خلاقیت، در صدد ارتقای کیفیت آموزشی، پرورشی و بهداشتی هستند.

این طرح از دو سال گذشته در کشور در حال اجراست و در استان سمنان 55 مدرسه مجری این طرح هستند.

ایرنا

آذربایجان شرقی

منتشرشده در نامه های دریافتی

دکتر فرشته آل حسینی زندگی گاه در اشکال هندسی باز و بسته بر آدمی نمایان می‌شود. به عنوان مثال، گاه به شکل یک مارپیچ باز همچون جاده یا رودخانه‌ای در میان شیارها و پستی بلندی‌های کوه و دشت ظاهر شود، و گاه به شکل یک دایرة بسته. من اخیراً شکل گرد پیچ در پیچ آن را تجربه کرده‌ام. زیرا، پس از سال‌ها دوباره در کوچه‌ای مقیم شده‌ام که چند سال از بهترین دوران تحصیلی‌ام را در آن سپری کردم. این روزها، هر بار که از کنار در چوبی آبی رنگ قدیمی مدرسة سابق و کتیبة جدیدش می‌گذرم، به خودم می‌گویم: دنیا واقعاً گرد است، و اتفاقات‌اش هم یک چرخه است، مثل چرخة فصول.
فصل گرم امتحانات فرا رسیده است، و من وقتی دانش‌آموزان مضطرب، بی‌خیال و سرخوش راهی سوی مدرسه، امتحان، و سرنوشت را می‌بینم، گویی نوجوانی خودم را نظاره می‌کنم. واقعاً عجیب است، با این که بیش از سی سال از آن دوران می‌گذرد، اما عواطف و خاطراتم آن قدر با قدرت نزدم حاضر می‌شوند که گاه از حضور زنده‌شان می‌ترسم. چطور ممکن است با گذشت این همه سال آنها هنوز با من باشند؟ تا حالا کجا بودند؟ آیا در اعماق دست‌نایافتنی ناخودآگاه مدفون بودند، و با زلزله‌ای ناگهانی دوباره به سطح آگاهی آمده‌اند؟ یا در تونل‌های حلقوی و متداخل زمان سفر می‌کردند، و برحسب تصادف دوباره آنها را ملاقات می‌کنم؟
در نگاه اول و در ظاهر، مدرسة‌ محبوب‌ام در سفرش در طول زمان چندان تغییری نکرده است. زیرا، سازمان میراث فرهنگی با چسباندن یک کتیبه به سر درش، بیگانگان را از دست‌اندازی بدان منع کرده است. اما در نگاه دوم و در باطن، گویی اتفاقاتی رخ داده است. پس از چند ماه رفت و آمد در کوچة قدیمی مدرسه، ناگهان متوجه چیزی می‌شوم که در نگاه اول متوجه آن نشده بودم. مدرسه گویی در محاصره است. اطراف مدرسه پر شده از ساختمان‌های جدید چند طبقة دانشکده‌ها و پژوهشکده‌های دانشگاه‌های سرشناس تهران که با قامت بلندشان بر مدرسة کوتاه قامت قدیمی ما سایه انداخته‌اند. از قضا، من نیز ساکن یکی از آنها شده‌ام. با رسیدن فصل جدید، و رفت و آمدهای جدید، حلقة محاصره را بهتر مشاهده می‌کنم. مدرسه محبوب من واقعاً در محاصره دانشگاه و سوداگران آن است. با رسیدن موسم امتحانات، کوچه پر شده از صدای موتور سیکلت‌های حامل دعوت‌نامه‌های دلالان و سوداگران دانشگاه؛ پیک‌های «سرنوشت» که دانش‌آموزان را با بسته‌های پر زرق و برق رنگی جلب، و به سوی آینده‌ای روشن در یک دانشگاه رویایی دعوت می‌کنند. اما، واقعاً عجیب است. چرا این دعوت‌نامه‌ها و پیک‌های سرنوشت، مرا به یاد دعوت‌نامه و پیک آن شهر بازی کذایی در قصة پینوکیو می‌اندازند؟ این تداعی از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ چه شباهتی میان آن شهربازی کذایی و دانشگاه رویایی آینده‌ساز ما وجود دارد؟
باید بگویم، روایتی که می‌خواهم تعریف کنم، قبلاً در جایی دیگر و جمعی دیگر تعریف کرده‌ام، اما با رسیدن موسم امتحانات، و آغاز تحرکات مهاجمان و بیگانگان عرصة تربیت، دوست دارم برای معلمان خوانندة سخن معلم نیز آن را تعریف کنم.

داستان از این قرار است که،
روزی دوستی در گرماگرم بحثی از من پرسید: «كي و تحت چه شرايطي مدرسه و يادگيري‌هاي مدرسه‌اي شيرين و جذاب مي‌شود؟» و «كي و چگونه آدم‌ها به واقع تبديل به يادگيرندگان مادام‌العمر مي‌شوند؟» دوست داشتم همان موقع بي‌درنگ به او پاسخ می‌دادم: آنگاه كه توانستيم استقلال و تماميّت هريك از مقاطع تحصيلي را به رسميت بشناسيم و مقاطع پايين‌تر را از زير ساية شوم مقاطع بالاتر خارج كنيم. اما با خود گفتم، بايد سر فرصت و با برانگيختگي بيشتر، یادداشتی را بدين ادعا اختصاص بدهم. سرانجام بهانه‌اش فراهم شد. زیرا چیزی نگذشت که در كوران رقابتي كه انگار پاياني براي آن متصور نبود، قرار گرفتم، و مسئلة كهنه‌ام دوباره تازه شد. منظورم "مسئلة رقابت" است. به‌دليل قرار گرفتن در كوران مسابقه‌ای ديگر، به اندازة كافي برانگيخته شدم كه بتوانم ضمن پاسخ به پرسش‌های آن دوست، در باب تجربة خودم از رقابت بنويسم.
برایش نوشتم، جدي‌ترين رقابت دوران ما كنكور بود. منظورم كنكور دانشگاه است، نه كنكورهاي نوظهور مقاطع مختلف تحصيلي براي ورود به اين دبستان خوب يا آن دبيرستان استثنایی. در دوران ما، جدي‌تر‌ها، سوم دبيرستان جداً به فكر رقابت جدي زندگي تحصيلي‌شان مي‌افتادند، و جدي‌ها نيز سال آخر به تكاپو مي‌افتادند. اما امروزه شاهد آنيم كه پدران و مادران و مدارس دورانديش از ابتدايي به فكر دانشگاه بچه‌ها هستند.

اغلب، لطیفه‌ها در خاطرم نمي‌مانند، اما از بس برخي رخدادهاي تربيتي روزگار ما مسخره به نظرم مي‌رسند، اين يكي به دلم نشست و در خاطرم ماند. در جایی اطلاعیة طنزی خواندم بدین مضمون: مادران و پدران دورانديش بشتابيد! از هم‌اكنون مي‌توانيد نوزادان خود را به كانون ... بسپاريد! زيرا كانون ... سرانجام موفق شد، پس از سال‌ها زايشگاه‌هايي در كنار آموزشگاه‌هايش تأسيس كند، و به آرزوي شما پدران و مادران دورانديش جامة عمل بپوشاند.

فلسقه امتحان در تعلیم و تربیت

تجربه و آگاهي من از عارضة رقابت در نظام تربيت به سال‌هاي تحصيل فرزندم بازمي‌گردد؛ وقتي كه يك لنگه پا و بهت‌زده در آستانة يك مدرسة غيرانتفاعي ايستاده بودم و از طريق آیفون به سؤالات مشروط معاون مدرسه جهت گشودن در مدرسه براي ثبت نام پاسخ مي‌دادم؛ سؤالاتي از اين قبيل كه تحصيلات‌تان چقدر است؟ و شغل خودتان و همسرتان چيست؟ سرانجام با قانع شدن خانم معاون در آن مدرسة خوب منطقة سه تهران به رويم گشوده شد، اما من هرگز از آن عبور نكردم. به ياد دارم، آن قدر متلاطم و آشفته شده بودم كه اتومبيل‌ام را همانجا رها كردم و براي به دست آوردن آرامش ذهني و گرفتن تصميم درست، پياده به خانه بازگشتم. بايد بار ديگر با خودم مي‌جنگيدم، پس همين كار را كردم. سرانجام توانستم در برابر آرزوها و هوس‌هاي مادرانة خودم و سرزنش‌هاي تمام‌نشدني خانواده‌ام مقاومت كنم، و دست فرزندم را بگيرم و در يك مدرسة راهنمايي دولتي نام‌نويسي كنم. عزم جدي داشتم كه از اين طريق، او را از آسيب‌هاي رقابت‌هايي حفظ كنم كه فكر مي‌كردم، برخي مدارس و در صدر آنها مدارس غيرانتفاعي، آگاهانه يا ناآگاهانه ترويج مي‌كردند.

خوشبختانه، فرزندم همانند من، به دليل مصون ماندن از عوارض رقابت، زندگي تحصيلي آرام و نسبتاً شادي را سپري كرد، البته نه تا آن حد كه هرازگاهي چون مادرش دلش براي مدرسه تنگ شود. يكي از مهم‌ترين پيامدهاي اين تصميم آن بود كه از شانس معاشرت با دوستان شاد خيرخواه و نه رقيبان مضطرب بدخواه برخوردار شد.

فلسقه امتحان در تعلیم و تربیت


سال‌ها بعد، وقتي صحبت به ميان آمد و از علت تصميم ناگهاني آن روز برايش گفتم، رفت و نظرات دوستان مدرسه‌اش و ديگران را آورد و برايم خواند. همگي آنان از دوران تحصيل‌شان در آن مدرسة كذايي یا مدارس كذايي مشابه آن، و كارهاي غيراخلاقي همكلاسي‌ها (بخوانيد رقيبان!) در موسم رقابت و هنگام امتحانات به عنوان كابوس و خاطرات بد تحصيلي ياد كرده بودند.
به گمانم، مهم‌ترين ويژگي مدرسة ما كه من گهگاه دلتنگ‌اش مي‌شوم، تجربة يادگيري در كنار دوستان بود، نه در كنار رقيبان. پررنگ‌ترين خاطرة مدرسة ما، خاطرة دوستي‌هاي به دور از رقابت‌ها، شيطنت‌ها و دسيسه‌چيني‌هاي مرسوم اين روزگار است.

به‌خوبي به خاطر مي‌آورم كه موسم امتحانات، بيش از اوقات ديگر از همديگر سراغ مي‌گرفتيم تا با صحبت كردن و خنديدن و مسخره كردن درس‌هاي سخت و معلمان سخت‌گير بر اضطراب‌هايمان غلبه كنيم، نه آن كه دسيسه كنيم، رقيب را مشغول كنيم يا در شب امتحان جزوه‌هايش را بدزديم، تا مبادا بيشتر درس بخواند و نمره‌اش بالاتر شود (از اعترافات يك دانش‌آموز دبيرستاني در فيس‌بوك).

مهم‌ترين ويژگي مدرسة ما، شانس يادگيري از معلمان بلندپرواز و بي قيد و بندي بود كه چندان در قيد رساندن ما به دانشگاه نبودند. معلم جبر و مثلثات‌مان به ما نمي‌گفت: اين فرمول را در كلة پوک‌تان فرو كنيد، چون آناليزها نشان مي‌دهد، اين فرمول جزو سؤالات پرتكرار است، و هر دو سال يكبار در آزمون‌هاي نهايي يا در كنكور سراسري تكرار مي‌شود، بلكه خودش را پاي تختة كلاس هلاك مي‌كرد تا ما نيز بتوانيم چيزي را مشاهده كنيم؛ چيزي كه احتمالاً او در آن فرمول‌هاي رياضي مي‌ديد و ما نمي‌ديديم.

مي‌خواست ما نيز همچون او رياضيات را كشف كنيم و با زيبايي‌هاي دنياي رياضيات با همة نظم و آشفتگي‌هايش آشنا شويم. در مدرسة ما به‌ندرت واژة تفرقه‌افكنانة "نخبگان" بر زبان اهالي مدرسه جاري مي‌شد، نمي‌دانم! شايد در ميان خودشان يا در دل‌شان آن را تكرار مي‌كردند. از جاهاي ديگر خبر ندارم، اما معلمان بي‌قيد و بند مدرسة ما زياد در قيد گروه‌بندي دانش‌آموزان براساس تلاش‌شان و برچسب زدن به آنها نبودند؛ برچسب‌هايي چون "نخبه" و "عادي". همه چيز براي‌مان مثل يك راز باقي ماند. معلم محبوب‌مان هرگز به ما نگفت، فوق‌تلاش‌گريم يا تلاش‌گريم يا نيازمند كمك.

نمي‌دانم، شايد او نيز مثل ما، شازده كوچولو را خوانده بود و مي‌دانست: "زبان سرچشمة سوءتفاهم‌هاست" و ممكن است با نخبه خواندن یک نوجوان اسير غرور نوجواني در يك كلاس چهل و دو نفره، يكي صعود ‌كند و چهل و يكي سقوط! شايد، در ذهن‌اش يك ساختار بي‌نقص افقي را تصور مي‌كرد، مثل آرايش پرواز پرندگان مهاجر. حتماً همين‌طور است، زيرا اكنون كه از اينجا به فعاليت‌هايش مي‌نگرم، به‌خوبي مي‌توانم مشاهده كنم، چطور خودش به دليل تجربة راه، همانند سردستة پرندگان مهاجر در نوك پيكان قرار گرفت، و دانش‌آموزان با فواصل مختلف در يك ساختار افقي به دنبال او سفر آغاز كردند؛ سفر به سرزمين ناشناختة رياضيات. او با شايستگي همة ما را به مقصد نه، بلكه به رياضيات وارد كرد.

فلسقه امتحان در تعلیم و تربیت

همچنين به‌خوبي به خاطر دارم، پدر و مادرهاي كم‌تحصيلات‌مان، در انجمن اوليا مربيان گرد هم مي‌آمدند، پول روي هم مي‌گذاشتند، دستمزد معلمان استثنايي مدرسه براي ساعت‌هاي فوق‌العادة روزهاي تعطيل را مي‌پرداختند تا فرزندان‌شان در كنار يكديگر پيشرفت كنند، نه همانند والدين نخبه و تحصيل‌كردة امروزي كه از پرداخت و كمك به مدرسة دولتي به اين دليل طفره مي‌روند كه مبادا كلاس‌هاي فوق‌العادة باكيفيت با استادان مجرب برگزار شود و رقيبان در شرايط برابر با فرزندشان درس بخوانند، و تهديدي براي آيندة وي گردند (به گفتة مدير يك دبيرستان دولتي در مصاحبه با من، وقتي از دلايل عدم مشاركت شايستة اوليا براي كمك به ارتقا كيفيت مدرسه سخن مي‌گفت).

فلسقه امتحان در تعلیم و تربیت


حال اگر از من بپرسيد: كي و چگونه آدم‌ها به واقع تبديل به يادگيرندگان مادام‌العمر مي‌شوند؟ پاسخ مي‌دهم:
•    آنگاه كه ذهن و فكر و هوش‌شان از بند اين رقابت‌ها، اضطراب‌ها و ترفندها براي به جايي رسيدن‌ها و درواقع به هيچ‌جا نرسيدن‌ها رها شود. وقتي كه سیاست‌گذاران، مسئولان، مدعيان و متخصصان تربيت، واقعاً به تربيت براي خير انسان و جستجوي بي‌پايان آن بنگرند، و استقلال و تماميّت مقاطع ابتدايي و متوسطه را براي دستيابي و تحقق مراتبي از آن به رسميت بشناسند.
•    آنگاه كه معلمان رهيده از قيد و بند انتظارات مسئله‌دار جامعه قادر شوند، همانند برخي معلمان آزاده و بي‌قيد و بند مدرسة ما با توسل به لطائف‌الحيل معلمي (نه فقط به پشتوانة دانش، تخصص و فن) لذت فهم و يادگيري خاص هر مقطع را فارغ از تشويش رساندن دانش‌آموزان به مقاطع ديگر، در همان فرصت‌هاي خاص مقطعي كه دانش‌آموزان را در اختيار دارند، به آنها بچشانند.
•    آنگاه كه باور كنيم، مي‌توان مدرسه را بدون هيچ لطمه‌اي به آيندة بچه‌ها از سايه‌سار دانشگاه خارج كرد. فكر مي‌كنم، مادامي كه ابر ضخيم تيرة دانشگاه بر مدرسه سايه انداخته است، و معلم با نگراني به آسمان گرفته و باراني مدرسه مي‌نگرد، به بچه‌ها اجازة بيرون رفتن و تنفس در هواي آزاد يك مدرسة واقعاً ابتدايي را نمي‌دهد. بچه‌ها از كمترين حقوق خود يعني شاد زيستن در مدرسه محروم‌اند، و بايد در كلاس بمانند، تست بزنند، و مسائل كتاب‌هاي سبز و آبي و قرمز و مشكي فلان كانون را براي تضمين آيندة مبهم خود حل كنند.

منظورم از «مدرسة واقعاً ابتدايي»، مدرسه‌اي است كه كلاس رياضيات‌اش فقط به اين دليل مضحك كه تا اطلاع ثانوي دانشگاه شريف مهم‌تر از دانشگاه تهران و بقية جاهاست، مهم‌تر از زنگ تاريخ و انشاء نيست. زنگ تفريح‌اش واقعاً زنگ بازي و وسطي و جيغ و شادي و يادگيري از انواع ديگر است، نه وول زدن در حياط‌هاي فسقلي غيراستاندارد آموزشي، تا 15 دقيقة استاندارد آمادگي مجدد مغز براي كلاس علوم يا رياضي سپري شود.

فلسقه امتحان در تعلیم و تربیت

بنابراين، با توجه به شرايط حاكم، مي‌توان پيش‌بيني كرد كه امكان اين كه دانش‌آموزان به يادگيرندگان مادام‌العمر بدل شوند، بسیار کم است. زيرا وضعيت امور حاكي از آن است كه آنها از لذت يادگيري محروم و از مدرسه بيزارند، و صرفاً از سر اجبار و تكليف چيزهايي به نام ادبيات و علوم و رياضي ياد مي‌گيرند -البته اگر بتوان آن را يادگيري خواند- تا به جايي كه بايد برسند، رسانده شوند. ما نيز از وضعيت امور و اين شرايط ناآگاه نيستيم. اگر به مقالات رجوع كنيد، متوجه مي‌شويد كه
•    به‌خوبي آگاهيم، كميّت بر كيفيّت غلبه دارد، حتي آنگاه كه با شامورتي‌بازي ارزشيابي كمّي كيفي مي‌شود، و اگر به تيغ نقد برهنه‌اش كني، مي‌بيني همان كمّي است كه به رداي كيفي درآمده است؛ درست مثل تحقيقات تربيتي‌مان (لطيفة معروف دلمه و كوفته).
•    به‌خوبي آگاه‌ايم كه براي مدارس، دلالت پديدة انفجار دانش، منفجر كردن مغز دانش‌آموزان شده است. به‌خوبي آگاه‌ايم كه برنامة درسي در برخي مدارس به جاي آن كه در خدمت غايات تربيت باشد، ملعبة دست سياست‌مداران، سوداگران تربيت، و پدران و مادران به اصطلاح دورانديش است كه "دور"شان دورتر از نوك دماغ‌شان نيست.
•    به‌خوبي آگاه‌ايم كه به جاي آن كه كارايي و اثربخشي را در لذت‌بخش‌تر كردن يادگيري جست و جو كنيم، آن را در گنجاندن مواد بيشتر در ذهن دانش‌آموزان، در كمترين زمان ممكن، و با كمترين هزينه ممكن جستجو مي‌كنيم. شيوه‌هاي جديد و در حال شيوع يادگيري‌مان، بيشتر اسارت و كنترل را تداعي مي‌كند تا آزادي را. از آزمایشگاه تحقيقات يادگيري‌مان، هر روز بري مي‌رسد، تازه‌تر از تازه‌تري مي‌رسد. به عنوان مثال، موجوداتي عجيب‌الخلقه به نام "پشتيبان" بيرون آمده است كه گويا وظيفة جدي‌شان تماس‌هاي مستمر روزانه براي پيگيري پيشرفت تكاليف دانش‌آموزان در منزل، مهماني و مسافرت است؛ و وظيفة راستين‌شان يادآوري اين است كه او همواره تحت نظارت و اسير مدرسه تا رسيدن به دانشگاه است.
آري، ما همة اين كارها را با آگاهي براي تضمين آيندة دانش‌آموزان انجام مي‌دهيم، آگاهانه با نيت خير، آنان را در نظام تربيت به عوارض «رقابت» مبتلا مي‌كنيم، رقابتي كه تا پايان عمر دست از گريبان‌شان برنمي‌دارد، و به همان اندازه كه موجب تنزل انگيزه‌هاي سالم يادگيري در دوران دانش‌آموزي است، موجب تنزل انگيزة يادگيري‌هاي مادام‌العمر، و تلاش و كار شرافتمندانه در دوران بزرگسالي است.

آري، چه خوشمان بيايد چه نيايد، ما تا مغز استخوان به سم رقابت آلوده‌ايم، و آگاهانه در نظام تربيت كودكان را به سم رقابت آلوده مي‌كنيم. در نتیجه، اگر سخن از خير تربيت است، من هيچ خيري در ساختاري كه مقاطع در آن، فقط و فقط، پلة رسيدن به مقاطع بالاترند، نمي‌بينم.

هيچ زيبايي و خيري در معماري پلكاني آن مشاهده نمي‌كنم.

پس، چه بهتر و چه خيرتر كه واژگونش كنيم.


* پژوهشگر و عضو انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران

منتشرشده در دیدگاه

علی غیاث آبادی فراهانی  در یک سیستم اگر ارتباط بین بدنه ی کاری و مدیریت به صورت دائمی و سیستماتیک وجود نداشته باشد، رفته رفته به استبداد رای و گسست درون سیستمی می انجامد.

در نظام آموزش  پرورش ایران ساختار  هرم مدیریت سیستم به صورت از بالا به پایین شکل گرفته است. به همین دلیل بدنه آموزش و پرورش که همان معلمان هستند ،هیچ گونه ارتباط ارگانیک با نظام مدیریتی و تصمیم سازی ندارند. این موضوع باعث شده است مدیریت آموزش و پرورش هرجند از بین خود همکاران فرهنگی نصب  شوند ولی به دلیل اینکه از بالا به پایین چیده شده اند، معلمان خود را هیچ گاه دخیل در آن نمی دانند. . مدیریت آموزش و پرورش به صورت سلیقه ای ایده ها و تفکرات خود را پیاده می کند که در بسیاری از موارد مورد  نقد جدی  همکاران قرار گرفته است. البته نقدهایی که عموما راه به جایی نمی برد.

با توجه به حساس و استراتژیک بودن نقش این وزارت خانه در ساختن نسل آینده کشورباعث تاسف بسیار است که تصمیم سازی های این وزارت خانه بسیار مهم منحصر به جمعی باشد که با بدنه ی هشتصد هزاری تحصیل کرده ی خود ارتباط ارگانیک و سیستمی ندارد و از افکار و نظرات آن ها به صورت سازمان یافته بی بهره است.

شایسته آن است که آموزش و پرورش راه کارهایی را برای بهره بردن از افکار و اندیشه ها و تجربیات این جمع چندصد هزار نفری فرهیخته و تحصیل کرده بیاندیشد،تا همچنان که شاهد بوده و هستیم  ، تصمیمات کلان در زمینه ی نظام آموزشی، محتوای کتب درسی ،نحوه ی ارزشیابی از دانش آموزان و همکاران فرهنگی ... توسط افراد معدودی صورت نگیرد .

یکی از راهکارها ، شورایی شدن آموزش و پرورش می باشد. این شورا در هر شهرستان با رای مستقیم نماینده دبیران مدارس  ( البته مدارسی که بزرگ هستند و دبیران زیاد دارند دو یا سه نماینده ) تشکیل می شود و اعضای آن می تواند به طور مثال پانزده نفر باشد . وظیفه ی این شورا انتخاب رییس آموزش و پرورش شهرستان و نظارت بر عملکرد مدیریت شهرستان و همچنین تشکیل جلسات در هر سه ماه با حضور معلمان آن شهرستان و مدیریت آموزش و پرورش و بحث و بررسی پیرامون مشکلات آموزشی و پرورشی و رفاهی آموزش و پرورش شهرستان می باشد. انتخاب مدیران مدارس نیز بایستی با پیشنهاد مدیریت شهرستان و تصویب شورای شهرستان باشد.

در سطح استانی نیز چنین شورایی بابد شکل بگیرد . شورای استان از بین شوراهای شهرستانی و با انتخاب مستقیم شوراهای شهرستان خواهد بود. این شورا نیز می تواند پانزده عضو داشته باشود و وظیفه ی آن انتخاب و برکناری  مدیر کل و نظارت بر عملکرد ایشان و تصمیم سازی ها در سطح  اداره کل استان است . این شورا نیز هرسه ماه در اداره کل با حضور مدیریت استان  و شهرستان ها تشکیل جلسه داده و به بحث و بررسی پیرامون مشکلات و معضلات آموزشی و پرورشی و رفاهی آموزش و پرورش استان خواهد پرداخت .

در سطح وزارت خانه نیز شورایی متشکل  از مثلا هفتادو پنج نفر از اعضای شورا های استان ها که با رای مستقیم شوراهای استانی، شکل می گیرد . البته بسته به جمعیت استان ها تعداد سهمیه هر استان در این شورا فرق می کند و هر استان حداقل یک نماینده در این شورا خواهد داشت . وظیفه ی آن معرفی وزیر به رییس جمهور که ایشان او را به مجلس معرفی کند ، نظارت بر کار وزیر و برکناری وزیر از اختیارات این شورا می باشد . از دیگر اختیارات این شورا تعیین راهبرهای کوتاه مدت و بلند مدت برای آموزش و پرورش می باشد . اعمال تغییرات در نظام آموزشی و کتب درسی   نیز از اختیارات این شورا خواهد بود. البته این تغییرات در کمیته های تخصصی انجام پذیرفته و نهایتا به تصویب شورا خواهد رسید.  این شورا نیز هرسه ماه در وزارت خانه تشکیل جلسه خواهد داد و با حضور وزیر و معاونین ایشان به بحث و بررسی مسائل و مشکلات موجود در آموزش و پرورش خواهند پرداخت . همچنین در تابستان هر سال شوراهای استانی و شورای وزارتی و مسئولین وزارت خانه به اتفاق گرد هم آمده و به بحث و بررسی و انتقال نظرات شوراهای استان به سطح وزارت خانه خواهند پرداخت.

مطمئنا با توجه به منتخب بودن اعضای این شوراها از سوی معلمان ، در درجه اول ارتباط بین بدنه ی آموزش و پرورش و مدیریت آن ارتباطی سیستماتیک و دو سویه خواهد بود. ثانیا سلایق سیاسی و گروهی جای خود را به انتخاب مستقیم و شایسته گزینی خواهد داد . ثالثا این شوراها چون در بین جامعه معلمان حضور دارند و به صورت مستقیم از مشکلاتی که در مدارس وجود دارد آگاهند و به صورت مستقیم از نظرات همکاران  فرهنگی استفاده می کنند و آن ها  را به مدیریت انتقال می دهند. مجموع این ها باعث می شود جامعه فرهنگیان ،سیستم مدیریت را از صدر تا ذیل را از خود دانسته و با همدلی و علاقه بیشتر به امر مهم  تعلیم و تربیت نسل آینده بپردازند.

 به امید آن روز


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

دیپلم فوری گروه اخبار /

مدیر آموزش از راه دور آموزش و پرورش گفت: برخی از مراکز مهارتی برای جذب مشتری از تبلیغاتی مانند «دیپلم فوری» استفاده می کنند که از طریق دستگاه قضائی با این مراکز برخورد کردیم.

گودرز شاهمرادیدرباره جعل مدارک تحصیلی در آموزش از راه دور، اظهار کرد: جعل مدارک تحصیلی از ناهنجاری های اجتماعی است که بر اساس نیاز جامعه همچون تب مدرک گرایی شکل می گیرد.

وی افزود: جعل مدارک تحصیلی خارج از نظام آموزش و پرورش صورت می گیرد و به مدرسه و آموزش و پرورش ارتباطی ندارد.

مدیر آموزش از راه دور وزارت آموزش و پرورش تصریح کرد: ما تقاضای رسیدگی جدی از سوی قوه قضائیه در این مورد را داریم.

وی تاکید کرد: جعل مدارک تحصیلی در آموزش و پرورش و آموزش از راه دور صحت ندارد و قانون با جعل برخورد خواهد کرد.

شاهمرادی تصریح کرد: آموزش از راه دور نظارت خود کنترلی، تخصصی و عالی دارد که ۳ بار در یک نیم سال از مدارس انجام می گیرد که میزان تخلفات در این مدارس را به حداقل رسانده است.

وی با بیان اینکه هیچ یک از مراکز مهارتی مدرسه آموزش از راه دور نیست ادامه داد: یکی از مشکلات ما این است که برخی از مراکز مهارتی از تبلیغاتی همچون دیپلم فوری برای جذب مشتری استفاده می کنند که از طریق دستگاه قضائی با این مراکز برخورد کردیم.

شاهمرادی با تاکید بر اینکه در مدارس آموزش از راه دور دیپلم فوری صادر نمی شود، تصریح کرد: شرایط مدارس آموزش از راه دور همانند شرایط مدارس عادی است و باید دانش آموزان به سختی مراحل را طی کنند تا دیپلم بگیرند.

به گفته وی، آزمون های مدارس آموزش از راه دور در مدارس دولتی که توسط ادارات آموزش و پرورش مشخص شده با نظارت کامل برگزار می شود.

مهر

 

کودک بازمانده از تحصیل گروه اخبار/

حسرت مدرسه، شاید فقط یکی از دردهای کودکان کار و بازمانده از تحصیل باشد اما حسرتی است که دولت قول داده بود از دل این کودکان برداشته شود. براساس آمار پارسال 156 هزار کودک بازمانده از تحصیل وجود دارد اما آمارهای غیررسمی عددی بالای سه‌میلیون را نشان می‌دهد. این آمار نشان می‌دهد تعدادی از دانش‌آموزانی که بین شش تا 17 سال دارند یا اصلا رنگ مدرسه را نمی‌بینند یا اینکه به هر دلیلی مجبور می‌شوند مدرسه را ترک کنند. بسیاری از دانش‌آموزان به دلیل فقر مجبور به ترک مدرسه می‌شوند، با این حال علی‌اصغر فانی در روزهای ابتدای وزارتش قول داده بود عدالت آموزشی بین تمامی دانش‌آموزان برپا خواهد شد و دیگر هیچ دانش‌آموزی از تحصیل که جزء حقوق اولیه شهروندی است، محروم نخواهد شد اما این قول محقق نشده است.
ابتدای سال تحصیلی 94-93 معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش از جست‌وجوی خانه‌به‌خانه در سطح کشور برای شناسایی دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل برای بازگشت به مدرسه خبر داد اما با این وجود، 65 درصد فرزندان خانواده‌های فقیر کشور به دلیل فقر توان ادامه تحصیل را ندارند. پیش از این علی‌اصغر فانی، وزیر آموزش و پرورش هم وعده داده بود در این سال تحصیلی کودک بازمانده از تحصیل وجود نخواهد داشت، ادعایی که با واقعیت سازگار نیست. او در پاسخ به این تناقض و در گفت‌وگو با فرهیختگان گفته بود: «برای شناسایی و کمک به کودکان بازمانده از تحصیل که بیشتر آنها جزء کودکان کار هستند هماهنگی‌هایی را با وزارت تعاون، کار و امور اجتماعی انجام داده‌ایم و در همین راستا اعتباراتی را برای این کار پیش‌بینی کرده‌اند. وزارت آموزش و پرورش هم همکاری‌های لازم را انجام می‌دهد تا بتواند از امکانات وزارت تعاون، کار و امور اجتماعی استفاده کند و کودکان کار بازمانده از تحصیل را شناسایی کند اما ما تنها به‌عنوان سازمان آموزشی می‌توانیم فعالیت‌های خود را انجام دهیم در حالی که دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل مشکلات دیگری دارند که اگر حل شود تحصیل آنها آسان‌تر خواهد شد.»
نیاز کودکان کار به کسب درآمد و پول قسمتی از مشکلات آنهاست که به گفته وزیر آموزش و پرورش «خارج از اختیار وزارت آموزش و پرورش» است. البته فانی ابراز امیدواری کرده است «با هماهنگی‌ با وزارت تعاون به تدریج مشکل کودکان بازمانده از تحصیل حل شود» اما این را هم یادآوری کرده که «کودک کار غم نان دارد و باید در اولین قدم غم نان او را از بین برد.»


 نان‌آوران کوچک بی‌سواد هستند
نمونه‌ای از مشکل کودکان کار و بازمانده از تحصیل در گفته‌های اسکندر لطفی، معلم مریوانی نمود پیدا می‌کند. به گفته او، امسال 400 دانش‌آموز مریوانی به دلیل نداشتن پول به مدرسه نمی‌روند. او در این‌باره به فرهیختگان می‌گوید: «حدود 100 دانش‌آموز ابتدایی و300 دانش‌آموز راهنمایی و دبیرستان امسال برای سال تحصیلی جدید ثبت‌نام نکرده‌اند که فقر و نبود امکانات کافی آنها را وادار به ترک تحصیل کرده است.» به گفته لطفی، بزرگ‌ترین آرزوی بسیاری از این دانش‌آموزان درس خواندن است که هیچ‌وقت به آن نمی‌رسند.
آمار دانش‌آموزان دختر و پسر هم در این باره متفاوت است. براساس آماری که لطفی ارائه می‌کند، به دلیل فقر فرهنگی برخی خانواده‌ها یا اینکه دختران باید برای ادامه تحصیل به روستای دیگر یا به مدارس شبانه بروند، دخترها بیشتر از پسرها مجبور به ترک تحصیل می‌شوند. به گفته او، این موضوع درباره پسرها فرق دارد چراکه هر پسر در خانواده‌ روستایی حکم نان‌آور خانواده را دارد و وقتی به مدرسه برود خانواده‌ها هم از درآمدی که از کار کردن فرزندشان به دست می‌آید، محروم می‌شوند. ضمن اینکه پسرها باید خرج تحصیل‌شان را هم بدهند و به همین دلیل اغلب پسرها تنها مقطع ابتدایی را می‌توانند بخوانند و بعد از آن باید به دلیل فقر خانوادگی وارد بازار کار شوند.
به گفته او، در مریوان بیش از 35 هزار دانش‌آموز وجود دارد که در هر سال تعدادی از این دانش‌آموزان به دلیل فقر نمی‌توانند به تحصیل خود ادامه دهند.

او معتقد است: «اگر مسئولان برای دانش‌آموزان روستایی امکانات و بودجه در نظر بگیرند می‌توان بسیاری از این دانش‌آموزان را به چرخه تحصیل بازگرداند.» این همان قولی است که وزیر آموزش و پرورش در آغاز به کارش به همه اعلام کرده و این روزها تبدیل به آرزویی برای کودکان بازمانده از تحصیل شده است.
  روزنامه فرهیختگان

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور