گروه گزارش/
موضوع « رتبه بندی معلمان » مدت هاست که موضوع روز و بحث رایج در آموزش و پرورش و میان معلمان و حتی جامعه ی ایران گردیده است .
مقامات آموزش و پرورش سعی می کنند این رتبه بندی را همانند آن چه که در آموزش عالی و در دانشگاه انجام می شود نشان دهند .
نظام رتبه بندی و فرآیند ارتقاء در دانشگاه و در مورد اعضای هیات علمی آن چگونه است ؟
آیا این رتبه بندی موجب کیفیت بخشی آموزش در دانشگاه شده و اساسا چه اهدافی را تعقیب می کند ؟
پیش تر ؛ « صدای معلم » گفت و شنودی را با « احمد عابدینی » معاون پیشین شورای عالی آموزش و پرورش در مورد رتبه بندی معلمان انجام داد . ( این جا )
سعی گردید در آن گفت و گو به این مسائل و موضوعات پرداخته شود :
اساسا فلسفه رتبه بندی معلمان برای چه بود و قرار بود چه اهداف و کدام آرمان ها را تامین نماید ؟ آیا شاخص ها و معیارهای تعریف شده همان بودند که از ابتدا برای آن تعریف شد ؟ آیا ارزیابان رتبه بندی خودشان درک و فهمی از رتبه بندی داشته و در این زمینه آموزش دیده بودند ؟
سرنوشت « سازمان نظام معلمی » که در زمان وزارت دانش آشتیانی بازطراحی و نهایی شد و قرار بود نهاد اصلی اجرا کننده رتبه بندی معلمان باشد چه شد ؟
بخش پایانی گفت و شنود با « رضوان حکیم زاده » را می خوانیم .
« صدای معلم » از دیدگاه های گوناگون و علمی در جهت اغنا و تنویر این موضوع مهم استقبال می کند .
پس از انتشار فایل صوتی سخنان دکتر صحرایی در جمع دانشجویان دانشگاه فرهنگیان هرمزگان و تهدید آنها به برخوردهای پلیسی و تشبیه دانشگاه فرهنگیان به دانشگاه تربیت پاسدار، برخی این سخنان را تنها ناشی از کم تجربگی، تکبر، هیجان و خودشیفتگی رئیس دانشگاه تلقی کردند؛ اما گذشت زمان و اجرایی شدن برخی تصمیمات نشان داد که شوربختانه نقشههای جدی و خطرناکی برای حاکمیت این نگاه وجود دارد و اجرای برخی آنها آغاز و مقدمات برخی در حال فراهم شدن است.
اقدامات عجیبی که در بحبوحه مباحث رتبهبندی معلمان و نیز سرپرستی وزارت آموزش و پرورش چندان مورد توجه قرار نگرفتند. برخی از این اقدامات عبارتاند از:
۱- اجبار دانشجویان به پوشیدن یونیفرم و لباس متحدالشکل:
مدیریت دانشگاه اخیراً برای طراحی لباس فرم دانشجو معلمان دختر و پسر فراخوانی اعلام کرده و قرار است با طراحی آن پوشش دانشجویان دختر و پسر در دانشگاه اجباری و یکشکل باشد. ( این جا )
لباس اجباری و متحدالشکل امروزه حتی در مدارس نیز چندان موافقانی ندارد و با عزت نفس و شخصیت تعالیجوی جوانان دانشجو نیز در تعارض است. اگرچه برای دور کردن بسیاری از علاقهمندان به شغل معلمی و استعدادهای برتر از دانشگاه فرهنگیان نقشه خوبی است!
2- برگزاری کنکور اختصاصی دانشگاه فرهنگیان:
بنا به تصریح رئیس دانشگاه به دلیل آنکه زمان بیشتری برای گزینش دانشجو در اختیار باشد و همچنین منابع آزمون مطابق میل و مدیران دانشگاه باشد؛ قرار است سال آینده کنکور پذیرش دانشگاه فرهنگیان از فرآیند عمومی آزمون سراسری جداشده و در زمانی بسیار زودتر و با منابع و مواد خاص برگزار شود. ( این جا )
این اتفاق باعث خواهد شد بسیاری از دانشآموزان توانا و علاقهمند به معلمی؛ به دلیل عدم همزمانی زمان کنکور سراسری و این آزمون و عدم امکان برنامهریزی مطالعاتی برای هر دو آزمون، قید شرکت در آزمون استخدامی ورودی دانشگاه فرهنگیان را بزنند در نتیجه سطح علمی دانشجویان دانشگاه بهشدت پایین خواهد آمد. مدیریت دانشگاه این اقدام ارتجاعی خود را در عداد اقدامات تحولی قلمداد کرده و با عنوان نهضت تدوین منابع مانند بقیه کارهای سطحی خود با تبلیغات پردامنه به خورد افکار عمومی میدهد.
تجربه برگزاری کنکور اختصاصی تربیت معلم در دهه ۶۰ و ۷۰ بهخوبی نشان از عدم استقبال دانش آموزان توانمند از چنین آزمونهای جداگانه دارد به طوریکه بعدها آزمون اختصاصی حذف و پذیرش معلم از طریق آزمون سراسری انجام شد. ضمن اینکه اعتبار علمی مدارک و امکان ادامه تحصیل دانشآموختگان دانشگاه فرهنگیان در صورتی که در آزمون سراسری شرکت نکرده باشد، نیز کاملاً زیر سؤال است.
3- برگزاری آزمونهای پایانترمبهصورت هماهنگ و با سؤالات مشترک:
در فضایی که در محیط های علمی و دانشگاهی تأکید بیشتر بر سنجشهای مستمر و تکوینی و فعالیتهای یادگیری است و در این فضا آزادی و ابتکار عمل استادان مورد توجه است؛ دانشگاه فرهنگیان فرآیندی را آغاز کرده که طی آن با سلب اختیار از استادان ، آزمونهای دروس پایان ترم را بهصورت هماهنگ انجام گیرد.
این اقدام علاوه بر آنکه نشان دهنده بیاعتمادی به اعضای هیئت علمی و مدرسان دانشگاه بوده اقدامی در جهت کنترل و تسلط بیشتر بر محتوای درسی و سلب آزادیهای دانشگاهی و حذف ابتکارات و نوآوریهای آموزشی خواهد شد. درحالیکه امروزه در نظامهای آموزشی پیشرو حتی این اختیار و ابتکار عمل به معلمان نیز داده میشود.
۴- انتشار برخی جزوههای سرهم بندی شده تحت عنوان منابع درسی و اجبار و الزامی کردن استفاده از آنها به عنوان منابع انحصاری درسی:
امروزه با پیشرفت علم و تنوع نظریههای علمی به ویژه در حوزه تعلیم و تربیت منبع علمی و کتابهای درسی بسیار مفید و متنوع در کشور توسط استادان و پژوهشگران تولید و عرضه شده و میشود. به طوری که حتی برخی مؤسسات انتشارات تخصصی دانشگاهی مانند سمت که از ابتدا برای تدوین انحصاری منابع درسی دانشگاهی تأسیس شده بودند با تجدید نظر در رویکرد خود به چند تألیفی و استفاده از سایر منابع یادگیری موازی رو آوردهاند. از سویی با توجه به پیشرفت فن آوری اطلاعات و ارتباطات دیگر منابع کاغذی و چاپی به دلیل دور بودن از انعطاف و دشواری بهروزرسانیهای لازم چندان مورد استقبال قرار نمیگیرند و چه بسیار استادانی که در هر نیم سال نسبت به نیم سال گذشته از منابع جدیدتر و متنوعتری استفاده میکنند.
در چنین شرایطی دانشگاه فرهنگیان قصد دارد تجربه شکستخورده تک منبعی و اجبار استادان به استفاده از جزوات درسی خاص تحت عنوان کتاب درسی را تکرار کند. اینکه امروزه این موضوع که با صرفنظر از اختیار استادان صرفاً یک کتاب در هر درس بهعنوان منبع اصلی چاپی در نظر گرفته و همه مجبور به استفاده از آن باشند به هیچ عنوان پذیرفته نیست و بهشدت کیفیت علمی کلاسها را کاهش خواهد داد.
جالب اینجاست که مدیریت دانشگاه این اقدام ارتجاعی خود را در عداد اقدامات تحولی قلمداد کرده و با عنوان نهضت تدوین منابع مانند بقیه کارهای سطحی خود با تبلیغات پردامنه به خورد افکار عمومی میدهد. البته که برخی افراد سودجو و فرصتطلب و مدیران همیشگی دانشگاه نیز بر این موج برخاسته از خودشیفتگی و فریبکاری مدیریت دانشگاه سوار شده و جیب و رزومه خود را پربار میکنند.
کاملاً روشن است که با چنین تصمیماتی، سنت یکصد ساله تربیت معلم که از ابتدا بهصورت دانشگاهی و و در فضایی فرهنگی بنیان گذاشته شده، در حال تبدیلشدن به یک فضای صرفاً پادگانی مانند آموزشگاهی نظامی است.
فضایی که اولین قربانی آن کیفیت تربیت معلم خواهد بود و بسیاری از جوانان مشتاق به حرفه معلمی قید حضور در چنین فضای خوفناکی را خواهند زد.
آنچه تلخ و تأسفبار است اینکه در ذهن و بیان مدیران دانشگاه این موضوع جاری است که با توجه به مشکلات ناشی از بیکاری و معضلات اقتصادی شرایط دانشگاه هر چه از این سختتر و توهینآمیزتر هم باشد، به دلیل بورسیه و پرداخت حقوق، باز هم با سیل محتاجان به ورود به دانشگاه روبه رو خواهیم بود.
دلسوزان تعلیم و تربیت لطفا به هوش باشید.
درود و ادب
با سپاس از جناب پورسلیمان مدیر مسئول سایت « صدای معلم » برای درج خبر حکم بدوی بازخریدی هیئت تخلفات اداری برای اینجانب و همچنین با سپاس از تیم تهیه گزارش نقد و تحلیل منطقی.
این گزارش به قدری مستدل و منطقی بود که به محض خواندن پیش خودم گفتم کاش این عزیز وکیل باشد و بتوانم با ایشان برای دفاع به هیئت تخلفات وزارت بروم. البته سال گذشته دقیقا همین موضوع را در دفاعیات مطرح کردم اما با تفسیر موسع از هنجارهای شغل معلمی تمام عملکرد معلمان را حتی خارج از محیط شغلی به نادرستی به مجازاتهای ذیل این قانون تسری دادند.
اگر وکیلی بتواند برای یک بار چنین رایی را ابطال کند و برائت بگیرد و یا دیوان صراحتا درباره آن اعلام موضع بکند مشکلات دامن گیر بسیاری از معلمان ناشی از همین نگاه و تفسیر که به صدور رای های غیرقانونی منتهی شده است برطرف خواهد شد.
امیدوارم شما به عنوان مدیر رسانه تخصصی و مستقل تلاش بیشتری در جهت آگاهی رسانی باهدف کاهش مشکلات معلمان در این زمینه انجام دهید.
با آرزوی بهروزی برای شما و همه تلاشگران آگاه صنفی
روزی ؛ روزگاری
در سالهای نه چندان دور که جمعیت روستانشین به نسبت جمعیت شهر نشین ایران با اختلاف زیاد بیشتر بود در روستا ها سه نهاد ژاندارمری ، دهداری یا بخشداری و مدرسه وجود داشت که هر کدام از این نهادها نماینده بخشی از اعمال حاکمیت دولت بودند .
دهداری نماینده سیاسی و اداری؛ ژاندار مری نماد اقتدار و امنیت و نهایتا مدرسه که نقش نماینده فرهنگی و آموزشی دولت را به عهده داشت.
مردم روستاها هم عمدتا برای اعضای این سه نهاد احترام خاصی قائل بودند .در میهمانی ها و مجالس جای اینها همیشه در صدر مجلس بود و یا در موقع سفر به شهر جای اینها به خصوص آقای معلم! کابین جلو وانت روستا بود اما نکته جالب و ظریفی که در این احترام و میهمان نوازی خودنمایی می کرد تفاوتی معنی دار در نگاه روستائیان به این میهمانان شهری بود. بدین معنی که رفتار و نگاه آنان با اعضای دو گروه اول (ژاندارمری و دهداری) آمیخته با ترس و یا آینده نگری بود و اگر احترامی که برای آنها قائل می شدند اگر نگوییم ریاکارانه ، حداقل مصلحت اندیشانه به نظر می رسید اما در عوض احترامی که برای نهاد سوم؛ یعنی معلم و مدرسه روستا قائل بودند کاملا صادقانه و از روی خلوص نیت بود .
این تجربه ای است که شخصا از دوران طفولیت خود در روستایی که پدرم معلم آنجا بود همیشه در خاطرم مانده است ؛ خاطراتی که بعضا بسیار شیرین و نوستالوژیک می نماید. از آوردن میوه های نوبرانه روستا تا آوردن گاه و بیگاه نان تازه همراه با فطیرهای غنی شده چرب خوشمزه ...
همان طور که گفتم این رفتار متواضعانه روستاییان با معلمین روستا نه از ترس بود و نه مصلحت اندیشانه بلکه بیشتر به رابطه مرید و مرادی شباهت داشت؛ تنها توقع اهالی روستا از معلم ، سخت گیری هر چه بیشتر در تعلیم و تربیت فرزندانشان بود تا حدی که شخصا بارها شاهد بودم که پدران دانش آموزان در ملاقات با پدرم مصرانه می خواستند که فرزندشان را به اصطلاح آن روزها ، « رفوزه » کنند چرا که باور داشتند و فکر می کردند که اگر فرزندشان یک سال دیگر بماند پایه درسی اش قوی تر می شود.
در واقع می خواهم بگویم که احترام به معلم صرفا به واسطه وجود رابطه معنوی سابقه داری بود که بین معلمین و اهالی شکل گرفته بود. این احترام و نفوذ کلام معلمین تا حدی بود که معلمین بعضا علاوه بر تدریس ، حرف و نظرشان در رفع مشکلات و اختلافات بین روستائیان نیز کاملا موثر بود.
در شهرها و محلات شهری هم معلمین نسبت به سایر صنوف و گروه های اجتماعی حرمت ویژه ای داشتند. این رفتار توام با احترام را در برخورد کسبه و همسایگان با پدرم به خوبی احساس می کردم . از طرفی ما دانش آموزان آن دوران هم اگر در کوچه و خیابان ناگهان با معلم و دبیر خود رو به رو می شدیم بلافاصله با عجله سر و وضع خود را مرتب و با سلامی خجولانه سر به زیر عبور می کردیم.
( معلم فقید ؛ زنده یاد صمد بهرنگی )
یاد باد آن روزگاران را یاد....
بگذریم .
شوربختانه تحولات شگرف در روابط اجتماعی ، وجود فضای مجازی بی در و پیکر و عوامل متعدد اجتماعی و اقتصادی و آموزشی باعث تغییرات کلی این روابط شده و قطعا روابط متقابل اولیا و دانش آموزان از یک سو و معلمین محترم از سوی دیگر نیز تحت تاثیر این تحولات قرار گرفته است.
چند روز پیش که کلیپ تلخ ورود به عنف پدر قمه به دست یک دانش آموز به مدرسه ای در کرج و هتک حرمت معلم و محیط آموزشی توسط این پدر نا آگاه را در اخبار دیدم و همزمان با خواندن تحلیل جامع خبرنگار محترم صدای معلم؛ همه این خاطرات گذشته در ذهنم مرور شد و پرسشی بی جواب که به راستی ریشه این همه تغییر ات منفی در رفتارهای اجتماعی که گاه و بیگاه همچون دمل چرکینی سر باز می کند از کجا نشات می گیرد؟
پاسخ این پرسش بر عهده همه نهادهای مسئول من جمله نظام عریض و طویل آموزشی کشور (به شمول رسانه ملی ، مدارس ، دبیرستان ها ، دانشگاه ها و ده ها نهاد با نام و بی نام دیگر که اتفاقا بودجه های کلانی را نیز می بلعند ) و منطقا می بایست در شکل دهی رفتار اجتماعی جامعه نقش اساسی داشته باشند؛ می باشد!
در خاتمه ضمن عرض تبریک هفته بزرگ داشت معلم به همه معلمین و استادان فرهیخته به ویژه سرورانی که شخصا در مقاطع مختلف تحصیل از فیض وجودشان بهره برده ام ؛ امیدوارم آنان که شمع وجودشان به محیط روشنایی می بخشد عمرشان دراز و روح آنهایی که در بین ما نیستند شاد و در آرامش باشد .
خبر بسیار تلخ و غم انگیز است تلخ تر از روزگار پر از زهر آن هم در بزرگداشت هفته مقام معلم . هفته ای که میگذرد تا هر لحظه اش پر از شادی و شادکامی باشد اما به یک باره کاخ آرزوهایت را زلزله ای ویران می کند و تودر خود می شکنی و با خویش می گویی آیا این منم ؛
همان که در وصفش آمده است :
« انما بعثت و معلما »
آیا نتیجه زحمات و من و همکارانم و پاداش تلاش هایم خودکشی دانش آموزم است ؟
آیا برانگیخته شده ام زندگی ببخشم یا ....
با خود می گویم کجا را بیراهه رفته ام ؟ چه کرده ام که دانش آموزم در پی تذکری از مدرسه فرار میکند و با خوردن سم به زندگی خویش پایان میدهد.
استانه کرمان سرزمین شاه نعمت الله ولی با آسمان بی ابر و بی مه و پر ستاره اش دیار، هوشنگ مرادی کرمانی باقصه های مجیدش و دیار خواجو دیار روح ا...خالقی خالق آهنگ ای ایران ای مرز
و شهرستان عنبرافشان عنبرآباد با نخل های سبز و سر به فلک کشیده اش خاکش دردانه ای را در آغوش می گیرد که تا دیروز بهترین دانش آموز مدرسه ی نمونه بود اما انگار مرگ را به زندگی ترجیح داد و مرا در بهت و حیرت فرو برد .
آقایان مسئول !
بی شک تعریف خودکشی را می دانید .
خودكشی به عنوان یك رفتار، مرگی است كه به دست خود شخص انجام می گیرد. به گفته اشنایدمن : « خودكشی عمل آگاهانه آسیب رساندن به خود است كه می توان آن را یك ناراحتی چند بعدی در انسان نیازمندی دانست كه برای مسئله تعیین شده او این عمل بهترین راه حل تصور می شود » .
بر مبنای تعریف مركز مطالعات انستیتو ملی بهداشت روانی آمریكا، خودكشی تلاشی آگاهانه به منظور خاتمه دادن به زندگی شخص توسط خودش می باشد كه ممكن است این تلاش به اقدام تبدیل گردد یا فقط به شكل احساسی در فرد بماند ؛ این تعریف سه شكل مختلف این پدیده را مطرح می كند : آموزش و پرورش سیاست زده و نظام آموزشی پادگانی پیامدش همین تلخ کامی هاست .
1) خودكشی به اتمام رسیده: به معنی عملی موفق كه منجر به مرگ شود.
2) اقدام به خودكشی: به عملی ناقص گفته می شود كه به مرگ منتهی نگردیده است.
3) افكار و تمایلات خودكشی: فكر و یا تمایل به خودكشی است كه در ذهن فرد وجود دارد ولی به مرحله عمل در نیامده است.
آمارهای سازمان جهانی بهداشت نشان می دهد كه سالیانه حدود چهارصد هزار نفر به دلیل خودكشی موفق جان خود را از دست می دهند. خودكشی در ردیف دهمین علت مرگ و میر برای تمام سنین در بیشتر كشورهای جهان است در حالی كه آمار مرگ میر بیماران خودكشی كرده در بین مردان سه برابر بیشتر از زنان است، ولی زنها چهار برابر بیشتر از مردها اقدام به خودكشی می كنند.
علل خودكشی
در زمینه علل خودكشی طبقه بندی های متعددی وجود دارند ؛ در اینجا به یكی از این طبقهبندیها اشاره میشود :
1) علل آسیب شناختی- روانی شامل بیماریهای جسمی، بیماری های روانی همچون افسردگی.
2) علل اقتصادی شامل بیكاری، مشكلات اقتصادی، اخراج شدن از كار ورشكست شدن و از دست رفتن پایگاه های اجتماعی.
3) علل عاطفی شامل شكست در عشق، از دست رفتن شخص مورد علاقه، مرگ یا بیماری خطرناک یكی از نزدیكان، درگیری ها و اختلالات خانوادگی.
عوامل پیش گیری كننده خودكشی
بر اساس نتایج بررسی های مختلف می توان به برخی از عوامل پیش گویی كننده خودكشی اشاره كرد. بین خصوصیات همراه با خطر بالای خودكشی می توان از سن بالای ۴۵ سال، جنس مذكر، الكلیسم، خشونت و تحریك پذیری، از دست دادن سلامت جسمی، افسردگی و بستری شدن قبلی در بیمارستان روانی نام برد.
با همه ی این احوال این سوال در ذهن مطرح میشود :
آیا همان اندازه از خودکشی، مقاله و...خوانده و یا نوشته اید ؟
آیا هیچ تعریفی از عشق و هنر در زندگی ارائه کرده اید ؟
آیا حس زیباشناسی و زیبابینی دانش آموز را باور دارید ؟
آیا او را به سوی هنر سوق میدهید یا....
چه پیش آمد که به یک باره هنر و عشق به بوته فراموشی سپرده شد ؟
زیبایی از مدارس و از باورهای دانش آموزانمان رخت بر بست و جای خود را به تنش ها و خشونت های پنهان در میان دانش آموزان و افراد جامعه داد ؟ بیشک این آن نظام آموزشی نبود که انتظارش را داشتیم آن هم نظام آموزشی پادگانی !
نظام آموزشی که به نوعی خود را نخبه پرور میداند آن هم با تاسیس مدارس نمونه و شاهد و تیز هوشان و اخیرا غیرانتفاعی ها افسوس که آن قدر از واقعیت ها کناره گرفته ایم و سیاست زده شده ایم و راه را به بیراهه رفته ایم که دیگر سرنوشت دانش آموزانمان برایمان مهم نیست .
جای بسی تاسف است ؛
خوب یاد گرفته ایم روی آسیب ها و بحران ها سرپوش بگذاریم و صورت مساله را پاک کنیم .
آموزش و پرورش سیاست زده و نظام آموزشی پادگانی پیامدش همین تلخ کامی هاست .
امید است روزی مدیران مدبر و هنرمند مشاوران دلسوز سکان دار کشتی تعلیم و تربیت باشند .
امیدوارم این زنگ خطری باشد تا به درس هنر اهمیت ویژه داده شود تا زین پس دانش آموزان کشورم راه و رسم زندگی را بیاموزند تا شما پی به این نکته ببرید جامعه ای پیشرفت میکند که دانش آموزانش در با عشق و هنر و زیباشناسی استعداد های آنان کشف و شکوفا شود نه با نام نظام آموزشی پادگانی .
بی شک اگر بخواهیم می توانیم.
گروه گزارش/
دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش در میزگرد بررسی نقش و کارکردهای نظام معلمی در آموزش و پرورش ایران که 11 اردیبهشت امسال با حضور جمعی از استادان دانشگاهها، صاحبنظران و کارشناسان حوزه تعلیم و تربیت و نمایندگان تشکلهای معلمان برگزار شد به طرح مطالبی در این حوزه پرداخته است . ( این جا )
امانی می گوید :
« موضوع میزگرد امروز در واقع یک موضوع هماندیشی برای تشکیل نظام معلمی است، مباحث این موضوع باید مورد بحث و بررسی کارشناسی قرار بگیرد تا به پختگی برسد و کاری پخته نمیشود جز اینکه خود را در معرض تضارب آرا قرار دهد. آیا هنوز دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش و سایر مقامات و مسئولان به علت و یا دلیل اجرای مصیبت بار آن چه « قانون نظام رتبه بندی معلمان » خوانده می شود ؛ پی نبرده اند ؟
دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش ما در باب نظام کلان معلمی کشور و حالا یکی از مصادیقش نام آن را سازمان نظام معلمی کشور بگذاریم، زیرا در عنوانی که ما برای این نشست انتخاب کرده ایم به نوعی دو پهلو است، نیازمند چنین تضارب آرایی هستیم.
وی با اشاره به اینکه چند بعدی بودن مسئله نظام معلمی کشور اهمیت آن را آشکارتر میکند، گفت: اتفاقاتی که در باب رتبهبندی معلمان در 1.5 سال اخیر رخ داده، نشان میدهد اگر ما نظامی برای معلمان طراحی کرده بودیم و سازمان نظام معلمی داشتیم چه بسا این کار به گونه دیگری پیش میرفت. اما در نقطه مقابل، دیدگاههای کاملا متضادی با این دیدگاه وجود دارد.
آنچه با آن مواجه هستیم یک کارکرد بینالمللی است که در مشابهسازی داخل کشور با اما و اگرهای جدی روبهرو است. گروهی تشکیل نظام معلمی در کشور را با دلایلی که شواهد داخلی و بینالمللی دارد تهدید تلقی میکنند و گروهی دیگر نیز آن را فرصت تلقی میکنند و برای آن شواهد داخلی و بینالمللی ارایه میدهند.
وی با بیان اینکه چند بار موضوع تشکیل نظام معلمی تا مرحله نهایی شدن پیش رفته اما برخلاف بقیه پیشنویسهایی که از کمیسیونهای شورای عالی آموزش و پرورش میآید، مراحل نهایی را برای اجرایی شدن طی نکرده، افزود: به نظر مي رسد مسئولان مربوطه به یک جمعبندی نهایی اطمینانآور برای ایجاد نظام معلمی نرسیده اند. در حالی که این گونه موضوعات و بحث « نهادسازی » در نظام های توسعه یافته ی جهان امری بدیهی و مسلم به شمار می رود اما در کشور توسعه نیافته ی ایران که البته مقامات آن همواره حرف های بزرگی می زنند اما در حوزه ی عمل به گفته ها ، تحرک خاصی مشاهده نمی شود ؛ مصداق همان حکایت « ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم » شده ایم .
شخصا شاهد بودم که دو وزیر مصمم بودند این موضوع را پیگیری و اجرایی کنند، پس از مطالعه متن پیشنویس، نظر مثبتی نسبت به عملیاتی سازی آن داشتند اما پس آن احساس کردند ممکن است از ناحیه اجرای آن، نظام آموزش و پرورش و خودشان آسیب ببینند، لذا فعلا موضوع نظام معلمی مسکوت مانده است.
برخی نقدی به تشکیل نظام معلمی وارد میکنند و میگویند سازمان نظام معلمی برای کشوری که معلمانش کارمند آموزش و پرورش هستند، معنایی ندارد. از همکارانی که پیشنویس نظام معلمی را آماده کرده اند پرسیدم چه تدبیری در باره این انتقاد اندیشیده اید، گفتند این نقد وارد است و ما تدبیر خاصی نداریم.
به گفته امانیطهرانی، بخشي از دلايل توقف کار تشکیل نظام معلمی در آموزش و پرورش ایران به علت مسایل سیاسی است، وزرایی که موجب توقف کار شدند سازمان نظام پزشکی کشور را مدنظر قرارداده و میگفتند سازمان نظام پزشکی کشور تحت تاثیر جناحهای سیاسی کشور به شدت از صدر تا ذیل هر از چندی دچار تغییر میشود . »
در حالی که این گونه موضوعات و بحث « نهادسازی » در نظام های توسعه یافته ی جهان امری بدیهی و مسلم به شمار می رود اما در کشور توسعه نیافته ی ایران که البته مقامات آن همواره حرف های بزرگی می زنند اما در حوزه ی عمل به گفته ها ، تحرک خاصی مشاهده نمی شود ؛ مصداق همان حکایت « ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم » شده ایم .
در بیان این طنز تلخ کافی است که اشاره کنیم که شورای عالی آموزش و پرورش با تاریخچه و پیشینه ای بیش از یک صد سال ، مراسمی در بزرگداشت تاسیس این نهاد مترقی گذاشته و محور عمده سخنان و بحث های مدعوین این نشست حول اهمیت تعلیم و تربیت در جامعه و نیز جایگاه نهاد شورای عالی آموزش و پرورش می چرخد . ( این جا )
آیا تاکنون این پرسش را به جد مطرح کرده ایم که به کجا می رویم و در کجا ایستاده ایم ؟
آیا برای حل مشکلات و چالش ها برنامه و اراده ای هست ؟
( کارگروه سازمان نظام معلمی در زمان وزارت دانش آشتیانی )
پرسش « صدای معلم » آن است که هنوز دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش و سایر مقامات و مسئولان به علت و یا دلیل اجرای مصیبت بار آن چه « قانون نظام رتبه بندی معلمان » خوانده می شود ؛ پی نبرده اند ؟
بارها « صدای معلم » از وضعیت « هیات های ممیزه » وزارت آموزش و پرورش پرسش کرده و بزرگ ترین مشکل رتبه بندی معلمان را « فقدان شفافیت » هم در مرحله تعریف سنجه ها و معیارها و مهم تر از آن نهاد ارزیاب آن ، ارزیابی کرده است .
آیا دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش که بر حسب قانون این شورا باید حافظ و حامی مصوبات این شورا بوده و مکانیسم نظارت دقیق ، جامع و متقن بر مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش را طراحی و اجرا نماید ؛ در جریان بحث های کار گروه تخصصی تدوین پیش نویس سازمان نظام معلمی در زمان وزارت آقای دانش آشتیانی نیست ؟ و این که وزیر وقت آموزش و پرورش آن را برای « قانون شدن » به مجلس وقت آن زمان ارسال کرده است ؟
آیا آقای امانی هنوز نمی داند که طرح تشکیل سازمان نظام معلمی درمجلس دهم مطرح گردیده و متاسفانه ناتمام مانده است و فعالیت اصلی و عمده افرادی در مقام دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش می باید به نهایی شدن این مهم و قانون شدن آن معطوف گردد ؟
آیا دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش هنوز نمی داند که میرحمایت میرزاده سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس دهم در گفت و گو با صدای معلم اعلان می کند که سازمان نظام معلمی در لایحه برنامه ششم توسعه گنجانده شده است . ( این جا )
این همه ابهام گویی و اتخاذ مواضع دو پهلو محافظه کارانه در زمانی که اعتماد عمومی به حداقل رسیده و صف و بدنه آموزش و پرورش ( معلمان ) اعتمادی به ستاد نشینان ندارد از چه ناشی می شود ؟
آیا دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش نمی خواهد با مخاطبان صداقت پیشه نماید ؟