آقا یا خانم وزیر!
انتصاب به جا و شایسته شما را به پارک ژوراسیک تبریک عرض می کنم. امید آنکه با برادر استیون اسپیلبرگ همکاری کرده و فیلم جذاب تری بسازید.
اگر قصد داشتید کار مثبتی انجام دهید، بدنیست به تجربیات ما معلمان زیادی و کاملا بی اهمیت توجه کنید .
مشکلات اساسی:
شایسته سالاری چیزی است که در آموزش و پرورش نیست! ابدا نیست حتا یک مورد، به آن توجه کنید و مهم تر اینکه آن را نهادینه کنید تا بعدی ها نتوانند آن را بشکنند! مثلا کاری کنید و سازوکاری بیاندیشید تا افرادی که دست کم ۲۵ سال سابقه تدریس در کلاس درس مدارس عادی و دولتی را دارند و دارای مدارک معتبر و بالایی هستند در طی یک مصاحبه تخصصی، و حرفه ای در راس امور آموزش و پرورش قرار گیرند، از دانش و تجربه کشورهای موفق استفاده کنید، تعریفی مثبت و حرفه ای و عالمانه از خروجی آموزش و پرورش ارائه کنید و مقاطع تحصیلی را با آن منطبق کنید، هدایت تحصیلی را جدی گرفته و آن را در ششم ابتدایی عملی کنید تا بچه ها در شش سال بعدی تخصصی تر و حرفه ای تر و آماده برای مشارکت اجتماعی سازنده به جامعه وارد شوند، برنامه نویسی و IT را در ابتدایی آغاز کنید، دوران ابتدایی، طلایی است اگر بچه ها درست و هدف دار تعلیم داده شوند، در آینده احترام به محیط زیست، رفتار ترافیکی، صداقت و راست گویی، اعتماد به یکدیگر و اعتماد به نفس و .... دغدغه جامعه نخواهند بود!
حتما تمام مدیران حال حاضر آموزش و پرورش را برای تدریس( نه مدیریت، معاونت، و امور پرورشی) به مدارس عادی دولتی مناطق ۱۲ تا ۲۰ تهران بفرستید تا به ما معلمان که معضل آموزش و پرورش هستیم تدریس درست و تربیت صحیح را عملی بیاموزند، حتما اثر زیادی خواهد داشت و همان طور که فرمودند:
" مردم را به غیر از زبان تان به سمت درستی هدایت کنید!"
بگذارید تا فرمایشات و منویات این آقایان روسا را به دست خودشان و اجرا شده ببینیم این خود یک کارگاه آموزشی عالی برای ماست!
مدیران مدارس مطلق العنان هستند، در انتصاب و عزل آنان تغییر ایجاد کرده و دوران سلطنت آنان را کوتاه و معین کنید، تا در مدرسه باند سازی و ایجاد هسته اختناق و دیکتاتوری ایجاد نشود تا جایی که مدیر مناطق نیز نتوانند با خلاف آنان برخورد کنند و بترسند!
نظارت و ارزیابی عملکرد مدیران را به ویژه جدی تر و کاربردی تر نمایید، الآن این یک شوخی است فقط ، اینها همه در خدمت مدیران هستند!
مسئله نقل و انتقالات بویژه در تهران را معقول و منطقی کنید؛ چرا باید یک نفر سی سال در منطقه نوزده به سختی و در بدترین شرایط ( مطابق با سختی های مناطق محروم کشور که خود در یکی از آنها شاغل به تدریس بوده ام کار کند و دیگری سی سال در بهترین مناطق تهران؟ چه دلیل منطقی دارد؟ آنها چه حقی دارند و چه حقی به گردن ما دارند که ما بی خبریم؟ )
تغییر و به روز کردن کتابهای درسی، که اکنون افتضاح است و ایجاد شرایط انتخاب کتب درسی در مدارس و مناطق مختلف کشور و آزادی عمل بیشتر معلمان در انتخاب کتب و .... مثل آن چیزی که در آمریکای جنایت کار اتفاق می افتد!
بنده در cnn ملعون خواندم که نوشته بود : چرا معلمان ریاضی در آمریکا به درس جبر زیاد نمی پردازند!( نقل به مضمون) و بعد توضیح داده بود که گویا این درس سخت است و معلمان ریاضی زیاد اصراری روی تدریس آن به صورت جدی و اساسی ندارند و..... ولی ما در ایراندر همه مناطق و مدارس یک کتاب را از اول تا آخر تدریس می کنیم بدون توجه به علایق و توان دانش آموزان! آموزش رشته های مختلف و آشنا کردن دانش آموزان با رشته های مختلف و هدایت درست آنان و مختار کردن آنان به انتخاب دروس و هدایت آنان با توجه به انتخاب دروس توسط آنان، مثلا دانش آموزی که ریاضی را انتخاب نمی کند را به رشته های مرتبط هدایت کنیم و امثال ذلک!
مصایب و بدبختی های معلمان:
بیمه و بیمه تکمیلی نداریم ، لطفا در نظر بگیرید. من شخصا دو سه بیماری دارم که نیاز به عمل جراحی دارد ولی نمی توانم پزشک و بیمارستان مورد علاقه خودم را انتخاب کنم! آیا شما از من توقع دارید که با توجه به این بدبختی، کارم را به درستی انجام دهم؟ هرگز چنین مباد!
حقوق بسیار پایین ، معلمان اضافه کاری، کارانه، بهره وری، پاداش به مناسبت های ملی و مذهبی ، بن، خدمات رفاهی مناسب ابدا نداریم، در حالی که همه دارند! یادتان نرود!
ما دوستان و فامیل و همسایگان و ..داریم که در سایر ارگان ها شاغلند و به ما حقایق را می گویند و ما را مسخره می کنند و یا بعضا دلسوزی می کنند!
برخورد بسیار بد ادارات و مدیران با معلمان!
امروز معلم مدرسه ارزش و اعتباری بس بسیار کم تر از خدمتگزاران مدرسه دارند و به آنان له عنوان موی دماغ نگریسته می شود! تغییر کلیه مدیران، حتا اگر لازم باشد با بردن ماده واحده با دو فوریت به مجلس! و انتخاب مدیران توسط معلمان در دوره های ۴ ساله و بدون تمدید و تکرار! یعنی مدیر چه لایق و چه نالایق نتواند بیش از یک دوره ۴ ساله مدیر مدرسه باشد و در صورت آنکه مدیر لایقی بود پس از گذشت یک دوره انتظار ۴ ساله دوباره در انتخابات شرکت کند و در صورت رای آوردن انتخاب شود!
دادن وام با سود بسیار پایین به معلمان برای جبران چند دهه عقب افتادگی مادی و فشار و فقر اقتصادی! برگزاری برنامه های کارشناسی و علمی و انتقادی با موضوعیت آموزش و پرورش در رادیو و تلویزیون ( امروز تمام کانال های رادیو و تلویزیون در هر روز برنامه های ویژه سینما و فیلم و تئاتر دارند!!! و ورزش کانال اختصاصی تلویزیون و رادیویی دارد ) تجهیز مدارس به آزمایشگاه، کارگاه، کتابخانه و وسایل و امکانات ورزشی، درس بدون عمل و آزمایشگاه و کارگاه هیچ ارزشی ندارد! دارد؟
ایجاد یک مرکز بسیار بسیار پیشرفته در آموزش و پرورش برای ایجاد محتوای الکترونیکی درسی متنوع و در سطوح مختلف، و آموزش معلمان برای ایجاد این محتواها و استفاده از متخصصین خارج از آموزش و پرورش ...
اگر نمی توانید؛ چرا این پست را قبول می کنید؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یک بار هنگام تولد رستم است که به دلیل درشت اندامی رستم ، زایمان عادی امکان پذیر نیست و پس از آتش زدن پر سیمرغ و با توصیه او ، زایمان مادر رستم به شیوه سزارین صورت می گیرد/ یک بار هم در جنگ رستم و اسفندیار است که سیمرغ به کمک می آید و پس از مداوای زخم های رستم ، توصیه های لازم را می کند که آن نبرد به پیروزی رستم ختم می شود . در هر صورت پرهای سیمرغ ، مظهر گره گشایی است/ در شرایط کنونی که ما در حل مسائل آموزش و پرورش درمانده گشته ایم ، آرزو می کنیم سیمرغی پیدا شود تا بتواند بخشی از مسائل این حوزه را حل کند/ آیا مشکلاتی چون کلاس های پر جمعیت ، ضمن خدمت های تکراری و ناکارآمد ، عدم استخدام نیروی تازه نفس و پرداخت نشدن مطالبات فرهنگیان با پرهای سیمرغ حل می شود یا خیر/ آیا این تعارض ، به دست جناب سیمرغ حل می شود / ما سر درگم شده ایم که چند پر از پرهای سیمرغ را باید در آتش بسوزانیم تا این مسائل حل شوند/ مانی که سیمرغ از حجم محفوظات کتاب های درسی آگاه شد و فهمید در مدارس خاص بچه ها آن قدر درس می خوانند و آن قدر آزمون می دهند و آن قدر برای نمره استرس می گیرند که فرصتی برای آموزش اخلاق و روابط اجتماعی ندارند ، پرهایش شروع به ریختن کرد/ در برابر مشکلات آموزش و پرورش شما ، اگر تمام پرهایم را بسوزانم ، نمی توانم این حجم از مشکلات را برطرف کنم/ اعتراف می کنم در برابر مشکلاتی مثل لو رفتن سؤالات امتحان نهایی ، ناتوان هستم/ من اگر خودم را درسته در آتش بیندازم ، باز هم نمی توانم حریف تلگرام شوم که با سرعت نور ، سوالات را قبل از شروع امتحان در شهرها به دست نوجوانان عزیز می رساند
سال هاست دبیرانی که در مدارس متنوع تدریس می کنند غربالگری دانش آموزان را نوعی نقص آموزشی می دانند و به انحای مختلف به آن اشاره می کنند اما اراده جامعه با چنین سازو کاری همواره همراه بوده است/ وقتی دانش آموزان به گروه های مختلف تقسیم می شوند و بین آنان دیوار مدرسه فاصله می اندازد ؛ در بزرگسالی هر گز نمی توانند بین خود و فردی که برای همزیستی با او نیازمند امکاناتی متفاوت است ، فرق بگذارند/ مدرسه جامعه کوچک فرزندان ماست که می توانند عشق به همنوع ،همکاری با همنوعان ناتوان تر را یاد بگیرند/ پژوهش های میدانی نشان می دهد دانش آموزانی که در مدارس عادی تحصیل کرده اند درصورت ناکامی در کنکور با شرایط پیش آمده بهتر کنار آمده اند/ پژوهش سراهای دانش آموزی بسترمناسبی هستند جهت نیازسنجی آنچه دانش آموزان مستعد ما به دنبالش هستند به شرط آن که از مربیان متخصص در پژوهش سرا دعوت به عمل آید و عرصه های علمی کشور مأمن سیاست پیشگان معزول از پست نگردد
از سایت صدای معلم و همه کسانی که زحمت کش هستند تشکر و قدردانی می کنم که این تریبون را برای مردم و مخاطبان گذاشتند.
امروز تصمیم گرفتم درد و سوز دلم رو بنویسم و امیدوارم منتشرش بکنید بدون کم و کاست.
این حرف ها فقط درد و مشکل من نیست بلکه درد و آلام هزاران و میلیون ها جوانی هست که به جز خداوند، پشت و پناهی ندارند و امروز که جمعه 9 تیر ماه هست، می نویسم تا شاید صدای ما هم بهتر شنیده بشود.
زمانی که دبیرستان بودیم، می گفتند درس بخوانید و کنکور بدهید تا در جامعه جایگاه اجتماعی و شغل داشته باشید. به خدا قسم تمام سختی های کنکور را دادیم و وارد دانشگاه شدیم.
اولین بار بود در زندگی خوابگاهی می شدم. به خاطر می آورم سال 85 با هزار دردسر یک خوابگاه 9 متری که 6 نفر بودیم، آن هم در ماه رمضان مستقر شدیم. از دردسرهای گرفتن خوابگاه و آن 4 سال و دو سال دوری از خانواده نمی گویم که چه گذشت.
درسمان تمام شد و با هزار امید مدرک را گرفتیم و فکر کردیم به آرزوهای پدر و مادرمان جامعه عمل می پوشانیم؛ ازدواج می کنیم و زندگی مان سروسامان می یابد.
اما دیدیم از استخدام دولت خبری نیست که نیست. یک آزمون شرکت کردیم و قبول نشدیم در مصاحبه. گفتم عیبی ندارد. دوباره یک آزمون دیگر و دوباره مصاحبه. باز هم قبول نشدیم و ... آرام آرام متوجه شدیم استخدام دولت برای یک عده خاص است.
به ناچار و برای اینکه شرمنده خانواده خود نباشیم، رو به شرکت های خصوصی آوردیم.
خدا گواه است این مسیر شغلی من است و شرح زندگی شغلی خیلی جوانان بیکار امروز کشور ماست که واقعا دردمند هستند و دلی شکسته دارند:
- سال 90 ده ماه در شرکتی خصوصی مشغول شدیم و بعد از ده ماه شرکت منحل شد.
- سال 91 هفت ماه در شرکت دیگر و آخر سال شرکت شهرستان منتقل شد و عملا دوباره بیکار شدیم.
- سال 92 سه ماه در یک دفتر کارهای حسابداری ساده و پاره وقت آن هم با بیمه ناقص و شش ماه هم در شرکتی که آخر سال به خاطر بدهی منحل شد و همه کارمندانش بیکار شدند.
- سال 93 به عنوان کارشناس یک شرکت مشغول شدم که فقط ده ماه در آن شرکت توانستم بمانم، چون زمستان هیات مدیره اش عوض شد و اعضای هیات مدیره به مدیر عامل فشار آوردند که اگر بچه های بیکارشان را در شرکت نگذارند، سهام و پولشان را خارج می کنند. نتیجه این شد که مدیر عامل به من گفت:
شرمنده ات هستم!
- سال94 در یک شرکت پیمانکاری در شغل کارپرداز مشغول شدم و آن شرکت فقط 7 ماه فعالیت داشت.
و سال 95 هم در یک شرکت خیلی معتبر با مدرک ارشد در پست ترین جای سازمانی مشغول شدم و آن همکاری فقط 4 ماه دوام آورد، چون مدیر آن بخش تمایل داشت آشناها و فامیل های خودش را جایگزین ما بکند و نه فقط من که بیشتر از 5 نفر را بیکار کرد.
هم اکنون که این دردنامه را می نویسم از مرداد سال قبل بیکار هستم و شغلی ندارم و شرمنده پدر و مادرم هستم.
دیدم دارد سنم بالا می رود و پدر و مادر گفتن کمکت می کنیم و زندگی تشکیل بده و عقد کن؛ ان شالله خدا راه را باز می کند. آبان پارسال عقد کردم و دختر نجیبی با همه شرایطم ساخت و گفت: من اهل زندگی هستم و باید با توکل به خدا شروع کرد.
الان 8 ماه است که بیکارم و شرمنده خانواده ام و همسرم هستم که نجیبانه مرا به صبوری دعوت می کند.
آقایان مسئول!
ای کسانی که قدرت و امکانات مالی و زیرساختی کشور دست تان است!
به خدا ما جوانان مشکل داریم.
چرا درک نمی کنید؟ چرا فکری برایمان نمی کنید؟
چرا دائم می گویید کارورزی و مهارت؟ چرا جوانان تحصیل کرده کشور را متهم می کنید؟
نگاهی به واقعیات بیندازید:
آنهایی که شرایط مهاجرت به لحاظ علمی و نخبه بودن دارند، از کشور فرار می کنند و آنهایی که هم نمی توانند، در این بیکاری دست و پا می زنند.
آقایان مسئول!
تا حالا به این فکر کردید چرا جوانان کشور ما افسرده هستند؟ رو به سیگار و دخانیات آورده اند؟ چرا برادر من با مدرک دکترا باید فکر این باشد که از راه موسیقی و گیتار زدن، نان شبش را تهیه بکند؟!
چرا جوانان آن قدر آمار ابتلایشان به بیماری هایی مانند MS بالاتر رفته و می رود؟
آقایان مسئول!
چرا جوانان تحصیل کرده کشور را متهم می کنید که چرا درس خواندند؟
آیا ما گناه کردیم بهترین سال های عمرمان را درس خواندیم؟ آن هم در دانشگاه و کنکوری که قانون و مشروعیتش را از همین نظام، مجلس و قانون اساسی گرفته است؟؟
ما چه گناهی کردیم؟ کجای دنیا این گونه با جوانان خود برخورد می کنند؟
آقایان مسئول!
نمایندگان مجلس !
به خدا قسم مشکل داریم. به خدا قسم شرمنده پدر و مادرمان هستیم. به خدا قسم گاهی فقط می خواهیم زمین ما را ببلعد و از نگاه و حرف اطرافیان راحت شویم.
آقایانی که قانون وضع می کنید و حقوق های میلیونی و چند ده میلیونی برای خود می برید ! شما از حال من جوان چه خبر دارید؟
آقایان و خانم هایی که چند شغله هستید و جای چند نفر را گرفته اید! شما می دانید بیکاری و شرمنده همسر عقدی بودن یعنی چه؟ می فهمید دختری که با هزار آرزو برای زندگی هر شب دلش غم و گریه است، چه می کشد؟
به والله قسم داریم آب می شویم. این حق من فوق لیسانس نیست که شرمنده خانواده باشم.
به خدا دیگر ارتباطم با همه فامیل قطع شده است: من چه گناهی کرده ام؟
با کدام شغل و درآمد با همسرم زیر یک سقف بروم؟
با این تحصیلات و جایگاه و گذشته شغلی، بروم مسافرکشی؟ بروم کار فنی یاد بگیرم؟ و یا بروم طرح کاروزی ؟
آقایانی که از کاروزی در انتخابات دم می زدند، می دانند این طرح چه تبعاتی دارد؟ هر چند که کسی هم ثبت نام نکرده است و مشخص است که طرح شکست خورده ای است و این تعداد اندکی هم که ثبت نام کرده اند، مطمئنا فقط برای ارائه آمارهای نادرست مفید هستند.
کارورزی هم شد دوای درد مردم؟ کاورزی که کارگران قدیمی را بیکار کند به چه دردی می خورد؟ کارورزی که شان و منزلت یک تحصیل کرده کشور را در محل کار لگدمال کند، چه ارزشی دارد؟
مسئولان و تصمیم گیرندگان !
بدانید یک دزد بی جهت دزد نمی شود. بدانید یک معتاد و یا قاچاقچی کوچک مواد مخدر، عمدتاً از سرناچاری و بیکاری سراغ این افیونی ها می روند. بدانید مشکلات اقتصادی خانواده ها را دارد از هم می پاشد.
به خدا مشکل داریم؛ این دردمان را دیگر چگونه باید فریاد بزنیم؟ شرمنده پدر و مادرمان هستیم و هر روز آرزوی مرگ می کنیم. نه بیمه ای...نه آینده ای...نه پس اندازی...این درد را باید دیگر به چه زبانی گفت؟ به زبان اعتراض؟
من یک فوق لیسانس شرمنده ام که امروز از سوز دلم این حرف ها را نوشتم و فقط خدا می داند دل من و امثال من چقدر شکسته است.
خواهش می کنم این حرف های من را منتشر کند تا بلکه جوانمردانی در بدنه نظام و حاکمیت، برای خدا هم که شده فکری به حال ما بکنند.
در این شرایط اقتصادی، ما جوانانی که نه سرمایه ای داریم و نه پشتوانه ای، هیچ کاری نمی توانیم بکنیم. هیچ ریسکی نمی شود کرد و تازه بدهکار بانک و وام شد. نه مغازه ای از خودمان داریم و نه سرمایه.
آنهایی که جوانان را متهم می کنند که چرا درس خواندند و سراغ کار تولیدی و کارآفرینی نمی روند، خودشان چقدر به خودشان متکی بودند با دست خالی؟
شعار ندهیم.
باور کنیم جوانان مشکل دارند و نیاز به کمک.
بپذیریم خانواده های ایرانی هر روز سست می شوند و بیکاری عامل فروپاشی اخلاقی عمده ایرانیان است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
تهیه کننده برنامه های تلویزیونی : ما در برنامه «پرسشگر» فقط سوال می کنیم و می خواهیم روحیه پرسشگری را در دانش آموزان جا بیندازیم و بگوییم حتما می شود سوال کرد/ با این که بیش از شش ماه از آغاز به کار رسمی این برنامه پس از توقف تقریبا یک ساله آن می گذرد اما به نظر می رسد که بخش قابل توجهی از جامعه فرهنگیان و حتی جامعه از وجود این برنامه بی خبرند/ با وجود شعارهایی که طراحان این برنامه در مورد رویکرد و جهت گیری این برنامه سر داده اند اما متناسب با آن موج و یا استقبالی در جامعه و در میان معلمان ایجاد نشده است/ ایشان در این برنامه فقط به چند پیامک محدود اشاره می کند و این نشان از ضریب نفوذ این برنامه در جامعه بزرگ آموزش و پرورش کشور دارد/ آیا در این برنامه از کارشناسان مستقل و نیز غیردولتی هم استفاده شده است/ مسئولان رسمی و دولتی تربیون های مختلفی دارند و البته کما بیش جامعه و فرهنگیان از نظرات آنان مطلع هستند/ بسیاری از این مسئولان وزارت آموزش و پرورش که خود طراح و مجری سیاست های جاری هستند برخی اوقات در نقش " منتقد " و حتی " اپوزیسیون " ظاهر می شوند و این در حالی است که آنان باید از عملکرد خود در حوزه مسئولیت شان دفاع کنند و دیگران که همان کارشناسان مستقل و متخصص هستند برنامه های جاری و وضعیت موجود را به چالش بکشند/ « تفکر نقادی » و « روحیه پرسشگری » آن گونه که مورد ادعای طراحان این برنامه است زمانی معنا پیدا می کند که از کلیشه های رسمی ، ظاهری و تشریفاتی خارج شده و اندیشه ها و دیدگاه های مختلف و حتی کاملا متضاد به محاجه و استدلال بپردازند/ مدیر اجرایی نباید فقط پشت تریبون شعار بدهد. بلکه مدیر اجرایی باید در مورد عملکردش توضیح بدهد/ نکته جالب این جاست که پرسشگر برنامه پرسشگر از مسئولان می خواهد که پاسخ گو باشند/ آن چیزی که ملکه ذهن بسیاری از مسئولان رسمی و دولتی است پاسخ دادن در یک فرآیند قابل پیش بینی و با جواب های قابل پیش بینی و رسمی است/ بسیاری از مسئولان وزارت آموزش و پرورش عادت به پاسخ گویی ندارند و البته عمل بیش از گفتار موید واقعیت ها است/« صدای معلم » تاکنون در مورد عملکرد دانشگاه فرهنگیان و سرپرست آن پرسش های مختلفی را مطرح کرده و اخبار ، گزارش ها و یادداشت های انتقادی فراوانی را منتشر کرده است / جالب است که حداقل در این 4 سال دانشگاه فرهنگیان حتی یک " جوابیه " برای این رسانه پرمخاطب ارسال نکرده است / « صدای معلم » به اذعان مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی یک رسانه و گروه مرجع به حساب می آید/ سرپرست دانشگاه فرهنگیان جناب دکتر مهرمحمدی هم در برنامه پرسش گر دعوت می شود و قرار است پاسخ گوی پرسش های برنامه پرسشگر و دغدغه های مخاطبان باشد/ بسیاری از مسئولان وزارت آموزش و پرورش و حتی خارج از آن عاشق تریبون های یک طرفه صدا و سیما هستند و البته آن را پنهان هم نمی کنند/ این گونه تربیون ها که غالبا در یک فضای رودربایستی و با فضای اداری و غیرچالشی انجام می شود بهترین فرصت و البته کم هزینه ترین جا برای تبلیغات است/ وقتی صحبت از " نقادی " ، " پرسشگری " و " گفت و گو " می شود باید به الزامات و شرایط آن پای بند بود/ جامعه آگاه ما دیگر تفاوت بین " شعار " و " عمل " را فهمیده است و فرق بین " دلسوزان " ، " فرصت طلبان " و " پوپولیست ها " را تمیز می دهد ....
وزیر عزیز:
نمی دانم کی هستی و چه کاره ای ، انگل شناس یا زلزله شناس یا میکروب شناس و...و یا در پازل سیاست سیاست مدار سهم خواهی که به اقتضای سیاست وارد گود آموزش و پرورش شده ای ولی می دانم که قطعا" معلم نیستی و حتی ساعتی در مدارس تدریس نکرده ای و این از محاسن کشور ماست که سیاست مداران وارد عرصه مدیریت می شوند نه دردکشیده ها و خاک خورده های عرصه های مورد فعالیت خودشان.
عزیز دل:
به بی در و پیکرترین وزارت این کشور خوش آمدی ،جایی که از شایسته سالاری و آموزش و پرورش خبری نیست ، جایی که قانون اساسی مصوب در آن اجرا نمی شود و جایی که معلم بی یار و یاور و تنها بار مسئولیتش را بر دوش می کشد.
بزرگوار :
بد نیست هنگامی که رای اعتماد گرفتی و سند وزارت به نام شما زده شد موارد زیر را به دقت دنبال کنید تا در عرصه فعالیت موفق باشید :
1- وزیر عزیزتر از جان : خانواده بزرگ آموزش و پرورش گوش هایشان از ز دروغ و وعده های پوچ پر شده است شما هم هرچه می توانید شعار بدهید، چرا که معلم کیلویی چند؟
2- در اولین فرصت با رسانه ها مصاحبه کنید و بگویید اخذ وجه در مدارس غیر قانونی است و سپس در جلسات مدیران کل و روسای ادارت بگویید که تا می توانید مردم را تیغ بزنید چرا که دولت عادت کرده هزینه هر کاری را از خود مردم بگیرد و این همه درآمد و ثروت جامعه معلوم نشود که به کدام نهاد داده می شود و در عوض خیرین مدرسه ساز و اولیای بدبخت جور دولت را بکشند و هزینه کمک های اجباری آنها فراتر از هزینه ثبت نام مدارس غیرانتفاعی است.
3- در اولین فرصت با نمایندگان عزیزتر از جان و خادمان فراموش کار مردم بخواهید اصل آموزش و پرورش رایگان را در قانون اساسی که ثمره خون جوانان عزیزمان است از قانون اساسی حذف کنند و مردم سردر گم کمک های اجباری و زوری نمانند !
4- بزرگوار ما صندوقی داریم انباشته از پول و ثروت که می توانید به راحتی از اقوام خود به عنوان مدیر عامل در آن استفاده کنید و فیش های نجومی پرداخت کنید و به هرکس خوش تان آمد میلیاردها وام کم درصد بدون بازگشت بدهید که این سرمایه صندوق در هر کشوری بود ماهانه از قبال فعالیت هایش سودی معادل حقوق معلم پرداخت می کرد و تجدید فراش هم می تواند گزینه خوبی برای دست بردن به صندوق باشد و نترسید که معلمان نه صدایی برای فریاد زدن دارند نه مسئولی خدایی که بخواهد حقشان را بستاند.
آرام به پیش بروید که شهر در امن و امان است!
5- تلاش کنید درآمدهای نفتی و مالیاتی کشور خرج کارمندان و بانک ها و ادارات از ما بهتر بشود و به هر بهانه ای وام و مزایا و پاداش بگیرند و تا می توانید شعار نظام هماهنگ پرداخت بدهید تا ان شاالله مدت صدارت شما هم سرآید.
6- وزیر محترم : در آموزش وپرورش ما مردها پیر نشده و خانم ها ازدواج نکرده و مادر نشده ، موی سفید می کنند و کمر در زیر بار گرفتاری ها و شغل پراسترس شان خم می کنند و اگر درخیابان مردژولیده ای با لباس مندرس دیدی شک نکن که معلم است. به آژانس های مسافربری و تاکسی تلفنی و بنگاه های معاملاتی و رانندگان تاکسی و گاهی هم به دست فروش های خیابان ها سربزن ؛ مطمنا" 80 درصدشان معلمند و بعداز آن تو باش و خدایت و این معلم و اگر عرق شرمساری بر پیشانی ات نقش بست تو را به جان عزیزانت یا کاری بکن کارستان یا مردانه از معلمان عذر بخواه و میز و ریاست را کنار بگذار.
7- مسئولین محترم شهری و یا از ما بهتران فرزندانشان را در هر مدرسه ای بخواهند ثبت نام می کنند ولی معلم نمی تواند فرزند خود را در هر مدرسه ای که می خواهد ثبت نامش کند. درمدارس نمونه وتیزهوشان و... سهمیه برای همه نهادها درنظر بگیر الا معلمان ؛ که معلم کیلویی چند؟
8- آموزش ما بیماری درحال احتضار است ! کمک کنید زودتر جان به جان آفرین تسلیم کند.درصد قبولی کذایی ، کیفیت پایین آموزش و کاغذ بازی و موازی کاری ها و سوهان کشیدن به جان و روح معلم می تواند کمک تان کند.
9- سیاست بازی در این نهاد بی داد می کند، مدیران و روسای آموزش و پرورش سیاسی شده اند و نمایندگان محترم مجلس شده اند نصابان روسا و شایسته سالاری رخت بر بسته است.
تا می توانید تغییرات سیاسی به راه بیاندازید که معلم و دانش آموز کیلویی چند؟
10- تبعیض آموزشی بیش از حد دانش آموزان ما را سرخورده و افسرده ساخته است ، مدارس ما شاداب نیستند ، استرس و اضطراب بر دانش آموزان حاکم است و از سویی دیگر تقسیم بندی دانش آموزان به تیزهوشان ونمونه و... هزار مشکل اجتماعی و روانی به دنبال دارد و مدارس هیات امنایی هم شده اند غیر انتفاعی های گران قیمت در آموزش و پرورش و صد رحمت به غیرانتفاعی ها که مدارس دولتی دست شان را از پشت بسته اند و اگر کمک های مردمی اجباری و زوری را ندهی ، فرزندت را در سر صف چنان خراب می کنند که آوار دنیا به سرش خراب می شود و والدینش را آدم هایی بی ملاحظه و گدا تصور می کنند .شما هم تلاش کنید حتی حقوق معلمان تان را از اولیاء بگیرید.
11- وزیر تازه از راه رسیده : حق معلم آن قدر پرداخت نشده که گشته مطالبات و معوقات و کلی برای صداوسیما محل درج زیرنویس و تهیه خبر شده ولی در ادارات دیگر نه معوقه ای هست و نه حذف اضافه پرداختی و وام های آن چنانی . تلاش کنید شما هم برای رسانه ها از این دست خبرها درست کنید ما که عادت کرده ایم .
12- در قدیم فیلترهایی برای دوره های تحصیلی بود که عیار سنجش سواد و اطلاعات شاگردان بود :
امتحانات نهایی !
که هرکس از آن عبور می کرد حداقل در پایه های تحصیلی بالاتر موفق تر بود ولی امروزه باسواد و بی سواد و کم هوش حتی سر از دانشگاه در می آورند و فردا ما به عنوان خائننان فرهنگی در پیشگاه عدالت محاکمه خواهیم شود .بهتراست فکری به این سوادهای کیلویی بکنید.
13- وضع معیشتی معلمان تان را دریابید ، فیش های حقوقیس سایر ادارات را ببینید، تسهیلات اعطایی آنها را نگاه کنید و اگر نمی توانید کاری بکنید خود را معطل هیچ و پوچ نکنید.
14- گوش مسئولان از درد معلم پرشده و گوشی برای شنیدن ندارند ، شما چشم و گوش و زبان معلم باشید ، چشمی که به حقیقت باز شود و گوشی که که حقیقت را بشنود و زبانی که به به حق گویی در دهان بچرخد .
هر وزیری که آمده ، ازخودی و ناخودی ، « معلم و غیرمعلم » گامی برای ما برنداشته است ؛ شما پای ما باشید برای پیمودن راهی که لیاقتش را داریم نه پایی برای سیاست زدگی و شعارزدگی.
وزیر عزیز ندیده و نشناخته برایت آرزوی موفقیت دارم ؛ شاید شما آنی هستید که ما منتظرتان بودیم .
وزارت شما هم چشم برهم زدنی تمام می شود اما دعا و یا خدای ناکرده نفرین معلم سال ها می ماند و ان شاالله دعای ما را خریدار باشید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/ « رضوان حکیم زاده » زنی که اکثرا در آموزش عالی بوده است و البته نیم نگاهی هم به آموزش و پرورش ، معلمان و مشکلات آن داشته است .
« حکیم زاده » سه شنبه 13 دی ماه از سوی وزیر آموزش و پرورش به عنوان معاون آموزش ابتدایی منصوب گردید .
فرهنگیان و معلمان شناخت چندانی از وی ، سابقه و عملکرد ایشان ندارند .
« صدای معلم » بر اساس دکترین خود " تفکر انتقادی و تاسیس و تثبیت گفت و گو " گفت و گوی مفصلی را با ایشان انجام داده است .
این گفت و گو روز سه شنبه ساعت 16 در محل کار وی در ساختمان زنده یاد علاقه مندان برگزار گردید . ( این جا )
بخش سوم این گفت و گو تقدیم مخاطبان محترم صدای معلم می گردد.
بخش نخست را ( این جا ) و بخش دوم را ( این جا ) و بخش سوم را ( این جا ) مطالعه فرمایید