تجربه بشر ثابت کرده است که پيشرفت اقتصادي لازمه ي « هژموني سياسي » است .
1. امتياز وتو در شوراي امنيت سازمان ملل متحد :
جنگ دوم جهاني همانندˏ جنگ اول جهاني براي تقسيم مجدد جهان و مستعمرات آن بين ابرقدرت ها شکل گرفت که بازنده اصلي آن مستمرات و ملت هاي جهان سوم بودند.
ارتش آلمان نازي ، آتش جنگ خانمان سوز را از لهستان تا ديواره هاي مسکو گسترش داد . بمب افکن هاي ايلات متحده آمريکا در ششم و هشتم اوت 1945 در چند ثانيه بيش از 200 هزار نفر را در هيروشيما و ناکازاکي نابود کردند که اثرات مخرب آن هنوز پس از 80 سال باقي است . اين ننگ بشري در تاريخ پر از فراز و نشيب جهان ثبت گرديد .
خط مقدم جبهه نبرد جهاني به سمت مسکو هدايت شد و نبرد در پشت دروازه هاي استالينگراد متوقف شد و بيشترين خسارت جاني و مالي و ويراني را شرقي ها تجربه کردند .
زير ساخت هاي صنعتي و ... کشور هاي درگير جنگ از جمله بريتانيا ، آلمان، ژاپن و...به خصوص شوروي و اروپاي شرقي ، صدمات جبران ناپذير خورد .قابل ذکر است که ايالات متحده آمريکا که اولأ ديرتر از همه وارد جنگ شد ، ثانيأ از جبهه هاي نبرد خونين دور بود و کمترين خسارت را تجربه کرده بود هژموني جهاني را از بريتانيا گرفت .
در سال 2010 بريتانيا داراي توليد ناخالص داخلي برابر 565 / 258 / 2 ميليون دلار آمريکا مي باشد که حدود 6.5 برابر کمتر از ايلات متحده مي باشد .پنج کشور پيروز در جنگ ويرانگرˏ دوم جهاني پس از اتمام اين بلاي خانمان سوز براي خود امتياز وتو را برگزيدند و کشور هاي شکست خورده را هم محروم از ارتش و نيروهاي تسليحاتي نمودند .
تجربه نشان داده است که کشور هاي شکست خورده آلمان ، ژاپن ، ايتاليا و... در سايه رشد اقتصادي شکاف بين خود و کشور هاي فاتح را محو کردند .
آلمان شکست خورده در جنگ دوم جهاني در کنار پنج کشور فاتح و داراي امتياز وتو ، براي مذاکره با جمهوري اسلامي ايران در رابطه با حق قانوني ايران به منظور بهروري صلح آميز از انرژي هسته گروه 5+1 را تشکيل دادند .
2. تعريف توليد ناخالص داخلي :
توليد ناخالص داخلي يا توليد ناخالص ملي از شاخص هاي اقتصادي هستند که اقتصاد کشورهاي مختلف را مورد بررسي و مقايسه قرار مي دهد . توليد ناخالص ملي با توليد ناخالص داخلي تفاوت هاي اندکي دارند . " تولید ناخالص داخلی یا GDP یکی از مقیاسهای اندازه گیری در اقتصاد است. تولید ناخالص داخلی در برگیرنده ارزش مجموع کالاها و خدماتی است که طی یک دوران معین، معمولاً یک سال، در یک کشور تولید میشود. " (1)
" در این تعریف منظور از کالاها و خدمات نهایی، کالا و خدماتی است که در انتهای زنجیر تولید قرار گرفتهاند و خود آنها برای تولید و خدمات دیگر خریداری نمیشوند. " (1)
صندوق بين المللي پول در سال 2010 فهرست کشور ها بر پايه توليد ناخالص داخلي به شرح ذيل اعلام نموده است . ( اعداد بر حسب ميليون بر پايه دلار آمريکا مي باشد . ) (1)
" کل جهان 429 / 963 / 61
اتحاديه اروپا مقام اول با 896 / 106 / 16
ايالات متحده آمريکا مقام دوم 184 / 624 / 14
چين مقام سوم ،ژاپن مقام چهارم ، آلمان مقام پنجم ،فرانسه مقام ششم ، بريتانيا مقام هفتم ، ايتاليا مقام هشتم ، برزيل مقام نهم و ...
هند مقام يازدهم 020 / 430 / 1
کره جنوبي مقام پانزدهم 256 / 986
ترکيه مقام هفدهم 051 / 729
اندونزي مقام هيجدهم 059 / 695
عربستان صعودي مقام بيست وسوم 440 / 434
آفريقاي جنوبي مقام بيست و هفتم 414 / 354
آرژانتين مقام بيست وهشتم015 / 351 " (1)
3. بررسي اقتصاد آلمان پس از جنگ دوم جهاني : (2)
" اقتصاد آلمان پس از جنگ جهانی دوم به وضع بسیار وحشتناکی دچار شده بود. جنگ به همراه سیاست زمین سوخته هیتلر ۲۰درصد از کل ساختمانهای مسکونی این کشور را نابود کرده بود. تولید سرانه غذا در سال ۱۹۴۷ به تنها ۵۱درصد مقدار آن در سال ۱۹۳۸ کاهش یافته بود ، همچنین تولیدات صنعتی در سال ۱۹۴۷ تنها برابر یک سوم میزان آن در ۱۹۳۸ بود. علاوه بر آن درصد زیادی از مردان آلمانی که در سن کار قرار داشتند، کشته شده بودند. هرچند که قیمتها تحت کنترل بود و تقریباً نرخ تورم زیر ۳۰ درصد وجود داشت . کنترل قیمت کالاهای غذایی باعث گردید که کمبود چنان شدید شود که برخی مردم شروع به کاشت محصولات غذایی برای خود کردند و دیگران در آخر هفتهها پیاده به نواحی روستایی میرفتند تا در آنجا به مبادله کالاهای خود با محصولات غذایی بپردازند. اما چه چیزی این پدیده موسوم به معجزه را به وجود آورد؟..." (2)
شرایط اقتصادي آلمان قبل از معجزه اقتصادی
" در سال ۱۹۴۸ دوازده سال بود که مردم آلمان تحت کنترلهای قیمتی زندگی میکردند و نیز نه سال بود که از زمان آغاز جیره بندی غذا میگذشت در زمان جنگ، نازیها کسانی را که آشکارا از کنترلهای قیمتی تخطی میکردند به اعدام محکوم مینمودند ؛ در نوامبر ۱۹۴۵ مرجع کنترل متفقین (Allied Control Authority) که توسط دولتهای آمریکا، بریتانیا، فرانسه و اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شده بود، با حفظ کنترلهای قیمتی و جیره بندی که از سوی هیتلر و گورینگ وضع شده بودند موافقت کرد. آنها همچنین مانند نازیها در صورت نیاز، منابع (از جمله نیروی کار) را تحت کنترل خود میگرفتند. حجم پول موجود در اقتصاد آلمان (سکه و اسکناس به علاوه سپردههای دیداری) در ۱۹۴۷ پنج برابر میزان آن در ۱۹۳۶ بود ... " (2)
" ... پس از ۱۹۴۸ رشد تولید با فراز و نشیبهایی ادامه پیدا کرد. در ۱۹۵۸ نرخ سالانه تولید صنعتی بیش از ۴برابر مقدار آن در شش ماه پیش از تغییرات اقتصادي در ۱۹۴۸ بود. همچنین تولید سرانه صنعتی بیش از ۳برابر افزایش یافته بود. " (2)
در سال 2010 آلمان داراي توليد ناخالص داخلي برابر 898 / 305 / 3 ميليون دلار آمريکا مي باشد ." (1) که حدود 4,4 برابر کمتر از ايلات متحده مي باشد . توليد ناخالص داخلي آلمان در سال 2010 حدود 5,1برابر بيشتر از بريتانيا مي باشد .
4. پيشرفت اقتصادي جمهوري اسلامي ايران براساس سند چشم انداز :
کشور عزيزمان ، جمهوري اسلامي ايران با توليد ناخالص داخلي 901 / 337 ميليون دلار در مقام 29 قرار دارد .
يکي از اهداف و افق هاي جمهوري اسلامي ايران ، در سال 1404( ده سال آينده ) براساس سند چشم انداز ، دست يابي به جايگاه اول اقتصادي ، علمي و فن آوري در سطح منطقه ي آسياي جنوب غربي ( شامل آسياي ميانه ، قفقاز، خاور ميانه و کشور هاي همسايه ) مي باشد .(3)
طبق نقشه راه اين سند ، اقتصاد جمهوري اسلامي ايران بايد از کشور هاي همسايه (مثلأ ترکيه که توليد ناخالص داخلي آن در سال 2010حدود 2.2 برابر از ما بيشتر بوده است .) طي ده سال آينده پيشي بگيرد که اين مهم بدون برنامه ريزي مسئولان ، نقد منصفانه کارشناسان ، صاحب نظران ، تشکل هاي مدني ، فرهيختگان و آحاد ملت امکان پذير نيست .
اگر اقتصاددانانˏ آلمان شکست خورده و ويران شده در جنگ دوم جهاني با همراهي ملت خود توانستند طي ده سال نرخ سالانه تولید صنعتی خود را بیش از ۴برابر افزايش دهند ، اقتصاد جمهوري اسلامي ايرانˏ توانمند نيز قطعأ با برنامه ريزي اقتصاد دانان و تلاش مردم در سال 1404 سربلند مي باشد . هرچند که از درآمد هاي ارزي افسانه اي دهه گذشته به خوبي بهره برداري نکرديم .
5. اقتصاد ايران ، به دلايل ساختاري ، نهادي با کاستي هاي مزمن روبه روست ، لذا به توليد کم توجه يا بي توجه شده است :
" در سايه ناديده گرفتن کاستي هاي مزمن ، ساختاري و نهادي در اقتصاد ايران ، در يک فاصله کوتاه از اواسط سال 1391 تا اواسط 1392 قيمت ارز حدود سه برابر افزايش يافت که اين افزايش در آن دوران منطق اقتصادي خاصي نداشت ...تمام اين افزايش قيمت عليه بخش هاي مولد و منافع عامه مردم و رفاه عمومي کار مي کرد . وقتي آقاي روحاني به رياست دولت يازدهم انتخاب شد . واکنش مردم نسبت به اين تغيير تصحيح انتظارات عقلايي بود . "(4)
متأسفانه دولت يازدهم از فرصت پديد آمده که بايد در بزنگاه ، انتخاب درستˏ راهبردي داشته باشد ، بهرمند نشد و به نفع بخش هاي مولد عمل نکرد و پرداخت نقدي يارانه ها چون گذشته ادامه يافت .
از دولت تدبير و اميد انتظار مي رفت که در ابتداي قبول مسئوليت خود طبق نظر کارشناسان اقتصادي معضل پرداخت نقدي يارانه ها را با راي زني با مجلس محترم شوراي اسلامي حل مي کرد . متأسفانه دولت بي تدبيري نمود ، راه حل غلط و بي نتيجه خود اظهاري را که پيشنهاد مجلس محترم بود را اجرا نمود.
هرچند دولت با آرامش ، اين طرح را در سراسر کشور اجرا کرد ، ولي به دليل آنکه محتوي اين طرح پر چالش بود، به سرعت با جوسازي ناکام ماند . لذا تاکنون دولت با پرداخت نقدي يارانه ها جامعه را از اهداف اصلي هدفمندي يارانه ها دور نگاه داشته است .
" نکته اول توجه به مصالح بخش هاي مولد در برابر غير مولد است .
نکته دوم که بايد مورد توجه دولت قرار بگيرد ، پاي بندي عملي به برنامه محوري است ، به اين معنا که دولت با نشان دادن بلوغ فکري بپذيرد آن چيزي که قدرت چانه زني کشور را در مذاکرات ( سه ماه پيش رو ) افزايش مي دهد و بقاي کشور را تضمين و امنيت ملي کشور را حفظ مي کند ، از جنبه اقتصادي بنيه توليد ملي است . " (4)
" در تأثير گذاري تفاهم هسته اي بر بخش هاي مختلف اقتصادي ترديدي نيست ، اما اگر بخواهيم بخش توليد را نشانه برويم اين گونه نيست که به فاصله شش ماه بعد از برداشته شدن تحريم ها مشکل توليد ناخالص ملي ، مشکل جذب سرمايه درتوليد يا مشکل اشتغال حل شود ، چرا که برخي موانع قبل از موضوع هسته اي و تحريم ها هم متوجه توليد بوده است .
پور فلاح ( رئيس کميسيون صنايع اتاق بازرگاني ايران ) تصريح کرد :
برخي تجزيه و تحليل ها نشانگر آن است که حداکثر 30% وضعيت و مشکلات موجود در بخش هاي صنعت ، معدن و کشاورزي ناشي از تحريم ها و 70% ديگر به برنامه ريزي ها مربوط بوده است . " (5) " ... قويأ به دولت محترم توصيه و تأکيد مي شود از هم اکنون براي سنت ، سنت دلار هاي آزاد شده پس از توافق ، برنامه ريزي نمايد در غير اين صورت اشتهاي سيري ناپذير رانت جويان و خصلت روز مرگي غير متعارفي که دولت قبلي براي اين دولت به ارث گذاشته است . باعث مي شود تا منابع آزاد شده خرج شود ، بدون آن که کوچکترين دستاوردي براي جامعه و بخش توليد داشته باشد . " (6)
" کار اصلي دولت به صورت فشرده تر و طاقت فرساتر از مذاکرات هسته اي ، در عرصه اصلاح اين ساختارهاي کژ کارکردˏ نهادي از همين امروز بايد کليد بخورد . اين بدين معناست که شفاف سازي فرآيندهاي تصميم گيري و تخصيص منابع ، طراحي يک برنامه ملي مبارزه با فساد بر محور پيشگيري و بازآرايي ساختارˏ نهادي بر محور اقتضائات بخش هاي مولد است را مهيا کند . " (4)
" تا وقتي ساختار نهادي عليه توليد و به نفع غيرمولد ها سازمان يافته است ، ورود سرمايه خارجي به کشور هيچ اثر مثبتي بر عدم توسعه يافتگي نخواهد داشت . " (6) تجربه دولت هاي نهم و دهم گوياي اين مطلب است .
" دولت ( يازدهم ) بايد توجه کند که در دوره هشت ساله احمدي نژاد در مجموع از محل صادرات نفت ، گاز و صادرات غير نفتي چيزي بالغ بر هزار ميليارد دلار به اين اقتصاد تزريق شد اما برآيند اين حجم بي سابقه دلار اين بود که شاخص فلاکت در ماه هاي پاياني دولت دهم دو برابر ماهاي آغازين آن شد .
گمان نکنيد که برخورد احساسي و هيجاني بدون برنامه با دلار هاي آزاده شده و سرمايه خارجي جذب شده ، نجات دهنده ايران است ، بلکه نجات ايران در گرو اصلاح ساختار نهادي بر محور مصالح عامه مردم و بخش هاي مولد خواهد بود . " (4)
" يکي از خطاهاي اصلي دولت حاضر از زمان روي کار آمدن تا امروز اين است که حتي يک کلمه در زمينه اهتمام آنها براي تصحيح نگرش هاي نادرست دوره احمدي نژاد چيزي نشنيده ايم و اين يک خطاي استراتژيک دولت از آغاز روي کار آمدن تا به امروز بوده است . " (4)
" واقعيت اين است که غير مولدها و رانت جوياني که در دوره هشت ساله احمدي نژاد تقويت شده اند و اکنون از قدرتˏ جريان سازي گسترده اي نيز برخوردارند يقينأ در برابر اقدامات توسعه گرا ، دور انديشانه و راهبردي دولت مقاومت خواند کرد . " (4)
6. مشکلات اساسي توليد ربطي به تحريم ندارد :
" توليد ما يک قسمت از اقتصاد است و مي توان گفت که يکي از مهم ترين بخش هاي در اقتصاد هر کشور است . ...اگر بيانيه مطبوعاتي به توافق نامه تبديل شود و به اجرا در بيايد قطعأ براي همه بخش هاي اقتصادي از جمله بخش توليد ظرفيت هاي ايجاد خواهد شد ، ...به جرأت مي توان گفت که شايد لغو تحريم ها تنها 30% از مسائل ما را در زمينه توليد رفع کند و مابقي مربوط به مديريت کلان و نظام برنامه ريزي و اجراي ماست . ما بايد سياست ها را به گونه اي اجرا کنيم که بتوانيم از اين شرايط به نحو احسن بهره برداري کنيم و همچنين رعايت انضباط اقتصادي نيز در اين حوزه از مهم تري عوامل است . اينکه ما فکر کنيم با حل مسائل مربوط به روابط و تعاملات بين المللي ، همه مسائل توليد حل مي شود اين گونه نيست . ... خود رئيس جمهور به عوامل ذيربط دستور داده تا موانع توليد را بررسي کنند . در اين زمينه يکي از راهکارهايي که وجود دارد و دولت به دنبال آن است لايحه رفع موانع توليد است که بايد به طور جدي پيگيري شود و در اسرع وقت عملياتي شود ، چون تمام مسائل توليد در آن لايحه ديده شده است و از اين نظر يک سند جامع براي شناساي گره گاه هاي توليدي ماست . ...اين لايحه مسائلي را از قبيل : حوزه بانکي ، بوروکراسي اداري ، تصميم سازي هاي سياسي ، ثبات اقتصادي و بسياري ديگر از عوامل تأثير گذار را درخود جاي داده است . بايد توجه کرد که حتي در صورت برداشته شدن تحريم ها عوامل و علل مختلف داخلي ديگري وجود دارند که تا اين مسائل حل نشوند ، مشکلات توليد نيز همچنان ادامه دارند . مشکلات ما آن گونه که بايد و شايد حل نميشود و بخش توليد ما کماکان از اين شرايط فعلي فاصله زيادي نخواهد گرفت . " (7)
اميد است تدبيرˏ دولت يازدهم درزمينه رفع موانع توليد که يک وظيفه مهم و اساسي دولت تدبير و اميد است مانند حذف پرداخت يارانه هاي نقدي ، شامل بي تدبيري نشود .
نا گفته نماند که همه آحاد ملت ، کارشناسان ،صاحب نظران ، اقتصاد دانان ، فرهيختگان ، تشکل هاي مدني ، اصحاب رسانه و ... در اجراي اين مهم و همراه و هميار دولت مي باشند .
اميد است دولت تدبير و اميد با برداشتن اين گام مهم به افتخارات خود بيفزايد و برنامه اي تدارک ببيند که بر خلاف دولت هاي نهم ودهم ، جمهوري اسلامي ايران را در سال1404 به اهداف والايˏ سند چشم انداز برساند .
منابع :
(1) دانشنامه آزاد ويکي پديا
(2) دانشنامه آزاد ويکي پديا با تفييرات اندک
(3) ) چشم انداز جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 هجری شمسی
(4) وقت اصلاحات نهادي است ، فرشاد مومني ،روزنامه شرق شنبه 15 فروردين 1394 شماره 2266
(5) تأثير 40% لغو تحريم ها برصنعت ، پور فلاح رئيس کميسيون صنايع اتاق بازرگاني ايران ، روزنامه شرق يکشنبه 16 فروردين 1394 شماره 2267
(6) وقت اصلاحات نهادي است ، فرشاد مومني ،روزنامه شرق شنبه 15 فروردين 1394 شماره 2266 با برخي تغييرات جزئي
(7) مشکلات اساسي توليد ربطي به تحريم ندارد ، يحيي آل اسحاق عضو اتاق بازرگاني ، روزنامه آرمان سه شنبه 18 فروردين 1394 شماره 2723
در حال حاضر با معرفی فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی برای تدریس ( TICE ) در مدرسه ، امکان دارد تا ماهیت حرفه ی آموزگاری به طور کامل دچار دگرگونی شود. آیا معلمان در دنیای آموزشی فردا تنها نقش آموزش دهنده ی نحوه ی استفاده از ابزار دیجیتال به دانش آموزان را بر عهده خواهند داشت؟
فبین سن ژرمن ( Fabienne Saint-Germain ) ، معلم تاریخ و جغرافیا در مدرسه ی ژان مولن (Jean-Moulin ) در سن پول له د (Saint-Paul-lès-Dax ) در این زمینه می گوید:
« زمانی که 5 سال پیش برای اولین بار وارد کلاس درس شدم و دیدم که 30 دانش آموز سر کلاس درس به صفحه های لپ تاپ های خود خیره شده اند ، اعتراف می کنم که در ابتدا کمی حیرت کردم؛ با خودم گفتم که آن ها اصلا دیگر به من نگاه نخواهند کرد و مجبورم برای تدریس از شیوه ی دیگری بهره ببرم ! پس از مدتی اما توانستم خودم را با شرایط تطبیق دهم. برای مثال به دانش آموزان می گفتم که هر گاه من صحبت می کنم حتما لپ تاپ های خود را ببندند. بیشتر در کلاس راه می رفتم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که اگر فناوری های جدید در کلاس درس به کار گرفته شود ، تمرکز دانش آموزان افزایش می یابد ، گروه های دانش آموزی بیشتر فعالیت می کنند و هر کس هر کاری دارد با من مطرح می کند ، مساله ای که سبب می شود اقتدار من در کلاس افزایش پیدا کند.» ما در حال بررسی شرایط مدرسه ی لاند ( Landes ) هستیم ، جایی که تمامی دانش آموزان سال سوم و چهارم راهنمایی ( 13-15 سال) از سال 2001 به بعد از مدرسه لپ تاپ دریافت کرده اند و هر روز علاوه بر استفاده در مدرسه ، آن را همراه خود به خانه می برند. مشاهده ها و تجربه های معلمان این مدرسه در قلب بحثی داغ و فراگیر در فرانسه مبنی بر استفاده یا عدم استفاده از فناوری های جدید برای آموزش قرار دارد.
جدال موافقان و مخالفان
آیا از فن آوری های جدید می توان برای دگرگونی کامل آموزش بهره برد و یا خیر ، استفاده از آن ها باید در حد ابزار کمکی ساده ای بماند؟ جالب است بدانید که این مساله در نظام آموزش و پرورش فرانسه برای اولین بار در سال 1986 مطرح شد و هنوز هم علی رغم بحث های فراوان ، توافقی بر سر آن حاصل نشده است. البته در طول این مدت تلاش های فراوانی در این زمینه به منصه ی اجرا درآمده است. برای مثال در مدارس ابتدایی حداقل برای هر 15 دانش آموز یک کامپیوتر وجود دارد، تمامی مدارس راهنمایی به اینترنت دسترسی دارند و در آن ها به ازای هر 5 دانش آموز حداقل یک کامپیوتر وجود دارد. این مساله برای دبیرستان ها نیز مصداق دارد.
اما بحث اصلی در نحوه ی بهره وری از این فن آوری هاست که مطرح می شود. اگر در سطح ملی به مساله نگاه کنیم ، حداقل یک آموزگار از هر سه نفر برای تدریس از فن آوری های جدید بهره می برد ، حال این استفاده می تواند در بالاترین سطح و یا به صورت محدود باشد. (1) علاوه بر این نیمی از معلمان هم هستند که از این فن آوری ها گهگاهی استفاده می کنند و تا حدی در استفاده از آن ها شکاک هستند. در نهایت نوبت به 10 درصدی از معلمان می رسد که به هیچ عنوان از فن آوری های جدید در آموزش بهره نمی برند.
مساله ی متناقض اما این است که 80 درصد معلمان فرانسوی امروزه در خانه ی خود به طور کامل به اینترنت دسترسی دارند ولی بخش قابل توجهی از ایشان لزومی به استفاده از فناوری های آموزشی در کلاس درس نمی بینند. ریشه ی اصلی این مساله را بدون شک باید در فاصله ی سال های 1970 تا 1980 جست و جو کرد ، یعنی زمانی که اولین بهره وری های ازفن آوری های آموزشی این تفکر را به وجود آورده بود که این فن آوری ها در آینده جای معلمان را خواهد گرفت.(2)
مساله ی دیگر این است که بهره وری ازفن آوری های آموزشی نیاز به تلاشی دو چندان از سوی معلمان دارد که مسئولان مدرسه اغلب توجه چندانی به آن نشان نمی دهند. اما مساله ی اصلی معلمان در این مورد " ترس " است ، ترسی صد البته موجه ، ترس از این که اقتدار آموزشی ایشان به خطر بیافتد، از اینکه حرفه ی آموزگاری دیگر وجهه ی سابق خود را نداشته باشد و از همه مهمتر اینکه دانش آموزان بتوانند به نوعی به ایشان مسلط شوند. سن ژرمن که تا به الان نحوه ی صحیح بهره گیری ازفن آوری های آموزشی را به بسیاری از معلمان آموزش داده و در آکادمی بوردو یکی از کسانیست که به نفع استفاده از این فن آوری ها صحبت می کند،در این مورد می گوید : « ترس اصلی معلمان این است که نتوانند به درستی از این فن آوری ها بهره ببرند و اقتدار خود در بین دانش آموزان را از کف بدهند. من هم سعی می کنم به ایشان نشان دهم که در صورت بروز مشکل و یا خرابی ، هیچ ایرادی ندارد که معلم از یکی از دانش آموزان کمک بخواهد و یا برای آن روز استفاده از فن آوری را به تعویق بیاندازد.» میان کنش گری ( Interactivité ) ، توسعه ی اقتدار معلم ، گسترش روز افزون ، فردگردانی ( Individualisation) ، درک شکست ها و . . . ، همه و همه مسائلی هستند که می توانند با بهره گیری از فن آوری های آموزشی در کلاس درس شکل بگیرند ولی به همان میزان نیز نیازمند افزایش توانایی های معلمان هستند. معلم فردا باید بتواند یک منبع کامل باشد و دانش آموزانش را در بهره گیری از فن آوری های آموزشی همراهی کند چرا که بهتر است خیلی صریح به این مساله اشاره کنیم : جریان مدرنیزه شدن آموزش در مدارس و کلاس درس مدت هاست که آغاز شده و هیچ چیز جلودار آن نخواهد بود.
آلن ژئیه ( Alain Jaillet ) ، مدرس و محقق در دانشگاه لویی – پاستور ( Louis-Pasteur ) استراسبورگ نظر خود در این رابطه را به این نحو عنوان می کند: « در دنیای امروزی آموزگاران جزو معدود افرادی به حساب می آیند که هنوز آن طور که باید و شاید استفاده از فن آوری های نوبین را در دستور کار خود قرار نداده اند! معلمان می خواهند به نحوی عمل کنند که گویی کامپیوتر هم وسیله ای عادی مثل یک مداد یا یک کتاب درسی است! اگر ایشان بخواهند به درستی از این فن آوری ها بهره ببرند ، نمی توانند با عادی سازی ( Banalisation ) آن ها کار خود را پیش ببرند بلکه باید به تدریج آن را وارد حرفه ی خود کنند. معلمان با بهره گیری از همین فن آوری ها است که می توانند به بهترین نحو ممکن به نیازهای تک تک دانش آموزان خود در هر زمانی پاسخ دهند. برای مثال می توانند تمرین های بسیار خوبی را از فضای مجازی برای دانش آموزان شان پیدا کنند و یا اینکه خودشان تمرین هایی را طراحی کرده و از طریق اینترنت در اختیار سایر معلمان قرار دهند. شاید ساده ترین مثال بهره وری از فن آوری های آموزشی این باشد که معلم این امکان را پیدا می کند که از درس دادن خود فیلم گرفته و سپس آن را در اختیار دانش آموزانش قرار دهد تا یکبار دیگر در خانه مبحث را به راحتی دوره کنند. خلاصه بگوییم ، بهره وری از فن آوری های جدید ارزش بسیار بیشتری به پیشه ی آموزگاری خواهد بخشید. » (3)
پیشرفت در حوزه ی فن آوری تغییرات بسیاری را در حوزه ی فرهنگی رقم خواهد زد. یکی از ویژگی های آنچه که امروزه از آن تحت عنوان فرهنگ مجازی ( La culture numérique ) یاد می شود ، برقراری رابطه بین مسائل گوناگون ، سایت های مختلف و . . . است. ژانیک لودوار ( Janique Laudouar ) ، مدیر پروژه در نومدیا ادوکسیون ( Numedia-edu ) در مرکز ریاست ناحیه ی آموزشی پاریس ( rectorat de Paris ) در این مورد می گوید : « زمانی که من در یک موزه هستم و به یک مجسمه نگاه می کنم ، آنچه که در اصل فرهنگ من نامیده می شود پیوندهاییست که می توانم بین این مجسمه و یک کتاب و یا لحظه ای از گذشته ام برقرار کنم. فرهنگ دیجیتال نیز از همین اندیشه بهره برده و تنها آن را به صورت اتوماتیک در می آورد : زمانی که دانش آموزان در کلاس درس یا خانه ، به جست و جو در فضای مجازی می پردازند ، هر سایت پیوندهایی را در اختیار ایشان قرار می دهد که یا به کمک آن می توانند فرهنگ خود را تقویت کنند و یا حتی اگر این چنین نیز نباشد ، می توانند در مورد مسائلی گوناگون ، اطلاعاتی گسترده کسب کنند. مسائلی که ممکن است هیچ ارتباطی با موضوع مورد نظر آن ها نداشته باشد و کاملا به صورت اتفاقی به آن ها رسیده باشند. نقش اصلی معلم در این میان کمک به شکل گیری و تحکم این پیوندهاست ، در اصل وی به سان یک کاتالیزور عمل می کند.» کاتالیزور ، منبع اصلی ، شکل دهنده ی محتوا و . . . آیا به راستی حرفه ی معلمی در دنیای نوین در فاز تحولی اساسی به سر می برد؟ گروهی مساله ی تعادل بین انتقال ( اطلاعات به دانش آموز ) و همراهی ( او در کسب اطلاعات) را مطرح می کنند ، دو مقوله ای که از ویژگی های اصلی حرفه ی معلمیست؛ باید اما به این مساله توجه نشان داد که در آینده کفه ی ترازو به سمت همراهی سنگین خواهد شد. سایرین ترجیح می دهند صحبت از پارادایمی جدید به میان بیاورند. این مساله بدین معناست که از نظر ایشان ما در حال گذار از شرایطی هستیم که در آن معلم به عنوان تنها دارنده و انتقال دهنده ی دانش مطرح می شود ، در شرایط جدید نقش معلم و دانش آموزش در یادگیری یکسان می شود. (4)
توجه به این مساله امری الزامیست که هیچ کس بهتر از معلمان نمی توانند به دانش آموزان در استفاده ی از شبکه های مجازی یاری برسانند و ایشان را همراهی کنند. برای مثال چه کسی بهتر از معلمان می توان اجازه ی سرقت ادبی که با ظهور اینترنت به امری عادی بدل گشته را به دانش آموزان ندهد؟
چه کسی بهتر از ایشان می تواند به صورت نمادین و واقعی دانش آموزان را در دنیای مجازی که بسیار پیچیده شده یاری کند؟ فرانسوآ ژارو ( François Jarraud ) ، سردبیر وبسایت کافه پدگوژی ( cafepedagogique.net) در این مورد می گوید : «در برابر میل بیش از پیش دانش آموزان به کپی برداری ساده از ویکیپدیا یا گوگل برای تحقیق های درسی خود ، مدارس و معلمان وظیفه ی سنگینی بر عهده دارند چرا که تنها ایشان هستند که می توانند این مساله را کنترل کنند.»
در حال حاضر وزرات آموزش و پرورش فرانسه در حال آماده سازی دوره های آموزشی برای معلمان است. معلمانی که این دوره را بگذرانند به طور کامل طرز استفاده از فن آوری های آموزشی را فرا خواهند گرفت و به نسل جدید معلمان فرانسوی تبدیل خواهند شد.(5) اما این دیپلم به تنهایی کافی نیست چرا که به سوال اساسی که در این میان مطرح می شود پاسخ نمی دهد : بهره گیری از فن آوری های آموزشی چه تغییراتی در زمان کاری معلمان به وجود خواهد آورد؟ بدون شک زمانی که بهره وری از آن ها به منصه ی ظهور برسد ، معلمان علاوه بر زمان مدرسه ، در خارج از مدرسه نیز کاملا در دسترس دانش آموزان خواهند بود ، علاوه بر این ایشان باید وقت بسیار بیشتری را به آماده کردن برنامه ی درسی کلاس های خود اختصاص دهند ، حداقل در بادی امر شرایط این گونه خواهد بود. اینها مسائلی هستند که به نظر می رسد در حال حاضر نه دانش آموزان حاضر به قبول آن ها باشند و نه معلمان. اگر قرار باشد این تغییرات در حرفه ی معلمان شکل بگیرد ، نه تنها باید دستمزد آن ها افزایش یابد ، بلکه باید احترام بیشتری به شغل شان گذاشته شود.
معلمی در این مورد می گوید : « نهاد ملی آموزش و پرورش فرانسه اهرم بسیار خوبی برای انتقال دانش به حساب می آید ، اما هنوز توانایی قدردانی مناسب از معلمان خود را ندارد. باید به جای آنکه ساعت کار معلمان به طور غیر مستقیم افزایش پیدا کند ، به فکر راهی برای کم کردن آن باشیم و به این طریق این فرصت را به معلمان بدهیم تا توانایی های خود را به منصه ی ظهور برسانند. ایشان توانایی های بسیاری برای بهبود شرایط دارند.» به عبارن دیگر ، نظام آموزش و پرورش می تواند به راحتی از جوان شایسته ای که در پاریس در رشته ی هنر تحصیل کرده ، سپس تحصیلات عالیه ی خود را در کاشان ( Cachan ) ادامه داده ، علاقه ی خاصی به بازی های کامپیوتری دارد ، در این مورد مقاله منتشر می کند و سایت های اینترنتی بسیاری را اداره می کند ، به عنوان یک آموزگار بهره ببرد.
آیا تصور اینکه در آینده ای نزدیک معلمانی با وضعیتی یکسان بتوانند خارج از بستر سنتی کلاس درس کمک های بسیاری به دانش آموزان بکنند ، ممکن است؟
زمانی که معلمان با خطر بی محلی مواجه می شوند . . .
دانش آموزان با معلمانی این چنین رابطه ی بهتری برقرار خواهند کرد. در اصل – چه این مساله را قبول کنید ، چه نه – علایق یک معلم است که می تواند او را در حرفه اش یاری کند. بنا بر نتایج پاره ای از تحقیقاتی که اخیرا صورت گرفته ، در حال حاضر در فرانسه حدود یک کودک از هر 3 کودک 6 تا 8 ساله و 3 نوجوان از هر 4 نوجوان 13 تا 14 ساله بدون محدودیت در خانه ی خود از شبکه ی اینترنت استفاده می کنند.(6) مسئولان باید به این مساله توجه کنند که نسل جدید آنچنان با فرهنگ اینترنت خو گرفته که اگر فضایی مشابه در کلاس درس برای او فراهم نشود ، خواهی نا خواهی توجه خود به فضای کلاس را از دست خواهد داد. سرژ پو لاژو ( Serge Pouts-Lajus ) ، مشاور در دفتر آموزشی حوزه های اداری در این مورد می گوید : « روز به روز بر تعداد معلمانی که به ما می گویند کنترل دانش آموزان در کلاس هایی که هیچ اثری از فناوری های آموزشی در آن ها به چشم نمی خورد به کار بسیار سختی تبدیل شده ، افزوده می شود. شکاف بین نسلی به همین ترتیب است که پدید می آید.»
اگر قرار است دوره های آموزشی برای معلمان برقرار شود ، محتوای این دوره ها باید موازی با حقیقت حرفه ی معلمان باشد. در سال 2006 گزارشی تسلیم وزارت آموزش و پرورش فرانسه شد که نتایج آن به صورت رسمی منتشر نشده بود. در این گزارش ، بازرسان بر ضرورت شکل گیری فرهنگی مشترک بین مدرسه ، خانواده و جامعه و نقش موثر فن آوری های آموزشی در این میان تاکید کرده بودند : « فردگردانی حاکم امروزی ( توانایی هر دانش آموز برای پیمودن مسیری جداگانه) ، و میان کنشگری ( دانش آموز نباید تنها منتظر باشد تا معلم دانش را به او انتقال بدهد ، خودش نیز باید به دنبال کسب دانش از منابع مختلف باشد) سبب شکل گیری انقلابی کوچک در دنیای آموزش امروز شده است. (7) انقلابی که بیش از آنکه ماهیتی دیجیتالی داشته باشد ، درون مایه ای آموزشی دارد.»
باید به این مساله دقت داشت که ایجاد تحول در دانش آموز و کلاس درس قرن بیست و یکم با بهره گیری از شیوه های آموزشی قرن نوزدهم امریست ناشدنی . . .
(1) « Are students ready for a technology-rich world ? What Pisa studies tell us », OCDE/Pisa, 2003.
(2) Dossier « Mémoire des usages », Les Dossiers de l’ingénierie éducative, n° 50, mars 2005.
(3) A. Jaillet, L’École à l’ère numérique. Des espaces numériques pour l’éducation à l’enseignement à distance, L’Harmattan, 2004.
(4) Les élèves peuvent même être en mesure de programmer l’ordinateur. Voir à ce sujet S. Papert, Jaillissement de l’esprit. Ordinateurs et apprentissage, Flammarion, coll. « Champs », 1999.
(5) En expérimentation dans les IUFM depuis 2004 et en cours de généralisation obligatoire d’ici 2009.
(6) Rapport « L’accompagnement à la scolarité. Pour une politique coordonnée équitable et adossée aux technologies de l’information et de la communication », IGAENR/ IGEN, mai 2006.
(7) A.-M. Bardi, J.-M. Bérard, G. Menant, A.-M. Bassy et R. Jammes, « La promotion de l’usage des Tice dans les activités d’enseignement », IGAENR/IGEN, avis prospectif à moyen terme, février 2006.
نویسنده :
فابریس هرویو – ون (استادیار دانشگاه پاریس8 در رشته ی تخصصی علوم اطلاعاتی و ارتباطی)
منبع : مجله ی علوم انسانی فرانسه ، تاریخ انتشار : 04/10/2006
پرونده ی آریا نوری در انسان شناسی و فرهنگ :
http://www.anthropology.ir/node/24940
ایمیل نویسنده : این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
ژاپنی ها اصول اخلاقی را با هدف بهبود روابط اجتماعی و خانوادگی و نیز کاهش جرم و جنایت در قالب یک ماده درسی در نظام آموزشی تدریس می کنند.
به گزارش شبکه تلویزیونی الجزیره، کاهش رفتارها و عادات پسندیده در جامعه ژاپن به مشکلی حتی برای کسانی که به مهربانی و داشتن اخلاق ملایم معروف هستند، تبدیل شده است. این امر باعث شد وزارت آموزش و پرورش ژاپن دستور دهد ماده درسی جدیدی به نام اخلاق از سال 2018 در مدارس تدریس شود.
فادی سلامه خبرنگار این شبکه در توکیو در گزارشی در این باره گفت: دانش آموزان مدرسه ای در شهر ماتسودو بر همین اساس بسیاری از اصول اخلاقی را آموزش می بینند. نحوه گرفتن چتر هنگام عبور دو نفر از مسیری که گنجایش عبور یک چتر را دارد یکی از هزاران موضوعی است که دانش آموزان آن را آموزش می بینند.
یکی از دانش آموزان این مدرسه گفت: امروز اهمیت تعامل و احترام به دیگران را آموزش دیدیم. از امروز آنچه را آموزش دیدم در زندگی به کار می بندم.
در ادامه گزارش آمده است: دولت ژاپن دستور داده است آموزش عادات و آداب پسندیده که حدود سه قرن پیش در این کشور حاکم بود، جزء مواد آموزشی مدارس قرار گیرد. آنها علت صدور چنین دستوری را ارتباط بین کاهش رعایت اصول اخلاقی بین دانش آموزان مدارس ابتدایی و افزایش میانگین جرم و جنایت بین نوجوانان اعلام کرده اند.
میکو ناروسیه مدیر یک مدرسه ابتدایی در ژاپن می گوید: در سال های اخیر شاهد افزایش مشکلات خانوادگی و دور شدن کودکان از والدین و از بین رفتن ارتباطات خانوادگی بوده ایم. به نظر من راه حل این مشکل احیای اصول اخلاقی است که باعث رعایت احترام بین افراد جامعه می شود.
در ادامه گزارش آمده است: در چارچوب این ماده درسی، مسائلی از قبیل شیوه راه رفتن، میزان خم شدن هنگام احوال پرسی، میزان صدا هنگام صحبت کردن، کلماتی که هنگام صحبت با دیگران و مخاطب قرار دادن آنها باید مورد استفاده قرار گیرد، به کودکان آموزش داده می شود.
مقامات ژاپنی جلوگیری از افزایش جرم و جنایت را یکی از اهداف اجرای چنین طرحی می دانند.
خبرگزاری صدا و سیما - به نقل از انتخاب
علم موجب بالارفتن ارزش انسان و رشد عقلی او است و به همین جهت اسلام درباره ی طلب علم سفارش زیادی به پیروان خود کرده است و دانش طلبی را از تکالیف اولیه مردم قرار داده است و آن را از بهترین عبادات دانسته است. معلم وسیله ی آموختن و فراگرفتن دانش است و حق بزرگی به گردن شاگردان و تمامی افراد جامعه دارد و نسل جدید هر جامعه در دامان او پرورش می یابد.
خدای آفریننده بهترین معلم بشر است آنچه را آدمی نمی دانست به او یاد داد.
پیغمبران نیز هر یک به سهم خود معلم بشرند و از آنان باید قدردانی کرد. حق معلم بسیار زیاد است و باید او را از جان و دل دوست داشته باشیم.
- با وجود همه کارهای ارزشمندی که انجام شده نظام آموزش و پرورش متحول نشده است و پایه و اساس،همان نظام قدیمی است.
- اگر کشوری و ملتی خواهان عزت مادی،سعادت معنوی، برتری سیاسی،پیشرفت علمی و آبادانی است باید به آموزش و پرورش به عنوان کار بنیادی توجه جدی کند.
- باید با انجام کارهای ریشه ای موجبات این تحول را فراهم آورد.
- باید همه نیروهای فکری و فرهنگی خلاق دست به دست هم بدهند تا این تحول انجام بپذیرد.
- نظام آموزش و پرورش متحول،نظامی است که افرادی شجاع، خوش خو، خیرخواه ،امیدوار به آینده، بلند همت، دارای نگرش مثبت در قضاوت ها ،پرسشگر، اهل فکر و نوآوری،دارای جرأت برای ورود به میدان های علمی ناشناخته، منضبط و قانون شناس تربیت کند.
- آموزش و پرورش تحول یافته براساس مبانی دینی و هویت ملی،خانواده ها را هم تحت تأثیر خود قرار می دهد.
ولی وقتی قدرت خرید و حقوق معلمان کاهش می یابد و معلمان تأمین نباشند،دغدغه معیشت، تمرکز بر آموزش و پرورش را از آنان سلب می کند و در نتیجه اکثر مواقع شغل شریف معلمی افراد با کیفیت لازم را جذب و حفظ نمی کند.
معلمان شاغل با هزار مشغله ذهنی جهت تأمین معیشت و ضرورت انجام کارهای دوم و سوم نمی توانند با تعلیم و تربیت نسل بعدی جامعه را به خوبی انجام دهند.نسل آینده که محصول معلمان کم تمرکز و کم انگیزه است،نسلی فاقد صلاحیت های علمی و اخلاقی برای اداره و پیشبرد جامعه می شوند.
چنانچه برای مدت های طولانی تربیت نسل های جامعه،ضعیف و نامناسب باشد ،انباشت فارغ التحصیلان نامناسب آموزش و پرورش، نیروی کار کم صلاحیتی را به وجود می آورد که از نظر پتانسیل پیشرفت جامعه، فاجعه ای را به بار می آورد که جبران آن ده ها سال وقت لازم خواهد داشت.
اما به منظور آگاهی از ویژگی های نظام تربیت معلم کشور به ویژه در زمینه استخدام، جذب و امکانات رفاهی معلمان مقایسه تطبیقی با جذب معلمان و وضعیت معیشتی معلمان در ژاپن به طور اجمال می پردازیم.
نخستین شرط انتصاب معلمان مدارس در ژاپن داشتن گواهی نامه معلمی است. سپس داوطلبان شغل معلمی باید در امتحان تعیین صلاحیت حرفه ای که هیأت آموزش و پرورش ایالت یا شهرداری ها به عمل می آورند،شرکت کنند. پس از توفیق در این امتحانات ، زمینه برای استخدام آنان در سطح تحصیلی مورد درخواست فراهم می شود.
پس از توفیق در این امتحانات،زمینه برای استخدام آنان در سطح تحصیلی مورد درخواست فراهم می شود. آزمون تعیین صلاحیت حرفه ای معلمان شامل مصاحبه،آزمون کتبی و شفاهی از اطلاعات عمومی داوطلب و شایستگی های حرفه ای وی در زمینه روش های تدریس و توانایی ها و قابلیت های تخصصی اوست.تمامی معلمان پس از استخدام به عنوان کارکنان ارشد دولت محسوب می شوند.
حقوق معلمان مدارس دولتی بر اساس دو عامل تحصیلات و مدت خدمت مشخص می شود ؛ اگرچه میزان حقوق معلمان مدارس ابتدایی و دوره اول و دوم متوسطه با هم فرق دارد، ولی حقوق تمامی شغل معلمی که دارای تحصیلات یکسان هستند برابر است.هر سال بر اساس قانون افزایش حقوق معلمان مدارس دولتی مصوب1974تجدید نظر به عمل می آورند تا قدرت خرید و سطح رفاه مادی کاهش نیابد.
علاوه بر آن، هر دو سال یکبار معلمان از ارتقای پایه برخوردار می شوند و در این ارتباط به معلمان شایسته ارتقای اضافی داده می شود.
تمامی معلمان علاوه بر حقوق ماهانه از کمک های غیر نقدی (بن) از جمله کمک عائله مندی ،کمک هزینه تطبیقی با هزینه زندگی،کمک هزینه مسکن،کمک ایاب و ذهاب و پاداش دریافت می دارند.
پاداشی که هر سال،3بار به معلمان داده می شود، معادل 5 برابر حقوق ماهانه هر معلم است.افزون بر تسهیلات مالی فوق، تمامی معلمان از مزایای دیگری که توسط انجمن کمک به مدارس در اختیار آنان قرار می دهد،استفاده می کنند و این کمک ها عبارتند از:
1- مزایا و کمک های کوتاه مدت
2 - مزایای بلندمدت
مزایای کوتاه مدت شامل هزینه های بهداشتی ،زایمان، وام های اضطراری و غیره می شود.
مزایای بلند مدت ،کمک هایی از جمله مقرری سالانه بازنشستگی، مقرری از کار افتادگی را در برمی گیرد.
لذا تعلیم و تربیت و معلمی از مسایل مهمی است که هم در دین اسلام و هم در فرهنگ مورد تأکید فراوان قرار گرفته است ؛ بنابراین صحبت کردن درباره تعلیم و تربیت و تقدیر از کسانی که در این عرصه فعال هستند نیز حائز اهمیت است .
آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد
کاش می آمد و از دور تماشا می کرد
همه شما را به خداوند منان می سپارم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه کتاب و رسانه /
کتاب پرورش هنر استدلال ( الگوهای تبیین اندیشه در فرهنگ آموزش ژاپن و آمریکا ) اثر ماساکو واتانابه . ترجمه محمدرضا سرکار آرانی (۱)، علیرضا رضائی و زینب صدوقی. انتشارات تربیت .
نوشته زیر توسط دکتر محمدرضا سرکار آرانی و برای معرفی آن به همشهریآنلاین ارسال شده است .
پژوهشهای زبانشناسی تطبیقی سوزوکی[۱۱] درباره نگرش متفاوت اروپاییان و به ویژه فرانسویان با ژاپنیها در میزان مسئولیتپذیری گوینده یا نویسنده و شنونده یا خواننده نیز نشان میدهد که نویسندگان ژاپنی بهرغم همتایان فرانسوی خود بیشتر ترجیح میدهند دیدگاههای خود را به طور خلاصه بیان کنند و از این طریق، فرصتهایی برای تعبیر و تبیین ایدههای خود برای خواننده فراهم آورند. بنابراین، نویسندگان ژاپنی اغلب به بیان روشن همه ابعاد ایده یا دیدگاههای خود علاقه چندانی ندارند. این محقق در ادامه پژوهشهای خود به این نتیجه میرسد که خوانندگان ژاپنی نیز از این نوع ابهام، ایهام یا پیچیده سازی زبان[۱۲]، به ویژه وقتی نوشتار به جایی میرسد که نویسنده دیدگاههای خود را تبیین میکند، استقبال میکنند[۱۳]. بنابراین، در فرهنگ ژاپنی چنانچه خواننده مطلب یا شنونده صحبتی، متوجه معنی و مفهوم مطلب یا صحبت نشود، اغلب بیش از نویسنده یا گوینده، خود را سرزنش میکند و با به عهده گرفتن مسئولیت عدم توانایی درک مطلب، علت آن را در خود میجوید (مسئولیت خواننده) [۱۴]. در صورتی که در فرهنگ آمریکایی مسئولیت عدم درک مطلب، بیش از شنونده یا خواننده متوجه گوینده یا نویسنده (مسئولیت نویسنده)[۱۵] آن است.
یافتههای انسانشناختی از این دست[۱۶] این پیش فرض پژوهشی را تأیید میکند که انگارههای فرهنگی بر روشهای ارتباط کلامی، اندیشه و سبک نوشتار[۱۷] و فرایند جمله سازی[۱۸] تأثیر میگذارند و سازههای بنیادی ارتباط شفاهی و مکتوب متفاوتی میسازند[۱۹]. بنابراین، در فرهنگهای گوناگون، ساختار و الگوهای تفکر[۲۰]، نوشتار، گفتار، روشهای گفتمان، الگوهای تبیین اندیشه و سبکهای استدلال، آموزش و یادگیری[۲۱] متفاوتی پدیدارمی شود[۲۲].
در ژاپن، فرآیند توصیف و تبیین پدیدهها مبتنی بر توالی زمان رخدادهاست و معمولاً از گذشته شروع و به حال و آینده میرسد. از این رو، “گذشته” و مسیر تحول آن وزن سنگینی در توصیف و تفسیر وقایع دارد. در صورتی که در آمریکا فرآیند تبیین پدیدهها، مبتنی بر رابطه علت و معلول در میان رخدادهاست و “آینده” وزن سنگینی در نگاه به تبیین وقایع دارد و بالتبع نتیجه و پیامد رویدادها، اهمیت ویژهای دارد[۲۳].
ژاپنیها در ارتباطات بین فردی بیش از بازدهی آنی[۲۴] به پیامدهای متقابل و دراز مدت ارتباط[۲۵] با دیگران میاندیشند، ترجیح میدهند بیشتر شنونده باشند تا گوینده، اغلب توانایی لازم برای “نه” گفتن ندارند و از پرسشهایی که فقط پاسخ “بله” یا “خیر” میطلبد، استقبال نمیکنند. به بیان دیگر، ژاپنیها صریحللهجه نیستند و ترجیح میدهند شنونده در فرآیند تعامل و ارتباط طرفینی به درک مطلب بیان شده برسد و آنچه را اتفاق افتاده است، بیشتر به نحوی که مایل است تفسیر، تشریح و معنا کند. از اینرو در فرآیند ارتباط، ترجیح میدهند که ابتدا درباره حاشیه موضوع به تفصیل سخن گویند و به تدریج به اصل موضوع نزدیک شوند و بعضاً آن را به آخر صحبت موکول کنند. در صورتی که آمریکاییها علاقه مندند مقدمه را کوتاه کنند، به سرعت سراغ اصل مطلب بروند و به روشنی آن را در ابتدای گفتوگو تبیین کنند[۲۶]. بنابراین، ارتباط نوشتاری ژاپنیها معمولاً با مقدمهای نسبتاً طولانی و با اشاره به پیشینه موضوع شروع میشود و با طرح دیدگاههای متفاوت سرانجام به نتیجهگیری میرسند. در صورتی که آمریکاییها در خطوط اول متن خود تلاش میکنند که به روشنی و به طور خلاصه به اصل موضوع، هدف و نتیجه بپردازند.
ژاپنیها در سبک زیستن و شیوه برقراری ارتباطات اجتماعی بیشتر گروهگرا[۲۷] و پیرو مناسبات فرهنگی “شرمساری”[۲۸] هستند. به این معنی که حیثیت و آبروی اجتماعی به مثابه عامل تأثیرگذار بیرونی بر ارتباطات اجتماعی آنها تأثیر زیادی دارد[۲۹]. در حالی که آمریکاییها بیشتر فردگرایند[۳۰] و رفتار اجتماعی آنها بیشتر در قالب مناسبات فرهنگی “گناه”[۳۱] دقیقتر تحلیل میشود و قابل فهم است. به این معنی که احساس گناه به مثابه عامل تأثیرگذار درونی بر ارتباطات اجتماعی آنها تأثیر زیادی دارد. ژاپنیها بیشتر هماهنگی و یگانگی[۳۲] اعضای گروه را در اندیشه و عمل ترویج میکنند[۳۳]، در رویارویی با مخاطب از تقابل[۳۴] پرهیز میکنند و از این طریق حس احترام خود را به دیگران نشان میدهند ولی آمریکاییها گوناگونی و تفاوت[۳۵] اعضای گروه را به رسمیت میشناسند و ترجیح میدهند با بیان آشکار آنچه میاندیشند[۳۶]، حس احترام خود را به دیگری نشان دهند[۳۷]. بنابراین، تعریف فرد[۳۸] و مفهوم خود[۳۹] در این دو جامعه متفاوت است. در ژاپن منظور از خود بیشترخودمان[۴۰] است ولی در آمریکا خود بیشتر به معنی خود[۴۱] به کار گرفته میشود؛ زیرا در ژاپن فرد با وجود گروه تعریف میشود و اغلب به معنی عضوی از جمع و مشخصاً به معنی “شخص در میان دیگران”[۴۲] است[۴۳]. در حالی که در آمریکا فرد به مثابه هویتی مستقل از جمع تعریف میشود و “مرد تنها”[۴۴] مورد ستایش قرار میگیرد[۴۵]. بنابراین، در ژاپن “خود” اغلب به صورت “خودمان” نمایان میشود[۴۶] ولی در آمریکا “خود” بیشتر نشاندهنده “هویت فردی” و مستقل از جمع است[۴۷].
ژاپنیها در ارتباطات بین فردی بر بازیافت ایدهها[۴۸] و دادهها[۴۹] تأکید زیادی دارند[۵۰]، اغلب به روشهای استدلال و تحلیل مسائل با زمینهها و مناسبات پیشینی[۵۱] علاقه زیادی نشان میدهند. از گذشته به حال و آینده[۵۲] میرسند[۵۳]. در بیان دیدگاه یا استدلال خود به ترتیب رخدادها اهمیت میدهند و اغلب از واژههای “و” و “سپس” استفاده میکنند؛ برای مثال، “X اتفاق افتاد و سپس Y اتفاق افتاد”[۵۴]؛ در صورتی که آمریکاییها، در فرآیند ارتباط بین فردی، نو به نو شدن مداوم و بیرون راندن کهنه را ترجیح میدهند، اغلب به روشهای استدلال و تحلیل مسائل با زمینهها و مناسبات پسینی[۵۵] علاقه نشان میدهند، از آینده به گذشته[۵۶] میرسند[۵۷] ودر بیان دیدگاه یا استدلال خود به رابطه علت و معلولی رخدادها اهمیت میدهند و اغلب از واژههای “چرا” و “چون” استفاده میکنند؛ برای مثال، ” Y اتفاق افتاد؛ چون X اتفاق افتاده بود”[۵۸].
ژاپنیها در آموزش و یادگیری بیشتر فرآیندگرا[۵۹] و در طراحی برنامه درسی بیشتر تکلیفاندیشاند[۶۰] (وظیفهمدار)، بر تلاشهای فردی بیشتر از توانایی طبیعی[۶۱] (استعداد) برای موفقیت تأکید میکنند، و به مهارتهای “شنیدن” بیش از “گفتن” اهمیت میدهند. در حالی که آمریکاییها در آموزش بیشتر نتیجهگرا[۶۲] هستند، در برنامه درسی بیشتر بر حقوق فردی تأکید میکنند و به اصطلاح حق اندیشاند[۶۳] (حقوقمدار)، داشتن توانایی طبیعی (استعداد) را بیش از تلاشهای فردی[۶۴] در موفقیت سهیم میدانند[۶۵] و به مهارتهای گفتوگو اهمیت زیادی میدهند. بر این اساس، پرسشهای کتابهای درسی و معلمان در کلاسهای درس ژاپن بیشتر درباره “چگونگی” رویدادهاست؛ در حالی که در آمریکا بیشتر مبتنی بر “چرایی” رویدادها است[۶۶](نگاه کنید به فصل پنجم).
در کلاسهای درس ژاپن، معلمان و دانشآموزان برای آموزش و یادگیری بیشتر از “نوشتن” استفاده میکنند. مشاهده کلاسهای درس ژاپنیها نشان میدهد که معلمان علاقه دارند مباحث کلاس را به دقت روی تخته سیاه بنویسند و از دانشآموزان نیز بخواهند آنها را به طور منظم در دفترچههای خود یادداشت کنند. در صورتی که در فرهنگ آموزشی آمریکا “گفتوگو” در کلاس درس و ارائه نظر دانشآموزان و بحث پیرامون موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است[۶۷]. به عبارت دیگر، آموزش و یادگیری در ژاپن به وسیله واژههایی که نوشته میشوند (از طریق نوشتن وخواندن)[۶۸] انجام میگیرد و متاثر از “فرهنگ مکتوب”[۶۹] است. در حالی که در آمریکا آموزش و یادگیری بیشتر به وسیله واژههایی که ادا میشوند (از طریق گفتن و شنیدن)[۷۰] صورت میگیرد و بیشتر متاثر از “فرهنگ شفاهی”[۷۱] است. بنابر این، سبکها و سنتهای تحلیل گفتمان[۷۲] متفاوتی مانند گفتمان نوشتاری[۷۳] و گفتمان گفتاری[۷۴] در اندیشه و عمل تربیتی و فرآیند آموزش و یادگیری به کار گرفته میشود[۷۵].
براساس این یافتهها، این پیشفرض پژوهشی که آموزش و یادگیری را فرآیندی میداند که از بافت فرهنگی آن قابل انتزاع نیست وهدف، روش، فعالیتها و برنامههای درسی و آموزشی با توجه به خاستگاههای اجتماعی و سازههای فرهنگی آن قابل فهم و تجزیه و تحلیل است، تأیید میشود[۷۶]. براین اساس، نظام آموزشی هر جامعهای با توجه به سازههای فرهنگی خود رویکرد و روشهای معینی برای پرورش مهارتهای ارتباطی، تبیین اندیشه، سبکهای استدلال و ارتباط و متقاعد ساختن مخاطب را به کار میگیرد. به عبارت دیگر، این باور تأیید و ترویج میشود که آموزش، امری فرهنگی است و سناریوهای آموزشی[۷۷] معلمان همواره در موقعیتهای فرهنگی جریان دارد، از منابع فرهنگی تغذیه میکند و میزان اثربخشی آنها به کیفیت سازههای فرهنگی، که فرصت به کارگیری و بالندگی آنها را فراهم میآورند، بستگی دارد[۷۸]. بنابراین، پژوهشهای تطبیقی و بین فرهنگی یکی از راههای مؤثر ترویج رویکرد فرهنگی به آموزش و یادگیری برای گسترش گفتمان انتقادی در فرآیند و روشهای آموزش، یادگیری و پرورش و فراهم آوردن زبانی برای فهم، گفتوگو و ادراک بین فرهنگی[۷۹] است. پژوهشهای بین فرهنگی برخی از آنچه را در نقدها و کشمکشهای فکری و درونی از نظرها پنهان میمانند، آشکار میسازند[۸۰]، پیش فرضهای ذهنی را به چالش میکشند و به بازبینی آموختههای و بازاندیشی در رفتار برای توانمندسازی بیشتر یاری میرسانند.
دریافتها و ادراکهای بین فرهنگی به آدمی کمک میکنند که از “ترس از دانستن” و”ناتواناییهای یادگیری”[۸۱] بکاهد، یافتههای فرهنگی یک جانبه را در پیوند با دریافتهای فرهنگی متنوع دیگری به چالش کشد، پالایش و نوسازی کند و به آنها معنی دوباره بخشد، و به ترویج و غنیسازی آموزش برای یادگیری و بازاندیشی در اندیشه و عمل تربیتی برای بهسازی آموزش یاری رساند[۸۲]. به علاوه، پژوهشگران و کارگزاران آموزشی را دعوت میکند تا با بازاندیشی در اندیشه و عمل تربیتی به بهسازی سازههای فرهنگی یاری رسانند. این بازاندیشی بیش از پیش شامل پرسش های نظری و عملیای میشود که ریشه در جامعه و شرایط زیست اجتماعی خود دارند و به روش و معیاری سازماندهی میشوند که درعمل، چشمانداز تازهای برای رهایی از مسائل آموزشی، تربیتی و فرهنگی پیشروی همگان قرار دهد[۸۳].
تجزیه و تحلیل رویکردهای متفاوت آموزش و یادگیری تا حدودی نشان میدهد که برخی از رهیافتها و زمینههای اندیشه و عمل تربیتی در علوم اجتماعی و انسانی، همانند دانش تجربی، دارای وجوه جهانشمول است ولی دستکم برخی از بنیادهای نظری و برنامههای عملی این حوزه از دانش بشری، بستر حضور و ظهور خود را از فرهنگ، زمینههای تاریخی، فلسفی، اجتماعی و اندیشههای غالب جامعه خود میگیرند و در بستر فرهنگی و اجتماعی خود به کار میروند و به بهرهوری اثربخش میرسند. گزارشهای پژوهشی بین فرهنگی همدن ترنر و ترومپنارز[۸۴] پیرامون مقایسه رویکردهای مدیریت، اقتصاد و بازرگانی در آسیا[۸۵]، در کتاب مدیریت در عرصه فرهنگها[۸۶]، و میچی او موریشیما[۸۷] اقتصادان برجسته ژاپنی در تبیین اثر کنفوسیانیسم[۸۸] و شینتوئیسم[۸۹] بر کارآمدی برنامههای توسعه اقتصادی و اجتماعی ژاپن[۹۰]، رهیافت اثربخش و گواه صادقی برای پیش فرض پژوهشی ارائه شده به دست میدهند. آنها با مقایسه رویکردهای فرهنگی مدیریت و بازرگانی در حوزه توسعه اقتصادی در غرب و شرق، به ویژه جنوب شرقی آسیا، نتیجه میگیرند که از زمانی که آدام اسمیت[۹۱] به ما آموخت که چگونه دست نامرئی[۹۲] بازار منافع فردی آدمی را در خدمت منافع عمومی قرار میدهد، ما آن را به مثابه تنها راه اثربخش و جهانشمول تأمین منافع اجتماعی در مقابل منافع فردی (شخصی) به حساب میآوردیم. در حالی که مطالعه پیشرفتهای اقتصادی جنوب شرقی آسیا و تأمل در رویکردهای مدیریت و بازرگانی آنها، فرمول دگرگون شده آدام اسمیت را به ما نشان داد. رویکردهای فرهنگی مدیریت و بازرگانی در شرق و ترتیب نظریه آدام اسمیت را دگرگون کرده و بر اساس استدلالی خلاف جهت آن عمل میکنند[۹۳]. آنها توجه بنگاههای اقتصادی به منافع مشتری و جامعه را باعث تامین منافع فردی (شخصی) میدانند[۹۴] و آن را در فرایند رشد سریع اقتصادی خود در دهههای گذشته در عمل نشان دادهاند[۹۵]. بنابراین، میزان اثربخشی نظریههای علوم اجتماعی و از آن جمله علوم تربیتی در بسترهای فرهنگی و اجتماعی متفاوت، موضوعی قابل مطالعه است و لازم است کارآمدی نظریههای تربیتی با توجه به شرایط و محیطهای فرهنگی، اجتماعی و خواستگاههای فلسفی و فکری متفاوت آنها نقد و بررسی شوند[۹۶].
این اثر با تجزیه و تحلیل عینی کلاسهای درس پایههای پنجم و ششم مدارس ابتدایی آمریکا و ژاپن، تلاش میکند “سبکهای استدلال” و “الگوهای تبیین اندیشه” را در دو فرهنگ آموزش و یادگیری غرب و شرق مورد بررسی قرار دهد. به علاوه، به استناد گونهشناسی[۹۷] زبانشناختی تازهای تأثیر ساختار گفتار و نوشتار و روشهای متقاعد ساختن مخاطب در فرآیند ارتباط کلامی و نوشتاری بر سبک استدلال، الگوی تبیین اندیشه و روشهای پرورش آن با توجه به مفهوم زمان و روابط میان پدیدهها و وقایع را در دو فرهنگ آموزشی متفاوت (ژاپن و آمریکا) تبیین کند. این پژوهش با رویکرد فرهنگی به آموزش و ترویج گفتمان انتقادی[۹۸] در روشهای آموزش و یادگیری و با استفاده از روشهای پژوهشی مردم نگارانه[۹۹]، مطالعات تطبیقی[۱۰۰] و درس پژوهی[۱۰۱] انجام شده است.
فصل اول، به اصول کلی و مباحث مربوط به ترتیب و روش های تبیین اندیشه میپردازد و سبکهای نوشتاری ژاپنیها و آمریکاییها را با توجه به برداشت مردمان این دو کشور از مقوله زمان تبیین میکند. ژاپنیها پیوسته در طول تاریخ به زمان به مثابه نیرویی پیشرونده و رو به جلو مینگرند؛ بنابراین، توالی جریانات و رویدادهایی که در طول زمان به وقوع پیوستهاند، برای آنها اهمیت خاصی دارد. در حالی که آمریکاییها به ذکر همه جوانب آنچه در روند زمان روی داده است، تمایلی ندارند و بیشتر به برقراری رابطه علت و معلولی بین پدیدهها اهمیت میدهند.
فصل دوم، سبک نوشتار و به ویژه نحوه انشانویسی دانشآموزان ژاپنی و آمریکایی را مقایسه میکند. پژوهشگر با حضور در کلاسهای درس دوره ابتدایی، از دانشآموزان دو کشور میخواهد که درباره شکلهایی که به آنها نشان داده میشود، انشا بنویسند. در ابتدا او بر اساس ترتیب به کاررفته در نوشتن ماجرای شکلها، ساختار و ترتیب بیان و روشهای اندیشه دانشآموزان ژاپنی و آمریکایی در باره رخدادها را تبیین میکند. در ادامه، وی از دانشآموزان میخواهد که انشای خود را از ماجرای شکل آخر، یعنی از نتیجه، شروع کنند. هدف پژوهشگر از بیان چنین شرطی، پی بردن به تفاوتهای فرایند و نحوه استدلال دانشآموزان دو کشوربا تأکید بر رسیدن به علت از طریق معلول است.
فصل سوم، نحوه تدریس و آموزش انشانویسی در مدارس دو کشور تبیین میشود. هر چند در هر دو کشور به “خلاقیت”، که بیشتر ناظر به “منحصر به فرد بودن” است، توجه بسیار زیادی میشود، اما پژوهشگر با تجزیه و تحلیل صحبتهای دانشآموزان و راهنماییهای معلمان در فرآیند تدریس، آنها را به عنوان نشانگرهایی برای پی بردن به تعریف دو فرهنگ آموزشی متفاوت از معنی “خلاقیت” و “منحصر به فرد بودن” به کار میگیرد وروشهای پرورش توانایی خلاقیت دانشآموزان را در ژاپن و آمریکا تبیین میکند.
فصل چهارم، با بررسی ارتباط میان “آزاد بودن درنوشتن” و “خلاقیت”، تعریفی که معلمان این دو کشور از آزادانه نوشتن، متفاوت بودن و بالطبع خلاقیت میدهند، تجزیه و تحلیل میشود. به علاوه، تفاوت ادراک دانشآموزان از آزادانه نوشتن با معنایی که معلمان از به کار بردن آن انتظار دارند، بیان میشود، تفاوت خواسته معلمان و انشای نوشته شده توسط دانشآموزان تبیین میگردد، و بر اساس شواهد و روند تاریخی دگرگونیها، سبک و ساختار نوشتن و آموزش انشانویسی در دو کشور، رابطه بین آزاد بودن در نوشتن با مقوله خلاقیت، و تفاوت آنها با تصورات رایج در ژاپن و آمریکا تبیین میشود.
فصل پنجم، به تبیین روشهای متفاوت توصیف و بازگویی رویدادهای گذشته در کلاسهای درس تاریخ ژاپن و آمریکا میپردازد؛ زیرا در آموزش تاریخ، دو ویژگی مهم به چشم میخورد: یکم، “درجریان بودن زمان”، و دوم، الزامی بودن درک رابطه علت و معلولی رویدادهاست. این دو ویژگی با ارتباطی متقابل، درک وقایع گذشته را ممکن میسازند و علاوه بر آن باعث شکلگیری چهارچوب فکری آدمی میشوند. این چهارچوب فکری امکان پیشبینی وقایع آینده را محتمل میکند و با توجه به تفاوت در نگاه به حوادث تاریخی و پرسش از “چرایی” یا “چگونگی” در باره آنها، تلاش میکند منطق نهفته در سبکهای تبیین و توصیف وقایع تاریخی را در دو فرهنگ آموزشی ژاپن و آمریکا تجزیه و تحلیل کند.
فصل ششم، با در نظر گرفتن نتایج به دست آمده از مقایسه سبک انشانویسی دانشآموزان ژاپنی و آمریکایی در فصل سوم، و همچنین تفاوتهای مشاهده شده در نوع بازگویی رویدادهای تاریخی در فصل پنجم، معنی و معیار “الگوی صحیح رفتار” با توجه به هدفهای آموزشی در ژاپن و آمریکا بررسی میشود. مطالعه هدفهای آموزشی دو کشور که از طریق مقایسه عینی نشانگرهای تعیین شده در کارنامههای تحصیلی دانشآموزان به دست آمده است نشان میدهد که هدفهای آموزشی ژاپنیها بیشتر بر پرورش ارزشهای اجتماعی و کل شخصیت دانشآموز (پرورش) تأکید دارد؛ در حالی که هدفهای آموزشی آمریکاییها بیشتر بر پیشرفت تحصیلی (آموزش) متمرکز است. ویژگیهای هدفهای آموزشی بر روشهای ارزشیابی تحصیلی و بالتبع، تربیت الگوهای رفتاری دانشآموزان تأثیر زیادی دارد و نشانه قابلیتهای رفتاری مورد انتظار از دانشآموزان در فرآیند آموزش و یادگیری در دو فرهنگ آموزشی متفاوت است.
فصل هفتم، با بهره گیری از نظریههای دیوید هیوم[۱۰۲] و امیل دورکیم[۱۰۳]، ساختار ادراک آدمی از طریق تعمیق در مقولههایی مانند زمان، مکان، قانون علیت و… تجزیه و تحلیل میشود و نحوه نگرش افراد به مفاهیمی چون “گذشته”، “حال” و “آینده” در فرهنگهای آموزشی متفاوت بررسی میگردد. به علاوه، تأثیر انگارههای متفاوت از زمان، مکان، ترتیب رخدادها… در کاربرد مفاهیم و سبک گفتار یا نوشتار برای برقراری ارتباط بررسی میشود و از این منظر، بحث پیرامون امکان بهرهگیری از تجربههای سازنده نظامهای آموزشی کشوری توسط کشور دیگر و نوع واکنشهای احتمالی معلمان، والدین و دانشآموزان تبیین میشود.
فصل هشتم، با توجه به یافتههای فصلهای قبلی، به بررسی سبکهای اثربخش نوشتار یا سازماندهی ساختارگفتاربرای “متقاعد ساختن” مخاطب میپردازد. با توجه به پژوهشهای مربوط به فرآیند و شاخصهای فهم متقابل در فرهنگهای متفاوت، فرهنگهای آموزشی گوناگون سبک های اختصاصی برای توصیف و تبیین اندیشه دارند و تواناییهای قابل انتظار از آن را در فرآیند آموزش و یادگیری پرورش میدهند. بنا بر این، هر منطق و سبک فکری معنی و ارزش خاص خود را دارد و بایسته است که تفاوت در سبکهای بیان و الگوهای تبیین اندیشه با توجه به ریشهها، اندیشهها و زمینههای فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، فکری و فلسفی آن مورد مطالعه و نقد و بررسی قرار گیرد.
این اثر به عنوان یک پروژه پژوهشی زیر نظر دکتر ماساکو واتانابه[۱۰۴] ترجمه و تدوین شده است. نگارنده، برای دست یابی به آخرین یافتهها و رهیافتهای پژوهشی شامل رساله او برای دریافت درجه دکتری که در سال ۱۹۹۸ به دانشگاه کلمبیا ارائه شد[۱۰۵]، و کتابی با عنوان “ساختار متقاعد شدن”[۱۰۶] که نخستین بار در سال ۲۰۰۴ توسط انتشارات تویوکان به زبان ژاپنی منتشر شده است[۱۰۷]، تسهیل ارتباط خواننده فارسی زبان با موضوع و محتوای آن، با درک تصویر واقعی از معانی واژههای به کار رفته در دو زبان اصلی (انگلیسی و ژاپنی) این پژوهش، و تدوین و سازماندهی اثر بخش محتوا، نشستهای پژوهشی و هماندیشیهای بسیاری با دکتر ماساکو واتانابه برگزار شد و در تعاملی مشترک و چند جانبه عنوان “پروش هنر استدلال” برای آن برگزیده شد.
از سرکار خانم دکتر ماساکو واتانابه پژوهشگر و استاد برجسته دانشگاه ناگویا، برای همکاری و حمایتهای بی شائبه، راهنماییهای سازنده و توصیههای اثربخشی که در فرآیند ترجمه و تدوین اثر پژوهشی او به زبان فارسی داشته اند، سپاسگزاری میشود. زینب صدوقی در ترجمه فصلهای پنجم و ششم آن و دکتر علیرضا رضائی در ترجمه سایر فصلها و بازبینی کلی و روان سازی متن همکاری اثربخشی داشتهاند. در اینجا، فرصت را مغتنم شمرده از همکاری های ایشان قدردانی می شود. به علاوه از انتشارات تویوکان برای اعطای حقوق معنوی کتاب “ساختار متقاعد شدن” به ناشر ایرانی برای ترجمه و نشر آن از زبان ژاپنی به فارسی، سرکار خانم طباطبائی به خاطر ویراستاری ادبی این اثر، و مدیر و همکاران انتشارات تربیت برای آمادهسازی و چاپ آن تشکر و قدردانی میشود.
مطالعه این کتاب به همه کسانی که دغدغه پرورش توانایی نوشتن و اندیشیدن فرزندان ایران زمین را دارند، توصیه میشود.
پژوهشگران و کارگزاران آموزشی، دانشجویان رشتههای علوم انسانی به ویژه زبانشناسی، جامعهشناسی، ارتباطات، علوم تربیتی و راهنمایان تعلیماتی و کارشناسان آموزشی و برنامهریزی درسی، مدیران، آموزگاران و همه کسانی که در جستوجوی چشماندازهای تازه برای ترویج ایده “فلسفه برای کودکان”، بهسازی آموزش- به روش درس پژوهی- به ویژه در زمینه “پرورش هنر استدلال”، “ترویج الگوهای تبیین اندیشه”، “پرورش مهارت های تفکر انتقادی”، پرورش “توانایی پرسیدن سوال” و ” توانائی نوشتن” هستند، توصیه میشود.
منابع :
[۲] The Ginza Tokyo Hotel
[۳] The Ginza Daiichi Hotel
[۴] I’m sorry, I should have spoken more clearly
[۵] No, no, I should have listened more carefully
[۶] Hinds, J. (1987).Reader Versus Writer Responsibility: A New Typology, In U. Conner, & R. B. Kaplan (Eds.). Writing Across languages: Analysis of L2 Text (pp.141-152), Reading, Massachusetts: Addison-Wesley Publishing Company, p.144.
[۷] Naotsuka, R., Sakamoto N., et al. (1981).Mutual Understanding of Different Cultures, Tokyo: Taishukan.
[۸] Maynard, S.(1999). Discourse Analysis and Pragmatics, In N. Tsujimura (Ed.) The Handbook of Japanese Linguistics(pp.425-443), Malden, Massachusetts: Blackwell Publishers Inc.
[۹] Scollon, R. and Scollon, S.W. (2001). Discourse and Intercultural Communication, In D. Schiffrin, D. Tannen, and H. E. Hamilton (Eds.) The Handbook of Discourse Analysis (pp.538-547), Malden, Massachusetts: Blackwell Publishers Inc.
[۱۰] Hinds, J. (1987).Reader Versus Writer Responsibility: A New Typology, pp.141-145.
[۱۱] Suzuki, T. (1975). Tozasareta Gengo: Nihongo no Sekai [A Bound Language: The World of Japanese], Tokyo: Shinshiosha(in Japanese).
[۱۲] Mystification of Language
[۱۳] Hinds, J. (1987).Reader Versus Writer Responsibility: A New Typology, p.145.
[۱۴] Reader Responsibility
[۱۵] Writer Responsibility
[۱۶] Bloom, A. H. (1981). The Linguistic Shaping of Thought: A Study in the Impact of Language on Thinking in China and the West, New Jersey: Lawrence Erlbaum Associates, Publishers.
[۱۷] Prior, P. A. and Lunsford, K. J. (2008). History of Reflection, Theory, and Research on Writing, In C. Bazerman(Ed.),Handbook of Research on Writing: History, Society, School, Individual, Text(pp.81-96),New York: Lawrence Erlbaum Associates.
[۱۸] Miyamoto, E.T. (2008). Processing Sentences in Japanese, In S. Miyagawa and M. Saito (Eds.), The Oxford Handbook of Japanese Linguistics (pp.217-249), Oxford: Oxford University Press.
[۱۹] Mason, J. and Washington, P. (1992). The Future of Thinking, London: Routledge.
[۲۰] Clark, J. H. (1990). Patterns of Thinking: Integrating Learning Skills in Content Teaching, Needham Heights, Massachusetts: Allyn and Bacon.
[۲۱] Entwistle, N. (1988). Styles of Learning and Teaching, London: David Fulton Publishers.
[۲۲] Hinds, J. (1980). Japanese Expository Prose, Paper in Linguistics, (published as Research on Language & Social Interaction from 1988), 13(1), pp.117-158.
[۲۳] Kobayashi, V. N.(1984). Rhetorical Patterns in English and Japanese, unpublished Doctoral Dissertation, Teachers” College, Department of Applied Linguistics, Columbia University.
[۲۴] A Short-term Impermanent Relationship
[۲۵] A Long-term Basis Relationships
[۲۶] Hampden-Turner, C. M. and Trompenaars, F. (1996). A World Turned Upside Down: Doing Business in Asia, In P. Joynt and M. Warner (Eds.), Managing across Cultures: Issues and Perspective (pp.275-305), London: International Thomson Business Press.
[۲۷] Group-oriented
[۲۸] Shame-oriented
[۲۹] Tung, R. L. (2002).Managing in Asia: Cross-cultural Dimensions, In M. Warner and P. Joynt (Eds.), Managing across Cultures: Issues and Perspective (pp.137-142), Second Edition, London: International Thomson Business Press.
[۳۰] Individual-oriented
[۳۱] Guilt-oriented
[۳۲] Harmonizing
[۳۳] Moore, C. A. (1967). Editor’s Suppliment: The Enigmatic Japanese Mind, In C. A. Moore (Ed.), The Japanese Mind: Essential of Japanese Philosophy and Culture (288-313), Honolulu: East-West Center Press, The University Press of Hawaii.
[۳۴] Conflict
[۳۵] Confronting
[۳۶] Straightforward
[۳۷] Maynard, S.K. (1997).Japanese Communication: Language and Thought in Context, Honolulu: University of Hawaii Press.
[۳۸] Individual
[۳۹] The Concept of Self
[۴۰] Japanese Selves
[۴۱] American Self
[۴۲] Person-among-others
[۴۳] Hampden-Turner, C. M. and Trompenaars, F. (1996). A World Turned Upside Down: Doing Business in Asia, p.290.
[۴۴] Man Alone
[۴۵] Hampden-Turner, C. M. and Trompenaars, F. (1996). A World Turned Upside Down: Doing Business in Asia, p.290.
[۴۶] Nakamura, H. (1967). Consciousness of the Individual and the Universal Among the Japanese, In C. A. Moore (Ed.),The Japanese Mind: Essential of Japanese Philosophy and Culture(179-200),
Honolulu: East-West Center Press, The University Press of Hawaii.
[۴۷] Maynard, S.K.(1997).Japanese Communication: Language and Thought in Context, p.38.
[۴۸] Recycling Idea
[۴۹] Recycling Information
[۵۰] Enkvist, N. E. (1987). Text Linguistics for the Applier: An Orientation, In U. Conner, & R. B. Kaplan (Eds.). Writing Across languages: Analysis of L2 Text (pp.23-43), Reading, Massachusetts: Addison-Wesley Publishing Company.
[۵۱] Sequence Forward Reasoning
[۵۲] From Past to Future
[۵۳] Nakamura, H. (1964). Ways of Thinking of Eastern Peoples: India, China, Tibet, Japan, Honolulu: East-West Center Press, The University Press of Hawaii.
[۵۴] X happened and (then) Y happened, Forward Reasoning (and-then reasoning)
[۵۵] Sequence Backward Reasoning
[۵۶] From Future to the Past
[۵۷] Wray, H. (1999). Japanese and American Education: Attitudes and Practices, Westport, Connecticut: Bergin & Garvey.
[۵۸] Y happened because of X, Backward Reasoning(why-because reasoning)
[۵۹] Process-oriented
[۶۰] Assignment-oriented Curriculum
[۶۱] Effort rather than Ability
[۶۲] Outcome-oriented
[۶۳] Right-oriented Curriculum
[۶۴] Ability rather than Effort
[۶۵] Lewis, C. C. (1995). Educating Hearts and Minds: Reflection on Japanese Preschool and Elementary Education, New York: Cambridge University Press.
(این کتاب به زبان فارسی برگردانده شده است. نگاه کنید به: کاترین لوئیس (۱۳۸۵). آموزش قلبها و اندیشهها، ترجمه حسین افشین منش و شیده ایل بیگی طاهر، تهران: انتشارات سازوکار)
[۶۶] محمدرضا سرکار آرانی (۱۳۸۹) فرهنگ آموزش و یادگیری: پژوهشی مردم نگارانه با رویکرد تربیتی، تهران؛ انتشارات مدرسه.
[۶۷] Sarkar Arani, M. R. (2011). The DNA of Teaching, Kangaeru Kodomo [Journal of Child Thinking], 334, pp.24-29(in Japanese).
[۶۸] Literacy
[۶۹] Letter Culture
[۷۰] Orality
[۷۱] Oral Culture
[۷۲] Jahandarie, K. (1999). Spoken and Written Discourse: A Multi-disciplinary Perspective, Stamford, Connecticut: Ablex Publishing Corporation.
[۷۳] Written Discourse
[۷۴] Spoken Discourse
[۷۵] Horowitz, R.(Ed.) (2007). Talking Texts: How Speech and Writing Interact in School Learning, New York: Lawrence Erlbaum Associates, Publishers.
[۷۶] دوای، تاکه او؛ لوئیس، کاترین؛ سوگا، یوکی کو و ماتسودا، یوکی(۱۳۸۸) آموزش به مثابه فرهنگ: بررسی فرهنگ آموزش در ژاپنو مقایسه آن با آمریکا، ترجمه محمد رضا سرکار آرانی، نائومی شیمیزو و تویوکو موریتا، تهران: انتشارات موسسه فرهنگی منادی تربیت.
[۷۷] Teaching Scripts
[۷۸] استیگلر، ج. و هیبرت، ج. (۱۳۸۳). شکاف آموزشی: بهترین ایده هااز معلمان جهان برای بهبود آموزش در کلاس درس، ترجمه محمد رضا سرکار آرانی و علی رضا مقدم، تهران: انتشارات مدرسه.
[۷۹] Intercultural Perceptions
[۸۰] Kaplan, R. B. (1966). Cultural Thought Patterns in Intercultural Education, Language Learning, 16, pp.1-20.
[۸۱] Learning disability
[۸۲] Sarkar Arani, M. R. and Fukaya, K. (2010) Japanese National Curriculum Standards Reform: Integrated Study and Its Challenges, In Zajda, Joseph (Ed.), Globalization, Ideology and Education Policy Reforms (pp.63-77), The Netherlands: Springer.
[۸۳]. محمدرضا سرکار آرانی (۱۳۸۲). اصلاحات آموزشی و مدرنسازی، تهران: نشر روزنگار
[۸۴] Hampden-Turner and Trompenaars
[۸۵] Hampden-Turner, C. M. and Trompenaars, F. (1996). A World Turned Upside Down: Doing Business in Asia, In P. Joynt and M. Warner (Eds.), Managing across Cultures: Issues and Perspective (pp.275-305), London: International Thomson Business Press.
[۸۶] Joynt, P. and Warner, M. (Eds.), Managing across Cultures: Issues and Perspective, London: International Thomson Business Press.
این کتاب به زبان فارسی برگردانده شده است و توسط سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها به چاپ رسیده است، نگاه کنید به:(پت جوینت و ملکم وارنر(۱۳۸۵). مدیریت در عرصه فرهنگ ها: مباحث و دیدگاهها، ترجمه محمد تقی نوروزی، تهران: سمت.)
[۸۷] Michio Morishima (1923-2004)
[۸۸] Confucianism
[۸۹] Shintoism
[۹۰] Morishima, M. (1982).Why has Japan ‘Succeeded’? Western Technology and the Japanese Ethos, New York: Cambridge University Press.
[۹۱] Adam Smith(1723-1790)
[۹۲] Invisible Hand
[۹۳] Hampden-Turner, C. M. and Trompenaars, F. (1996). A World Turned Upside Down: Doing Business in Asia, p.292.
[۹۴] کونوسوکه ماتسوشیتا(۱۳۹۰). مسئولیت اجتماعی بنگاههای اقتصادی(شرکت ها)، ترجمه محمد رضا سرکار آرانی و مریم داداش زاده، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا.
[۹۵]عباس معدن دار آرانی، محمد رضا سرکار آرانی، با مقدمهای از محمد نقی زاده (۱۳۸۸) آموزش و توسعه، تهران: نشر نی.
[۹۶]محمد رضا سرکار آرانی(۱۳۸۹) فرهنگ آموزش و یادگیری: پژوهشی مردم نگارانه با رویکرد تربیتی، تهران: انتشارات مدرسه.
[۹۷] A New Typology
[۹۸] Critical Discourse
[۹۹] Ethnography
[۱۰۰] Comparative Studies
[۱۰۱] Lesson Study
[۱۰۲] David Hume (1711-1776)
[۱۰۳] Émile Durkheim (1858-1917)
[۱۰۴] Masako Watanabe
[۱۰۵] Watanabe, M.E. (1998). Style of Reasoning in Japan and the United States: Logic of Education in Two Cultures, unpublished Doctoral Dissertation, The Graduate School of Arts and Sciences, Columbia University.
[۱۰۶] Nattoku no Kouzou (Structure of Reasoning -Consent, Agreement)
[۱۰۷] Watanabe, Masako (2004). Nattoku no Kouzou:Nichibei Shotou Kyoiku ni miru shikou hyougen no Sutairu[Structure of Reasoning: Styles of Thought Explanation in the Culture of Education of Japan and the United States], Tokyo: Touyoukan(in Japanese).
گروه گزارش /
گسترش مهد کودک ها، کودکستان ها و مدارس تمام روز از قدم های مهم در جهت ایجاد عدالت اجتماعی و تحصیلی می باشند. بر خلاف انتظار بسیاری از افراد، پس زمینههای قومی و ملیتی نقش بسیار کمرنگی در زمینه تحصیلات ایفا می کنند. نتایج این تحقیقات نشان می دهند که بچه های خانواده های مهاجر در آلمان نمرات پایین تری از بقیه دانش آموزان کسب می کنند. اما دلیل این تفاوت فاصله طبقاتی در جامعه است و نه تفاوت قومی
نظام آموزشی آلمان سیستمی پیشرفته و در عین حال منعطف است که وظیفه ی آموزش و پرورش کودکان آلمانی را بر عهده دارد. این سازمان پویا دارای سیستم های قدرتمند پژوهشی-بازخوردی است که هرگونه نقص یا کمبودی را بررسی کرده و برای رفع آنها راهکار عرضه می دارد، همچنین برنامه های مناسب نظام آموزشی آلمان را برای دست یابی روزافزون به نتایج بهتر، بهینه سازی می نماید.
بیش از ۵۰ درصد دانش آموزان آلمانی موفق به اخذ دیپلم می شوند
نتایج تحقیقات موسسه «برتلمن» اما حاکی از آن است که در نظام آموزشی آلمان بیعدالتی وجود دارد و دانشآموزان از شانس برابر برخوردار نیستند.
اعلام نتایج شوک برانگیز تحقیقات نظام آموزشی آلمان در سال ۲۰۰۰ تلنگری بود که بسیاری را متوجه وضعیت تحصیلی دانش اموزان آلمانی کرد تا چاره ای برای آن بیندیشند. تغییرات انجام شده در این فاصله نشان می دهد که دانش آموزان آلمانی علاقه بیشتری به درس خواندن نشان می دهند و نمرات آنها به مراتب بهتر شده است. در این میان حتی رکورد خوشحال کننده ای به دست آمده است: نسبت به گذشته نوجوانان بیشتری موفق به پایان تحصیلات متوسطه می شوند. آمار این گروه به بالای ۵۱ درصد رسیده و آمار کسانی که ترک تحصیل می کنند به ۲ / ۶ در صد کاهش یافته است.
وضعیت خانوادگی و وضعیت تحصیلی در نظام آموزشی آلمان
این موفقیت اما چندان رضایت بخش نیست، چرا که نتایج به دستآمده از تحقیقات نظام آموزشی آلمان در سال ۲۰۱۳ موسسه برتلمن بیانگر مشکلات دیگری است: در هیچ کدام از کشورهای عضو گروه “امنیت و همکاری جهان” جهان بهاندازه آلمان موفقیت های تحصیلی با وضعیت اجتماعی – خانوادگی فرد مرتبط نیست. حقیقت اینست که در نظام آموزشی آلمان تغییرات مثبتی در حال انجام است، ولی روند فراهم سازی امکانات، جهت برخورداری همه افراد از موقعیتهای تحصیلی مطلوب نیست.
افرادی که در خانوادههای دریافتکننده کمکهای اجتماعی بزرگ شده و پدر و مادرآنها تحصیلات خود را به پایان نرسانده اند، به سختی موفق به در یافت دیپلم می شوند. نشانههای این اختلاف طبقاتی در امر تحصیل قابل مشاهده هستند. تحقیقات به انجام رسیده از دانش آموزان آلمانی ده ساله کلاس چهارم، نتایج هشداردهنده ای داشته است. بر طبق این نتایج ، فاصله تحصیلی بین دانش آموزان دارای والدین تحصیل کرده و دیگر دانش آموزان، حتی در یک مقطع تحصیلی یکسان، به بیش از یک سال می رسد. این تفاوت با مسن تر شدن بچه ها بزرگ تر هم می شود.
نظام آموزشی آلمان به این نتیجه رسیده است که مقابله با این مشکل باید از سالهای آغازین عمر کودکان انجام پذیرد. گسترش مهد کودک ها، کودکستان ها و مدارس تمام روز از قدم های مهم در جهت ایجاد عدالت اجتماعی و تحصیلی می باشند. بر خلاف انتظار بسیاری از افراد، پس زمینههای قومی و ملیتی نقش بسیار کمرنگی در زمینه تحصیلات ایفا می کنند. نتایج این تحقیقات نشان می دهند که بچه های خانواده های مهاجر در آلمان نمرات پایین تری از بقیه دانش آموزان کسب می کنند. اما دلیل این تفاوت فاصله طبقاتی در جامعه است و نه تفاوت قومی.
“پروفسور بوس” رئیس یک موسسه تحقیقاتی آلمانی در زمینه تحصیلات می گوید: «اغلب مهاجران از قشر های پایین جامعه هستند. در آلمان مشکلات آموزشی در خارجی بودن افراد نیست، مسأله وجود اختلاف طبقاتی است. از آنجا که افراد بی سواد بسیاری از آناتولی ترکیه به عنوان نیروی کار به آلمان آورده شدند، مشکلات بهوجود آمده امروزی را به قومیت افراد نسبت می دهند. این مطلب به هیچ وجه درست نیست.»
نظام فدرالی مسبب ناهماهنگی تحصیلی نظام آموزشی آلمان
یکی دیگر از مشکلات نظام آموزشی آلمان مشکلی است ساختاری. هر یک از ۱۶ ایالت جمهوری فدرال آلمان سیاست های آموزشی ویژه خود دارد. وجود ۱۰۰نوع مدرسه با نظام آموزشی متفاوت، این تنوع تحصیلی را تبدیل به آشفتگی تحصیلی کرده است. پروفسور بوس میگوید که همکارانش در خارج آلمان را به مسخره “پوچستان” می نامند.
بنابراین جای تعجب نیست که استفاده از موقعیتهای تحصیلی در ایالات آلمان متفاوت باشد. دانش آموزان ایالتهای بادن وورتنبرگ، هامبورگ، وست فالن و زارلند بهترین شانس را برای دریافت دیپلم دارند. در مقابل دانش آموزان کلاس چهارم ایالتهای بایرن، زاکسن، زاکسن آنهالت و تورینگن نمرات بهتری کسب می کنند. دلیلهای این اختلافات حتی برای کارشناسانی مثل آقای بوس هم ناشناخته است. این محقق امور تحصیلی میگوید:« اگر شفافیتی در نظام آموزشی آلمان وجود داشت، امکان پیبردن به روش کار این نظامهای آموزشی و در نتیجه به رقابت گذاشتن آنها به وجود میآمد. اما در شرایط موجود نه رقابتی وجود دارد و نه شفافیتی.»
مدارس تمام روز طرحی در جهت موفقیت
از دید کارشناسان نظام آموزشی آلمان ،موفق ترین مدل آموزشی «مدارس پیوسته تمام روز» است. در این مدارس برنامههای مشخصی بعد از ظهر ارائه می شوند. انجام تکلیفهای خانگی، استراحت و تدریس در شمار این برنامهها است. بدین صورت دانشآموزان مجبور نیستند که مدام بر سر میز خود بنشینند، مشکلات کمتری با تکلیفهای خود دارند و انگیره آنها به درس خواندن بیشتر میشود. اما تنها ۱۳ درصد از دانش آموزان امکان بهرهوری از این مدارس را دارند. مدارس تمام روز ۲۸ درصد از کل مدارس آلمان را تشکیل میدهند. اما بیشتر والدین خواستارند که فرزندانشان به چنین مدارسی بروند.
گرچه تعداد مدارس تمام روز نظام آموزشی آلمان در حال افزایش است. اما کارشناسان سرعت این رشد را کافی نمی دانند. آنها معتقدند که اگر سرعت گسترش این مدارس به همین منوال باقی بماند، ۵۰ سال طول می کشد تا مکانهای آموزشی تمام وقت برای تمامی بچه ها فراهم شود. به غیر از آلمان و اتریش در کشورهای دیگر مثل آمریکا، سوئد، کانادا و استرالیا تعداد این مدارس بسیار زیاد است. بنابر این نیاز نظام آموزشی آلمان به جبران این کمبود ها بسیار مبرم است.
معلمان حرفه ای
در مجموعه ی " بررسی و مقایسه ی نظام های آموزشی دنیا" ، به بررسی وضعیت نهاد آموزشی و مدرسه در کشورهایی خواهیم پرداخت که قوی ترین نظام های آموزشی دنیا را دارند. کار خود را از کشور فنلاند که نظام آموزشی در آن با اختلافی بالا در رده ی اول قرار می گیرد شروع می کنیم.
در مقاله های قبلی در مورد نظام های آموزشی دنیا ، به این مساله اشاره شده بود که در حال حاضر فنلاند با اختلاف بسیاری ، قوی ترین نظام آموزشی را دارد. اما چه مسائلی سبب شده تا نظام آموزشی در این کشور چنین جایگاه و قدرتی پیدا کند؟
فنلاند در سال 2007 به طور کامل نظام آموزشی خود را بازسازی کرد ، به نظر می رسد که علت اصلی موفقیت بی سابقه ی نظام آموزشی در این کشور ، ترک کردن سیستم سنتی بنا شده بر پایه ی ارزیابی آموخته های دانش آموزان باشد.
با هم به بررسی ویژگی های اصلی نظام آموزشی فنلاند خواهیم پرداخت :
دانش آموز و یادگیری :
موفقیت آموزشی . . .
سرمایه گذاری . . .
معلمان . . .
- معلمان تنها 4 ساعت در روز را در کلاس درس سپری می کنند و در هفته 2 ساعت کلاس آموزشی دارند تا با جدید ترین شیوه های تدریس و مسائل آموزشی آشنا شوند.
شاید عده ای بخواهند این گونه قلمداد کنند که علل موفقیت نظام آموزشی فنلاند مسائل عنوان شده نیست ، اما باید به این مساله توجه داشت که در نروژ – کشور با مساحت و جمعیتی تقریبا مشابه فنلاند – که پایه ی نظام آموزشی خود را تا حد زیادی مثل ایالات متحده بنا کرده ، درصد موفقیت دانش آموزان تا این اندازه بالا نیست.
ایمیل نویسنده : این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در دنیایی که از اطلاعات اشباع شده ، نهاد مدرسه در حال از دست دادن جایگاه یگانه ی خود به عنوان انتقال دهنده ی اطلاعات و دانش است ؛ همین مساله سبب شده که این نهاد ، چه در کشور فرانسه و چه در سایر کشورهای دنیا ، با بحرانی هویتی دست و پنجه نرم کند.
آیا نظام آموزشی در فرانسه یا بحرانی جدی دست و پنجه نرم می کند؟ این اندیشه ی جدیدی نیست ، از اواخر قرن بیستم به بعد ، متخصصان حوزه ی آموزشی این مساله را مطرح می کنند. اما به گفته ی فرانسوآ دورپر (1) و بئاتریس مابیلون بونفیس(2) ، بحرانی که در حال حاضر دامان نظام آموزشی فرانسه را گرفته ، ماهیت تازه ای دارند. آن ها در کتاب جدید خود تحت عنوان پایان مدرسه (3) به این مساله اشاره می کنند. در نظر آن ها بحران جدید وجهه ای سه گانه دارد : آموزش ، آموزگاران و دانش آموزان.
در وهله ی اول ، برنامه های آموزشی روز به روز سخت تر و پیچیده تر می شوند بدون آنکه ابزار مناسب برای اجرای آن ها در اختیار معلمان و دانش آموزان قرار بگیرد. برای مثال ، در دهه ی 80 میلادی ، یک دانش آموز مدرسه ی ابتدایی باید حوادث مهم تاریخی را به ترتیب زمانی می آموخت. این الگوی آموزشی با گذشت زمان و به اجرا درامدن برنامه های اصلاحی ، از میان برداشته شد.در زمانی که ژک لان (4) در سال 2002 بر مسند وزیر آموزش و پرورش تکیه زده بود ، منابع درسی تاریخ به بیش از 300 صفحه رسیده بود؛ البته به علت پیچیدگی بسیار و حجم بیش از حد ، کتاب های تاریخ به مرور زمان سبک تر شد.
به مرور زمان ، هدف اصلی برنامه ریزان و نویسندگان کتاب های درسی وزارت آموزش و پرورش بر آن گذاشته شد که همه ی دانش آموزان به سطحی حداقلی و برابر از دانش های مورد نیاز برسند.همین مساله موجب شد تا شرایط آموزش در مدارس دست خوش تحول شود : در شرایطی که یک آموزگار مدرسه ی ابتدایی ، تا قبل از سال 1969 ، در طول هفته در حدود 30 ساعت زمان برای آموزش در اختیار داشت ، این میزان امروزه به 24 ساعت رسیده است. از طرفی توجه به این مساله نیز حائز اهمیت است که تغییراتی که در ماهیت حرفه ی آموزگاران شکل گرفته نیز یکی از سرچشمه های اصلی بحران در نهاد آموزشی فرانسه است. دورپر و بونفیس به این مساله اشاره می کنند که متاسفانه در حال حاضر ، در مواردی ، آموزگاران بیش از آنکه به فکر تعهدی باشند که به ملت فرانسه داده اند ، اهداف و اغراض شخصی خویس را دنبال می کنند و به نوعی فرصت طلبی می کنند. البته بدون شک نباید دیدی یکسان به همگان داشت.
سقوط حرفه
افت شرایط کاری معلمان ( کلاس های شلوغ ، پیچیدگی بیش ازحد برنامه های درسی ، کاهش مدت زمانی که برای آموزش در اختیار معلم است و . . . ) را نیز نباید بی ارتباط با بجران فعلی قلمداد کرد. در سال 2013 تعداد داوطلبان برای اشتغال در بخش معلمی در وزارت آموزش و پرورش به طرز محسوسی کاهش پیدا کرد ، مساله ای که سبب شد نزدیک به 2000 پست خالی بماند. این شرایط استثنایی از یک طرف به علت اصلاحاتی که در حوزه ی آموزش معلمان صورت گرفت و از طرفی دیگر به علت فقر داوطلبان متخصص در برخی از حوزه های درسی – به خصوص ریاضی – شکل گرفته است. حرفه ی معلمی در فرانسه در حال تغییر و تحول است ، افزایش روز به روز تعداد معلمان زن به خوبی این مساله را به تصویر می کشد. مطابق آخرین آماری که توسط مرکز ملی آمار فرانسه ارائه شده ، در سال 2013 ، 82 درصد معلمان مدرسه ی ابتدایی و 58 درصد معلمان مدرسه ی راهنمایی ، زن هستند. شاید بتوان در اینجا به نوعی به سخن مارتین کاکو بیتو (5) اشاره کرد :
کاهش اعتبار یک شغل ، سبب زنانه شدن آن می شود
علاوه بر مسائل ذکر شده ، نهاد مدرسه در حال حاضر باید با عوامل متعددی که امروزه بر دانش آموزان تاثیر می گذارند ، رو به رو شود. به گفته ی بونفیس و دورپر ، نهاد مدرسه امروزه با هیولای تکنولوژی لیبرال دست و پنچه نرم می کند. دنیای مجازی ، حرفه ی آموزگاری را به طور کامل متحول کرده است. برای مثال ، در کانادا ، هنری ژیرو (6) ، محقق ، اعتقاد دارد که تبلت ، لپ تاپ و تلفن های هوشمند می توانند به دانش آموزان کمک کنند تا دسترسی بسیار راحت تری به اطلاعات داشته باشند اما از طرفی دسترسی آنها را به بسیاری از چیزهای دیگر که وقت آن ها را تلف می کند نیز ممکن می سازد . . . خانواده ها در این میان نقش آفرینی می کنند. به گفته ی فیلیپ کومبر (7) ، جامعه شناس ، والدین ، به خصوص آن هایی که جزو قشر با فرهنگ جامعه به حساب می آیند ، امروزه به همکاران اصلی و فعال نهادهای آموزشی تبدیل شده اند (L’École et ses stratèges, 2008). آن ها با انتخاب مدارسی که بیش ترین کارایی را برای فرزندان شان دارند و حتی زیر سوال بردن دانش های سنتی و یا نحوه ی کار آموزگاران ، نقش آفرینی می کنند.
نهاد مدرسه مرده است . . . زنده باد مدرسه!
نهاد مدرسه که تحت تاثیر تضادهای فراوانی قرار دارد ، سعی در بازیابی خود دارد. این نهاد در قرن بیست و یکم چه مسئولیت هایی را بر عهده دارد؟ بونفیس و دورپر آموزشی نوین را پیشنهاد می دهند : آموزش صحیح برقراری ارتباط. به گفته ی آن ها ، نحوه ی یادگیری هرکسی متفاوت است ، همین مساله یادگیری جمعی را با مشکل مواجه کرده است. این مساله به خصوص در دوره ای که از رسانه های گوناگون برای آموزش بهره برده می شود ، بیشتر به چشم می خورد. فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی باید شرایط یادگیری فردی را برای هر کس مهیا سازند. برای مثال « هوش مصنوعی می تواند کمک کند تا در حین تدریس آموزگار ، مطالب برای هر دانش آموز ، به صورت مفرد ، در سطح خودش ، رده بندی شود.»
بونفیس و دورپر این گونه نتیجه گیری می کنند که مدرسه سلطه ی خود در انتقال دانش به کودک و نوجوان را از دست داده است اما با این وجود بیش از همیشه به آن نیاز است. نهاد مدرسه باید بتواند در دوره ای که هرکس ممکن است تحت تاثیر عوامل متعددی قرار بگیرد ، امکان برقراری ارتباط با دیگری را فراهم کند. در دنیایی که همه ی اعضایش با هم ارتباط دارند ، کودک باید برای آنکه بتوانند نحوه ی صحیح استفاده از فناوری را بیاموزند ، به خوبی آموزش داده شود. سیلوی اکتبر(8) ،جامعه شناس و متخصص تفریحات دوران نوجوانی نیز به نتیجه ای یکسان دست یافته است : در شرایطی که جوانان از ابزار فرهنگی برای پیشبرد توانایی های خود بهره می برند ، معلمان و آموزگاران به نوعی میانجی میان فرهنگ جوانی و تحصیلات آکادمیک بدل گشته اند.
اشاره به این مساله الزامی به نظر می رسد که همگان نظری یکسان در خصوص رابطه ی بین فناوری و آموزش ندارند. به گفته ی آندره تریکو (9) ، روان شناس ، رابطه ی انسانی سرچشمه و شریان اصلی هرگونه آموزش عمیق است. اگر فناوری بیش از حدی که باید در آموزش به کار گرفته شود ، سبب شکل گیری سوالاتی بی انتها می شوند که باید درست یا غلط به آن ها پاسخ داد. در این شرایط ، دانش آموز دانش جدیدی کسب نمی کند بلکه می تواند تا هراندازه که بخواهد خود را آموزش دهد. وانگهی ، برای آنکه دانش آموز بتواند با بهره گیری از فناوری های جدید آموزشی ، خود اقدام به یادگیری کند ، نیاز به دانشی ابتدایی در این زمینه دارد.
تریکو در این رابطه می گوید : « برای آنکه یک شخص بتواند دانش دقیق از ندانسته های خود در یک زمینه داشته باشد ، باید در آن زمینه دانشی با پایه ای قوی داشته باشد. من میل دارم این گونه فکر کنم که در دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم ، دنیایی که روز به روز پیچیده تر ، غیر قابل پیش بینی تر ، ثروتمندتر و متفاوت تر می شود ، فرزندان ما روز به روز بیش تر به دانش هایی نیاز دارند که به صورت آرام اما پیوسته منتقل می شود ، انتقالی که در حال حاضر تنها نهاد مدرسه از پس آن بر می آید.»
متن اصلی در وبگاه گروه مترجمان پیشرو : http://pishrotranslation.ir/post/748
نی که رومی زد و چنگی که نظامی بنواخت
جام افسانۀ شرق است که جم زنده از اوست
( شهریار )
نخست اشاره ای گذرا به نام دیرین ایران
نام دیرین ایران نه از زمان صفویه و نه از زمان رضا شاه پهلوی پدید آمده؛ همان گونه که ما تمام مردم شبه جزیرۀ گریک را یونانی خواندیم و آنها بارگاه داریوش را پرسپولیس و سرزمین متحد ماد و پارس را پارس خواندند و نیز از زمان خلیفۀ دوم عمربن خطاب که نشر و گسترش عربیّت تمام دغدغۀ اعراب شد و این امر نشر اسلام را در حاشیه قرار داد و در اصل اسلام پناهگاهی برای عربیزه کردن منطقه شد ( همچنان که انترناسیونالیسم و سوسیالیسم پناهگاهی برای نشر ناسیونالیسم روسی در آسیای میانه و قفقاز و شرق اروپا شد ) ایرانیان هم توسط اعراب، فارس و مجوس ( فاقد کتاب آسمانی و در نتیجه نجس ) خوانده شدند. این زبان و ادب خراسانی ( دّر دری ) بود که بعد از قرن دوم هجری تجلی گر بخش عظیمی از هویت ایرانی شد و در به هم تنیده شدن نام های فارس و ایران نقش به سزایی ایفا کرد.
به نظرم انکار نام ایران صرفاً نوعی عنادِ دلالان استعمار و مقدمه ای برای نقشۀ جدید خاورمیانه است. به قول شادروان منوچهر مرتضوی « . . . ظاهراً چنین انکارهایی با توجه به بیان پرشور فردوسی در جای جای شاهنامه در بارۀ ایران از قبیل، دریغ است ایران که ویران شود یا چو ایران نباشد تن من مباد صرفاً نوعی اجتهاد عناد آمیز در مقابل نصّ خواهد بود. »
زبان و ادب فارسی تجلی گر همدلی ایرانیان است
هويت ملي بر پايه هاي هويت انساني و فرهنگي و اجتماعي و تاريخي شكل مي گيرد. اقوام مختلف ایرانی اعم از آذری، کرد، لک، لر، بختیاری، خوزی، فارس، بلوچ، مازنی، گیلک، تات که لهجه های مختلف آنها از آبشخور واحدی سیراب شده اند، لذا تأثیر دامنه دار و روز افزون زبان فارسی در این لهجه ها از تعدد و امتیاز آنها می کاهد و لهجه های مردم ایران را به هم نزدیک می کند و غیر ایرانی اعم از عرب و ترک که در این سرزمین بالیدند و آن را موطن خویش خواندند ،ملت واحدی را تشکیل می دهند که شاخصۀ بارز هویت ملی آنها « درّ دری و تاریخ مشترک 2600 سالۀ ایران » است. چرا که زبان و ادب فارسی مهم ترین نقش را در استقلال این ملت و حفظ فرهنگ خودی در مقابل استیلای فرهنگ بیگانه ایفا کرده است. اشتباه فاحشی است که نژاد را با ملت یکی بدانیم و آن را پشتوانۀ تقسیم بندی های جدید قرار دهیم.
باور دارم به حاشیه راندن ادبیات فارسی زمان را برای ایران متوقف می كند. دو دسته در اثر بي خردی و دستۀ سوم در اثر حسادت، جامعه را به آن سوی سوق می دهند.
1. ساده انگاران، كه برای رسیدن به تکنولوژی غرب به جاي اينكه كمر همت بسته و برنامه های دقیق و عالمانه كه نيازمند مطالعه و تحقیق است، پی ریزی کنند به علت آفت راحت طلبي كه بر ذهن و جان آنها افتاده بي شرمانه فرهنگ خود را به قربانگاه مي برند.
2. متحجران، كه با ناديده گرفتن مقتضيات زمان به علت عدم درك از كثرت در فرهنگ ها و انديشه ها و ناپويا انگاشتن رفتارهاي گونه گون انسان در مواجهه با زندگي، بر ذهن آنها اين وهم واهي را مي نشاند كه تاريخ تكرار مي شود و نتيجه مي گيرند حتي با پيشرفت تكنولوژي نيز قوانين گذشتگان به طور كامل و بي قيد و شرط چراغ راه امروز نيز مي توانند باشند. لذا مستقيم يا غير مستقيم مردم را از پرسش هاي بنيادين خيام، سعدی، مولوي، حافظ، بايزيد بسطامي و . . . دور نگه مي دارند و وقتي هم كه اين سوال ها مطرح مي شوند بدون آنكه سوال را پاسخ داده و نقدي عالمانه كنند اين بزرگان را در زمينة آن سوال ناآگاه مي خوانند. بايد بدانيم هر آن كس يا چيزي كه نقد پذير نباشد يا نقد نشود در جايگاه بت نشسته است.
3. پان تركيسم، كه خوب مي داند تنها راه براي القاي تحريف فرهنگ و تاريخ بالاي ارس به آذربايجان، حذف زبان فارسي و در نتيجه حذف انديشه و فرهنگ ايراني از روح و جان مردم شريف آذربايجان است. البته پان تركيسم از كژي و كاستي در برنامه ريزي هاي ما و بسط راحت طلبي و مادي گرايي در جامعه و عدم مطالعه مردم سواستفاده مي كند.
منظور نگارنده از آذربایجان، جنوبِ خط مرزی ارس است. شمال ارس کمتر از صد سال پیش برای به وجود آوردن شمال و جنوب دیگر ( مانند دو کره ) آذربایجان نامیده شد. نظر شادروان صمد بهرنگی دربارۀ پان ترکیسم، الهام بخشم در بیان شمال و جنوب دیگر شد. بهرنگی در مقالۀ « یادی از حیدر بابای شهریار » دربارۀ مجلۀ تورک کولتورو ( فرهنگ ترک ) که از طرف مؤسسۀ تحقیقاتی ترک منتشر می شد، نوشته است :
« در دو کلمه عرض شود که چرخ های این مؤسسه گویا با دلار آمریکایی می گردد و مأموریتش پخش و رواج افکار بی پایۀ پان ترکیسم است ، با تکیه بر خرافه پرستی و قضاوت های کورکورانۀ تاریخی و پیش داوری. یک نظر نسبتاً عمیق به مجلۀ فرهنگ ترک این مسأله را ثابت می کند. » سپس اضافه می کند : « لازم به یادآوری است که آمریکا در جنگ کره در نتیجۀ همین گونه تبلیغات بود که سربازان ترکیه را به جنگ کشاند و آن هم چگونه؟ »
سنگ بنای هویت ایرانی ، زبان و ادب فارسی است نه فلکلور اقوام
هنگامی که بنای زبان فارسی و فرهنگ اساطیری و حماسی و ادبیات مردم نجد ایران تاراج کینه و عقدۀ حقارت دشمنان و بی تدبیری و بی عرضگی و گاهی دشمنی ظل الله های هوسران، آن سایه های شوم لات و هبل و عزا قرار گرفته بود، فردوسی با درایت و نبوغ سرشار کاخی بنیادین و بلند از نظم پی افکند و در تثبیت و ماندگاری زبان فارسی مهم ترین نقش را ایفا کرد و دیگر خداوندگاران این فرهنگ، زبان فارسی را در مسیر پویندگی و نامیرایی قرار دادند. فردوسی بارها بر پویندگی و نامیرایی این زبان و ادبیات تأکید کرده است؛
از این پس نمیرم که من زنده ام که تخم سخن را پراکنده ام . . .
بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی . . .
چو این نامور نامه آمد به بن / ز من روی کشور شود پر سخن . . .
و سعدی و حافظ و مولوی هم بر استقلال و عظمت این زبان مهر تأیید زدند.
چو آب می رود اين پارسی بقوت طبع / نه مرکبی ست کز وی سبق برد تازی (سعدی)
خوبان پارسی گوی بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت پیران پارسا را (حافظ)
مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم / که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی (مولوی)
با اينكه فولکلور تجلی گر اصالت قومی و ملی است، و حتماً باید در حفظ آن بکوشیم ولی اگر ملتی صرفاً به آداب و رسوم و افسانه ها و تصنیف های عامیانه تکیه کند، از ریشه هایش بریده می شود. که این در آران کاملاً نمایان است.
آموزش به زبانِ محلی یا آموزشِ زبان های محلی؟
امروز اگر بچه ی آذربایجانی نتواند فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ، نظامي، خاقاني، صائب، عطار، خيام، ناصرخسرو، سنايي، و . . . بخواند و انتقال افکار سینه به سینۀ آثار آنها که در فرهنگ ایران نهادینه شده، قطع شود آن گاه حداکثر یک نسل بعد هدف پان ترکیسم که جدایی است، تحقق می یابد.
با اينكه زبان فارسي دري زبان ادبي و نوشتاري سرتاسر ايران بوده و هست ولي ما نيازمند حفظ زبان هاي محلي نيز هستيم. با اين كار هم گزك به دست دشمنان خورشيد كه از حقوق بشر دم مي زنند نمي دهيم و هم برنامه ريزي هاي خود را در تحكيم و تثبيت زبان فارسي به عنوان زبان علم و هنر و فرهنگ ايران و فراتر از زبان رسمي كشور سمت و سوي مي بخشيم.
زبان فارسي محيط بر هويت ملي و فرهنگي، درفش اتحادِ نزدیک به 2600 سالۀ اقوام نجد ایران است. نظامی به همین دلیل هم رأی با شروانشاه در مقدمۀ لیلی و مجنون می گوید :
ترکی صفت وفای ما نیست / ترکانه سخن سزای ما نیست
آموزش زبان های محلی هم نیاز جامعه است و هم حق. ولی آموزش دروس به زبان های محلی مقدمه ای برای تجزیۀ ایران است. باید بدانیم زبان و ادب فارسی براي ما بیش از آنکه زبان رسمی باشد، زبان علم و هنر و فرهنگ ایران است و آنچه دشمن را سرخورده می کند علم و هنر و فرهنگ است نه سياست بزك شدة ژورناليستيِ خواصِ بدتر از عوام.
در كشورهایي مانند سوئيس و يا اقيانوسيه و بعضی كشورهاي قاره آمريكا زبان داراي اين نقش نيست. احاطه زبان بر هويت فرهنگي آنها كامل نيست و وحدت آنها ارتباطي بر زبان ندارد. این موضوع در بعضی از مناطق چین و روسیه هم صادق است.
بیان این دیدگاه ها صرفاً مختص زبان محلی در آذربایجان نیست. اگر امروز تمام استادان ادبیات اهل شیراز جمع شوند و به فرض شنوندۀ صحبت سعدی با مادرش باشند، محال است که بتوانند صحبت آنها را کامل بفهمند. زبان محلی سعدی دست خوش تحولات زیادی شده ولی زبان ادبی بوستان و گلستان اقتدار خود را در نجد ایران بعد از هفت قرن حفظ کرده است. چرا سعدي و حافظ آثار خود را به زبان محلی ننوشتند؟ ايرانيان ملتي كهن با فرهنگي ديرين در مقابل قومي خواستند بمانند كه با مقدس دانستن زبانش قصد عرب كردن دنيا را داشت. اما همانند ابر و باد و مه و خورشید و فلک، دست تقدیر، همۀ بزرگان و خردمندان در ادوار مختلف بعد از اسلام را به کار گرفت تا زبان نجد ایران، فارسی دری شود. یعنی درّ دری میراث دار تمدن های اصیل و باشکوه قبل و بعد از اسلام باشد. که اميدوارم به غفلت از آن بهره مند نشویم.
بفرمود تا پارسی دری نبشتند / و کوتاه شد داوری (فردوسی)
هزار بلبل دستانسرای عاشق را / بباید از تو سخن گفتن دری آموخت (سعدی)
زبان و ادب فارسی و استقلال فرهنگی و اجتماعی ایران
نهضت عظیم ادب فارسی سهم عمده ای در استقلال فرهنگی و اجتماعی نجد ایران داشته است. البته بعد از ورود اعراب به ایران، زبان عربی، زبان علمی دنیای اسلام شد و ناگفته نماند که نزدیک 90% نثر عربی را در علوم مختلف، ایرانیان خلق یا ترجمه کرده اند. برخی عربی بودن کتاب های دانشمندان علوم مختلف را در آن دوران نقص زبان فارسی می خوانند. اما آنها نه دلایل گسترش فرهنگی و سیاسی زبان عربی در حوزۀ تمدنی اسلام را می دانند و نه معنا و نقش زبان علمی را در یک حوزۀ تمدنی.
اگر ملتی صرفاً با فولکلورش بخواهد با دنیا ارتباط برقرار کند، اقتدارش را می بازد. چرا که در این هنگامۀ وانفسا در برابر نفوذ سرسختانۀ زبان انگلیسی به عنوان زبان محیط بر تکنولوژی و زبان روسی به عنوان زبان محیط بر فکر و زبان اقمار روسیه و هم مرز با زبان فارسی، حیدر بابا چقدر می تواند مقاومت کند و دیوان شمس چقدر؟
آیا پان ترکیسم می تواند علمی تر، هنرمندانه تر، روحیه ساز تر و لذت بخش تر از دیوان شمس، مثنوی معنوی، شاهنامه، دیوان حافظ، بوستان و گلستان، آثار نظامی، خاقانی، عطار، رباعيات خيام، سنایی، ناصر خسرو، صائب و . . . خلق کند؟ که پشتِ حتی تک بیت ها و جمله هايي از آنها دهه ها و شاید قرنی تجربۀ علمی و عرفانی و ایمانی نهفته است. اين بزرگان رسولانی هستند ( سليمان زمانند ) که رسالت شان تعالی روح و کمال انسان است.
گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی / او سلیمان زمانست که خاتم با اوست
روی خوبست وکمال هنرودامن پاک / لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست (حافظ)
رفراندم برای جدایی اسکاتلند از بریتانیا
جدایی اسکاتلند از بریتانیا چه عواقب سوءاقتصادی و سیاسی بر اسکاتلند خواهد داشت؟ بر صادرات و واردات بین این دو کشور در کوتاه مدت چه خواهد گذشت؟ خروج از حوزۀ لیرۀ استرلینگ و خروج سرمایه گذاران و سرمایه های بریتانیا چه اثری بر اقتصاد اسکاتلند حداقل در کوتاه مدت خواهد داشت؟ خروج از حوزۀ سیاسی بریتانیا که در معادلات سیاسی دنیا نقش مهمی ایفا می کند چه اثری بر اسکاتلند چه خواهد بود؟ نقطه نظر بنده در اینجا نیستند.
با اینکه اسکاتلند پارلمان مستقل و آموزش و بهداشت مستقل دارد و اگر شش روز بعد مردم رأی منفی به استقلال بدهند اختیارات بیشتری در مالیات و هزینه ها و بودجۀ رفاهی به اسکاتلند تفویض خواهد شد. بعد از 300 سال اتحاد و رنج ها و افتخارات مشترک، خواست جدایی مصداق این بیت مولوی خواهد بود که :
آن تویی آن زخم بر خود می زنی / بر خود آن دم تار لعنت می تنی
امیدوارم این دو ملت باز در کنار هم و متحد باشند. اسکاتلندی ها باید بدانند که بخش عظیمی از هویت ملی بریتانیا بر پایۀ اندیشه های نیوتن، چاسر، تامس مور، شکسپیر، جان میلتن، جرج بایرُن، جمیز موریه، فیتز جرالد، جرج رِنولدز، اسکار وایلد، فرانسیس تامپسن، جرج ولز، جرج برنارد شاو، شکل گرفته است و با اينكه فولکلور تجلی گر اصالت قومی و ملی است، و حتماً باید در حفظ آن بکوشیم ولی اگر ملتی صرفاً به آداب و رسوم و افسانه ها و تصنیف های عامیانه تکیه کند ( مانند موسیقی اسکاتلندی با نی انبان و دامن اسکاتلندی و افسانه هایی از هیولای لُخ نس ) از ریشه هایش بریده می شود.
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد / به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم ( سعدی )
سوالی که به عنوان یک ایرانی برایم مهم است اینست که « اگر اتحاد سیاسی اسکاتلند با بریتانیا ( البته اگر بتوان در غیاب اسکاتلند، نام بریتانیا را بکار برد ) به جای 300 سال مانند تشکیل ملت ایران 2600 سال می بود آیا دادگاه عالی بریتانیا با ژست دمکراسی باز هم به مردم اسکاتلند حق رفراندم می داد؟
والحمدالله تعالی شأنه
3 - دنيا براي کنترل و مهار خشونت چه برنامه هايي دارد ؟
براي کسب اطلاعات بيشتر به روزنامه شرق دو شنبه هشت مرداد 86 مراجعه فرماييد .. رسالت ... مربیان کودکان بسیار مهم و اساسی است، چرا که آموزش نسل ، کاربر و زمان بر است و حوصله بسیار می طلبد. اما با این همه سختی و دشواری، غیرممکن نیست. یکی از دلایل پیشرفت کشور ژاپن در اوایل قرن بیستم میلادی این بود که ژاپنی ها به امر آموزش توجه کردند.
بنابراین امر آموزش و تربیت همواره باید مورد توجه قرار گیرد. باید توجه کرد که آینده از حال و حال از گذشته تاثیر می پذیرد. هر تربیت نسلی باید با ارزیابی رفتارهای گذشته و بررسی رفتار و کردارهای حال همراه باشد. این ارزیابی می بایست انتقادی باشد، یعنی وجوه مختلف یک پدیده را به شکل مثبت و منفی مورد بررسی قرار دهد تا بتوان غلط را از درست تشخیص داد.
بی گمان در گذشته و حال عناصر مثبتی می توان یافت که می بایست برای تربیت نسل حال و آینده مورد توجه قرار بگیرد. همچنین عناصر منفی وجود دارد که باید با شناخت آن، راه بازتولید و استمرار آن را متوقف یا کمتر کرد.در فرهنگ مذهبی همه ادیان، شیطان تا آخر زمان با انسان خواهد بود.
از همین روی باید انسان با تربیت درست و صحیح بتواند با شیطان یا به زبان عرفی با خصیصه های منفی مثل خشونت، تجاوز، سلطه و ظلم مقابله کند.طرح و ریشه یابی مشکل (عوامل ارزشی- مفهومی و اجتماعی- اقتصادی) برای ارائه بحث خودم می خواهم ابتدا به بررسی ریشه های خشونت در سطح کلان و در جوامع کنونی بپردازم تا بتوان به شکل اصولی در تربیت نسل جدید، گام برداشت.
الف : عقلانیت سلطه طلب و بنیادگرایی مذهبی
به نظر می رسد که جهان امروز در شرایط بسیار دشواری قرار دارد و خشونت، سلطه و برتری طلبی در قالب عقلانیت خود را نشان داده و از طرفی به نام خداوند، بنیادگرایی در حال رشد است. این بنیادگرایی که در منطقه (خاورمیانه) بیداد می کند، محصول عقب ماندگی منطقه غیراروپایی و امریکایی و تحقیر و سلطه عقلانیت ابزاری است که به نام مدرنیته در این مناطق اعمال می شود. اما حتی اروپا و امریکا نیز شاهد درگیری عقلانیت ابزاری و بنیادگرایی کور و انتقام گیرند که نمونه آن انفجار برج های دوقلو در امریکا و بمب گذاری در مترو مادرید در اسپانیا در دو سال گذشته است.
بی گمان همه ما معتقدیم که باید راه حلی منطقی اندیشید و با همدلی خشونت و سلطه را مهار کرد چرا که در چنین فضای سنگین خشونت باری که هر روز شاهد جنگ، درگیری، کشتار و عملیات تروریستی و انتحاری و هجوم و قتل هستیم، فضای تیره و سیاه، دنیای کودکان را از پاکی و زلالی به سمت تیرگی و تاریکی پیش می برد که برآیند کار شما آموزش دهندگان را کوتاه و کوچک می کند.
برای این موضوع مثالی می زنم.
در چنین فضایی تلاش های بی دریغ آموزگاران بی تاثیر نیست اما مثل کاشتن بذر سالم در زمینی خشکیده و سوخته و بی رمق است که رشد مناسبی نخواهد داشت یا حتی رشد نخواهد کرد. به راستی کودکان بی گناه در سرزمین های جنگ در عراق، در افغانستان و آن سرزمین درد یعنی فلسطین چگونه تربیت می شوند و تحت چه آموزشی قرار می گیرند، تا نسلی صلح طلب باشند ؛ در حالی که چشم های معصوم شان هر روز به رنگ سرخ خون عادت کرده و خشم و کینه عنصری لاینفک از وجود کودکانه و معصومشان شده است.
اما چه باید کرد؟
برای حل مشکلات باید آنها را به خوبی شناخت. در فرهنگ ما می گویند طرح پرسش درست حل نیمی از بحران را ممکن می سازد.
ب : فقر و گرسنگی، تجارت اسلحه، مواد مخدر و زنان و کودکان زایشگر و زاییده خشونت
جامعه انسانی با بحران های گوناگون سر در گریبان است. این بحران ها به گفته برگزارکنندگان این اجلاس جامعه جهانی را تحقیرآمیز و خشونت بار کرده است. اما باید توجه کنیم که خشونت و تحقیر ریشه اخلاقی، ارزشی و اقتصادی و اجتماعی دارد.
متاسفانه هم طرفداران اندیشه سکولار و هم طرفداران اندیشه مذهبی، انسان را موجودی پندپذیر و پندناپذیر می دانند و به شرایط زیستی و اقتصادی انسان ها توجه ندارند و این همانند آن است که از انسان فلج خواسته شود که قهرمان دو صد متر جهان شود. در حالی که اگر بتوانیم عوامل را توامان در بستر ذهن و عین و شرایط مادی و معنوی شناسایی و بررسی کنیم، آن وقت توانایی لازم برای ارائه راه حل مناسب را خواهیم داشت.
انسان مدرن توانایی فراوانی کسب کرده است و نتیجه آن سلطه بر طبیعت و حیوانات است، اما دامنه این تسلط به انسان ها و جوامع انسانی نیز کشیده شده است و متاسفانه موجب شده تا انسان بر انسان و بر جوامع نیز حاکمیت سلطه جویانه پیدا کند.در نتیجه پیدایش و شکل گیری این شرایط، در قرن گذشته جهانی را شاهد بودیم که در هر گوشه آن تنش، جنگ و کشتار به چشم می خورد.
جنگ هم دلایل و علل ذهنی و ارزشی دارد و هم علل مادی و اقتصادی.در جهانی که روزانه ده ها هزار کودک از گرسنگی می میرند و حدود یک میلیارد و نیم انسان زیر خط فقر مطلق نگوییم زندگی می کنند، بلکه روزگار سپری می کنند، طبقه مرفه و انسان های ثروتمند گویی در جهانی جدا از دنیای سخت و مشقت بار فقیران زندگی می کنند.
از سویی میل به برتری بر دیگران و فزون طلبی و تبلیغ مصرف، موجب تخریب طبیعت و سلطه هر چه بیشتر بر سایر انسان ها و سایر جوامع شده است. در جهانی که زیبایی های بسیار دارد، زشتی و پلیدی هایی چون تجارت اسلحه، مواد مخدر و تجارت پرسود و کثیف زنان و کودکان که پرسودترین تجارت جهان است، به راحتی مشاهده می شود و ما هر روز اخبار مربوط به آنها را از تلویزیون های خود می بینیم و شاید با ابراز تاسف و دلسوزی لحظه ای، آن را به فراموشی می سپاریم.
ج : در پی راهکاراز سلطه گری در قالب عقلانیت و افراطی گری در پس نقاب ارزش ها و از فقر و گرسنگی و از تجارت های نامشروع و از تبلیغ خشونت سخن گفتیم اما با این همه موانع چه باید کرد؟
ارائه چهره خشن از مذهب، نباید کل مذهب را برای ما منتفی کند همان گونه که عقلانیت ابزاری نباید عقلانیت خردورز را برای ما بی معنا و مفهوم کند.نکته مهم اینجاست که مذهب در میان اکثریت ساکنان کره زمین جایگاه دارد و این جایگاه را نباید تقدیم بنیادگرایان کرد. بی اعتنایی به مذهب در دورانی در غرب رشد یافت و در عمل زمینه رشد بنیادگرایی را فراهم کرد. به جای بی اعتنایی می بایست به تعامل و گفت وگو روی آورد. چرا که تقابل یا بی اعتنایی به خشونت طلبان به هردو طرف میدان می دهد که خشونت و تحقیر را همراه زندگی انسان ها و جوامع بشری کنند اما تعامل می تواند گرایشات افراطی هر دو طرف را منزوی کند و به گرایشات معقول امکان می دهد تا بتوانند خشونت و تحقیر را از روابط جهان و جوامع و زندگی انسان ها حذف یا کمرنگ کنند.
اما باید عنایت داشته باشید که اصل اساسی تفاهم، قبول آن دیگری در کلیت خود است.در این حالت، بحث حذف دیگری منتفی می شود. با تعامل می توان با خشونت و تحقیر که ناشی از سلطه یکی بر دیگری است، مقابله کرد. در کشور من و سایر کشورهای اسلامی، روشنفکران مذهبی به دنبال برقراری چنین تعاملی میان مذاهب، فرهنگ ها و تمدن ها هستند که اصل آن بر مبنای اصالت به کرامت نوع انسان و به رسمیت شناختن دیگری و برقراری روابط انسانی میان انسا ن ها و جوامع است.
این روشنفکران تلاش می کنند که در جامعه خود با تقویت باورهای مذهبی ای که به اخلاق، ارزش ها و مفاهیم انسان دوستانه یاری می رسانند، بازخوانی از دین ارائه دهند که با حقوق بشر، دموکراسی و توسعه تعامل برقرار کند.
برای مثال روشنفکران مذهبی که با باور به اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر تلاش در ارائه مباحثی راه گشا در زمینه اسلام و حقوق بشر دارند.به تصور من اگر کنگره «تربیت نسل» برای صلح می خواهد پیامی جهانی داشته باشد باید به تنوع فرهنگ ها و آداب جوامع مختلف توجه داشته باشد و بتواند در طرح های خود که پس از کنگره ارائه خواهد شد، شیوه های مخالف خشونت و تحقیر را منطبق با ارز ش ها و باورهای فرهنگی جوامع شناسایی کرده و آن را مورد حمایت جدی خود قرار دهد.
ما امروز گرد هم آمدیم تا به دلیل مشکلات کنونی و رنج های امروزین بشر یعنی خشم و جنگ که دنیا را فرا گرفته، به فکر آموزش صلح برای نسل آینده باشیم. اما اینجا نکته مهمی وجود دارد و آن این است که نباید دنیای کودکانه کودک را فراموش کرد. باید از توصیه اخلاقی صرف اجتناب کرد چون این شیوه کارایی لازم را ندارد. همچنین باید آموزش را با پرورش همراه کرد چرا که توانایی بدون اخلاق انسانی موجب خواهد شد که عقلانیت ابزاری بر عقلانیت خردورز حاکم شود. می بایست در آموزش ها نگاه صرفاً حق مدار و خودخواه را به سمت نگاه حق و مسوولیت و نوع دوستی سوق داد.
به کودکان برخوردار اروپایی و امریکایی آموزش داد که کودکان دیگر جوامع نیز از این برخورداری حقی دارند و محرومان مستحق تحقیر نیستند حتی قابل ترحم هم نیستند بلکه استحقاق رشد و ترقی دارند. از سویی به کودکان جوامع عقب مانده و در حال توسعه نیز آموزش داد که چاره تحقیر، توهین و خشونت نیست بلکه تعامل و گفت وگو برای رشد است .همان طور که ملاحظه مي فرماييد ريشه هاي خشونت در همه جاي دنيا تقريبأ يکسان است و راهکار هاي علمي و تعقلي رفع خشونت هم تقريبأ يکسان است . جهت تکميل بحث نيم نگاهي هم به ريشه هاي خشونت و افراطي گري در جهان و راهکار هاي موثر انديشمندانˏسياستمدار ايراني مي پردازيم .
4 – جمهوري اسلامي ايران چگونه مي خواهد ريشه هاي خشونت و افراطي گري را بخشکاند ؟
رییس جمهوری ( حسن روحاني ) گفت: ما پل جهانیم، ما فرزندان فارابی، خوارزمی ، رودکی و فردوسی هستیم و می توانیم با احیای علم و عقل، ریشه های خشونت و افراطی گری را بخشکانیم. ( این جا )
بعد از آنکه سيد محمد خاتمي بحث گفت و گوي تمدن ها را در سطح بين المللي مطرح نمودند و مورد استقبال جهانيان قرار گرفت . انديشمندˏ گرانقدر ، جناب آقاي " دکتر حسن روحاني " در رابطه با جهان عاري از خشونت و افراطي گري در چارچوب رساندن صدای ملت و نظام درباره مسائل مهم به گوش جهانیان چند اقدام مفيد و ارزشمند بشرح ذيل اجراء نمودند .
الف در سخنراني شصت وهشتمين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل متحد مي فرمايند ( این جا ) :
آقای رییس!
جهان ما جهانی پر از بیم و امید است؛ بیم جنگ و مناسبات خصومتآمیز منطقهای و جهانی، بیم رویارویی هویتهای مرگ بار مذهبی، قومی و ملی، بیم نهادینه شدن خشونت و افراطیگری، بیم فقر و تبعیض خُرد کننده، بیم تباهی و نابودی منابع حیاتی، بیم بیتوجهی به کرامت و حقوق انسان و بیم غفلت از اخلاق.
در برابر همۀ این بیمها، امیدهای جدیدی نیز وجود دارد؛ امید اقبال مردم و نخبگان در سراسر جهان به «آری برای صلح و نه برای جنگ»، و امید به ترجیح گفتگو بر ستیز و اعتدال بر افراط.
یک نمونۀ زنده، گزینش هوشیارانۀ امید و تدبیر و اعتدال توسط مردم بزرگ ایران در انتخابات اخیر است که با تبلور مردمسالاری دینی و انتقال آرام قدرت اجرایی، نشان داد که ایران لنگرگاه ثبات در دریای ناآرامیهای منطقهای است. اعتقاد راسخ حکومت و مردم ما به صلح پایدار، ثبات، آرامش، حل مسالمتآمیز مناقشات و تکیه بر آرای عمومی به عنوان پشتوانۀ قدرت، مقبولیت و مشروعیت، نقشی والا در فراهم کردن چنین محیط امنی داشته است.
آقای رئیس، خانمها و آقایان!
خشونت و افراط امروز نه تنها ابعاد مادّی، که ابعاد معنوی زندگی انسان و جامعة امروز را در بر گرفته است. خشونت و افراط جایی برای مدارا و تفاهم که لازمة زندگی انسان و جامعة مدرن است نمیگذارد. نابردباری مسئلة امروز جهان ماست؛ باید بردباری را در پرتو اندیشههای دینی، رویکردهای فرهنگی و رهیافتهای سیاسی تقویت کرد. جامعۀ انسانی را باید از مرحلة بردباری منفی به مرحلة تعاون مشترک ارتقا داد. دیگران را نباید فقط تحمّل کرد، بلکه باید با دیگران کار کرد.
مردم جهان از جنگ، خشونت و افراط خستهاند و این فرصتی بینظیر است. آنها امید به تغییر وضعیت کنونی دارند. جمهوری اسلامی ایران باور دارد که با ترکیب هوشمندانهای از امید و اعتدال میتوان همۀ چالشها را مدیریت کرد. جنگ افروزان میخواهند امیدها را بخشکانند. در حالی که امید به تغییر مثبت، مفهومی فطری، دینی، فراگیر و جهانی است.
زیربنای امید، باور به ارادۀ عمومی مردم جهان برای مبارزه با خشونت و افراط، تغییر پذیری، مخالفت با ساختارهای تحمیلی، بها دادن به گزینش و عمل مسئولانۀ انسانی است. بیتردید امید، یکی از بزرگترین نعمتهای خداوند مهربان به همۀ انسان هاست. اعتدال نیز به معنای حرکت خردمندانه، هوشمندانه، زمانمند و مکانمند در تلفیق آرمانهای والا، گزینش راهبردهای اثرگذار و در نظر گرفتن واقعیتهاست.
آقای رئیس، خانمها و آقایان!
در این سالها، یک صدای مسلط پیاپی شنیده شده است که «گزینۀ جنگ روی میز است»، اما امروز بگذارید در برابر این سخن ناکارآمد و غیرقانونی بگویم: «صلح در دسترس است». پس به نام جمهوری اسلامی ایران در گام نخست پیشنهاد میکنم طرح «جهان علیه خشونت و افراطیگری» در دستور کار سازمان ملل متحد قرار گیرد و همۀ دولتها و سازمانهای بینالمللی و نهاد مدنی تلاشهای جدیدی را برای سوق دادن جهان به این سو سامان دهند. باید به جای گزینة ناکارآمد «ائتلاف برای جنگ» در مناطق مختلف جهان به «ائتلاف برای صلح پایدار» در سراسر جهان اندیشید. امروز جمهوری اسلامی ایران شما و همه جامعة جهانی را به برداشتن گامی فراپیش می خواند؛ دعوتِ «جهان علیه خشونت و افراطیگری». ما باید بپذیریم و بتوانیم در اینجا افقی را بگشاییم که درآن به جای جنگ، صلح، به جای خشونت، مدارا، به جای خونریزی، پیشرفت، به جای تبعیض، عدالت، به جای فقر، برخورداری و به جای استبداد، آزادی درسراسرجهان بهتردیده شود. به گفتۀ فردوسی، شاعر بلندآوازۀ ایران؛
بکوشید نیكی به کارآورید چو دیدید سرما، بهار آورید
علیرغم همه مشکلات، من عمیقاً به آینده امیدوارم. با همبستگی جهانی علیه خشونت و افراط، تردیدی ندارم که آینده روشن است. اعتدال، آینده جهان را درخشان خواهد کرد. امید من، علاوه بر تجارب شخصی و ملی، از این باور مشترک همه ادیان آسمانی نشئت میگیرد که جهان را سرانجامی نیکو و روشن است؛
ب در سخنراني در شصت و نهمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد مي فرمايند :
جهت مراجعه به متن کامل به آدرس اينترنتي مراجعه فرماييد .http://www.president.ir/fa/81323
آقای رییس من از منطقهای میآیم که بخشهای مهمی از آن در آتش تندروی و افراط میسوزد. در شرق و غرب کشور من، افراطیگری، همسایگان ما را تهدید میکند و خشونت میورزد و خون میریزد. ....
با کمال تأسف، تروریسم، جهانی شده: «از نیویورک تا موصل، از دمشق تا بغداد، از شرقیترین تا غربیترین نقطه جهان، از القاعده تا داعش». افراطیون جهان، یکدیگر را یافتهاند و ندا سر دادهاند که «متحد شوید» اما آیا ما در برابر افراطیون متحدیم؟!
افراطیگری یک مسأله منطقهای نیست، که فقط ملتهای منطقه ما با آن درگیر باشند، افراطیگری، مسألهای جهانی است. برخی از کشورها در پیدایش آن مؤثر بوده و در مبارزه با آن ناکام. و اکنون ملتهای ما، تاوان آن را پس میدهند.....
برای مقابله اصولی با تروریسم، باید ریشههای آن را شناخت و چشمههای آن را خشکاند. تروریسم در بستر فقر، بیکاری، تبعیض، تحقیر و بی عدالتی میروید و با فرهنگ خشونت رشد میکند. برای ریشهکن کردن تروریسم باید عدالت و توسعه را گستراند و از تحریف ادیان الهی برای توجیه قساوت و بیرحمی جلوگیری کرد.
به یاد داشته باشیم که ایران، روزی همه را به «گفت و گو» دعوت کرد که هنوز جنایت ۱۱ سپتامبر، رخ نداده بود و روزی به «جهان عاری از خشونت و افراطیگری» خواند، که هنوز خشونتهای اخیر ظهور نکرده بود.
من اعلام میکنم، اگر امروز همه توان خود را علیه افراط و خشونت، بهکار نگیریم، و کار را به کاردان نسپریم، فردا جهان برای هیچ کس، جای امنی نخواهد بود.
آقای رییس
حضار محترم،
خانمها، آقایان،
ملت بزرگ ایران که در سال گذشته با حضور گسترده خود در انتخاباتی آرام و پرشکوه، با روی کار آوردن این دولت، از گفتمان «تدبیر، امید و اعتدال» استقبال کردند، از دولت منتخب خود، در راه سازندگی کشور پشتیبانی و حمایت میکنند. در حالی که بعضی از کشورهای پیرامونی ایران، دست خوش جنگ و ناآرامی هستند، ایران سرزمین امنیت، ثبات و آرامش است.
در پایان، همان طور که در سال گذشته نسبت به توسعه خشونت و افراطیگری هشدار دادم، امسال نیز تأکید میکنم، که اگر رویکرد درست برای مواجهه با این مسأله، اتخاذ نشود، به سمت منطقهای ناآرام و پرتلاطم با بازتابهای جهانی، خواهیم رفت. راهحل درستِ برخورد با این مسأله مهم، نه از بیرون بلکه با محوریت و ابتکارات درونی و البته همکاریهای بینالمللی قابل تصور است.ج برگزاري نخستين کنفرانس بين المللي " جهان عليه خشونت و افراطي گري " در روز سه شنبه 18 آذر ماه سال 1393 در سالن اجلاس سران ( این جا )
به گزارش خبرنگار گروه سیاست خارجی خبرگزاری فارس، نخستین کنفرانس بینالمللی «جهان علیه خشونت و افراطیگری» قرار است روز سهشنبه 18 آذر ماه با سخنرانی حسن روحانی رئیس جمهور کشورمان در سالن اجلاس سران آغاز و به مدت دو روز ادامه خواهد یافت.
در این کنفرانس که نخستین کنفرانس بینالمللی جهان علیه خشونت و افراط گرایی به شمار میرود 200 مقاله علمی ارائه شده که حاصل آن انتشار 2 کتاب به زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی است.
مصطفی زهرانی مدیرکل دفتر مطالعات وزارت خارجه و رئیس اولین کنفرانس در نشست خبری که روز شنبه 15 آذرماه برگزار شد با اشاره به حضور مهمانان بینالمللی این کنفرانس گفت: 5 تن از وزرای خارجه پاکستان، افغانستان، سوریه، عراق و نیکاراکوئه به همراه روسای جمهوری و مقامات سابق از پاکستان، نروژ، فرانسه، اردن و معاون رئیس اجرایی افغانستان و وزرایی از سراسر جهان به همراه معاونان وزرای خارجه از آسیا، اروپا، و آفریقا در این کنفرانس حضور دارند.
در این کنفرانس سیاستمداران و مقاماتی از 40 کشور حضور دارند که شاخصترین میهمانان را میتوان رئیس جمهور پیشین پاکستان، نخست وزیر سابق نروژ، نخست وزیر سابق فرانسه، ولیعهد سابق اردن و وزرای خارجه سابق برخی کشورها و همچنین وزرای کشورهای اسلامی در حوزههای دیگر را خواند، همچنین برخی از معاونین وزرا نیز حضور دارند و مهمانانی از آسیا، اروپا و آمریکا در این اجلاس شرکت می کنند.
پنلهای کنفرانس از ظهر روز هجدهم و پس از مراسم افتتاحیه تا پایان روز نوزدهم و نیز مراسم اختتامیه در مرکز مطالعات وزارت امور خارجه برگزار میشود.
دفتر دائمی این اجلاس در تهران خواهد بود.
این کنفرانس بیانیه پایانی نخواهد داشت و سعی بر این است که یک دستورالعمل اجرایی داشته باشد که مستند به سخنرانی رئیس جمهور کشورمان در سازمان ملل و قطعنامه صادر شده است. خروجی این کنفرانس نیز به سازمان ملل ارجاع داده میشود و پیشنهادهای عملی از دل این کنفرانس خارج خواهد شد.
ادامه دارد