وقتي ديدند کسي به حرفشان توجه نميکند، رفتند/ در دو سال اخير، اين دهمين بار است که اينجا تجمع ميکنيم/ يکي از مواد قانون خدمات کشوري، دولت را موظف کرده هر سال براساس نرخ تورم، حقوق شاغلان و بازنشستگان را افزايش دهد اما بااينحال، در فاصله سالهاي 86 تا 93 اين کار انجام نشده است/ بحث همسانسازي مستمري بازنشستگان فرهنگي مورد ديگري بود که در زمره مطالبات چند سال اخير فرهنگيان قرار دارد/ بعد از رفتوآمدهاي مکرر به مجلس و گفتوگو با مسئولان دولتي و اعتراضاتي که از سوي بازنشستگان فرهنگي صورت گرفت، رقم هزار ميليارد تومان به چهار هزار و 500 ميليارد تومان رسيد که قرار است از سال 96 در برنامه پنجساله اجرا شود/ از آن پنج سال سخن ميگويند که قرار است همسانسازي بهتدريج انجام شود، درحاليکه چشم هزاران بازنشسته به گذران امروزشان دوخته شده و معلوم نيست فردا چه در انتظارشان باشد...
به تنگ آمده، حقوقش زیر خط فقر است و هر چه خود و همکارانش به کمی میزان دریافتی اعتراض میکنند، کسی ترتیب اثر نمیدهد، فکرش مشغول و نگران آینده خود و فرزندانش است/ گفت همان آقا که به شما گفت راننده آژانس هستم، قبل از اینکه حرفی بزنم، ادامه داد؛ دبیر است، دبیر!/ آیا آموزش و پرورش به عنوان متولی آموزشی کشور شرایط لازم را برای کلاسی توام با مهر و محبت فراهم کرده است/ مگر کلاسی با تراکم استاندارد دانشآموز در اختیار معلم بوده است/ مگر نه اینکه معلم امکان ایجاد جو مناسب و صمیمی و فضای راحت در کلاس را به علت کلاسهای 40 و 50 نفره از دست داده است/ در سیستم آموزشی ما معلم برای کنترل کلاس پر جمعیت، به ناچار آرامش و مهربانی را فراموش میکند. تبدیل به شخصی سخت گیر، مستبد و خود رای میشود/ در برخورد با معلمی که دیوارش از همه دیوارها کوتاه تر است کوتاهی نمیشود و سختترین تنبیهات در انتظار اوست/ سهمی برای مسئولین در چنین رخدادهایی قائل نمیشویم و معلم باز هم به تنهایی با مساله روبه رو میشود
گروه بازنشستگان/
امروز ساعت ۱۰ صبح سهشنبه سوم اسفند تعدادی از معلمان بازنشسته با خواستههای صنفی خود مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند.
سه خواسته اصلی معلمان بازنشسته این بود :
" همسان سازی حقوق، بیمه کارآمد، و پیگیری مطالبات عقب افتاده"
در تجمع امروز تعدادی از معلمان بازنشسته از شهرستان ها نیز شرکت داشتند.
پایان پیام/
گروه گزارش/
« رسالت آموزش و پرورش و تشکل های مدنی » عنوان نشستی است که با شرکت فرهنگیان و اعضاء تشکل های معلمی و با میزبانی انجمن اسلامی معلمان منطقه 5 تهران در دبیرستان غیردولتی اندیشه جاوبد برگزار گردید .
این گزارش مشروح در سه بخش تقدیم شما می شود.
این مهمان ناخوانده ، خاک را نه تنها بر شهرها که بر قلب ها می پاشد/ مردم خوزستان و استان های مجاور ، سالهاست آلودگی چندین برابر حد مجاز را تحمل کرده و نجیبانه زندگی می کنند/ در مجموع از حرف فراتر نرفته ایم/ هیچ تصمیمی که در عمل به کاهش این بحران بیانجامد ، صورت نگرفته است/ اختلال در برنامه ریزی درسی معلمان ، ایجاد سستی و رکود در دانش آموزان و افت تحصیلی ، بخشی از لطماتی است که بر پیکره ی آموزش وارد می شود/ این وضعیت ثروتمندترین استان ایران است/ این بحران زیست محیطی علاوه بر خوزستان به استان های ایلام و کرمانشاه نیز رسیده است . ساکنان این سه استان در شرایط غیراستاندارد نفس می کشند/ در شرایطی که در کشور ما بودجه های کلانی به موسسات فرهنگی غیر دولتی تعلق می گیرد ، در حالی که برای آبادانی اماکن زیارتی کشور همسایه ، هزینه های هنگفتی خرج می کنیم ، در حالی که بازسازی حلب را یک اولویت برای خود می دانیم ، چگونه است که برای نجات هم میهنان خود در این شرایط بحرانی ، گامی برنمی داریم/ مردم استان خوزستان به جای تعطیلی ، هوا برای نفس کشیدن می خواهند/ دلایل عدم توجه به حل این بحران هر چه باشد ، از عدم برنامه ریزی و عدم مسئولیت پذیری حکایت دارد/ صدا و سیمای ملی ، هیچ اشاره ای به تجمع اعتراض آمیز مردم اهواز در روزهای غبارآلود و تاریک نکرد/ اکنون خوزستان هم پلاسکوی دیگری است . پلاسکویی که با ذخائر نفتی ، با منابع کشاورزی و زمین های حاصل خیز خود ، چرخ اقتصادی این کشور را می گرداند / نگذاریم پلاسکوی خوزستان هم فرو بریزد . صبوری و مظلومیت این مردم هم حدی دارد ....
سیاستهای کلی را کنار هم گذاشتیم و به سمت قانونگذاری پیش رفتیم، زیرا دریافتیم که دولت باید جلوی بیعدالتی را بگیرد/ در کشور گروهی هستند که تحت پوشش کمیته امداد یا بهزیستی هستند و سقف حقوق دریافتی شان از این مراکز 80 هزار تومان است/ در نظر داریم، تا پایان برنامه پنج ساله اختلاف حقوق این سطح را به کمتر از 10 درصد برسانیم/ متأسفانه در حرکت به سمتی هستیم که برخی میگویند، اگر 70 میلیون تومان حقوق میگیریم، حقمان است و اگر ندهید میرویم که این اشرافیگری است/ این 14 برابر همه چیز را شامل میشود و مدیران دریافتی دیگری جز این نخواهند داشت و حتی همین مبلغ را باید از طریق فیش حقوقی دریافت کنند، در غیر این صورت از یک تا دو سال حبس برایشان تعریف میشود/ سال 85، با گران کردن حاملهای انرژی 87 هزار میلیارد تومان درآمد کسب شد که قرار بود، از آن میزان 50 درصد به مردم ، 30 درصد به تولید و 20 درصد به دولت تخصیص یابد، اما جالب این است که سهمی به دولت و تولید نرسید و این رقم به خزانه هم وارد نشد
( برداشت از این نمایش برای هرگونه اجراء صحنه ای و تصویری بدون اجازه نویسنده بلامانع است )
پرده اول
کاریکاتوریست1: یه چیزی زدم توپ !
کاریکاتوریست 2: چه چیزی ؟
کاریکاتوریست 1: بیا و ببین ، معلمان مدرسه را دست انداختم !
کاریکاتورست 2: خوب این که توپ نیست ، تصویرقلی پسرته !
کاریکاتوریست 1: آره این قلیه و اون مادرشه
کاریکاتوریست 2: این کجاش توپه ؟
کاریکاتوریست 1: ها نمی دونی دیگه ! میگم توپه یعنی مثل توپ صدا می کنه !
کاریکاتوریست 2: چی ! ببینم ناقلا چقدر گرفتی برای این توپ ؟
کاریکاتوریست 1: حالا گرفتم ! مگه به تو ربطی داره ؟ زیاد نیست همین که اسمم سرزبونا بیوفته ها خوشحالم
کاریکاتوریست 2: اسمت ،نامرد عکس زن و بچه ات رو رو کردی که اسمت بیافته روی زبون مردم ! عجب آدم نافرمی هستی تو دیگه ! برو توبه کن
کاریکاتوریست 1: تو نمی فهمی ، من با این کار نرخم بالاتر میره ، بگم بگمه دیگه !
کاریکاتوریست 2: من نفهمیدم تو دنبال چی هستی و به چه قیمتی ! من رفتم
کاریکاتوریست 1: فردا خواهید دید شهرت منو هورا هورا
پرده دوم
(دفتر کار روزنامه قانون)
کاریکاتوریست 1: آقای سردبیر این هم آخرین مدل کارم
سردبیر: چه کارتونی آماده کردی برای روزنامه ما
کاریکاتوریست 1: یه سوگلی برای معلمان
سردبیر: معلمان ؟ ببینم
کاریکاتوریست 1: بفرما آقای رئیس
سردبیر: خوبه ، لااقل تیراژ روزنامه رو بالا می بره ، می دهم برای درجش فوری اقدام کنند
کاریکاتوریست 1: خیلی ممنونم
پرده سوم
(در راه مدرسه)
سهراب پسر کاریکاتوریست : (به دوستش) ها مجید این کاریکاتور رودیدی ؟
مجید : نه ندیدم بیارجلو ببینم
سهراب : پدرم کارکرد ، خوبه مگه نه ؟
مجید : عالیه ، آخ جون یافتم ، یافتم ! پسر تو محشری
سهراب : چی رو یافتی چرا ذوق کردی مجید ؟
مجید : از این به بعد هر وقت معلم از ما تکلیف و درس خواست و یا قرار شد ما را در شلوغ کاری چپ نگاه کنه اینو نشونش می دهیم
سهراب : یعنی تهدید ؟
مجید : تهدید نه نه ، آره یه جورایی تهدید
سهراب : بزن قدش ببینم ، مجید ، حالا سیگارت رو آوردی ؟
مجید : آره ( این طرف و آن طرف را می پاید و از جیبش بسته را بیرون می آورد ) ایناهاش
مجید و سهراب (هر دو) : هورا هورا ، درام درام ، درام دریم ، امروز کلاس چه شود کلاس، آخ کریم دارم برات ، نمره بیست می گیری و مارو محل نمی گذاری داریم برات ، بریم که دیر شد
پرده چهارم
(کلاس درس ، معلم پای تخته مشغول نوشتن است و بچه ها حسابی سرگرم نوشتن و گوش دادن هستند)
مجید : (به سهراب با اشاره ) : حاضری ؟ فقط با هم اوکی؟ یکی چپ ، یکی راست ، آماده سه دو یک (مجید و سهراب با هم در یک لحظه سیگارت را در کلاس رها می کنند ، پرتاب ، صدا ، انفجار)
(کلاس با صدای سیگارت به هم می ریزد یکی از بچه ها که سابقه صرع داشته نقش زمین می شود)
(معلم پای تخته برمی گردد ، یقه چه کسی را بگیرد مکث می کند ، بچه های مشاهده کننده از ترس تهدید به زد خورد در خارج از مدرسه توسط سهراب و مجید جنب نمی خورند ، مجرم مشخص نیست ، معلم مبصر را به سوی دفتر و به دنبال مدیر می فرستد در همین لحظه زنگ می خورد)
پرده پنجم
(کاریکاتوریست دیگری در روزنامه ای به نام « بی قانون » کارتونی را به تصویر می کشد که بچه های کلاس دستاشان روزنامه « قانون » است و معلم را تهدید می کنند که اگر به شیطنت و تنبلی شان واکنش نشان بدهد او را کاریکاتور خواهند کرد)
پرده ششم
ده سال بعد
(سهراب سرکوچه با مجید در حال پخش مواد توسط نیروی انتظامی دستگیر می شود)
پرده هفتم
(محل کلانتری منطقه ، کاریکاتوریست 1 به کلانتری می آید، افسر نگهبان ماجرای جرم پسرش را تفهیم می کند ، پدر مستاصل است شوکه شده و غش می کند به بیمارستان منتقل می شود)
پرده هشتم
ده روز بعد
(کاریکاتوریست روی تخت بیمارستان و دکترفوق تخصص بالای سرش و احوال بیمار را می پرسد و پس از معاینه علت سکته قلبی را فشارعصبی ناگهانی عنوان می کند اما یک لحظه به اسم بیمار خیره می شود از ایشان سئوال می کند)
دکتر: شغل شما چیست ؟
کاریکاتوریست 1: کاریکاتوریست
(دکتر نسخه می نویسد و دستور مرخص شدن بیمار را صادر می کند ، می خواهد برود بیمار دستش را می گیرد و می گوید)
کاریکاتوریست 1: دکتر فامیلی شما چقدر برایم آشناست شما با معلم ... نسبتی دارید ؟
دکتر : آره ایشان پدر من هستند
کاریکاتوریست 1: (شرمنده می شود و اشک می ریزد و ناله می کند و می گوید:) کاریکاتور آن روزهای من در روزنامه و رفتار زشت من نسبت به معلم ، فرزندم را مواد فروش کرده است . او گستاخ شد و روز به روز ناهنجاری رفتاریاش زیاد می شد ، آن روز معلم به من هشدار می داد اما من می خندیدم و درد درآمد و شهرت داشتم اکنون پشیمانم و می فهمم معلم چه می گفت ، حیف که پشیمانی سودی ندارد ؛ من پسرم و دوستانش رو بدبخت کردم ! هرزه پرانی و جلف اندیشی من روزگار خوبی را برایم به ارمغان نیاورد . پرده بسته می شود .
رونوشت : روزنامه قانون و اعتماد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید