مقدمه
آغازی دیگر برای یک سال تحصیلی که یقین نیازمند تغییری است که از تکرار به دور باشد. چون دانش آموزان این سال تحصیلی همان کودکان و نوجوانان سال پیش نیستند. نیم قرن پیش و قبل از آن نسل هر بیست سال یک بار تغییر می کرد و آهنگ تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کُند بود، یا حداقل در جامعه ما چنین بود. اما امرزو همه چیز در روز و ساعت تغییر می کند از جمله دانش و اطلاعات بشری، داده های فرهنگی و اجتماعی.
حال در این میان اگر منِ معلم، همان معلم سال پیش و یا بدتر از آن همان معلم روز اول استخدام خود باشم و روش تدریس خود را هماهنگ با نیازهای دانش آموزان جدید و شرایط روز عوض نکنم، قدرمسلم معلمی موفق نخواهم بود.
برخی از تلقی ها به تدریج به وجود می آیند و در خمیرمایه اذهان جا می گیرد اما زدودن آن از تاروپود ذهنیت افراد و جامعه به راحتی صورت نمی گیرد. چون بعد از رسوب یک برداشت نادرست باید کلی فعالیت فرهنگی و خلاف مسیر آن انجام شود تا تلقی درست جایگزین شود. شاید اگر تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است بدان دلیل است که مسیر به شایستگی طی نشده است. یکی از این نادرستی ها که همه ما در تداوم آن کمابیش سهم داریم « روش تدریس معلمان » است و بزرگ ترین مسبب این مهم، نامشخص بودن کانال های جذب و استخدام معلم و خلق موقعیت و نامی جدید برای شغل معلمی نسبت به شرایط نامساعد رایج در آموزش و پرورش بوده است و سلیقه محوری وزرا در مدیریت وضعیت آشوب موجود بر شدت هر نوع بحرانی دامن زده است. یعنی بزرگ ترین وزارتخانه دولت بر اساس اراده فردی به دور از هر نوع مدیریت علمی و سیستماتیک اداره می شود.
آموزش و پرورش به جای تعلیم و تربیت کودکان و انتقال دانش و مهارت زندگی، پی در پی مشغول ایجاد بحران و حل بحران بوده است.
ثبات روش تدریس طی سال های متمادی، بزرگ ترین ایراد یک معلم است. روش تدریس در اصل پویا و دینامیک است. روش تدریس برخاسته از حال و هوایی است که بیست سی دانش آموز به کلاس درس اضافه می کند. پرسشگرند یا خجول و ترسو، پرگویی می کنند یا سکوت را به هر دلیلی ترجیح می دهند، کنجکاو و فعالند یا بی حال و سست اند و...
روش تدریس معلم نسبت به حال و هوای هر کلاسی تغییر می کند. با یک روش نمی توان در کلاس های مختلف تدریس کرد. فقط با یک جا به جایی کوچک در روش تدریس خود، می توان دانش آموزان را با خود، درس و کلاس همسو ساخت.
بیشتر معلمان ما با تدریس در کلاس هایی که نحوه چیدمان صندلی ردیفی شکل دارند با متکلم الوحده بودن خود در ارائه حفظیات، باعث ایجاد خستگی، بی حالی و افت یادگیری می شوند. و بدتر از آن به دانش آموزان نیز چنین القا می کنند که برای درس پس دادن باید حفظ کنند. اما چرا چنین شرایطی حاکم است؟ برای این که معلم انتظار همه تحولات را از نظام آموزشی دارد و چون نظام آموزشی پویا و منفعل نیست، ترجیح معلم حرکت موازی است.
سه روش اساسی تدریس
1- « روش تدریس توضیح دهنده » که معلم بر موضوع درس تسلط دارد، اما آگاهی او از روش تدريس اندك است. تدريس او بر محور سخنرانی و توضيح استوار است که فقط برخی از دانشآموزان با او همراه هستند و تفاوت های فردی دانش آموزان در این روش نادیده گرفته می شود.
متأسفانه تعداد آن ها در نظام آموزشی ما بسیار زیاد است. سیستم آموزشی معلم محور سنتی حاکم، اصولا بر اساس وجود همین نقیصه، از مدارس ما برچیده نمی شود. چنان روش تدریسی گویای این نکته مهم است که ما هنوز به تربیت معلم استاندارد با شاخص کشورهای برتر آموزشی جهان دست نیافته ایم و حتی با آن فاصله بسیاری داریم.
چنین معلمی عنصری برای برقراری نظم و آرامش شمرده می شود که خلاقیت و آزادی عمل در آن ابتر است. این معلم چون به تنهایی و پیوسته تدریس می کند احساس خستگی شدیدی می کند. برخی از این معلمان نشسته و برخی دیگر ایستاده تدریس می کنند. در حالت ایستاده بر تمامی دانش آموزان تسلط بصری دارند و آماده کنترل مطلق هستند. به چنین روش تدریسی بیهوده آموزش پادگانی نمی گویند.
2- هیچ قانون کلی وجود ندارد و همیشه عده ای در بین همه مشابهت ها، متفاوت و خاص هستند. چون تعداد کمی از معلمان بر اساس « روش مشاركت دهنده » به امر تدریس مشغول بوده و هستند. این معلمان بر موضوع درس تسلط دارند و افزون بر آن با روش تدريس نيز آشنا هستند. آنان میكوشند تا از فعاليتهای جالب بهره بگيرند و دانشآموزان را در امر آموزش مشاركت دهند و درعين حال مديريت صحيحی را در كلاس درس ِاعمال می نمايند. تعداد چنین معلمانی چون کم است اثرات بنیانی بر نتایج ارزیابی و میانگین نمرات ندارند. این معلمان از ابزار گوناگون برای تدریس استفاده می کنند چون فن معلمی می دانند و بدین طریق از یادگیری بیشتر دانش آموزان یقین حاصل می کنند. سرآغاز بیشتر تغییرات نظام آموزشی حاصل بازنگری در روش تدریس معلمان خواهد بود.
این معلم، کارکردی موجه با اثر بخشی مفید دارد و او کسی است که یا در دانشگاه سراسری، رشته دبیری خوانده است و یا در شرایط مطلوب مراکز تربیت معلم، آموزش دیده است. روش مشارکتی نوعی از فعالیت های آموزشی است که در آن دانش آموز به منظور تسلط بر محتوا و آموزش به صورت گروهی کار می کند. اعضای هر گروه از ترکیب دانش آموزان زرنگ، متوسط و ضعیف تشکیل می شود. مسئولیت پذیری و داشتن فرصت برابر برای یادگیری از ویژگی های مهم این روش تدریس است.
3. روش دیگر تدریس توسط « معلمانی توانمند ساز » انجام می شود که در مرحله عالی حرفه ای قرار دارند. آنان نه فقط موضوع درس و روش تدريس را به خوبی می شناسند، بلكه به تفكرات و احساسات دانش آموزان به مثابه ديگر عوامل يادگيری نيز توجه دارند. چون هدف آنان به هنگام تدریس علاوه بر مشاركت دادن دانش آموزان، برقراری مديريت مؤثر بر كلاس درس نیز هست، پس به تفكرات و احساسات آنان توجه می کنند. چنين معلمانی اعتماد به نفس بالايی دارند و از ضعف های خود واهمه ندارند. تا حدی كه دانشآموزان را در مديريت كلاس درس سهيم می كنند یا اين كه كلاس درس را يك سره به آنان می سپارند و خود به عنوان راهنما عمل می کنند. با گفت و گو و مشورت با دانش آموزان تصميم میگيرند تا در توان يادگيری را در آنان عملی سازند.
همیشه عده ای از دانش آموزان به دلیل مشکلات خانوادگی نمی توانند هماهنگ با درس و کلاس باشند. معلمان در روش سوم تدریس، نسبت به وضعیت این دانش آموزان نیز بی تفاوت نیستند و سعی می کنند با مطرح ساختن موضوع با مدیر یا مشاور مدرسه، حداقل حس امید را در وجود چنین دانش آموزانی زنده نگه دارند.
کلاس درس این معلمان، دانش آموز محور است، به وجود انسانی دانش آموز ارزش قائل اند و آن ها را به دسته های اقتصادی و یا اجتماعی متفاوت تقسیم بندی نمی کنند و به جای اهمیت دادن به شغل والدین و یا ظاهر دانش آموزان، به ارزش انسانی آن ها اهمیت می دهند و آنان را مستحق دریافت بهترین و برترین نوع آموزش می دانند. همه دانش آموزان، فرزند پدر و مادری هستند که شایسته بهترین آموزش هستند.
بین روش تدریس معلم و نحوه چیدمان صندلی دانش آموزان در کلاس درس، رابطه مستقیم و معنی داری وجود دارد. در سه نوع روش تدریس ذکر شده دانش آموزان به ترتیب ردیفی، گروهی و نیم دایره ای یا کنفرانسی شکل می نشینند.
معلم بزرگوار؛
حال در انتخاب روش تدریس می خواهید ارزش خلق کنید و یا در پادگانی کوچک به نام کلاس درس حکمرانی کنید؟ داشتن اقتدار برای شما مهم است یا برقراری روابط انسانی با همنوعان کم سن و سال خود؟
آیا معتقدید چون عده ای توانمندتر از منِ معلم حق کشی می کند پس من نیز حداقل برای پرهیز از عقده ای شدن و یا پیشگیری از انفجار روحی – روانی، بر دانش آموزانم سی سال حکومت کنم و یا ترجیح می دهید صبورانه مهر پدر و مادری به دانش آموزان خود هدیه بخشید؟
به یاد داشته باشیم توضیح دادن بیش از حد یک موضوع، به معنی پرکاری و یا باسوادی معلم نیست، بلکه این فرآیند حاصل بی توجهی و یا ناتوانی معلم در انجام جنبه های دیگر و متفاوت روش تدریس است.
تدریس یکسان و بی وقفه باعث خواب آلودگی، خستگی ذهنی و مانع یادگیری واقعی و پایدار دانش آموزان می گردد. تنها ابزار یک دانش آموز از این همه یکنواختی، جا به جا شدن روی صندلی سفت و سخت است که حتی این نیز توسط برخی از معلمان، به حساب شلوغی آنان گذاشته می شود.
اگر قادر نیستید به دو روش دیگر که مفیدتر است تدریس نمایید، حداقل پس از اتمام توضیح درس جدید، با طرح سئوالاتی از یادگیری آنان مطمئن شوید. بدین طریق شما از زیاد گفتن و دانش آموزان از زیاد شنیدن، خسته نمی شوند و حال و هوای کلاس نیز تغییر می کند.
تدریس معلمان نیازمند انعطاف و تنوع در شکل آن است تا امر یادگیری جذاب تر و عمیق تر انجام بگیرد.
اهمیت غیر قابل توصیف معلم در کلاس درس از هر جنبه این باور را تقویت می کند که باید تکالیف نقش او تغییر کند تا حقوق نقش های دیگر نیز دگرگون شود.
انتظار تغییر، خارج از من حتی رؤیایی شیرین نیز نیست چه رسد به امید. بهتر است تغییر را در وجود خود نه جهان خارج از خود جست و جو کنیم.
سرآغاز بیشتر تغییرات نظام آموزشی حاصل بازنگری در روش تدریس معلمان خواهد بود.
ابتدا من تغییر کنم تا بر اساس یک رابطه دومینویی، امکان تغییر بر دیگر اجزای نظام آموزشی نیز فراهم شود. مگر همه با هم هر بار که دردمندیم، نمی خوانیم: از ماست که بر ماست!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نهاد آموزش که اساسی ترین زیر ساخت برای خروج ملت ها از وابستگی، رکود و تحجر محسوب می شود لازم است که بیشتر از تمامی نهادهای موجود در یک مملکت از وابستگی مصون بماند ؛ به عبارتی اگر چه تبادل اطلاعات میان ملت ها طبیعی است این تبادل تنها برای تکمیل بلوک های جامانده از ساختمان آموزشی کشور استفاده می شود، یک معلم که بنیادی ترین واحد فراهم آوری بستر تولید علم محسوب می شود، وقتی می اندیشد، تحلیل می کند و انتقاد دارد در واقع به بستری واقعی برای آموختن تفکر برای دانش آموزانش تبدیل می شود، اما اگر قرار است هوش مصنوعی این ماهی ها را از آب بگیرد، بپزد و تحویل ما بدهد ما در آیندهای نزدیک به مصرف کننده های بی چون و چرای اطلاعات تبدیل می شویم و دیگر خبری از تولید اطلاعات نخواهد بود .
مصرف گرای های امروز به وابسته های فردا تبدیل می شوند و نتیجهی وابستگی درماندگی است. می دانید چطور ؟
این روزها با شنیدن خبر ورود هوش مصنوعی به حوزهی آموزش در کشور های صنعتی و اینکه قرار است آنها از این طریق آموزش را متحول و از نو بازتعریف کنند، این مرض مبهم به سان یک پاندمی به کشورهای ما هم سرایت کرده و مسؤلین شتاب زده در صدد پیوند دادن این پلتفرم با سیستم آموزش کشور هستند که مبادا از این قافله عقب بمانیم ؛ اما انگار قرار است تاسف این آغوش های باز را در چند سال آینده بخوریم.
چرا؟
در کشورهای غیر صنعتی تا نیمه صنعتی همانند کشور خودمان ایران، به دلیل فقدان نهادهای نظارتی قوی به خصوص در حوزهی فن آوری های دیجیتال استفادههای آسیب زا از این گونه پلتفرم ها اجتناب ناپذیر خواهد بود ؛ آسیب هایی که داوطلبانه توسط خود کاربر با آغوش باز از آن استقبال می شود .
وقتی افراد نیروی انسانی آسیب دیدند پس آسیب به سیستم در ابعاد وسیع حتمی خواهد بود.
بیایید ببینیم این سخنان تنها یک جبهه گیری اصولگرایانه است یا لازم است به ورود هوش مصنوعی به حیطهی آموزش محتاطانه تر نگریست .
معلمی را تصور کنید که طرح درس هایش را با هوش مصنوعی تولید می کند، این تنها یک تصور نیست یک واقعیت محض است ، دانش آموزی که با تعامل با هوش مصنوعی داستانی تولید می کند که حیرت را بر می انگیزد، تمرین هایی که هوش مصنوعی برای دانش آموز به درستی پاسخ می دهد، تحلیل هایی که از یک موضوع ارائه می دهد ، کتاب هایی که خلاصه می کند و... در نگاه اول خارق العاده به نظر می رسد اما عمیق تر که بنگری همهی اینها مثل اینکه قرار است در دراز مدت وابستگی های شدیدی در ما ایجاد کند که ما الان داریم پُک های نخستین را به آن می زنیم، به خصوص نسل هایی که از بدو ورود به سیستم آموزشی کشور این مخدر را استنشاق میکنند.
در آینده ای نزدیک با این پلتفرم درد دل خواهیم کرد، تصمیمات مهم زندگی مان را به آن می دهیم که تحلیل کند، کسب و کارمان را به آن می سپریم تا با تصمیمات صرف ماشینی سود دهی آن را تضمین کند و ما فقط تبدیل به بله قربان گوهایی می شویم که بیم و امیدمان به سرورها گره می خورد، هرچه بیشتر با این پلتفرم ها تعامل می کنیم، بیگ دیتاها چاق تر شده و تصویر واضح تری از تمایلات جامعه ی ما پیدا می کند ؛ آن وقت به آرامی پیکره ی جامعه را با تبلیغات هدف مند و پاسخ های کج دار و مریض مطابق میل سرور ها خواهد تراشید، تا مبادا زمانی خلاف امیال صاحبان سرور عمل کنیم.
اگر این سیر استفاده نامحدود از پلتفرم هایی مانند هوش مصنوعی و خود برهنگی اطلاعاتی در مقابل آنها ادامه پیدا کند، برای درمان درماندگی ما تنها خاموش کردن دکمه سرورها کافیست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سابقه تاسیس کارخانجات صنعتی در ایران به دوره قاجار باز میگردد و نخستین تلاشها از سوی عباس میرزا ( همچون کارگاه ماهوت بافی در خوی ) و امیرکبیر صورت گرفت و بعدها کارخانه برق تبریز و کبریت توکلی تاسیس شد و پس از آن شرکت تجاری اسلامیه اقدام به تاسیس کارخانه ریسمان ریسی در اصفهان کرد. یکی از نخستین کارخانه هایی که در دوره ناصری در تهران تاسیس شد « قورخانه » یا همان کارخانه اسلحه سازی است ولی صنعتیسازی ایران به عنوان یک برنامه نوسازی در دوره رضاشاه و با تاسیس کارخانه وطن شروع شد، به طوری که ۱۹ درصد از بودجه کل کشور به آن اختصاص یافت. از آن پس بود که کارخانه هایی چون نساجی شاهی، نساجی پارس، هارتونیان در مشهد، حریربافی چالوس، کبریت سازی سه ستاره زنجان، کبریت همدان، کبریت پرتوی، کبریت امید، کبریت ممتاز، شرکت دخانیات ایران، قند ورامین، قند مشهد، قند میاندوآب و مرودشت، کنسروسازی قائم شهر، سیمان ری، هواپیماسازی شهباز و ... از پی هم بنیاد گذاشته شدند. این روند در دوره پس از پایان جنگ جهانی دوم شتاب بیشتری گرفت و در دهه سی و به ویژه دهه چهل و پنجاه به اوج خود رسید.
تاسیس کارخانه ها و شرکتها در تهران به عنوان پایتخت بیش از سایر شهرهای ایران شدت گرفت و همین عامل باعث سیل مهاجرت به تهران، افزایش تقاضا برای کار و مسکن و زیرساختهای آموزشی، درمانی، تفریحی و خدماتی به ساکنین کلانشهر تهران و همچنین بالا رفتن میزان ترافیک، آلودگی و ناهنجاریها و آسیبها شد.
مصوبه ای که منجر به تاسیس نخستین شهر صنعتی در ایران شد
در سال ۱۳۴۶ و در دوره نخست وزیری امیرعباس هویدا، هیئت دولت ذیل برنامه عمرانی سوم ( ۱۳۴۶ - ۱۳۴۱ ) با تصویب قانون « منع استقرار صنایع در شعاع ۱۲۰ کیلومتری تهران » با رویکرد آمایش سرزمین جهت تمرکز زدایی از تهران، ایجاد قطب صنعتی جدید در خارج از محدوده تهران، اشتغالزایی در شهرستانها، کاهش مهاجرت و آلودگی و ترافیک پایتخت، حفظ محیط زیست، پرورش و استعدادیابی کارشناسان کارآزموده و عدالت اجتماعی و با معافیت مالیاتی پنج ساله اقدام به مکانیابی در فاصله ۱۴۰ کیلومتری غرب تهران کرده و اراضی مزرعه اریک در ۱۵ کیلومتری شهر قزوین را برای تاسیس نخستین شهر صنعتی در ایران بر میگزیند.
آغاز ساخت شهر صنعتی البرز قزوین
شهر صنعتی البرز با طول جغرافیایی ۵۰ درجه و ۳ دقیقه شرقی و عرض جغرافیایی ۳۶ درجه و ۱۱ دقیقه شمالی با ارتفاع ۱۲۴۰ متر از سطح دریا و با دمای متوسط ۱۲ درجه سانتیگراد و با میانگین بارش ۳۱۲ میلیمتر در ۱۵ کیلومتری جنوبشرقی قزوین واقع است.
اولین اقدام برای بنای این شهر تاسیس « شرکت شهر صنعتی البرز » به تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۴۶ است که در وهلهی نخست با نام شرکت سهامی صنعتی شهر قزوین ثبت و سپس به نام شرکت شهر صنعتی البرز قزوین تغییر مییابد.
شرکت شهرصنعتی البرز در ۲۷ تیرماه ۱۳۴۶ در اداره ثبت شرکتها و مالکیتهای صنعتی تهران به ثبت میرسد. شرکت در تهیه زمین برای ساخت واحدهای تولیدی، مشارکت در سهام کارخانجات، ایجاد زیرساختهای لازم جهت استقرار صنایع و خدمات عمومی و نظارت بر ساخت و ساز هر گونه سازهی ساختمانی و شهری در شهر صنعتی البرز و ایجاد کلیهی مراکز نظارتی و نگهبانی و خدمات و امداد شهری مسئولیت دارد و از آن تاریخ فعالیت خود را آغاز میکند.
در مراجعهای که نگارنده به دفتر شرکت شهر صنعتی البرز قزوین جهت مطالعه و تهیه عکس یا کپی از مدارک و آرشیو تایخچه مکاتبات اداری تاسیس شرکت شهر صنعتی البرز داشتم صرفا موفق به تورق مکاتبات آرشیوی شدم. از این رو برای ارائهی نمونهای از این مکاتبات از چگونگی انتصاب مدیرعامل شرکت شهرصنعتی البرز یادداشتبرداری کردم که عینا در این نوشتار تقدیم خوانندگان میشود.
شیر و خورشید
وزارت دادگستری
ثبت کل اسناد و املاک
تاریخ: ۱۳۵۱/۵/۱۸
شماره ۶/۶۸۹۲
۱۰۰۰۰ب س۵۱/۱۰۲۱۸۰
گواهی:
بر حسب تقاضای شماره ۵۱/۵/۱۸ - ۱۲۰۸۸ شرکت سهامی شهرصنعتی البرز گواهی مینماید که شرکت مذکور بدوا به نام شرکت سهامی صنعتی شهر قزوین تحت شماره ۱۱۶۰۹ از تاریخ ۱۳۴۶/۳/۳۰ با سرمایه چهل میلیون ریال ثبت گردیده است در تاریخ ۴۷/۱/۲۶ با استناد صورتجلسه ۴۶/۸/۲۹ مجمع عمومی عادی به طور فوق العاده ضمن اصلاح موادی از اساسنامه محل شرکت به نشانی کریمخان زند شماره ۶ انتقال یافته است با استناد صورت جلسه مورخ ۴۷/۲/۱ آقای مهندس علی نوربخش به سمت مدیرعامل شرکت انتخاب و کلیه اختیارات طبق مواد ۲۷ و ۳۱ اساسنامه به ایشان تفویض گردیده است به استناد صورت جلسه مورخ ۴۸/۳/۳۰ نام شرکت به شرکت سهامی شهرصنعتی البرز اصلاح گردید و آقایان بهرام داویدخانیان و حمید صالحی مدیرعامل شرکت برق منطقهای تهران به عضویت هیئت مدیره انتخاب گردیده اند.
برابر تصمیم مجمع عمومی مورخ ۴۹/۳/۳۱ و مجمع فوقالعاده مورخ ۴۹/۵/۱۵ تغییرات زیر در شرکت مذکور به عمل آمده است.:
آقای کهکشان و آقای عبدالمجید قدیمی نوایی به عضویت هیئت مدیره انتخاب شدند و نام شرکت به شرکت سهامی شهرصنعتی البرز تغییر یافت و آقای مهندس علی نوربخش از تاریخ ۴۹/۴/۲۷ با تمام اختیارات تفویض شده قبلی در سمت مدیرعامل ابقا گردید و کلیه چکها و اوراق و اسناد و قراردادهای شرکت که از تاریخ ۴۹/۴/۲۷ به بعد به امضاء ایشان رسیده مورد تایید قرار دادند.
به استناد آخرین صورت جلسه ثبت شده مورخ ۴۹/۵/۲۰ تبصره ۲۳ به شرح زیر به ماده ۲۷ اساسنامه اضافه گردید. تشکیل شرکت با سرمایه گذاری در شرکتهای دیگر با مشارکت با اشخاص حقیقی یا حقوقی دیگر به هر عنوان و با هر شرایطی که مصلحت بدانند ماده ۲ اساسنامه به شرح زیر اصلاح گردید.
هیئت مدیره میتوانند کمیسیون یا کمیسیونهایی را که حداقل امضای آن سه نفر باشد انتخاب کرده و یک یا چند قسمت از اختیارات را به آن تفویض نماید. تصمیمات کمیسیونهای مذکور با اکثریت سه چهارم حاضران کمیسیونها قابل اجرا میباشد و هیئت مدیره میتواند یک یا کلیه تصمیمات کمیسیونهای مزبور را جرح و تعدیل و اصلاح و یا لغو نماید. این گواهی جهت ارائه به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران پس از الصاق تمبر اعتبار قانونی دارد.
رئیس اداره ثبت شرکتها و مالکیت صنعتی - مهدی نراقی
چگونه شهرصنعتی البرز قزوین پیشگام شهر زیست محیطی در ایران میشود؟
پیش از آن که به این پرسش پاسخ دهیم جا دارد به نکتهای مهم اشاره کنم و آن اینکه وقتی در این نوشتار از شهر زیستمحیطی البرز قزوین سخن به میان میآوریم از نخستین گامها در اواخر دهه چهل خورشیدی (شصت میلادی) سخن میگوییم و نه از دههی هشتاد میلادی که نخستین بار با گزارش کمیسیون برونتلند با عنوان « آینده مشترک ما » مفهوم توسعه پایدار وارد ادبیات رسمی شد و نه از دهه نود میلادی که کنفرانس ریودوژانیرو سازمان ملل متحد با عنوان « اجلاس جهانی زمین » و با تمرکز بر توسعه پایدار و مفهوم محیط زیست و توسعه برگزار شد.
مهندس علی نوربخش که درست یک سال پس از تاسیس شرکت شهرصنعتی البرز قزوین به سمت مدیرعامل شرکت شهرصنعتی البرز برگزیده میشود در خاطرات که به مناسبت بزرگداشت او و دیگر مدیران عامل شرکت در شهرصنعتی البرز برگزار شد میگوید که نام شهرصنعتی البرز در سفری که به خارج از کشور داشت به ذهن او خطور میکند و آن اینکه در هتلی اقامت داشته اند که نام خیابانش « مون بلان » بوده است.
وقتی علت این نامگذاری را میپرسد پاسخ میشنود که نام خیابان از قله و کوهستان مون بلان گرفته شده است که از این مکان قابل روئیت و تماشا است. از این رو مهندس نوربخش تصمیم میگیرد با توجه به مشرف بودن رشته کوه البرز بر منطقه قزوین و دشت قزوین پیشنهاد تغییر شرکت سهامی شهر صنعتی قزوین به شرکت سهامی شهر صنعتی البرز قزوین را بدهد که مورد تصویب قرار میگیرد.
مهندس نوربخش میافزاید که برای ما ساخت شهری صنعتی با معیارهایی که دارای هوای پاک، محیط سرسبز و شاداب، چشم انداز زیبا و پرطراوت برای کارگران و ساکنین شهر باشد واجد اهمیت بالایی بود از همین رو مصوب شد که شرکت صنعتی البرز و شرکتهایی که مجوز تاسیس در شهرصنعتی البرز را میگیرند، ملزم به کاشت درختان پهن برگ چنار در دو سوی پیاده روهای شرکت و خیابانها هستند و بدین صورت از نقطهی ورودی شهر تا تمامی خیابانهای اصلی و فرعی شهرصنعتی البرز قزوین درخت کاری شد و حتی به دلیل کمبود درخت مجبور به قلمهزدن درختان چنار شدند.
این روایت از مهندس نوربخش نخستین اقدام عملی و موثر جهت ساخت شهری است که بعدها به عنوان سرسبزترین شهر صنعتی ایران لقب گرفت.
مجموع اقدامات و عملیات خدماتی و زیرساختی و عمرانی که منجر به شکلگیری شهرصنعتی البرز قزوین گردید بدین شرح است:
شهرصنعتی البرز قزوین با مساحت ۹۰۰ هکتار در جوار شهر امروزی الوند و ۱۵ کیلومتری شهر قزوین واقع است. این مقدار مساحت در سه بخش صنعتی، تجاری و معابر و زیرساختهای عمومی تعریف شده است. ۵۵۰ هکتار از این مساحت به تاسیسات صنعتی و شرکتها ( مشتمل بر حدود ۵۰۰ واحد و شرکت تولیدی و بیش از ۱۰۰۰ واحد کارگاهی و خدماتی ) اختصاص یافته است و ۱۱۲ هکتار از آن تجاری و مابقی به تاسیسات عمومی و خدماتی شهری تعلق گرفته است.
همان طور که اشاره شد فضای سبز و محیط قابل زیست برای کارگران از اولویتهای مدیران شرکت شهرصنعتی البرز بوده است و از این رو ۲۳۸ هکتار یعنی ۲۷٪ از معابر عمومی شهر به فضای سبز اختصاص یافته است که شامل درخت کاری دو طرف پیادهروهای خیابانها و معابر سراسر شهرصنعتی البرز و جادههای کمربندی منتهی به آن، پارک جنگلی شهرصنعتی البرز، باغ پرندگان، جاده سلامت و ... میباشد.
این حجم از اهتمام به فضای سبز یک شهر صنعتی در دهه چهل خورشیدی بسیار قابل توجه و تامل است که نه تنها در زیست سالم و توجه به استاندارد هوای پاک و به دور از آلودگی برای کارگران و شهروندان نقش به سزایی داشته بلکه در اکوسیستم شهری همچون زیست گیاهان و جانوران، حفظ خاک و رطوبت زمین و هوای شهر، جلوگیری از بیابانزایی یا سیل احتمالی و حتی تبدیل یک شهرصنعتی به گردشگاه عمومی توام با چشمانداز سبز و آرامشبخش آن ( برخلاف محیطهای معمول صنعتی و کارگری ) واجد اهمیت ویژه ای میباشد.
از دیگر اقدامات زیست محیطی مهم مدیران و پایهگذاران شهرصنعتی البرز ؛ « تصفیهخانه فاصلاب » شهرصنعتی البرز است که به سال ۱۳۴۹ احداث شد. این تصفیه خانه به وسعت زمینی به مساحت ۳۰ هکتار با ظرفیت فعلی ۷۰ هزار متر مکعب احداث شد که تا ۹۰ هزار مترمکعب در روز قابل افزایش است و قادر است مجموعه فاضلابهای صنعتی و شهری ۴۵۰ واحد تولیدی و تجاری شهر و مناطق مسکونی را جمع آوری و به محل تصفیه خانه منتقل و بر اساس استانداردهای سازمان حفاظت محیط زیست ایران، تصفیه و پساب حاصل از تصفیه خانه فاضلاب جهت آبیاری مزارع کشاورزی مورد استفاده قرار گیرد. این تصفیهخانه که در نوع خود در هنگام تاسیس از بزرگترین تصفیهخانهها در خاورمیانه محسوب میشده علاوه بر جمع آوری فاضلاب صنعتی و شهری که مانع از آلودگی آب و خاک و سفرههای آب زیرزمینی و محیط زیست شهروندان به انواع مواد شیمیایی و سموم و انتشار بیماریها شده است بلکه در صرفهجویی و ذخیره آب و بازچرخانی آب نقش موثری داشته و دارد و حتی تصفیه فاضلاب شهری بیدستان و الوند نیز بدان افزوده شده که البته به سبب افزایش بیش از اندازه و ظرفیت حجم تصفیه فاضلاب باید سیستمهای جدید دیگری تعبیه شود.
علاوه بر اینها برای چیدمان مجموعه نیازها و زیرساختهای شهری برای شهرصنعتی البرز قزوین علاوه بر محور قدیمی قزوین به تهران، آزادراه تهران به قزوین در دهه پنجاه به اجرا در میآید و همچنین به سبب تولید و صدور کالا از شهرصنعتی البرز به تمام نقاط کشور و خارج از کشور، گمرک شهرصنعتی البرز راه اندازی میشود که متصل به راه آهن سراسری میباشد.
از جمله دیگر زیرساختهای شهری احداث پست برق، گازکشی شهری در زمان تاسیس، پست، مخابرات، آتش نشانی، درمانگاه تامین اجتماعی، ادارات بیمه، کودکستان، بازیگاه کودک، دبستان، مدرسه، هنرستان، سیستم راهنمای شهری، سیستم آبرسانی، کنترل ترافیک، نگهبانی و پلیس ساختمان، جایگاه عرضه فرآورده های نفتی، بانک صنعت و معدن، بانک رفاه کارگران و مجموعه ورزشی کارگران و... میباشد.
شهرصنعتی البرز قزوین صرفا یک شهر کارگاهی - صنعتی - کارگری نیست بلکه با مجموعه طرحهای و زیرساختهای اجرا شده در این شهر میتوان از آن به یک شهر تفرجگاهی هم نام برد که البته به طور قطع با یک اکوسیتی یا شهر پایدار و منطبق بر الگوهای توسعه ( سیستم حمل و نقل به دور از آلودگی، استفاده از انرژیهای تجدید پذیر و معماری سبز ) که از اواخر دهه هشتاد و نود میلادی در جهان تعریف و ترویج میشود فاصله زیادی دارد.
شهرصنعتی البرز قزوین با توجه به شرایط و گفتمانهای زیستمحیطی دهه شصت و هفتاد میلادی یک شروع و گام نخست ولی مهم در راستای یک شهر زیستمحیطی بوده است و نه کامل و پایان آن. از این رو با گذشت نزدیک به ۶۰ سال از ساخت این شهر باید که در ساخت و بنا و تجهیز یا بازسازی و بازآفرینی شهرهای صنعتی و شهرسازی در ایران معیارهای امروزین توسعه پایدار شهری مدنظر قرار گیرد و از الگوهای توسعه پایدار در شهرسازی یا شهرهای صنعتی تبعیت شود.
در این نوشتار لازم میدانم به تعدادی از شرکتها و کارخانجاتی که سهمی بزرگ در تولید، ایجاد اشتغال، تربیت متخصص، حفظ و جذب محصلین و دانشآموختگان ایرانی داخل و خارج کشور، ایجاد درآمد و رفاه برای کارگران و کارمندان و خانوارهای ایرانی و توسعه ایران نقشی بزرگ ایفا کردند و برخی از آنها سوگمندانه به سبب مصادره شدن با مصوبه تراژیک و طنزگونه تحت عنوان (حفاظت و توسعه صنایع ایران) به تاریخ دهم تیرماه سال ۱۳۵۸ و ورشکستگی توسط افراد و نهادهای فاقد صلاحیت که کارخانجات معتبر و دارای برند بین المللی را به تعطیلی کشانده و تبدیل به انباری کرده و حتی سازه کارخانه هم با خاک یکسان شده و اینک نامی از آنها هم باقی نمانده اشاره کنم.
شرکتها و کارخانههایی چون کارخانه رنگ پامچال، فرش پارس، تبد، قوه پارس، روکش چوبی ایران، مولن روژ، آلوپن، لامپ ایران، آسانسورسازی ایران شیندلر، تیزرو، اینترکاس، ایرانکیتو، کیسه ایران، گوجه حوا، پراتک، شارل ژوردن، ایران بودلر، کنتورسازی ایران، شکلات سازی امید، ایران دوچرخ، تاوا، دودمان، چیلان، رامود، فیروز، تولیپرس، مهرام، هایتکس، کاربراتور ایران، لوازم خانگی پارس، آبگینه، تولید دارو، فرنخ، مه نخ، نازنخ، کاشی سازی پارس، کاشی الوند، بافت ماشین، گلوکوزان، نیتینگ و صدها شرکت و کارگاه که ایران بزرگ مدیون تلاش و فداکاری کارگران و تکنسینها و مدیران کارآفرین بنیانگذار آنان همچون خسروشاهیها، برخوردارها، فاتحیزدیها و... میباشد.
شهرصنعتی البرز به مثابه میراث ملی و صنعتی:
در جست و جو و مطالعه ی چند ساله اخیرم درباره شهرصنعتی البرز به عنوان نخستین شهرصنعتی ایران و همچنین سرسبزترین شهرصنعتی ایران که دلبستگی عاطفی هم به سبب اشتغال سی ساله مرحوم پدر در شرکت تولیپرس و بسیاری از اقوام و نزدیکانمان بدان دارم، باعث شد تا لزوم ثبت شهرصنعتی البرز قزوین به عنوان میراث ملی در مجموعه میراث صنعتی ایران را با برخی از دوستان و آگاهان به میراث تاریخی مطرح کنم و امیدوارم به جز رونق یافتن کارخانه ها و کارگاه های « زندگی ساز » و پر افتخار این شهر پیشگام توسعه در ایران، نام آن نیز در فهرست میراث صنعتی ایران ثبت و ضبط شود تا هم مجموعه ای از تکاپو و تجربیات و تلاشهای نسلهای پیشین این دیار دچار زوال و فراموشی نگردد و هم از تغییر کاربری یا حذف کارخانه هایی که میتوانند با بهروز رسانی دستگاه های آن استمرار یابند جلوگیری شود و همچنین آرشیوی قابل دسترس برای ثبت یک دوره از تاریخ صنعتیسازی ایران شکل گیرد.
« تاریخ » تکاپوی نسلی از ایرانیان ایرانخواه برای تولید، کارآفرینی، توسعه، بودن، ماندن و زیستن در سیر تحول و تکامل چونان جوامع توسعهیافته یا رو به توسعه.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ساحت «علمی و فن آورانه» تعلیم و تربیت در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش بهعنوان یکی از ساحتهای ششگانه تربیتی انسان مطرح شده است. آرمان «تربیت فن آورانه» پرداختن به نقاط تلاقی رسانهها و فن آوریهای جدید و ساحتهای تربیتی است، به نحوی که به رشد همهجانبه متربیان منجر شود. این ساحت به کسب شایستگیهایی ناظر است که متربیان را در شناخت و بهرهگیری و توسعه نتایج تجربههای متراکم بشری در عرصه علم و فن آوری یاری میکند.
رشد توانمندی افراد جامعه در راستای فهم و درک دانشهای پایه و عمومی، کسب مهارت دانشافزایی، بهکارگیری شیوه تفکر علمی و منطقی، توان تفکر انتقادی، آمادگی بروز خلاقیت و نوآوری و نیز کسب دانش، بینش و تفکر و تربیت فن آورانه برای بهبود کیفیت زندگی، در قلمرو این ساحت است.
توجه به تربیت فن آورانه میتواند به اجرایی شدن این سند کمک کند و به عنوان یکی از راهبردها و اهداف اصلی، مورد تأکید قرار گیرد.
تربیت و آموزش نسل جدید که به نسل دیجیتال معروف هستند پیچیدگیهای خاص خود را دارد و نمیتوان این نسل را با روشهای سنتی تربیت کرد.
بی شک تربیت نسل آلفا باید با ویژگی های این نسل همخوانی داشته باشد و یک نوع تربیت فن آورانه صورت پذیرد. فن آوریهای جدیدی مانند متاورس و هوش مصنوعی که تمام ابعاد زندگی بشر را تغییر خواهند داد، باید در تربیت و آموزش مد نظر قرار گیرند و در همه جوامع آمادگیهای لازم برای مواجهه با آسیبها و چالشهای پیش رو در استفاده از این فن آوریها وجود داشته باشد.
تربیت فن آورانه مفهومی چندوجهی است که تعاریف و تفاسیر مختلفی برای آن ارائه شده است. به طور کلی، تربیت فن آورانه به فرآیندی اطلاق میشود که در آن به افراد دانش، مهارتها و نگرشهای لازم برای درک، استفاده و خلق فن آوری به طور مسئولانه و خلاقانه آموزش داده میشود.
هدف اصلی تربیت فن آورانه، آماده کردن افراد برای زندگی در دنیای پیچیده و در حال تحول فن آوری است.
در این دنیا، افراد باید بتوانند:
- از فن آوری برای حل مشکلات و ارتقای کیفیت زندگی خود استفاده کنند.
- اثرات مثبت و منفی فن آوری را بر جامعه و محیط زیست درک کنند.
- از فن آوری به طور مسئولانه و اخلاقی استفاده کنند.
- با فن آوریهای جدید سازگار شوند و از آنها یاد بگیرند.
- از فن آوری برای نوآوری و خلق ایدههای جدید استفاده کنند.
تربیت فن آورانه شامل طیف گستردهای از فعالیتها و برنامهها میشود، از جمله:
- آموزش سواد دیجیتال: این شامل آموزش نحوه استفاده از رایانهها، اینترنت و سایر ابزارهای دیجیتال به طور موثر و کارآمد است.
- آموزش تفکر خلاق: این شامل آموزش نحوه حل مشکلات، ایده پردازی و نوآوری با استفاده از فن آوری است.
- آموزش برنامهنویسی: این شامل آموزش نحوه نوشتن کد برای ایجاد برنامهها، وبسایتها و سایر برنامههای کاربردی است.
- آموزش طراحی: این شامل آموزش نحوه استفاده از فن آوری برای ایجاد محصولات، خدمات و تجربیات بصری جذاب است.
- آموزش اخلاق فن آوری: این شامل آموزش نحوه استفاده از فن آوری به طور مسئولانه و اخلاقی است.
تربیت فن آورانه باید در تمام مقاطع تحصیلی، از پیش دبستانی تا دانشگاه، ارائه شود. همچنین باید در زمینههای مختلف، از جمله علوم، ریاضیات، زبان انگلیسی، مطالعات اجتماعی و هنر، ادغام شود. با سرمایهگذاری در تربیت فن آورانه، میتوانیم به افراد کمک کنیم تا مهارتها و دانش لازم برای موفقیت در قرن حاضر را کسب کنند.
در دنیای امروز که به سرعت در حال تحول و پیشرفت تکنولوژی است، تربیت فن آورانه به یک ضرورت اساسی تبدیل شده است. دلایل متعددی برای این موضوع وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
* آمادگی برای مشاغل آینده
* مشارکت مدنی
* ترویج نوآوری
* کاهش نابرابر
* توانمندسازی افراد
* آمادگی برای زندگی در دنیای دیجیتال
در نتیجه، تربیت فن آورانه یک ضرورت اساسی برای افراد در هر سنی و در هر زمینهای است. با سرمایهگذاری در تربیت فن آورانه، میتوانیم به افراد کمک کنیم تا مهارتها و دانش لازم برای موفقیت در قرن جدید را کسب کنند و به نوبه خود به ساختن جامعهای عادلانهتر و نوآورانهتر کمک کنیم.
در برخی از کشورها، تربیت فن آورانه به عنوان بخشی از برنامه درسی ملی در نظر گرفته میشود و به همه دانشآموزان در تمام مقاطع تحصیلی آموزش داده میشود. در کشورهای دیگر، تربیت فن آورانه ممکن است به صورت برنامههای اختیاری یا فعالیتهای فوق برنامه ارائه شود.
تربیت فن آورانه یک ضرورت اساسی در دنیای امروز است و کشور ما نیز برای آماده کردن افراد برای مشاغل آینده و موفقیت در جامعه دیجیتالی در این زمینه سرمایهگذاری کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اول مرداد ماه 1404 خبری تحت این عنوان در برخی از خبرگزاری ها درج شده بود:
« در سه سال گذشته اسکناس در دست مردم چه قدر بوده است؟
در سال 1403 اسکناس پول و مسکوکات در اختیار مردم ، 1.8 درصد از نقدینگی کشور بوده که حجم آن به 179 هزار میلیارد تومان میرسد. این در حالی است که در سال 1401 حدود 122.6 هزار میلیارد تومان و در سال 1402 حدود 146.8 هزار میلیارد تومان، اسکناس و مسکوکات نزد مردم بوده است. در سال 1403 این میزان با رشد 22 درصدی به 179.1 هزار میلیارد تومان رسیده است » .
در حالی که بیشتر مردم با استفاده از انواع کارت بانک ها دیگر امروزه نیازی به همراه داشتن پول نقد ندارند و حتی بسیاری از اصناف پول نقد قبول نمی کنند و یا مثل نانوایی ها برای کنترل میزان فروش نان و مصرف سهمیه آرد در یک روز، اصلا نمی توانند پول نقد قبول کنند.
شاید شما هم در پیرامون خود با افرادی بیکار و حتی تحصیل کرده یا یکی از نزدیکان برخورد داشته اید که به جای انجام کاری بر اساس مهارت و رشته تحصیلی خود، درگیر « شغل کاذب » شده اند. این افراد در ظاهر دارای درآمد و شغل هستند اما چون نتیجه فعالیت آنان در نظام اقتصادی مفید شمرده نمی شود به آنان « بیکار پنهان » می گویند. افرادی که هم ردیف عتیقه فروشان عمل می کنند اما همسنگ آنان نیستند.
کسانی که بدون هر گونه نیاز به مغازه یا پرداخت حق سرقفلی و مالیات و عوارض به شهرداری ها در جاهای خاصی از شهر، مشغول فروختن مسکوکات و اسکناس های تازه تا نشده پهلوی و جمهوری اسلامی هستند.
قیمت اسکناس به تناسب امضای رؤسای گوناگون بانک مرکزی، سال چاپ و یا حتی اشتباهات نادر چاپی، افزایش می یابد. مثلا یک بسته 100 تایی اسکناس 20 ریالی پهلوی، چندین میلیون تومان ارزش دارد.
مسکوکات را نیز کیلویی 450 تا 900 هزار تومان و با ارزش تر های خاص را تکی، باز به قیمت میلیونی می فروشند. آموزش و پرورش می باید تابوزدایی کند و در به وجود آمدن یا تداوم و تثبیت هر نوع تابویی که منجر به فوبیای گفت و گو می شود پرهیز کند
عدم تعادل و نا به سامانی در جامعه ما به دلیل نبود ثبات اقتصادی و اجتماعی بسیار است. جامعه هر روز آبستن زائیده های اضافی ناخوشایندی است که بر پیچیدگی معضلات قبلی اضافه می شود. یکی از دردهای بی درمان جامعه ما ارزش و اهمیت قائل نشدن به پول ملی و نبود قانون برای کنترل نقدینگی است. از نحوه استفاده و نگه داری تا ثبت و ضبط اسکناس و مسکوکات توسط عده ای سودجو فرصت طلب که مردم را در شرایط نامساعد قرار می دهند. برای پرداخت کرایه تاکسی، مدام از رانندگان می شنویم که 2000 یا 5000 تومانی ندارند. و ما از همه جا بی خبر، کنجکاو می شویم اگر برای این مبالغ در جامعه خدمتی انجام می شود پس چرا نباید در دسترس مردم قرار بگیرد؟ این افراد نیاز خود را به طور مستقیم از طریق بانک ها تأمین می کنند اما کلکسیون دار نیستند، چون آن وقت اقدام به فروش آن ها نمی کردند.
ناآگاهی عده ای در انجام چنین فعالیت کاذبی، موجب ایجاد عدم تعادل در جامعه می شود. مشاغلی که هیچ ارزش اقتصادی ندارند و فقط منافع معدود افرادی را برطرف می کنند اما در ساختار اقتصادی، آفت محسوب می شوند. دستفروشانی که تردد مردم در پیاده روها را مختل و چهره شهرها را کریه المنظر می سازند.
آنان فقط به منفعت شخصی و آنی خود می اندیشند و به عواقب یا بازخورد نتایج کار خود نمی اندیشند.
در اینجا به دو فرضیه می توان اشاره کرد:
فرضیه اول؛ مشاغل گوناگون و کار مفید در یک نظام اقتصادی برای این افراد از دوران کودکی و نوجوانی به درستی تعریف یا شناسانده نشده است تا حق انتخاب بایسته داشته باشند.
فرضیه دوم؛ مشاغل کاذب، خود زائیده اقتصاد ناسالم است.
به نظر می رسد جای واحد درسی « معرفی مشاغل » در مدارس ما خالی است. هر چند به طور نمایشی و جلب رضایت ساده باورانه، معرفی مشاغل در هفته اول اردیبهشت ماه هر سال در مدارس برگزار میشود، اما هرگز نمی توان به اهداف این هفته، یعنی آشنایی دانشآموزان با انواع مشاغل و کمک به آنها در انتخاب رشته تحصیلی و شغلی مناسب رسید. چون زمان و محتوای برنامه، با توجه به ذهن کنجکاو نوجوانان جهت انتخاب رشته تحصیلی به عنوان پل رابط با شغل آینده، پاسخ گویی مناسب نیست.
برخلاف تصور یا باور وزارت آموزش و پرورش که هفته معرفی مشاغل را فرصتی برای شناخت، انتخاب و ساختن آیندهای روشن برای دانشآموزان می داند، باید گفت در این مدت کم نمی توان با بی شمار تعداد شغل آشنایی یافت و به اهداف مدنظر یعنی: معرفی مشاغل، معرفی رشتههای تحصیلی، شناخت استعدادها و تواناییها، ارتباط با صاحبان مشاغل و برنامهریزی برای آینده دست یافت.
در کشورهای برتر آموزشی، برای تحقق این هدف طبق برنامه ای مشخص، پدران و مادران دانش آموزان هر کلاس از دوره ابتدایی، به معرفی شغل خود می پردازند. حسن این کار ، شکستن قباحت برخی از مشاغل در باور عامه است. دانش آموزان بدین طریق می فهمند که وجود هر شغلی در جامعه ضروری است و هر فرد بر اساس علایق و استعداد یا شرایط اجتماعی و اقتصادی خود برای انتخاب رشته تحصیلی و شغل آینده تصمیم می گیرد.
علاقه به یک شغل میتواند انگیزه و اشتیاق فرد را افزایش دهد و استعداد، توانایی فرد را برای انجام آن شغل نشان می دهد.
بهتر است در معرفی مشاغل به دانش آموزان، مزایا و معایب هر شغل بیان شود تا کودکان و نوجوانان، حق انتخاب داشته باشند. به جای اصرار و تهدید فرزند در انتخاب رشته یا شغلی خاص، بهتر است به حق انتخاب آنان احترام قائل شویم. مشاوران نیز فقط حق راهنمایی دارند.
بدبختی بزرگی است که یک دانش آموز علیرغم استعداد و علاقه خود و صرفا به دلیل اجبار ثبت نام در مدرسه ای خاص، او را مجبور کنند که در رشته ای تحصیل کند که بدان کششی ندارد. بعد هم به او برچسب تنبل، بی ادب، گستاخ بزنند.
پائین بودن میانگین نمرات نهایی خرداد ماه که هر سال کمتر و کمتر می شود فقط نتیجه بی انگیزه شدن یا تنبلی دانش آموزان و یا کم کاری معلمان نیست. امروز آموزش و پرورش می باید به این درک درست از جهانی شدن برسد که رمز موفقیت در تمامی عرصه ها دسترسی به دانش و مهارت است. مدارس تابلوی تبلیغاتی نیستند که نهادها و حوزه های مختلف، آن را از مسیر دقیق دانش اندوزی، مهارت آموزی و ایجاد توانمندی، باز دارند و اهداف خود را بر روی آن ترسیم سازند.
وقت آن رسیده است که تغییرات اساسی در تعداد و عناوین کتب درسی داده شود.
باید قبول کرد که با ساز و کار فعلی به ناکجاآباد هم نمی رسیم.
در یادداشت قبلی خود پیشنهاد ارائه واحد درسی « آداب معاشرت » را داده ام. ( این جا )
انتظار چیست؟
حداقل مسئول روابط عمومی آموزش و پرورش اهمیت موضوع و حساسیت آن را به گوش وزیر برساند. یا آموزش و پرورش یک واکنش مثبت - منفی نسبت به این پیشنهادات که حاصل یک عمر تجربه و دلسوزی برای آینده سازان و آینده ایران است از خود نشان بدهد. این همه بی تفاوتی نهایتا منجر به Overdose مکتب، ایدئولوژی و دین در مدارس می شود که نتیجه آن افت تحصیلی یا رسوایی آموزشی است.
به عنوان یک پیشنهاد و برای زیاد نشدن عناوین درسی، می توان درس آمادگی دفاعی را حذف کرد و به جای آن هفته ای دو ساعت و یک هفته در میان، واحد درسی « آداب و معاشرت » و واحد درسی « معرفی مشاغل » را جایگزین کرد. اگر آمادگی دفاعی برای عملیاتی شدن طرح راهیان نور، برنامه ریزی شده است، این طرح بدون کتاب و ساعت درسی نیز به عنوان یک سفر هدف دار، قابل اجراست. و اگر جهت آماده سازی نوجوانان برای مقابله با جنگ یا آشنایی با آرمان های شهدا تدوین شده است، ستاد تبلیغات اسلامی، انجمن اسلامی مدارس و اخبار و برنامه های رسانه جمعی به اندازه کافی، در این حیطه آموزش ها و تبلیغات لازم را ارائه می دهند.
چرا متوجه جایگاه، اهمیت و ارزش واقعی آموزش از دوران کودکی نمی شویم؟ یا اگر بدان واقفیم چرا قادر به برنامه ریزی آموزشی و ساماندهی نیروی انسانی متخصص در این راستا نیستیم؟
ظاهرا یک تفکر دگمی در عرصه آموزش و پرورش حاکم است که کتاب های درسی موجود را برای تحقق توسعه پایدار آموزشی لازم و کافی می داند. اما واقعیت آن که نتایج امتحانات نهایی و بین المللی ثابت می کند که آموزش و پرورش علیرغم تمامی تلاش های خود به بن بست رسیده است. آموزش و پرورش در نگارش اهداف، از فن نویسندگی بهره می جوید اما در عملیاتی کردن آن اهداف از فوت و فن و مهارت علم مدیریت، بی بهره است.
به کرّات گفته شده است که چندگانه بودن عناوین مدارس، متعدد بودن کانال های جذب نیرو برای یک شغل که ظاهرا همگی معلمی می کنند اما همه آنان یا علاقه ای به شغل معلمی ندارند و صرفا به دلیل کسب درآمد دولتی معلم شده اند و یا برای شغل معلمی ساخته نشده اند، عدم برنامه ریزی برای تربیت میان مدت و بلند مدت معلم، حجم زیاد کتب درسی، لایتغیر بودن عنوان و محتوای کتب درسی برای مدت 20 سال و شاید بیشتر، ثابت و لایتغیر بودن مؤلفین کتب درسی، تزریق نشدن افکار نو به آموزش و پرورش که سنتی بودن آن را تداوم می بخشد، عدم پذیرش و پیاده سازی سیستم آموزشی کشورهای موفق، روش های نوین و فعال تدریس، حفظ وضعیت موجود و عدم تمایل به تغییر و اصرار بر ادامه وضع فعلی، تا جایی که امکان هر نوع تغییر در مسیر بهبود و ارتقا آموزشی، غیرممکن می گردد، همگی علت العلل افت تحصیلی در جامعه ما هستند.
اضافه کنید سطحی انگاری یا تحمیلی بودن انتخاب رشته در مدارس را که به انتخاب نادرست شغل دانش آموزان نیز منجر می شود.
هر چند درد و درمان در نظام آموزشی ایران، شفاف و روشن هست اما باید بررسی کرد که چرا تغییر ساختار بیمارگون نظام آموزشی ایران فرضی محال گردیده است؟
چرا انسان قادر است آنچه را که با صرف کلی سرمایه، نیروی انسانی، زمان و انرژی ساخته است اما امروز کارآیی ندارد در عرض 7 یا 10 ثانیه تخریب کند تا بهتر از آن را بسازد، اما ما قادر به تخریب تدریجی این ویرانه ها نیستیم و بدتر آن که به صحت و سلامت آن نیز شدیدا معتقدیم.
به عنوان مثال اشاره می کنم به دو مورد از بلندترین ساختمانی که در عرض چند ثانیه در جهان تخریب شده اند. اول ساختمانی به بلندی ۱۱۶ متر در فرانکفورت آلمان که در عرض ۱۰ ثانیه و با استفاده از مواد منفجره تخریب شد. و دوم به سه برج مسکونی 89 متری در شهر گلاسکو اسکاتلند که در سال 1969 با استفاده از مواد منفجره در عرض ۷ ثانیه تخریب شدند. این ساختمان در سال 1960 ساخته شده بود. گذشت فقط 9 سال زمان مابین ساخت و تخریب این ساختمان، سوال برانگیز است!
ما که سپری شدن 20 سال زمان را برای نواندیشی در محتوای کتب درسی، کم یا غیرلازم می دانیم. تازه بعد از دو دهه، فقط چند پاراگراف، عکس و یا عنوان کوچکی در کتاب درسی خاص عوض می شود و از تغییرات کلی خبری نیست.
آموزش و پرورش می باید تابوزدایی کند و در به وجود آمدن یا تداوم و تثبیت هر نوع تابویی که منجر به فوبیای گفت و گو می شود پرهیز کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
گرچه مدال طلای جهانی المپیاد ریاضی آقاجانلوی زنجان با مدال نقره جهانی المپیاد اقتصاد مدیر روستای البرز دو مقوله متفاوت است ولی برای اولی، شخص رئیسجمهور ورود کرده و یک باب آپارتمان اهدا نمود در حالی که برای دومی یک بنر صاف و ساده نیز از سوی مسئولین و مدیریتشهری نصب نشده است.
شنبه ۱۱ مرداد ۴۰۴ به دعوت چپردار؛ مدیر ساعی دبیرستان شهید سلطانی ۳ برای گپ و گفت دوستانه با ابوالفضل مدیر روستا دانشآموز مدالآور المپیاد جهانی اقتصاد در مدرسه حاضر میشوم. پس از چاق سلامتی و تبریکات معمول، گفت و گویی چالشی بین پدر، پسر، مدیر و معلم روزنامهنگار شهر در میگیرد.
مدیر روستا که دو روزی است از المپیاد نفسگیر جهانی اقتصاد باکو فارغ شده است سینهای گشاده و دلی پُر از آموزش و پرورش جاری کشور داشته و شفاف و عریان چالشهای مترتب بر دستگاه تعلیم و تربیت را روی میز مدیر دومینو میکند.
آنچه در ادامه میخوانیم نقل به مضمون مسائل مطروحه در گفت و گوی مربعی بین ماست.
دانشآموزان متوسط رها و بلاتکلیفند
ابوالفضل مدیر روستا دانشآموز آموز پایه دوازدهم انسانی در خصوص تاثیر و تاثرات همزمانی کنکور و المپیاد جهانی اقتصاد میگوید: برای المپیادیها، کنکور آب خوردن است ؛ متاسفانه وقتم برای کنکور تلف شد.
اگر کنکور نداشتم مدال طلای المپیاد جهانی را شکار میکردم. امسال تراز خوبی در کنکور دارم. میخواهم لیسانس اقتصاد را در ایران خوانده و برای ادامه تحصیل راهی دیار آرزوهایم شوم.
ابوالفضل ضمن تشریح مراحل سهگانه داخلی رسیدن به المپیاد اقتصاد میگوید: فرق المپیاد اقتصاد با بقیه رشته ها آن است که در رشته اقتصاد ۷۵ درصد مهارتهای لازم، فردی و ۲۵ درصد کار گروهی و تلاش تیمی است.
وی با اشاره به تواناییهای کار تیمی کانادا میافزاید: سیستم فشل و به درد نخورِ آموزش و پرورش ایران، دانشآموزان را در باتلاق آزمونهای پیدرپی و فشارات روحی و روانی تست و تراز و کنکور زمینگیر کرده است.
ما در مدرسه مهارتهای زندگی، تفکر انتقادی، فوت و فن کار گروهی، شگردهای حل و فصل تعارضات و ارائه دادن دانستههای خود را نیاموختهایم.
به نظرم تجدید نظر اساسی در سیستم شکست خورده آموزش و پرورش ضروی است. اکثریت دانشآموزان معطوف به طبقه متوسطِ درسی در ایران رها و بلاتکلیف هستند.
آرزوهایم را به پسرم تحمیل نکردم
در ادامه پدر فهیم و قدردان ابوالفضل که شغل آزاد دارد وارد بحث شده و ضمن سپاسگزاری از زحمات مدیر و حمایتهای مدرسه از پسرش، میافزاید: همسرم دکتر بوده و ما شرایط لازم برای مواجهه پسرم با چالشهای المپیاد را فراهم کرده و سعی نمودیم با جفت و جور کردن قطعات پازل موفقیت در المپیاد، پشتیبان و همراه صدیقی برای فرزندمان باشیم. از تلاش برای ورود به سمپاد دوره اول و دوم تا حضور در کلاسهای آمادگی المپیاد،از آرام کردن جو منزل تا عدم تحمیل آرزوهای خود به ابوالفضل،از همراهی در شرکت در نمایشگاههای مختلف تا هموار کردن مسیر پرپیچ و خم المپیاد در دو سال متوالی و مراحل مختلف.
از اینکه پسرم آرزوها و ایدههای خود را دنبال میکند خرسند بوده و تا رسیدن به سر منزل مقصود حامی و پشتیبانش خواهیم بود.
برای المپیادیها نقش سایهبان دارم
در ادامه حسن چپردار مدیر سمپاد با اشاره به قانون ۲۰/۸۰ میافزاید: من اهل مصادره زحمات بچههای المپیادی و کنکوری نیستم. بنابر تجربه سهم مدرسه در موفقیت بچههای المپیادی را چیزی حدود ۲۰ درصد میدانم. الباقی زحمات پای خانوادههاست.
به عنوان مدیر مجموعه، نقشِ سایهبان داشته و در یک کار تیمی سعی کردیم علیرغم میل خیلیها، بچههای المپیاد را در حد وسع خود ساپورت روحی روانی و حمایت سختافزاری نماییم.
بعضا مدیران به مقوله المپیاد ورود نمیکنند چون مشکلات قانونی در اجرای فرایند اموزش المپیاد زیاد است ولی مدیر باید ریسک کرده و وارد بازی المپیاد شود بعضا مجبور است قوانین را به نفع بچهها خم کرده و المپیادیها را به طور ویژه حمایت مادی و معنوی نماید.
پارسال علیرغم یک سری چالش ها، شصت میلیون از شورای شهر برای تشویق مدالآوران مساعده گرفتیم. ابوالفضل و خانوادهاش که عالی و قدرشناسند ولی برخی از بچههایی که در سمپاد موفقیتهایی را کسب میکنند ، کم لطفی هایی به مدرسه دارند .
برای موفقیت باید فداکاری نمود
ابوالفضلِ شیرین سخن، شاهپسری عاقل با آروزهای بلندپروازانه بوده و در حرف آخر میگوید:
همه چیز با هم جمع نمیشوند. برای رسیدن به موفقیت باید برخی چیزها را فدا کرد.
به بچههای سمپادی توصیه میکنم در کنار درس و المپیاد از زندگی کردن و مطالعه کتب مختلف از شعر و رمان تا برنامهنویسی غافل نباشند.
پایان گفت و شنود/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید