صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

آذربایجان شرقی / مشکلات معلمان پیمانی استخدام 1389

منتشرشده در نامه های دریافتی

معضل درصد قبولی و افت تحصیلی پنهان  در سال های اخیر قبولی دانش آموز و رفتن او به پایه بالاتر در هر شرایطی سیاست اصلی حاکم بر آموزش و پرورش شده است و ظاهرا با ترک تحصیل دانش آموز در هر شرایطی ( چه از لحاظ انضباطی مشکل داشته باشد و چه از لحاظ درسی ) مخالف است . توجیه مجریان و طرفداران این سیاست این است که اگر دانش آموزان از چرخه ی آموزش و پرورش رسمی خارج شوند به دنبال کارها و امور خلاف رفته و برای جامعه معضل درست می کنند.

در عالم واقعیت اگر به افراد جامعه ی اطراف خود نگاه کنیم بسیاری از آن ها مدرسه را به پایان نبرده اند یعنی در یک مقطعی از مقاطع تحصیلی ترک تحصیل کرده اند و یا اخراج شده اند .

پرسش این است آیا تمام آن ها خلاف کار یا معتاد شده اند و معضلی برای جامعه شده اند ؟

واضح است که چنین نیست ، قریب به اتفاق آن ها انسان های شریف و مفیدی برای جامعه هستند.

مجریان و طرفداران این سیاست با تغییر در نظام آموزشی و برداشتن مردودی از دبستان و توصیه به مدیران ؛ عملا همه ی دانش آموزان ابتدایی به دبیرستان دوره اول و اخیر با برداشته شدن امتحان مردودی در سوم راهنمایی و آسان گیری در ارزشیابی دانش آموزان و توصیه های رسمی و غیر رسمی به معلمان جهت نمره دادن و بالا رفتن درصد قبولی تقریبا درصد قبولی را به صد نزدیک کرده اند !

حالا اینکه این نوع آموزش چه کیفیتی دارد اصلا برای سیستم مهم نیست ! مهم این است که دانش آموزان از سطح خیابان و... جمع شوند و در مدرسه ساعاتی را بگذرانند .

تا سه سال پیش مردودی در سال اول دبیرستان اعمال می شد . تعداد کمی از دانش آموزانی که خیلی ضعیف بودند و با همه ی آسان گیری در ارزشیابی ها باز هم نمی توانستند قبول شوند ، رد شده و بعضا مدرسه را ترک می کردند ؛ ولی متاسفانه  از سه سال پیش شرط قبولی را از اول برداشتند و دانش آموزانی با معدل حتی زیر ده در  کلاس بالاتر حضور پیدا کردند.

البته اکثریت بزرگی از این دانش آموزان به هنرستان ها و بعضا رشته های علوم انسانی هدایت می شوند.

 دانش آموزی که در هنرستان می بایست تحصیل کند ضمن اینکه باید از پایه علمی لازم برای گذراندن دروس تئوری برخوردار باشد باید از استعداد و علاقه ی لازم به رشته ای که در آن تحصیل می کند نیز برخوردار باشد ؛ در عین حال باید آن رشته در شهرستان بازار کارش نیز فراهم باشد . متاسفانه در حال حاضر به هیچ یک از این ها توجه نمی شود .

دانش آموزان بدون در نظر گرفتن علاقه و استعدادشان و نیاز جامعه و پایه درسی لازم در هنرستان ثبت نام می شوند .

هنرآموزان و دبیران هنرستان با دانش آموزی که ریاضی را در حد پنجم ابتدایی هم نمی داند چگونه محاسبات و فیزیک و ریاضی برنامه نویسی و... یاد بدهند ؟

وقتی دانش ادبیات فارسی دانش آموز از ابتدایی بالاتر نیست چگونه دبیر ادبیات به او زبان و ادبیات 2 دبیرستان را بیاموزد ؟دروس دیگر نیز همچنین. معلم معجزه گر که نیست ، دم عیسوی هم ندارد (حالا این بماند که از لحاظ مالی هنرستان ها در سال های اخیر با چه مشکلاتی روبه رو هستند)

باید ورودی به سیستم با رشته ثبت نامی و محتواهای آموزشی متناسب باشد تا کار آموزش به درستی انجام گیرد .حضور این دانش آموزان باعث می شود جو رخوت و سستی بر کلاس حاکم شود و دانش آموزانی که شرایط لازم را دارا هستند در چنین جوی سرد شده و دیگر شوقی برای درس خواندن را نداشته باشند .

اگر قرار باشد همه دانش آموزان ضعیف در مدرسه حضور پیدا کنند باید رشته ای جدید متناسب با علاقه مندی و استعداد و نیاز جامعه برای آن ها تعریف شود. چیزی شبیه کار و دانش فعلی با این تفاوت که  در آن به جای ریاضی دبیرستان ریاضی پنجم و ششم ابتدایی و نهایتا هفتم آموزش داده شود . ادبیات هم همچنین. زبان هم در حد هفتم اموزش داده شود . دروسی هم مثل عربی حذف شود و دینی آن ها هم در حد احکام و تاریخ اسلام و سرگذشت هایی از پیامبران و ائمه و پند و اندرزهای ساده قرآنی باشد. دیپلمه های این رشته ها دیگر اجازه ی ادامه تحصیل دانشگاهی را نیز نباید داشته باشند. دانش آموزان ضعیف در این رشته ها با توجه به اینکه دروس با ظرفیت یادگیری آن ها مطابقت دارد احساس بهتری خواهند داشت و علاقه مندتر به امر یادگیری خواهند پرداخت .از لحاظ انضباطی نیز چنین دانش آموزانی کمتر مشکل ساز خواهند بود .

در هنرستان های فنی اگر قرار است محتواهای آموزشی، همان محتواهای سابق باشد نباید دانش آموز ضعیف در آن ثبت نام گرددو با آسان گیری در امتحان و ارزشیابی و اعمال تبصره های زیاد (چهار درس را دانش آموز می تواند تبصره بزند ) حیثیت مدرک دیپلم فنی را در جامعه پایین بیاوریم و معلمان را را نیز دلسرد و فرسوده کنیم. در عین حال هر ساله در هنرستان ها منابع مالی فراوانی برای آموزش دانش آموزان ضعیف و بی علاقه هدر می رود که جای بسی تامل است.

به امید روزی که در نظام  آموزش و پرورش ما بحث هدایت تحصیلی و ارزشیابی جدی گرفته شود .


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در دانش آموز

عدالت آموزشی و قانون اساسی  حق بر آموزش يكي از حق‌هاي بنيادين انسان است كه در بيشتر متون و اسناد و كنوانسيون‌هاي حقوق بشري به رسميت شناخته شده است. امروزه به دليل پيچيدگي امور در جوامع انساني، افراد نسبت به گذشته به آموزش‌هاي بيشتري نياز دارند تا بتوانند به عنوان يك شهروند از ساير حقوق خود بهره‌مند شوند.

اگر ما حقوق بشر را حمايت از آزادي و كرامت انساني افراد بدون توجه به رنگ، نژاد، زبان و ساير تعلقات او بدانيم قطعا «حق بر آموزش» يكي از اساسي‌ترين حقوق انساني و شايد پايه همه حقوق محسوب شود؛ تا وقتي افراد نتوانند از آموزش‌هاي لازم و متناسب با جامعه خود برخوردار شوند، استفاده آنها از ساير حقوق اگر نگوييم، امري غيرممكن است، بلكه امري بسيار دشوار خواهد بود.

ساختار پيچيده جوامع و شرايط اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در واقع موانعي هستند كه از رسيدن افراد به زندگي مطلوب جلوگيري مي‌كنند و تا زماني كه دولت‌ها با ابزارهاي قانوني مداخله نكنند و شهروندان خود را در شرايط تقريبا برابر قرار ندهند، افراد بي‌سواد وكم سواد قدرت و توانايي كمتري براي استفاده از فرصت‌هايي كه در جامعه وجود دارد، دارند.

اگر ما به مجموعه حقوق و آزادي‌هاي مصرح در قانون اساسي و ساير قوانين بنگريم، مشاهده مي‌كنيم كه اين‌گونه قوانين به دو دسته عمده تقسيم مي‌شوند. دسته اول، حقوق و آزادي‌هاي منفي و سلبي است. در اين قبيل قوانين با مداخله نكردن دولت و از ميان برداشتن موانع از سر راه شهروندان، همه مي‌توانند از امتيازات قانوني خود بهره‌مند شوند. به‌طور مثال؛ اصل بيستم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مقرر مي‌دارد: «همه افرادملت اعم از زن ومرد از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد شد.؛ همان‌طور كه ملاحظه مي‌شود قانون اساسي در اين اصل درصدد برداشتن موانع از سر راه همه آحاد مردم است تا آنها بتوانند از همه حقوق خود استفاده كنند. ‌اما چنانچه مي‌دانيم در اين‌گونه موارد هر كس كه از امكانات بيشتري برخوردار باشد در موقعيت برتري نسبت به ديگران قرار مي‌گيرد و تبعا بهتر و بيشتر از ساير مردم از اين حقوق استفاده مي‌كند.

اعلام اينكه مردم در مقابل قانون برابرند به‌طور واقعي موجب برابري افراد حامعه نمي‌شود و كساني از آزادي بيشتري بهره خواهند برد كه امكانات اقتصادي واجتماعي بيشتري دارند.

بنابراين « حق برآموزش » هرچند لازم است ولي كافي نيست بلكه بايد دولت با استفاده ازامكانات وقوانين كفه ترازو را به سود افرادي از جامعه كه مواهب اقتصادي واجتماعي كمتري در اختيار دارند برتري دهد تا عدالت را در جامعه برقرار كند. از اينجاست كه در مقابل مفهوم منفي آزادي از مفهوم مثبت يا ايجابي آن سخن به ميان مي‌آيد. ازاين نظر آزادي بر مبناي شرايطي استوار است كه در آن انسان‌ها از قدرت عملكرد برخوردار باشند، در آزادي و حقوق مثبت تكيه بر قدرتي فعال و واقعي است وبراي تحقق آن تنها وجود چارچوب قانوني كافي نيست. براي تحقق حقوق يا آزادي‌هاي منفي كافي است كه افراد را بيش از حداقلي كه براي بهره‌مندي همگان از آن ضرورت دارد محدود نكنند اما براي دست يافتن به حقوق و آزادي‌هاي مثبت، دخالت قانون وحتي محدود كردن آزادي وحقوق برخي از افراد لازم است تا دست‌كم حداقلي از عدالت اجتماعي تحقق يابد.
در عرصه اقتصادي- اجتماعي تحقق اين امر مستلزم اجراي قوانيني است تا نابرابري‌ها وفرصت‌هاي اجتماعي را تعديل كند يا از ميان بردارد و حداقل رفاه را براي همگان فراهم سازد. اگر مجموعه آزادي‌ها و حقوق منفي، آزادي آشكارترين و عام‌ترين معناي آن است و تنها محدوديتش برابري در مقابل قانون است، آزادي‌ها وحقوق مثبت عبارت است از وجود آن دسته قوانيني كه تضمين‌كننده درجات مختلفي از برابري اجتماعي است؛ به عبارت روشن تراين طرز تلقي از آزادي مستلزم آن است كه دولت از راه تصويب قانون و به ويژه از طريق اقدامات عملي، نابرابري‌ها و عقب‌ماندگي‌هاي برخي از افراد جامعه را جبران كند تا اين افراد نيز بتوانند از مواهب قانوني آزادي‌ها و حقوق منفي برخوردار شوند.

جلوه‌هايي از اين آزادي‌ها و حقوق مثبت دربرخي از اصول قانون اساسي به خوبي ترسيم‌كننده وظيفه دولت براي انجام اقداماتي در راستاي ارتقاي موقعيت اجتماعي افراد جامعه براي استفاده بهتر از آزادي‌ها و امكانات است. دراين رابطه اصل ٣٠ قانون اساسي در خصوص تامين آموزش و پرورش رايگان براي همه، به نوعي از طريق انجام اقدامات ايجابي، درصدد است تا افراد جامعه تا حد ممكن در يك سطح قابل قبولي از امكانات آموزشي قرار گيرند.

در سنوات گذشته دولت به تاسي از قانون اساسي، همواره در برنامه‌هاي توسعه تلاش كرده تا اين نابرابري‌ها را با توجه بيشتر به مناطق محروم پاسخ دهد و امتيازات بيشتري براي ساكنان اين مناطق در نظر بگيرد تا اين‌گونه افراد در شرايط نسبتا برابري با ساير افراد جامعه قرار گيرندتا قادر باشند از حقوق آموزشي خودبه نحو مطلوب‌تري استفاده كنند. مستقل از آنچه بيان شد، «عدالت آموزشي» ارتباط وثيقي با مداخله مثبت دولت به سود شهروندان محروم دارد تا آنها بتوانند با تبعيض مثبت در موقعيتي نسبتا برابر با ساير شهروندان قرارگيرند، اينكه آيا برنامه‌ها و اقدامات دولت در كاهش يا از بين بردن اين نابرابري‌ها تاچه حد موفق بوده موضوعي است كه نياز به بررسي ميداني دارد، اما در هر صورت بايد بدانيم كه دولت همواره موظف است در برنامه‌هاي توسعه وتوزيع امكانات، عدالت آموزشي را مد نظر قراردهد و امكانات را به نحوي توزيع كند كه افراد و مناطق محروم در اولويت قرار گيرند، امروزه ديگر آموزش يك كالاي لوكس و تزييني در نظر گرفته نمي‌شود بلكه در زمره امور رفاهي ونيازهاي اوليه شهروندان محسوب مي‌شود و هرچه سطح برخورداري از آموزش در جامعه‌اي بالاتر باشد مسلما سطح رفاه عمومي آن جامعه نيز افزايش خواهد يافت.

روزنامه اعتماد


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

منتشرشده در یادداشت
جمعه, 20 آذر 1394 09:42

تحقیق و روش تحقیق

تحقیق و انواع تحقیق روش تحقیق  امروزه هیچ‌کس نمی‌تواند نقش بی‌بدیل تحقيق و پژوهش را در تكامل و سعادت بشر كتمان كند. اين واقعيت با نگاهي اجمالي به دنیاي پيرامون ما قابل تائید است: رابطه معناداری بين توجه حاكمان و سياستمداران به مقوله تحقيق و پژوهش و سعادت و يا فلاكت مردمان تحت سيطره آن‌ها وجود دارد. معمولاً جوامعي كه از نقش و اهميت تحقيق و پژوهش غفلت کرده‌اند سرشار از ظلم، ستم، فساد، بزه‌کاری، غارت، ريا و استبداد و فلاکت و عقب‌ماندگی هستند درحالی‌که جوامعي كه به اهميت تحقيق و پژوهش پی برده‌اند و در اين زمينه سرمایه‌گذاری کرده‌اند سرشار از صلح، صفا، صميميت و رشد و بالندگي و توسعه می‌باشند.

تمركز و سرمایه‌گذاری در مقوله تحقیق و پژوهش وجه تمایزدهنده جوامع متمدن از جوامع غير متمدن می‌باشد.
اهميت تحقيق و پژوهش در كشورهاي پيشرفته مثل آمريكا و كانادا در حدي می‌باشد كه تحصيل به‌ویژه در دوره دكترا در اين كشورها پژوهش محور می‌باشد. ضمن اينكه كساني كه در این کشورها تمايل به ادامه تحصيل در دوره دكترا دارند بايد دو سال كرس هاي ويژه و مرتبط با تحقيق و روش تحقيق را بگذرانند و بعدازآن وارد دوره دكترا شوند.

   
و اما سؤالی كه مطرح می‌شود اين است كه تحقيق و روش تحقیق چیست؟   
تحقيق فرآيند علمي هدف مندی است که شامل مجموعه‌ای از قواعد، ابزارها و راه‌های معتبر و نظام‌یافته  براي بررسي واقعیت‌ها، يافتن روابط برای رسیدن به پاسخ يك پرسش و يا راه‌حل يك مسئله و یا كشف مجهولات می‌باشد. اما قبل از پرداختن به روش تحقیق بهتر است ابتدا اشاره‌ای به انواع تحقیق داشته باشم:

انواع تحقیق
انواع متفاوتی از تحقیق وجود دارد که در اینجا به معرفی سه نوع از مهم ترین آنها می پردازم:
Historical Research) . 1 ) تحقيق تاريخي
Descriptive Research) .2 ) تحقيق توصيفي  
Experimental Research) .3 ) تحقيق تجربي
 
1.  تحقيق تاريخي:
در تحقيق تاریخی به مطالعه و بررسي پديده، واقعه و يا امري در گذشته پرداخته می‌شود. يكي از اهداف اين نوع تحقيق ارتباط یافته‌ها در گذشته به موارد مشابه در شرايط حاضر به‌منظور ارتقاي كيفيت و يا بهبود متغیر مورد نظر در زمان حاضر می‌باشد. به‌عنوان‌مثال "بررسي سطح رفاه مردم در دوره  اصلاحات " نمونه‌ای از تحقیق تاریخی می‌باشد .

 

2 . تحقیق توصیفی:
در این تحقیق محقق سعی می‌کند به توصیف پدیده و یا امری در زمان حاضر بپردازد. "کالبدشکافی نظام آموزشي ایران"می‌تواند نمونه‌ای از این تحقیق باشد كه این‌جانب درباره آن يك مقاله نوشته‌ام. البته اين مقاله برگرفته از يكي از فصل‌های دهمین كتابم بود. در این مقاله به توصيف نظام آموزشي ايران پرداخته‌ام و بر اين نكته تأکید داشته‌ام كه سيستم آموزشی فعلی ما نه‌تنها به رشد و شکوفایی قواي فكري از قبيل تفكر انتقادي و خللاقيت فراگيران نمی‌انجامد بلكه مانع رشد آن‌ها هم می‌شود.

کارکرد این نظام آموزشی تقلیل و از بین بردن  قدرت تفكر و خلاقیت فراگيران است .
                                  
3. تحقیق تجربی:
تحقیق تجربی یا آزمایشی یکی از دقیق‌ترین و کارآمدترین روش‌های تحقیق است که برای آزمون فرضیه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این تحقیق تأثیر یک یا چند متغیر مستقل بر یک یا چند متغیر وابسته سنجیده می‌شود. لازمه ورود به این نوع تحقیق داشتن حداقل دو گروه آزمایش و شاهد می‌باشد. مثلاً "تأثیر روش تدریس خودم (دکتر حسینی) بر تفکر انتقادی دانش آموزان/ دانشجویان" می‌تواند نمونه‌ای از تحقیق تجربی باشد.
در اینجا بنا به اهمیت تحقیق تجربی به معرفی مراحلی ( روشی) که در طول انجام این تحقیق باید در نظر گرفته شود می‌پردازم.

لازم به یادآوری است که غالب رساله‌های کارشناسی ارشد و دکترا بر مبنای این مراحل تحقیق تجربی انجام می شوند.


3.1 عنوان و یا موضوع (Title ) :
در انتخاب موضوع باید توجه داشت که باید از لغات کلیدی و مورد تمرکز تحقیق استفاده کرد. ضمن اینکه موضوع باید در حد امکان کوتاه، رسا، دقیق و جذاب باشد و حداکثر از 15 کلمه بیشتر نشود. موضوع باید دربردارنده کل تحقیق بوده و در واقع انعکاسی از محتوای تحقیق باشد. در زیر عنوان هم باید نام و نام خانوادگی و نیز محل کار محقق و ایمیل و یا شماره تلفن او آورده شود تا در صورت نیاز خوانندگان بتوانند با محقق تماس بگیرند.
3.2 چکیده (Abstract ) :
چکیده در واقع خلاصه و به عبارتی ویترین تحقیق می‌باشد. در قسمت چکیده باید سعی کنید تا در یک پاراگراف و یا حداکثر یک صفحه کل محتوای تحقیقتان را بازتاب دهید. همچنین باید سعی کنید به هدف، روش بررسی و تحقیق و نیز نتایج تحقیق تان بپردازید. ضمناً در انتهای چکیده می‌توانید به یک و یا دو دلیل برای یافته‌تان بپردازید. نکته دیگر این است که در پایان چکیده باید چند کلمه کلیدی هم تحت عنوان لغات کلیدی بیاورید.
3.3 مقدمه (Introduction):
در مقدمه تحقیقتان باید ضمن تعریف مسئله گریزی به یافته‌های قبلی زده و بر مبنای آن‌ها به معرفی هدف خود و نیز به اهمیت آن بپردازید.
3.4 مرور تاریخچه مرتبط (Review of Literature):
در این قسمت بايد با دقت بيشتر به تحقيقات قبلي كه مرتبط با تحقيق و هدف شما هستند بپردازيد. به‌عبارت‌دیگر بايد از تحقيقاتي كه در گذشته دور انجام‌شده است تا آخرين تحقيقات كه در دوره حاضر انجام شده است سير كنيد و به ارائه نتايج آن تحقيقات بپردازيد.

نكته مهم در این قسمت اين است كه در سير تاريخي خود بايد به خلأ مورد تمركز خود در یافته‌های علمي برسيد و آن را برجسته‌نمایید. به‌عبارت‌ ساده تر بايد به نقطه‌ای برسيد كه تا حالا روي آن كار نشده است و نتیجه‌گیری كنيد كه بر مبناي همين خلأ شما به ارائه سؤالی جديد پرداخته‌اید تا در اين تحقيق در پي يافتن پاسخ آن باشيد.

در همين راستا است كه ما معتقد هستیم يك محقق اصطلاحاً Frontier of Knowledge   هست. این اصطلاح به این معنا است که   يك محقق شكافنده مرزهای دانش است. بر مبناي همين نقش محققان است كه بشر در طول ساليان همواره در حال رشد و بالندگی و ترقي بوده است چرا كه هر  محقق به‌نوبه خود بشر را گامي - هرچند كوچك - به‌ جلو پیش برده است.
در اينجا لازم است كه براي نمونه به خلائي كه خود من در رساله دكترايم به آن پرداختم اشاره‌ای نمايم.

واقعيت اين است كه نظام آموزشي ما حداکثر به چيزي جز موفقیت علمی فراگیران نمی‌اندیشد. این در حالی است که این‌جانب معتقد هستم ما در کلاس‌هایمان علاوه بر پرداختن به مطالب علمی در رشته خود و آموزش استراتژی‌های يادگيري مربوط به آن بايد به آموزش مهارت‌های اجتماعي و مهم‌تر از آن به ارتقاي آگاهی‌های اجتماعي و به‌ویژه آگاهی‌های سياسي نسل فردا نيز بپردازيم.

بر مبناي همين ایده‌ها بود كه این‌جانب به ارائه تئوري آموزشی سياسي خود پرداختم كه بر مبناي آن روش تدريس منحصربه‌فرد خود را ارائه دادم .در اين روش تدريس من معتقد هستم که :


* اگر می‌خواهیم در شکل‌گیری و توسعه جوامع انسانی، شاد، مترقی و دموکراتیک و متمدن و در نهایت صلح جهانی سهیم باشیم باید ترتیبی دهیم تا آینده‌سازان این مرزوبوم علاوه بر کسب مهارت‌های علمی، نورم ها و قواعد و اصول و اسلوب و مهارت های دموکراتیک را نیز در کلاس‌هایشان کسب نموده و در خود نهادینه کنند.

به عبارت دیگر ، کلاس‌های ما - که می‌توانند به‌صورت دموکراتیک اداره شوند - باید به ارتقای مهارت‌های اجتماعی، سبک‌های تفکر، نگرش و منش و شخصیت نسل فردا بینجامند.

همین‌طور شهروندان باید در طول زندگی آکادمیک خود متفکر، منتقد، خلاق، مشارکت‌جو و هم‌زمان اهل رقابت و سیاسی نیز بار آیند تا قادر باشند با موفقیت با واقعیات دنیای پیچیده کنونی مواجه شوند و نقش بسیار مؤثرتری در سرنوشت خود و ما ایفا نمایند.

3.5 روش بررسي (Method):
اين قسمت در واقع قلب تحقيق شما می‌باشد. در اين قسمت بايد به اين مورد بپردازيد كه در طول رسيدن به نتيجه تحقيقتان چه مراحلي را طي كرده ايد و از چه ابزارهايي استفاده نموده ايد. اين قسمت بايد شامل موارد ذيل باشد:
3.501 طرح تحقيق (Design):
در اين قسمت بايد به معرفي طرح و يا فرمولي كه براي انجام تحقيق تان از آن تبعيت کرده‌اید بپردازيد. مثلاً درصورتی‌که تحقيق شما يك پیش‌آزمون و يك پس‌آزمون و دو گروه شاهد و آزمايش داشته باشد كه در آن به بررسي تأثیر يك متغير بر متغير ديگر می‌پردازید طرح و يا اسكلت تحقيق شماPretest-Posttes Control Group Design می‌باشد.
3.502 شرکت‌کننده‌ها (Participants) :
در اين قسمت بايد به معرفي شرکت‌کننده‌های در تحقيق خود و مشخصات آن‌ها از قبيل سن و جنس و عقبه تحصيلي و يا اجتماعي سياسي و نژاد آن‌ها بپردازيد. ضمناً بايد يادآور شويد كه چه پروسه‌ای را و در چه شرایطی براي انتخاب اين شرکت‌کننده‌ها طي کرده‌اید.
3.5.3 مواد (Instrumentation) :
در اين قسمت بايد به معرفي مواد به به كار گرفته شده در تحقيق خود و نيز مشخصات كامل آن‌ها بپردازید. به‌عنوان‌مثال ممكن است از كتاب و يا آزموني خاص استفاده کرده باشید که در اين صورت علاوه بر ذكر مشخصات كامل آن‌ها بايد به توجيه اعتبار (علمي) و استاندارد و قابل‌پذیرش بودن آن‌ها براي بكار گيري در تحقيق خود نیز بپردازيد.
3.504 شيوه اجرا (Procedure ):
در اين قسمت بايد به توصيف تمام مراحل اجراي پژوهش خود بپردازيد. نحوه انتخاب مواد به كار گرفته‌شده و نيز نحوه انتخاب شرکت‌کننده‌ها و تقسیم آن‌ها به گروه‌های متفاوت ( آزمايش و شاهد) از جمله مواردي هست كه در اين قسمت بايد به آن‌ها بپردازيد. ضمناً بايد روش كار با گروه‌های آزمايش و شاهد و تفاوت‌های كار شما با اين گروه‌ها نيز به تفصیل توضيح داده شوند.
3.505 روش‌های تحليل آمار (Data Analysis):
در اين قسمت بايد خيلي مختصر به معرفي روش‌های تحليل آماري و نيز نوع نرم‌افزار آماری كه براي بررسي اطلاعات استفاده کرده‌اید بپردازيد.

 

4 . تجزیه‌وتحلیل آمار (Data Analysis ):
در اين قسمت بايد به‌طور جامع به ارائه یافته‌های خود با استفاده از روش‌های تحليل آماري كه به كار گرفته‌اید بپردازيد. همین‌طور بايد اين نكته را كه كدام فرضيه شما در تحقیقتان تائید و يا رد شد را نيز برجسته ‌نمایید. یاد آوری اینکه اين قسمت شامل متن و تصاوير و جداول و شکل‌ها می‌باشد و هیچ‌گونه بحثي را شامل نمی‌شود.

 

5. نتيجه و بحث ( Discussion & Conclusion) 
در اين قسمت بايد به اين نكته بپردازيد كه آيا یافته‌های شما با یافته‌های محققان قبلي هم‌ راستا می‌باشد و يا نه ؟ و چرا؟ و اينكه اين یافته‌ها به چه معنايي می‌باشند؟

همین‌طور بايد به این‌که اين یافته‌ها چه كاربردهايي براي افراد و يا گروه‌های متفاوت دارند بپردازيد. ضمن اينكه در این قسمت بايد به ارائه پیشنهاد‌هایی براي كار و تحقيق بيشتر براي ساير محققان هم بپردازيد.

در پايان لازم است به محدودیت‌های تحقيقتان نیز اشاره شود تا محققان و علاقه‌مندان  در بكار گيري  یافته‌های شما دقت بيشتري كنند.


6. منابع ( References):
در قسمت منابع باید فهرستي از مراجع مورداستفاده خود در تحقيق را به صورت علمی درج نمایید.
http://beyondelt.blogfa.com


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در پژوهش
چرا باید درس بخوانیم
 
همکاران گرامی
معلمان عزیز
سلام
اگر لطف کنید به این سوال بنده که در واقع دانش آموزان در کلاس می پرسند پاسخ دهید نه به عنوان اینکه شما باید پاسخ گو باشید چون که این مشکل  و این سوال به خاطر عملکرد شما پیش آمده باشد بلکه به عنوان مشورت دادن به همکارتان .
سوال این است که در جواب دانش آموزانی که می پرسند چرا باید درس بخوانیم باید چه جوابی بدهم ؟
احتمالا شما هم در طول سال ها  تدریس تان با این سوال  دانش آموزان مواجه شده اید و ممکن است پاسخی هم داده باشید .
اما بنده به شخصه هر بار که این سوال در کلاسم پرسیده می شود پاسخی قانع کننده برای خودم ندارم .
به دانش آموز حق می دهم که تحصیل در حد پنجم دبستان قدیم و یا همین ششم الان کافی باشد ؛ چه لزومی دارد همه دیپلم بگیرند مگر در زندگی چند نفر از این دانش آموزان در آینده ، محاسبات پیچیده ی فیزیک و ریاضی و دستور نگارش فارسی و یا قواعد مشکل عربی و...کاربرد دارد .
به قول بزرگی « چرایی یک کار را به  من بگو  / چگونگی اش با خودم » 
این روزها چرایی درس خواندن توسط برخی دانش آموزان و همچنین معلمان و اولیاء  دانش آموزان مورد سوال است .
از همکاران عزیز و فرهیخته خواهش می کنم خیلی ساده  و قابل فهم به این پرسش پاسخ دهند :
 
خواندن درس های دوره ی متوسطه اول و دوم  کدام مشکل را از دانش آموز حل می کند ؟
 
آیا بهتر نیست دانش آموزی را که هیچ توجیهی برای ادامه تحصیل نمی یابد را راهنمایی کنیم که پس از یادگرفتن خواندن و نوشتن و حساب و کتاب به دنبال زندگی خود در اجتماع برود و این درس هایی را که نه در جامعه کاربری دارد و نه در آخرت ؛ نخواند چون این درس ها هیچ ضرری هم که نداشته باشند شش سال طلای ناب عمر دانش آموزان را می سوزاند .
سوالم را دوباره مطرح می کنم :
وقتی دانش آموز کلاس نهم و دوم و سوم و پیش دانشگاهی از شما می پرسند ؛ آقا و یا خانم معلم  ؛ خواندن این درس ها و به طور کلی درس خواندن چه فایده ای دارد چه پاسخی می دهید؟

آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در دانش آموز

دلایل توسعه نیافتگی در ایران

توسعه يا توسعه‌نيافتگي، سوال اينجاست. پس از اجراي ١٠ برنامه پنج ساله توسعه در ايران معاصر بحث بايد بر سر توسعه باشد يا توسعه‌نيافتگي؟ چرا ايران هنوز توسعه‌يافته نيست.

اينها سوالاتي است كه در آستانه ارائه برنامه ششم توسعه از سوي دولت به مجلس، نقل محافل كارشناسي است. در اينكه توسعه‌نيافته‌ايم و فرصت‌هايي را از دست داده‌ايم همه متفقند اما در تبيين دلايل توسعه‌نيافتگي ايران و آنچه بايد در دستور كار قرار گيرد، نظرات متفاوت است.
 محسن صفايي فراهاني را برخي چهره‌اي ورزشي مي‌دانند، برخي سياسي و برخي اقتصادي. او در اين سال‌ها به دليل مسووليت‌هاي متعدد در اين سه حوزه شهرت يافته است اما علاقه‌اش به ايران و تاريخ ايران نشان مي‌دهد در هر سه بخش، هر آنچه وي را با اجتماع پيوند دهد برايش اهميت دارد. شايد از اين‌روست كه تلاش كرد در مصاحبه تفصيلي با «اعتماد» دلايل توسعه‌نيافتگي را تشريح كند. وي معتقد است راه توسعه از سياست مي‌گذرد. در اين حوزه نيز ترديدي ندارد. مي‌گويد تا زماني كه ابزارهاي توسعه سياسي به كار گرفته نشوند، توسعه اقتصادي راه به جايي نخواهد برد.
 صفايي فراهاني با همان لحن صريحش درباره بحران اجتماع ايران سخن گفت؛ بحراني كه حالا خود به ديواري بلند در برابر توسعه تبديل شده است و فروريختن آن همت بالايي مي‌خواهد و تلاشي مضاعف؛ بحران در عدم مشاركت مسوولانه مردم در اداره كشور است.

وقتي جامعه بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شود، خردجمعي بايد به مدد جامعه بزرگ‌تر بيايد، بدون مشاركت مردم در هرم تصميم‌سازي و از طريق نهادهاي مدني نتيجه همين مي‌شود. در جامعه امروز مردم دخالتي در هرم و ساختار تصميم‌سازي ندارند، فرهنگ بي‌تفاوتي و مسووليت‌ناپذيري حاكم مي‌شود، انسان فهيم، هوشيار و دانا در آن جايي ندارد، به كساني «آدم زرنگ » مي‌گويند كه در صف نمي‌ايستد، ماليات نمي‌دهد، راحت دروغ مي‌گويد و... در اين شرايط دولت‌ها به خود اجازه هر كار و برخوردي را مي‌دهند.

صفايي فراهاني هرچند لابه‌لاي سخنانش اميد به حل مشكلات را پنهان نمي‌كند اما مي‌گويد ريشه بحران در بخش اجتماعي است، دفتر مطالعات استراتژيك رياست‌جمهوري اخيرا گزارشي تهيه كرده كه به نظر من تكان‌دهنده است. نگراني‌هاي فراواني را ايجاد مي‌كند.

براساس مفاد اين گزارش ؛ اعتماد بين آحاد جامعه ايران به ١٠ درصد رسيده است، شاخص صداقت و امانت داري به هشت درصد و اين ارقام در كشورهاي حوزه اسكانديناوي بالا ٧٠ درصد است، يعني جامعه به واقع دچار يك سقوط اخلاقي شديد شده است.


* با او از همين سوال ساده آغاز كرديم. چرا بعد از اجراي ١٠ برنامه توسعه‌اي، هنوز توسعه‌يافته نيستيم؟
نگاه كوتاه‌مدت و عدم شناخت حاكميت در ادوار مختلف عامل اصلي توسعه‌نيافتگي است. اگر برنامه‌هاي توسعه‌اي را به دانه‌هاي يك تسبيح تشبيه كنيم و برايش يك محور مركزي متصور شويم، مي‌بينيم كه اين نخ تسبيح است كه اين نقش را دارد، نخي كه بخواهد دانه‌هاي تسبيح برنامه‌ها را با هم مرتبط كند، شناخت و نگاه به افق‌هاي دور‌تر براي توسعه كشور است كه در اين ٧٠ سال اخير وجود نداشته، نخي كه اين دانه‌ها را منظم و مرتبط كند، نگاه استراتژيك و داشتن استراتژي براي توسعه همه‌جانبه است. چنانچه استراتژي توسعه به وسيله خبرگان با دانش روز و شناخت از مسائل و روابط بين‌الملل با تعيين اهداف بلند و ميان‌مدت و اولويت آنها تدوين و تصويب و به الزامات اجرايي آن نيز توجه شود و بعد آن را در قالب برنامه‌هاي پنج ساله تقسيم مي‌كردند، حتما نتيجه مثل كره جنوبي مي‌شد، اما در عمل چه قبل و چه پس از انقلاب هيچگاه استراتژي توسعه همه‌جانبه تدوين نشد و نتيجه آن را مي‌بينيم.
يكي از كارشناسان دانشگاه هاروارد كه در زمان رژيم قبلي براي بررسي برنامه‌هاي توسعه به ايران آمده، گفته بود برنامه در ايران اجرا مي‌شود اما حتي وزرايي كه بايد آن را عملي كنند هم به آن اعتقادي ندارند! نتيجه اين بي‌اعتقادي همين وضعيتي است كه شاهد آن هستيم.


* اينجا يك سوال براي من پيش مي‌آيد. چطور دولتي كه خودش برنامه‌ها را نوشته است به آن بي‌اعتناست؟ منظور من از دولت، ماهيت و هويت دولت است و دولت خاصي را مدنظر ندارم. نكته اين است كه دولت‌ها چرا با وجود بي‌اعتقادي به برنامه توسعه بايد آن را تدوين كنند؟
به هر حال هدف‌شان توسعه است اما اين فاصله، اين مشكل و اين عدم تطابق در درجه اول به خاطر اين ايجاد مي‌شود كه سند بالادستي برنامه وجود ندارد، در درجه بعدي آنچه تحت عنوان برنامه توسعه ارايه مي‌شود يك سري آرزوهاي مقطعي دستگاه‌هاي مختلف است، كه با تغيير افراد و بر اساس ميزان توانايي مسوول جديد اين آرزوها بالا و پايين مي‌شود.

حالا چرا؟

من معتقدم اين وضعيت ناشي از اين است كه اعضاي كابينه‌ها از احزاب نيستند كه چارچوب و برنامه خاصي را موظف به پياده كردن داشته باشند. فقط خواسته و اراده مديران ارشد است كه عملياتي مي‌شود. اين اشكال هميشه وجود داشته، فقط ميزان آن در هر دوره تغيير كرده است. برنامه‌اي عمل كردن الزاماتي دارد كه در اين شرايط محقق شدن آن در حد صفر است.
  با توجه به همين وضعيت نيز مي‌توان محتواي برنامه‌هاي توسعه‌اي را مورد بررسي قرار داد. چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب برنامه‌هاي توسعه‌اي خوبي هم تدوين شد اما حتي اين برنامه‌ها كاري از پيش نبردند.

مشكل همان بي‌اعتقادي است؟
بهترين برنامه در ميان برنامه‌هاي اجراشده در ايران قبل از پيروزي انقلاب، برنامه چهارم رژيم گذشته بود كه تقريبا به اهدافش نزديك‌تر شد. دليل اين موفقيت، تفاهم كاملي بود كه ميان تصميم‌گيران اصلي اقتصاد وجود داشت. به عبارت ديگر وزارت اقتصاد، سازمان برنامه وقت و بانك مركزي، در تفاهم كاملي قرار داشتند. يعني افرادي كه وزن و اعتباري داشتند مانند مهدي سميعي و خداداد فرمانفرماييان و عاليخاني و دكتر يگانه با هم هماهنگ بودند و باعث شدند برنامه به اهداف موردنظر خود نزديك شود. حاصل هم نتايج مثبتي بود كه به دست آمد اما در مقابل برنامه چهارم پيش از انقلاب بايد برنامه چهارم پس از انقلاب را قرار بدهيم. اين برنامه بدترين برنامه‌اي بود كه در ايران اجرا شد و اتفاقا بايد دلايل اين بدي را هم واكاوي كرد. با وجود اينكه برنامه چهارم توسط مجلس هفتم اصولگرا تصويب شد، دولت اصولگرا آن را كنار گذاشت.


 *  البته بدي برنامه چهارم طبيعتا به ذات اين برنامه و اهداف در نظر گرفته شده آن بازنمي‌گشت. از اين منظر مي‌توان اين برنامه را بد ارزيابي كرد كه به اهدافش عمل نشد.
 درست است. در عمل اصلا برنامه پياده نشد. دولت آن را كنار گذاشت و راحت اعلام كرد من اين قانون برنامه را قبول ندارم. خوب وقتي خود مديران ارشد اجرايي چنين اعتقادي دارند و به‌راحتي يك قانون برنامه را كنار مي‌گذارند، توقع چيست؟ چه كسي بازخواست شد؟ آيا تصويب‌كننده‌هاي آن، دولتي‌ها را خواستند كه اگر ايرادي داريد، چرا لايحه اصلاحي نمي‌دهيد؟

البته اينكه آن برنامه و ساير برنامه‌هاي توسعه‌اي مصوب عمدتا نقايص زيادي داشتند و توانايي تلفيق برنامه‌ها به شكل كاملي وجود نداشت، مثلا برنامه بهداشت و درمان و تامين اجتماعي، با آموزشي و... را در طول و عرض هم و به شكل متوازن نمي‌بينيد و در عمل هم دستاورد مناسبي ندارد، يا در يك برنامه توسعه تمركز روي توسعه صنعت است ولي از برنامه توجه به محيط زيست چيزي نمي‌بينيد!

اين مجموعه ناقص در حالي اظهار وجود مي‌كند كه هم ارايه‌دهنده لايحه قانون برنامه و هم مجري آن خود دولت‌ها بوده‌اند! پس مي‌بينيد برنامه‌اي كه متولي آن خود دولت است، به دليل عدم اعتقاد عملي و اجرايي و توازن و مسائلي كه بالاتر هم اشاره شد، كشور دچار مشكلات عديده‌اي مي‌شود، آن هم با توجه به هزينه‌هاي هنگفت مادي و زماني، عايدي‌اي كه از برنامه مي‌توان توقع داشت به دست نيامده است. مثلا وقتي در برنامه چهارم رشد هشت درصدي توليد ناخالص ملي در اقتصاد پيش‌بيني و مقرر شده است سه درصد آن از افزايش بهره‌وري باشد، بايد توجه مي‌شد، رشد بهره‌وري، يعني ارتقاي فناوري، مهارت، آموزش و بالا بردن انگيزش نيروي كار، بايد از دولت نهم سوال مي‌شد به چه چيز اين بخش از برنامه اعتقاد نداري؟ اعتقاد نداري يا مفهوم اين اقدام را در ابعاد ملي درك نمي‌كني؟

يكي ديگر از مشكلات واقعي هم همين بخش است؛ يعني عدم توجه و شناخت از نقش نيروهاي فعال جامعه و ايجاد شرايط رشد و ارتقا و بالا بردن سطح انگيزشي آنها در پيشبرد اهداف ملي.


* حالا كمي درباره محتواي برنامه‌هاي توسعه‌اي صحبت كنيم. آيا برنامه‌هاي توسعه‌اي ماهيتا توسعه‌اي هستند؟
پاسخ اين سوال منفي است، وقتي استراتژي توسعه همه‌جانبه وجود ندارد، جايگاه انسان، آموزش صحيح، سلامت و ارتقاي آن و محيط زيست، شرايط اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي در يك سيستم متوازن ديده نمي‌شود، چطور مي‌توان توقع داشت محتواي برنامه‌ها غني باشد؟
 اركان جامعه از سطح خانواده، محله، شهر يا انجمن‌هاي صنفي و تخصصي، سنديكاها، احزاب در تهيه برنامه هيچ نقشي ندارند، روشي براي انتقال اطلاعات و مشكلات آنها و روش حل آنها در برنامه جاي پا ندارد، بديهي است كه بعد تصويب هم، اجراي آن در جامعه تسري پيدا نمي‌كند. يك روزنامه‌نگار يا يك فعال اقتصادي و سرمايه‌گذار يا كارمند يا كارگر چقدر در موقع طرح يك برنامه اقتصادي در مجلس و مراحل تصويب آن، آن را رصد مي‌كند؟! اصلا كسي در جامعه احساس مي‌كند براي پيشبرد اهداف توسعه‌اي بايد اقداماتي انجام دهد؟

جالب است حتي دولت‌ها در تصويب آيين‌نامه‌هاي اجرايي يك برنامه مصوب بر اساس خود قانون برنامه عمل نمي‌كنند! «واي به روزي كه بگندد نمك» در قالب پنج برنامه توسعه‌اي گذشته هيچ‌وقت چنين شرايطي فراهم نشده است. يعني دولت به معني حاكميت نتوانسته برنامه را در خدمت جامعه و جامعه را در خدمت برنامه قرار دهد. نگاه برنامه‌ريزان صرفا دولتي بوده و نيازهاي جامعه و مشاركت آنها اصلا ديده نمي‌شود. وقتي برنامه اين جامعيت را ندارد تمامي مشكلات موجود طبيعي است.


 * جامعيتي كه شما اشاره مي‌كنيد، گويا تنها به برنامه‌ها برنمي‌گردد. اين نگاه غالب در ميان دولتي‌ها كه برنامه توسعه يعني برنامه‌اي براي اقتصاد، در حالي كه ديگر اركان جامعه نيز بايد در اين مسير همراهي داشته باشند و حساسيتي كه روي شاخص‌هاي اقتصادي است در ديگر بخش‌ها وجود ندارد.
درست است. در ايران در بهترين صورت مي‌توان نام برنامه عمراني را براي برنامه‌هاي توسعه‌اي انتخاب كرد، براي روشن شدن موضوع ناچارم مثالي بزنم درباره كشوري كه زماني از ما عقب‌تر بود. در سال ١٣٦٥، كره جنوبي نظام برنامه‌اي را شروع مي‌كند و اين كشور هم به توصيه امريكا از كارشناساني استفاده مي‌كند كه براي ايران برنامه نوشتند و كمك كردند تا توسعه ملحق شود اما ميزان موفقيت كره در اجراي برنامه‌ها اصلا با ما قابل مقايسه نيست! وقتي ما كره را مقايسه مي‌كنيم يادمان مي‌رود كه سابقه اين كشور چيست.

كره تا قبل از سال ١٩٤٥ يكي از مستعمرات ژاپن بود، با شروع جنگ جهاني دوم و حضور متفقين در شرق آسيا و شكست ژاپن بعد از بمباران اتمي، اين بخش‌ها از دست ژاپن خارج شد، بعد از آن هم جنگ كره شروع مي‌شود، تا سال ١٩٥٤ كه كره به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم مي‌شود. كشوري با آن مشكلات و سابقه مستعمراتي و جنگ داخلي سنگين و دولت‌هاي نظامي حاصل كودتا، بعد از ١٠ سال به سمت نظام برنامه‌اي توسعه مي‌رود. در اين كشور نظام برنامه‌ توسعه را همه نظام حاكميتي پذيرفتند و كل كشور را در بر گرفت. يعني همه درگير تربيت نيروي انساني، بالابردن سطح بهداشت، جذب تكنولوژي و توليد و افزايش پتانسيل آن كشور شدند. امروز كره جنوبي يك كشور پيشرو در توسعه، داراي نظم اجتماعي، فرهنگي است و در امور سياسي و اقتصادي رشد متوازني را تجربه مي‌كند.

حال كشوري كه تا سال ١٩٨٠كمتر از نصف توليد ناخالص ملي ايران را داشت امروز بيش از چهار برابر ما است، حالا چرا تنها به شاخص‌هاي اقتصادي اشاره كنيم. ببينيم شكل توسعه در ساير بخش‌هاي اين كشور چگونه بوده است. كره جنوبي در زمينه تحزب و رشد فضاي سياسي و توسعه‌يافتگي جامعه و كاهش نگراني‌هاي اجتماعي، در ارزيابي‌هاي بين‌المللي جزو ٣٠ كشور اول دنيا است، در حالي كه ايران در اين ارزيابي‌ها، معمولا جزو كشورهاي رده صد به بالا است، مثلا بر اساس همين گزارش اخير لگاتوم، اقتصاد ١٠٥ امنيت وايمني ١٢٠ آزادي‌هاي فردي ١٢١سرمايه اجتماعي ١١٥حكومت و حكمراني ١٢٢ آموزش ٦٥ و بهداشت ٦٧؛ اين آمار‌ها نشان‌دهنده اين است كه در تمام زمينه‌ها دچار مشكل هستيم و فقط بحث اقتصادي نداريم و در ابعاد مختلف اجتماعي، فرهنگي و زيست محيطي مشكلات قابل توجه داريم.

مثلا مسوول محيط زيست كشور، خانم ابتكار گفتند ٨٥ درصد ذخاير آبي كشور از بين رفته است، اينها نشان‌دهنده بحران بزرگ سرزميني است. شايد ما به اين بي‌توجه باشيم، اما كشورهايي كه ٢٠ درصد ذخاير آبي خود را از دست مي‌دهند، به دنبال مديريت منابع مي‌روند كه به مرز بحران كه ٤٠ درصد است، نرسند! حالا مي‌بينيم بالاترين مسوول محيط زيست مي‌گويد ٨٥ درصد ذخاير آبي را از بين برديم! يعني ما نه به مسائل اجتماعي و نه به مسائل اقتصادي و نه حتي مسائل محيط زيستي توجه نداريم.

در فرسايش خاك ما رتبه اول دنيا را داريم، اين‌طور نيست كه احساس كنيم به دلايل تحريم فقط مشكل اقتصادي داريم. مسائل و مشكلات نشان مي‌دهد كه در بخش‌هاي مختلف به ابعاد مديريتي توجه نشده تا يك نظام هماهنگ و مناسب را در اركان جامعه شاهد باشيد، همه حاكي از فقدان ديدگاه مديريتي جامع در كل كشور است.


 * من پاسخ يك سوال را نگرفتم. اينكه برنامه‌ها نوشته مي‌شوند اما توسط خود دولتي‌ها به مرحله اجرا در‌نمي‌آيند. اين به چه معني است؟ چرا برنامه‌اي كه انگيزه‌اي براي اجرايش نيست، نوشته مي‌شود؟ تعجب‌آور اين است كه كسي حساسيتي روي چرايي عدم اجراي برنامه‌ها ندارد؟
پاسخ را بايد در مجلسي كه برآمده از احزاب ريشه‌دار نيست، جست‌وجو كرد. اين مجلس فراكسيون‌هاي حزبي براي نقد دولت و برنامه ندارد، به اين ترتيب هيچ نهاد نظارتي دانا و توانا نيست كه سوال شما را بپرسد. اينكه برنامه به چه دليل اجرا نمي‌شود؟ حتي نظامي كنترلي، ولو دولتي در كشور وجود ندارد كه پايان هر سال گزارشي تدوين كند در باب چرايي اجرايي نشدن بخش‌هاي برنامه. نقاط ضعف و نقاط قوت دستگاه‌هاي اجرايي بررسي نمي‌شود، در دنيا وقتي حتي، يك پروژه كليد زده مي‌شود دايما روند اجراي كار از سوي دستگاه نظارتي چك مي‌شود و براي بخش‌هاي عقب‌مانده برنامه جبراني نوشته مي‌شود، حتي آن برنامه طوري تدوين مي‌شود كه بار مالي جديدي به پروژه تحميل نكند. حالا وقتي يك مدير پروژه چنين نظارتي را دارد، چرا در يك كشور اهداف برنامه پنج ساله توسعه را در اين حد بررسي نمي‌كنند؟ بررسي دقيق‌تر معلوم مي‌كند نظام مديريت جامع و يكپارچه در كشور نيست.


 * اين طور كه من از حرف‌هاي شما برداشت كردم بحران توسعه‌نيافتگي را عميق‌تر از ساختار برنامه و برنامه‌ريزي در ايران مي‌دانيد. سيستمي كه نمي‌خواهد توسعه يابد يا تن به توسعه‌يافتگي نمي‌دهد. در اين شرايط ما با يك مساله ديگر روبه‌رو هستيم. حرف‌هاي اغراق آميز و آرمان‌گرايانه عجيب و غريب در قالب برنامه. حرف‌هايي كه از روز تصويب برنامه معلوم است اجرايش از توان اين سيستم خارج است.
من بحران را وسيع‌تر از اين مي‌بينم، بحران در عدم مشاركت مسوولانه مردم در اداره كشور است. وقتي جامعه بزرگ وبزرگ‌تر مي‌شود، خرد جمعي بايد به مدد جامعه بزرگ‌تر بيايد، بدون مشاركت مردم در هرم تصميم سازي و از طريق نهادهاي مدني نتيجه همين مي‌شود. در جامعه امروز مردم دخالتي در هرم و ساختار تصميم‌سازي ندارند، فرهنگ بي‌تفاوتي ومسووليت ناپذيري حاكم مي‌شود، انسان فهيم، هوشيار و دانا در آن جايي ندارد، به كساني «آدم زرنگ» مي‌گويند كه در صف نمي‌ايستد، ماليات نمي‌دهد، راحت دروغ مي‌گويد و... در اين شرايط دولت‌ها به خود اجازه هر كار و برخوردي را مي‌دهند. حرف‌هاي آرماني و مردم فريب مي‌زنند چون مي‌دانند فردا كسي نيست سوال كند ! اين وضعيت در حوزه مجلس نيز وجود دارد. اگر مجلس به اين فكر باشد كه فردا بايد به راي‌دهندگان پاسخ بدهد، نظارتش را بر دولت افزايش مي‌دهد.

اگر دولت و مجلسي خود را پاسخگو به مردم بدانند نمي‌توانند با بي‌تفاوتي برخورد كنند. ممكن است مجلسي يك ‌سال به خاطر گرايش سياسي و... به قانون‌شكني بي‌توجهي كند، اما هشت سال كه نمي‌تواند. ولي مي‌بينيد اين اتفاق افتاد. چرا؟ چون مكانيزمي براي پرسش مردم طراحي نشده است. نماينده‌اي كه وارد مجلس مي‌شود به جاي آنكه به راي‌دهندگان وفادار بماند و به آنها پاسخگو باشد و منافع ملي مد نظرش باشد، تمام فكرش خودش است و حداكثر گروه سياسي خاص! همين مجلس نهم كه در برابر قانون‌شكني دولت دهم سكوت مي‌كرد امروز بيشترين درگيري را با وزراي دولت يازدهم دارد.
 اين رفتار‌ها نشان‌دهنده عدم پاسخگويي است. در مطبوعات خودمان اتفاقات اخير فنلاند منتشر شد. وزير فنلاندي به خاطر مكالمات بين‌المللي با خانواده‌اش از تلفن دولتي مجبور به استعفا مي‌شود چون جامعه پرسشگر نمي‌گذارد وي تخلف كند. اگر هم استعفا ندهد آبروي حزبش مي‌رود در نتيجه تحت فشار قرار مي‌گيرد كه بايد استعفا بدهي تا اعتماد جامعه برقرار باشد و الا مردم ديگر به اين تفكر و حزب راي نمي‌دهند.

وقتي يك پل در كره جنوبي خراب مي‌شود، وزير مسوول آن استعفا مي‌دهد. نمي‌روند بگويند كدام پيمانكار آن را ساخت و توجيه كنند! اين بحران امروز جامعه ايران است.


 * حالا يك سوال فرضي. فكر مي‌كنيد اگر در اين سال‌ها در ايران برنامه توسعه‌اي اجرا نمي‌شد امروز ما كجا بوديم.
هيچي، همين جايي كه الان هستيم، بوديم.
  اين خيلي پاسخ غم‌انگيزي است.
راهي كه رفته‌شده متاسفانه همين است.


 * شما فكر مي‌كنيد كشور تاسال ۱۳۸۴ در يك مسير توسعه همه‌جانبه حركت مي‌كرد؟
 واقعا خودمان را گول نزنيم و با واقعيت‌ها عقلاني برخورد كنيم آن زمان هم مشكلاتي داشتيم، در مسير يك توسعه عمراني نيم‌بند حركت مي‌كرديم، نه بيشتر.


* اگر در همان مسير حركت مي‌كرديم كجا بوديم؟
جلوتر بوديم. در بخش فرهنگي و اقتصادي داشتيم جلو مي‌افتاديم. روند حركت ما معكوس شد. ببينيد ما الان در همه بخش‌ها با بحران روبه‌رو هستيم. از چاه‌هاي غيرمجاز بگيريد تا موسسات مالي و اعتباري غيرمجاز. اينها يعني چه؟ يعني خود مردم زيان ديده‌اند.


 * فكر مي‌كنيد در چنين شرايطي اصلا كشور آماده است كه برنامه توسعه‌اي جديدي را به مرحله اجرا بگذارد؟
بحران عميق ايران امروز اتفاقا اقتصادي نيست، بحران در بخش اجتماعي است، دفتر مطالعات استراتژيك رياست‌جمهوري اخير گزارشي تهيه كرده كه به نظر من تكان‌دهنده است. نگراني‌هاي فراواني را ايجاد مي‌كند. بر اساس مفاد اين گزارش اعتماد بين آحاد جامعه ايران به ١٠ درصد رسيده است، شاخص صداقت و امانتداري به هشت درصد و اين ارقام در كشورهاي حوزه اسكانديناوي بالاي ٧٠ درصد است، يعني جامعه به واقع دچار يك سقوط اخلاقي شديد شده است. آن وقت از طرف ديگر شاخص كلاهبرداري به ٧٥ درصد، اينها نشان مي‌دهد كه اگر اين روش ادامه يابد شرايط پيچيده‌تر مي‌شود، مساله ديگر فقط بحران اقتصادي نيست، عدم صداقت و دروغگويي گسترده در حال آسيب زدن به كل جامعه است. اين يعني نهاد خانواده هم از اين ناحيه صدمه‌هاي اساسي مي‌بيند.
امروز دنيا به اين نتيجه رسيده كه بدون توجه به مشاركت مردمي نمي‌شود كاري از پيش برد. كشورهايي كه به اين روند تن داده‌اند نتيجه مثبت گرفته‌اند، ربطي هم به قوميت و مذهب ندارد، يعني يك كشور اسلامي مانند تركيه و يك كشور مسيحي مانند آلباني تحت تاثير اين ساختار تغيير كرده‌اند. تحولاتي كه بعد از ١٩٩٠ در مجارستان و چك رخ داد، قابل بررسي است. كشورهايي هستند كه در دهه ٩٠ وضعيت بدي داشتند اما امروز موقعيتي مناسب دارند. بعد از ٢٥ سال شرايط اجتماعي و اقتصادي آنها كاملا تغيير يافته است. اگر آنها توانستند با تغيير نگاه حكومت به مردم جلو بروند، هيچ دليلي ندارد كه ما نتوانيم. لازمه رسيدن به اين وضعيت همان‌طور كه اشاره شد، آن است كه مردم بر سرنوشت‌شان تاثير مستقيم بگذارند.


 * اين گزارش چه دوره زماني را در بر مي‌گيرد؟
 همين دوره اخير را.


 * اتفاقاتي كه در دولت پيشين افتاد و افزايش پرونده‌هاي فساد اقتصادي در هشت سال دولت گذشته و... چقدر بر كاهش اعتماد عمومي مردم تاثير گذاشته است؟
يادمان باشد، دولت پيشين يك دولت هشت ساله نبوده، اين دولت دو دوره چهار‌ساله روي كار بود. پس اگر شرايط جامعه امكان پرسشگري مي‌داشت، در پايان چهار سال اول مي‌گفت چرا؟ دست خود را محكم روي ناكارآمدي‌ها مي‌گذاشت و دولت را به چالش مي‌كشيد.
تفريغ بودجه‌هاي ديوان محاسبات را ببينيد. اين ديوان هر سال موظف است كه تفريغ بودجه دولت را انجام دهد. در دوره آقاي احمدي‌نژاد، گزارش‌هاي تفريغ بودجه نشان مي‌دهد دولت بالاي ٦٠ درصد خطا كرده، چه اتفاقي افتاده كه شوراي نگهبان اين نكته را بررسي نكرده است؟ اگر بنا بر صلاحيت است قانونگرايي بالاترين صلاحيت است و عدم پايبندي به قانون هم معنا و مفهوم دارد!  


  * كر مي‌كنيد اين وضعيت، در دوران تازه كه برخي از آن به پساتحريم ياد مي‌كنند، چه تغييري كند؟
به نظر من اين لغات و الفاظ بيشتر ما را سرگرم مي‌كند تا مشكل ما را حل كند. من اصلا پساتحريم و... را اين طور نمي‌بينم. مگر ما قبل از تحريم جامعه توسعه‌يافته و بي‌مشكلي بوديم كه تحريم در روند حركت‌مان خلل ايجاد كرده باشد؟
 اولا تحريم همه‌جانبه از سال ١٣٩٠ شروع شد. اين‌طور نيست كه اين تحريم همه‌جانبه ٣٠ سال وجود داشته است. قبل از سال ١٣٩٠ تحريم‌هايي بود اما كشور كارش را مي‌كرد، درآمدهاي هنگفت و سرسام‌آور نفتي سال‌هاي ٩٠-١٣٨٤ حاكي از اين مطلب است، اعتبارات بانكي، پوشش بيمه‌اي و... وجود داشت. اما اگر فضاي سياسي را هم يادتان باشد مي‌توانيد ناكارآمدي‌ها و اختلال‌ها را مرور كنيد. رييس دولت اصلاحات، مي‌گفت هر ٩ روز يك بحران داشتم. همين الان آنچه در كشور مي‌گذرد را مانيتور كنيد و ببينيد چه بحران‌هاي مصنوعي براي دولت ايجاد مي‌شود. تاكيد مي‌كنم بحران مصنوعي است، چون اين بحران‌ها از جنس سيل و زلزله و... نيستند، توسط مخالفان منافع ملي ايجاد مي‌شوند، واقعا وقتي كه درآمد ٤٧٠ ميليارد دلاري در سال ٨٤ تا ٨٨ داشتيم به بحران آلودگي هوا توجه كرديد، به مساله محيط زيست عنايتي كرديد، به محيط كسب وكار يا بالا بودن قيمت تمام‌شده توليد يا... پس حوزه مشكلات ما كمي متفاوت است.
در فاصله سال‌هاي ١٩٩٠ تا ١٩٩٥ چندين نخست‌وزير در ژاپن عوض شدند، اما بعد از تغيير پشت سر هم آن دولت‌ها، آيا نظام اقتصادي و اجتماعي آن به هم ريخت؟ حرف اين است كه دولت‌ها ملاك نيستند بلكه مردم مالك اصلي هستند.


 * پس برگشتيم به ساختار سياسي ايران؛ نبود حزب و ساختاري كه دولت و مجلس را به چالش بكشد؟
دقيقا. مردم به افراد راي مي‌دهند نه به برنامه يك حزب، اصلا فردا اگر اين آدم كج رفت بايد شكايتش را به كجا ببرند؟ چه كسي جوابگوي كجروي او است؟

وقتي ساختار كشور حزبي باشد بدان معناست كه حزب از عدم اعتماد مردم مي‌ترسد، در نتيجه سعي مي‌كند پا را كج نگذارد. مردم هم حساس مي‌شوند كه سرنوشت‌شان را دنبال كنند و برنامه احزاب براي آنها معني دارد، حزب چون به مردم به صورت بلندمدت نياز دارد، تدوين برنامه اداره كشور را بلندمدت مي‌بيند، پس وادار مي‌شود نگاه استراتژيك براي اداره كشور داشته باشد، همه مشكلات برشمرده در بالا ناشي از فقدان نگاه مديران دورنگر و نبود اهداف و برنامه بلندمدت بود، خروجي آن شرايط بعد از اجراي ١٠ برنامه شرايط موجود است. اگر احزاب در اداره كشور حضور داشتند، حرف زدن راحت نبود، اگر يك وزير حزبي قول بدهد يعني حزب قول داده است، وزير راه دولت دهم قول داد كه تا پايان دولت دهم يك سوم راه تهران شمال به بهره‌برداري مي‌رسد. الان دو سال و نيم گذشته اما او اصلا نگران نيست، هيچ ساختار و سيستم و تفكري هم نگران نيست چون به جايي نبايد جوابگو باشد.
دولت نهم آمد و گفت كه بهره‌برداري از پارس جنوبي دارد طولاني مي‌شود، قيمت كار را بالا برد تا زمان را كوتاه كند، در جرايد هم نوشتند كه طبق برنامه، اين پروژه سه سال و اندي ديگر تمام مي‌شود اما كسي نگران چرايي به نتيجه نرسيدن اين قول نيست!

درد اينجاست، درد اين است كه جامعه ما امكان و مكانيزم پرسشگر ندارد. چه كسي مسوول است؟ در اين ساختار نقشي براي مردم ديده نمي‌شود. شعار مي‌دهيم مردم‌سالاري اما مردم‌سالاري ابزار خود را مي‌خواهد. ما به جامعه مدني متشكل يعني سنديكاها، انجمن‌ها و اتحاديه‌هاي صنفي و احزاب نياز داريم. اينها بايد انتخابات آزاد داشته باشند و منافع جامعه را به حضور دايمي ذي‌نفعان گره بزنند و پاسخگو باشند تا اتفاقي بيفتد.
  يادم هست در دوره‌اي بحث تقدم و تاخر توسعه سياسي بر اقتصادي يا اقتصادي بر سياسي خيلي داغ بود. اين تحليل شما مرا ياد آن دوره انداخت.
مي‌توانيم بگوييم مهم‌ترين دليل عدم توسعه‌يافتگي ما همين موضوع است. مشكل اصلي ما در ساختار سياسي نهفته است. مي‌گوييم مشاركت مردم اما در عمل مكانيزم‌هاي آن رعايت نمي‌شود. اينكه مردم ٢٢ بهمن در راهپيمايي شركت مي‌كنند مفهوم دارد. يعني به انقلاب دلبستگي دارند اما اين نكته را نبايد با حضور مردم در صحنه اشتباه بگيريم. وقتي حضور مردم در صحنه اتفاق افتاده كه مكانيزم‌هاي قانونمند پرسشگري و مشاركت در تصميم سازي وجود داشته باشد. اين اتفاق هم با انتخاب فردي نمي‌افتد. نماينده بايد نماينده يك تفكر باشد تا اگر اشتباهي كرد آن تفكر، آن حزب و آن سيستم پاسخگو باشد. امروز تهران ٣٠ نماينده دارد. اگر اين ٣٠ نماينده از دو حزب باشند، مي‌شود سنجيد كدام‌شان بهتر كار كرده است. اما نمايندگان تهران ٣٠ نفر با ٣٠ تفكر هستند و در نتيجه امكان ارزيابي براي مردم وجود ندارد. من كانديداي مجلس ششم از همين شهر بودم و آن دوره راي آوردم. در يكي از نشست‌هايي كه با مردم جنوب شهر داشتم، يك فردي سوال كرد كه اگر به شما راي داديم باز هم اينجا مي‌آيي؟ گفتم نه. گفت چرا؟ گفتم خيلي ساده است من به شما دروغ نمي‌گويم، شما پله‌هاي نردباني هستيد كه عده‌اي بالا مي‌روند اما پايين آمدن آنها دست شما نيست. مادامي‌كه در اين كشور احزاب فراگير نباشد، نمي‌توانيد توقع داشته باشيد كه اشخاص به صورت فردي به شما پاسخگو باشند. من به عنوان شخص كه جايگاهي ندارم بلكه من در قالب يك سازمان حزبي بايد جايگاه پيدا كنم. من در قالب حزب پاسخگو مي‌شوم. در آن حالت نماينده يك تفكر را نمايندگي مي‌كند.
نتيجه انتخابات حزبي و كسب قدرت از طريق صندوق راي و تشكل حزبي در تركيه كاملا تفاوت خود را نسبت به دولت‌هاي با ساختار نظامي‌گري در دو دهه گذشته نشان مي‌دهد. نتيجه مشاركت مردم در سرنوشت‌شان اين است كه تورم بالاي صددرصدشان تك‌رقمي شده، توليد ناخالصي آنها بيش از دو برابر ايران شده است. امروز براي يك تعطيلي از ايران يك ميليون گردشگر به تركيه مي‌رود. اين همان تركيه ٤٠ سال پيش است كه درآمد سرانه‌اش نصف ما بود و اتباعش براي كار به ايران مي‌آمدند؟ ساختارشان تغيير كرد در نتيجه جامعه چفت و بست پيدا كرد. پاسخگويي دولت اين تحولات را رقم زد.
ما هم چاره‌اي جز طي همين مسير نداريم. هيچ كاري را خارج از آنچه كه در دنيا به عنوان تجربه موفق وجود دارد نمي‌توانيم انجام دهيم، قرار نيست ما دوباره قاشق اختراع كنيم. اين سيستم‌ها در جهان تجربه و شناخته شده است. در كشورهاي ديگر به نهاد‌هاي مدني قانونا اجازه فعاليت مي‌دهند و مكانيسم فعاليت‌ها به طور مشخص در قانون تعريف مي‌شود. سنديكاها، اتحاديه‌ها، انجمن‌هاي صنفي و احزاب، همه در عرصه‌هاي مختلف فعال و در تصميم‌سازي مشاركت دارند. مشكل ما حضور ظاهري نهادهاست. در اينجا هم نهادها حضور اسمي دارند، ولي به طور مثال ، آيا سنديكاي معلمان مي‌تواند حرف معلمان را بزند؟ آيا به آن توجه مي‌شود؟ وقتي به حرف آنها گوش نمي‌دهيم چطور توقع پويايي آنها را داريم؟ مگر قرار نيست، آنها حدود ١٣ ميليون دانش‌آموز را تربيت كنند، چطور آدمي كه نمي‌تواند در تصميم سازي كشور فعالانه مشاركت كند، مي‌تواند نيروي انساني تصميم‌گير براي آينده را خوب تربيت كند.
من اگر ناسالم باشم، چطور مي‌توانم يك خانواده سالم را مديريت كنم؟ بنابراين وقتي اعتماد و صداقت در جامعه جاي خود را به بي‌اخلاقي داده است بايد ريشه‌يابي آن از طرف همه دلسوزان كشور بدون توجه به گرايش‌هاي سياسي، جدي تلقي شود.

اعتماد


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

منتشرشده در دیدگاه
پنج شنبه, 19 آذر 1394 12:20

16 نکته جالب روان شناسی

نکات مهم روان شناسی و ارتباط شناسی
 
  1. عاشق شدن، تاثیری مشابه مصرف کوکایین بر مغز و اعصاب دارد
 
2. باور خوش‌بینانه درمورد آینده می‌تواند آدم‌ها را در برابر بیماری‌های جسمی و روانی حفظ کند.
 
3. گرفتن دست کسی که عاشق‌اش هستید می‌تواند درد فیزیکی، همین‌طور استرس و ترس را کاهش دهد.
 
4. آدم‌هایی که اعتماد به نفس پایینی دارند تمایل دارند دیگران را " قضاوت ” و آنها را تحقیر کنند.
 
5.خاطرات به مرور زمان تحریف می‌شوند. هر انسان به‌طور متوسط حداقل یک خاطره‌ی ساختگی دارد.
 
6 .حدود ۸۰ درصد صحبت‌های گروهی آدم‌ها، « گلایه » است.

7. افسردگی نتیجه‌ی بیش‌از حد فکر کردن است. ذهن مشکلاتی را خلق می‌کند که حتی وجود نداشته‌اند. 
 
8. بودن با آدم‌های شاد، شما را شادتر می‌کند.
 
9. اگر خودتان را متقاعد کنید که خوب خوابیده‌اید، مغزتان فریب می‌خورد که شما واقعا خوب خوابیده اید.
 
10. وقتی رویداد مربوط به گذشته را به یاد می‌آورید، درواقع دارید آخرین باری را به یاد می‌آورید که آن را به یاد آوردید.
 
11. هرچه نامطمئن‌تر باشید بیش‌تر جبهه می‌گیرید و از عقایدتان دفاع می کنید.

12. پژوهش‌گران در حال بحث روی آوردن اعتیاد به اینترنت در فهرست اختلال‌های روانی هستند. 
 
13. مغز با طرد شدن مثل درد فیزیکی رفتار می‌کند.
 
14. امروزه سطح اضطراب یک نوجوان دبیرستانی به‌طور متوسط به اندازه‌ی یک بیمار روانی در دهه‌ی ۱۹۵۰ است.
 
15. آغوشی طولانی‌تر از ۲۰ ثانیه مواد شیمیایی در بدن‌تان ترشح می‌کند که باعث می‌شود به شخصی که در آغوش گرفته‌اید اعتماد کنید.
 
16. آدم‌ها در هنگام خستگی فیزیکی راست‌گوتر هستند. برای همین است که آدم‌ها در مکالمات آخر شب دست به اعتراف می‌زنند...
میگنا

آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

منتشرشده در آموزش نوین

حذف رشته علوم انسانی  واکنش های تهاجمی رسانه ها و برخی کارشناسان آموزشی و غیر آموزشی و تعدادی از روزنامه نگاران به مصاحبه آقای اسفندیار چهاربند مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران، نمونه ای از نقد عصبی و سطحی و بی مایه در فضای عمومی بود. 

عدم دقت ، وفادار نبودن به متن سخنان ،  پیروی از جو سیاست زده عمومی  ، اظهار نظر بدون سند و تسویه حساب سیاسی و اغراق و بزرگ نمایی (یک کلاغ ، چهل کلاغ ) از ویژگی های فضای انتقادی این دوره برخی رسانه ها است.

شاخ و برگ دادن به حرفهای چهار بند ، نشان داد که واقعا می شود از یک کاه، کوه ساخت و نامربوط ترین حرف ها را به عنوان کارشناس و روزنامه نگار تحویل مردم داد.گفتم نامربوط . حرف نامربوط لزوما غلط نیست، فقط به موضوع ربط ندارد. مثلا اگر کسی در پاسخ به سوالی در باره دبیرستان های علوم انسانی فرهنگ ، نیم ساعت در باره  فلان  مدرسه غیرانتفاعی خاص حرف بزند ، حرفش ممکن است درست یا غلط  باشد اما قطعا بی ربط است. یا اگر کسی  پرسش در مورد دبیرستان های فرهنگ را بهانه ای کند برای نقد سیاست های شورای عالی انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها ،  ممکن است نظرش درست باشد اما به موضوع سوال ربطی ندارد.

خواننده سطحی نگر و شعاری ، روزنامه نگار و کارشناس را تشویق می کند که حرف های سطحی و شعاری بزند و حرف های سطحی و شعاری روزنامه نگار و کارشناس ، خواننده را شعاری تر و هیجانی تر می کند.

« کلی گویی با طعم سیاست » طرفداران بسیاری دارد به خصوص اگر چاشنی انتقاد از دولت و حکومت را هم به آن اضافه کنیم. نه سیاست بد است و نه انتقاد از دولت و حکومت بد است. اما قبل از انتقاد و سیاسی کردن موضوع اول باید واقعا ببینیم موضوع چیست؟

مثلا در این بحث قبل از داد و فریاد اول ببینیم که آیا واقعا قرار است رشته علوم انسانی در مدارس تعطیل شود؟ آیا گونده چنین حرفی زده است؟ بعد از جمع آوری داده ها  برویم سراغ سابقه مساله و... مدارس فرهنگ کی تاسیس شده اند؟ طبق اساسنامه با چه شرایطی دانش آموز می پذیرند؟ بر اساس حدس و گمان و پیش داوری می شود جیغ زد اما نمی شود تحلیل درست ارائه داد.
 
واکنش ها به مصاحبه چهاربند و  سوژه های مشابه آن که مستعد تفسیر و ربط آسمان به ریسمان هستند، از نظر روش شناسی نشان می دهد که اولا صحت و دقت در کار رسانه ای به خصوص در فضای مجازی کمتر مورد توجه است. ثانیا برخی از افرادی که در رسانه ها به عنوان کارشناس حرف می زنند، به جای واقعیات ، پیش داوری و ذهنیات خود را در اظهار نظر مبنا قرار می دهند . ثالثا فضای عمومی، اظهار نظرهای جنجالی و اغراق شده و حتی بی ربط را بر نظرات احتیاط آمیز و مبتنی بر واقع ترجیح می دهد و برخی انسان ها، برای اینکه دیده و شنیده شوند و مورد پسند قرار گیرند ترجیح می دهند فقط فریاد بزنند.
 
یک روزنامه نگار خارج از کشور در یادداشتی با عنوان "ثبت نام علوم انسانی زیر سلطه حداد عادل..." به بهانه ی اشتراک لفظ "فرهنگ "،  آسمان را به ریسمان بافته است  و تقریبا تمام یادداشت خود را به توصیف و چگوگی تاسیس دبیرستان های غیرانتفاعی فرهنگ که گفته می شود موسس آنها حداد عادل و همسرش هستند اختصاص داده است. این روزنامه نگار محترم بدون تحقیق و حتی خواندن مصاحبه چهاربند و فهم اینکه مدرسه فرهنگ چه نوع مدرسه ای است ، مطالبی نوشته که صرف نظر از درست یا غلط بودن، کاملا بی ربط است.
 
می گویند مادری به فرزندش گفت : "قربون چشمانت بادامیت بروم." بچه شروع کرد به گریه کردن که من "بادام" می خوام . حالا حکایت این روزنامه نگار است. کلمه " دبیرستان فرهنگ" او را یاد دبیرستان فرهنگ حداد عادل انداخته و فکر کرده لابد قرار است مدارس علوم انسانی کشور را یک جا بدهند به آقای حداد عادل. او برای آنکه یادداشت خود را عمیق نشان دهد،  دبیرستان های فرهنگ را : "نماد یک نبرد پشت پرده در فضای آموزش و پرورش ایران" می داند و آن را " یک نبرد پیچیده و هزار لایه " می داند.
 
این روزنامه نگار با یک پرس و جوی ساده و یا حتی خواندن متن مصاحبه آقای چهاربند، متوجه می شد که دبیرستان های فرهنگ مورد نظر آقای چهاربند اصلا ربطی به دبیرستان های غیر انتفاعی فرهنگ آقای حداد ندارد.

بحث من در اینجا دفاع یا نقد مدارس غیر انتفاعی فرهنگ حداد عادل نیست. نکته این است که موضوع دبیرستان های فرهنگ که در صحبت آقای چهاربند مطرح شده،  اصلا ربطی به حداد عادل ندارد . اتفاقا این نقدهای بی پایه منجر به نتیجه معکوس می شود.
 
نویسنده برای زیاد کردن پیازداغ یادداشت خود ، بدون ارائه دلیل و فکت ، تاسیس مدارس فرهنگ را نبرد پیچیده هزار لایه معرفی می کند!


اظهار نظر آقای صادق زیباکلام در روزنامه شهروند هم در نوع خود جالب است. آقای زیبا کلام استاد دانشگاه و منتقد صریح اللهجه اتفاقاتی است که در این سال ها در دانشگاه برای رشته علوم انسانی افتاده و مصاحبه چهاربند، بهانه ای است تا بگوید : "در ایران به علوم انسانی به‌عنوان ابزاری برای  انتقال و القای ایدئولوژی به جامعه نگاه می‌شود و نه برای فهم جامعه، فهم تاریخ و فهم انسان. "

در واقع  شنیدن نام علوم انسانی ، جرقه ای است که به انبار باروت خاطرات آقای زیباکلام می افتد. آقای زیبا کلام به  عنوان استاد علوم سیاسی دانشگاه حق و صلاحیت دارد که در مورد علوم انسانی اظهارنظر کند اما معلوم نیست این سخن ایشان که "آموزش‌وپرورش می‌خواهد علوم انسانی را به کلی جمع کند." مبتنی بر کدام خبر و داده صحیح است؟

آقای زیباکلام در ادامه می گوید: "اگر آموزش‌ و پرورش احساس می‌کرد که از علوم انسانی نتیجه گرفته و موفق هستند و فارغ‌التحصیلان روز‌به‌روز به خواسته آنها نزدیک می‌شوند، این رشته را حذف نمی‌کرد." پایه این تحلیل کدام اطلاعات است؟ 

آقای زیبا کلام همچنان بر گفته بدون سند خود اصرار می ورزد: "حذف علوم انسانی از دبیرستان‌ها درواقع مقدمه‌ای برای حذف تدریجی آن در دانشگاه‌ها در سال‌های آینده است." علاوه بر اینکه آقای چهاربند در مصاحبه حرفی در باره حذف رشته علوم انسانی نزده است ، این تصور که علوم انسانی از دانشگاه ها حذف شود هم اغراق آمیز است.

ممکن است محتوای دروس رشته های علوم انسانی دانشگاه ها عوض شود اما بسیار بعید است که رشته های علوم انسانی در دانشگاه ها ، حذف شوند.

آقای زیبا کلام اگر فقط با یک دبیر ادبیات تماس می گرفت متوجه می شد که رشته علوم انسانی مدارس معمولا پذیرای دانش آموزان دارای معدل پایین و ضعیف است و اگر از استثناها بگذریم ،به طور خودکار بچه های درس خوان شاخه نظری ، رشته ریاضی و تجربی را انتخاب می کنند و آن طوری که آقای چهاربند (راست یا دروغ ) گفته ، هدف از تغییرات ارتقای کیفی این رشته با پذیرش دانش آموزان با کیفیت است.

حداقل آقای زیبا کلام می توانست در اینترنت سرچ کند و متوجه شود که تاسیس مدارس فرهنگ مصوبه سال 83 شورای عالی آموزش و پرورش است و ربطی به دعواهای سال های اخیر دانشگاه بر سر علوم انسانی ندارد.

روزنامه شهروند در گفت و گو با شخص دیگری که او را آموزگار و کارشناس آموزش‌ و پرورش معرفی می کند از قول او می نویسد :  «به نظر می‌آید این سیاست کلی دولت در بخش آموزش است که آموزش را به صورت پولی دربیاورد. مدارس فرهنگ، غیرانتفاعی هستند و به دنبال خود هزینه‌های بسیار زیادی را خواهند داشت علاوه بر آن به علت گستردگی مناطق خانواده‌ها متحمل هزینه ایاب و ذهاب برای فرزندشان می‌شوند."

این آموزگار محترم لااقل اگر پرس و جو می کرد متوجه می شد که مدارس فرهنگ "غیرانتفاعی"  نیستند. یک عده به دلایل عقیدتی در پس هر طرح . سخنی، خصوصی سازی و لیبرالیسم نو می بینند !

روزنامه قانون گزارشی با عنوان جنجالی : "گلوی علوم انسانی را چرا رها نمی کنند ؟" به بررسی موضوع پرداخته است.

آقای فیاضی سخنگوی کمیسیون آموزش مجلس می گوید: "اجرای قانون ممنوع شد‌ن ثبت نام د‌انش‌آموزان رشته علوم انسانی د‌ر مد‌ارس د‌ولتی تبعاتی به د‌نبال خواهد‌ د‌اشت."

فرض ایشان بر این است  که قانونی برای منع تحصیل دانش آموزان در رشته علوم انسانی تصویب شده است !

آقای فیاضی انتقاد می کند: " برای بچه های انسانی بازار کار وجود ندارد دانش آموزان ممتاز از سوی خانواده ها به رشته های ریاضی و تجربی سوق داده می شوند"  اما  می افزاید : " به اجرای این قانون که قراراست از مهر سال آیند‌ه فقط د‌انش‌آموزان ممتاز بتوانند‌ د‌ر رشته علوم انسانی تحصیل کنند‌ نقد‌های جد‌ی وارد‌ است."


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

گروه اخبار / سید محمد بطحایی با بیان اینکه ۸۰۰ هزار احکام رتبه بندی فرهنگیان صادر شده است، گفت: افرادی که کسر ساعت موظف بیش از ۴ ساعت دارند، متناسب با کسری ساعت رتبه بندی می شوند.

گروه رسانه و تشکل /

مجمع عمومی سازمان معلمان ایران پس از طی یک وقفه تقریبا ده ساله ( مقارن با دولت های نهم و دهم ) در روز سه شنبه 24 / 9 / 1394 در باشگاه فرهنگیان تهران برگزار می شود . ( این جا )

کمیته تشکیلات و برنامه ریزی سازمان پس از نشست و هم اندیشی تغییراتی را به صورت پیشنهاد بر اساسنامه قبلی ( این جا ) انجام داده است که در روز تشکیل مجمع به رای گذاشته خواهد شد .

اعضای محترم  که در سه گروه عنوان شده ( این جا ) و با تائید کمیته تشکیلات و برنامه ریزی سازمان معلمان ایران در مجمع عمومی حضور می یابند می توانند پیشنهادات و نظرات خود را در مورد این تغییرات برای « گروه سخن معلم »  تا روز یکشنبه  22 / 9 / 94 ارسال نمایند .

از این دوستان دعوت می شود ضمن حضور در روز مجمع ، پیشنهادات و یا نظرات خود را به صورت کتبی به رئیس مجمع نمایندگان تسلیم نمایند .

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور