صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش
شنبه, 12 ارديبهشت 1399 18:34

معلمی را می شناسم ...

روز معلم و شناخت معلمان

* معلمی می‌شناسم که با حقوق ناچیزش تجهیزات طبی میلیونی برای شاگرد معلولش خریداری می‌کند...

*معلمی می‌شناسم که با عشق در کوچه پس‌کوچه‌های مناطق محروم زنجان، با افتخار در منزل محقر دانش‌آموزانش با آنها دیدار کرده و به لبخندی از سر مهر، قلب کوچک دانش‌آموز دلشکسته‌اش را شاد می‌کند.

* معلمی می‌شناسم که با پس‌اندازش در اطرافات آغ تپه کرج برای دانش‌آموزش گوشی هوشمند می‌خرد تا شاگردش از کلاس شاد عقب نماند.

* معلمی می‌شناسم که پا به پای چادرنشینان عشایر به دنبال آموزش فرزندان کوچندگان است.

* معلم بازنشسته‌ای می‌شناسم که در سن شصت سالگی برای آنکه کرونا ویروس را به زانو درآورد، با اشتیاق تمام در حال یادگیری فنون تدریس در کلاس‌های مجازی است...

* معلمی می‌شناسم که علی‌رغم اینکه قطع نخاع بوده و ۹۹ درصد در بی‌حسی کامل است، با کمک همسرش در حال فعالیت در کلاس‌های مجازی است.

* معلمی می‌شناسم علی‌رغم اینکه سرپرست پدر و مادر پیرش می‌باشد، از سوم اسفند در تلگرام با شوق تمام با دانش‌آموزانش تمرین عشق‌ورزی می‌کند و با اینکه تمام و کمال تدریسش را کامل کرده، ولی با این حال برای همنوایی با سایر همکاران، دانش‌آموزانش را به شبکه شاد کوچانده و مسئولانه و دلسوزانه دروسش را دوباره‌خوانی می‌کند...

* و بالاخره من معلمی می‌شناسم که شمع وجودش را وقف جامعه معلمان می‌کند و به خاطر منافع صنفی معلمان وطن روی لبه تیغ راه می‌رود. او در رسانه " صدای معلم " شجاعانه می‌نویسد آنچه را که ما در پستوهای ذهنمان پنهان کرده‌ایم...

 و صدها مورد از این تمثیل‌های عشق و ایثار در اطراف من و شما پیدا می‌شوند...

گرچه ما به مدد شبکه‌های اجتماعی و کلاس‌های مجازی سعی کردیم فرآیند آموزش را با تنفس مصنوعی زنده نگه داریم، ولی همگان معترفند که هیچ‌کدام از این شگردها جای نفس گرم و نگاه صمیمی معلم را نخواهد گرفت و معلمان به عنوان مشعل‌داران تعلیم و تربیت همچنان بی‌بدیل و بی‌جایگزین بوده و برای معلم آلترناتیو جدی وجود ندارد.

روز معلم و شناخت معلمان

 نان معلم ؛ نام معلم

پرسشی که وجدان بیدار انسان‌های آزاده را همواره می‌آزارد این است که چرا علی‌رغم نقش ممتاز معلم در جامعه و آموزه‌های دینی و تمدنی ما، معلمان همیشه در سیر نزولی منزلت و سقوط آزاد معیشتند؟ چرا یک معلم پس از دو دهه رکب خوردن از سیاسیون در خصوص نظام هماهنگ پرداخت‌ها که بعدا به نظام رتبه‌بندی معلمان تقلیل یافت، تاکنون سرش بی‌کلاه و اوضاعش در سراشیبی سقوط و نابه سامانی است؟

به راستی چرا فرهنگیان هیچ‌گاه در اولویت تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان کلان نبوده و شعار درمانی تنها نصیب‌شان در دولت های مختلف است؟

تا زمانی که به آموزش و پرورش به چشم بر باد دهنده بودجه بنگریم، نتیجه بهتری عایدمان نخواهد شد و البته از نگاه صاحب‌نظران تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش طبقاتی و وجود مدارس تبعیض‌آمیز به عناوین مختلف نافی عدالت آموزشی است.

به هر حال امیدواریم در ایام مبارک پساکرونا، نام و نان معلم بیش از این در مسلخ افکار منجمد و چنبره فهم‌های منقبض گرفتار نمانده و صد البته معلمان سرزمینم با استعانت از بال‌های عشق و ایثار، با حرکت به سمت حرفه‌ای‌گری از جهان معلمی به سمت و سوی معلم جهانی مهاجرت نمایند.

ائل مشعلی

ائل مشعلی معلم
 جنت گولو معلم
سن باشیمین تاجیسان
 ائل بولبولو معلم

اوجا - اوجا اوچارسان
 جهالت‌دن قاچارسان
قارانلیق دونیالارا
 قیزیل پرده آچارسان

مدرسه لر دوزلدی
آی ایشیغی گؤزلدی
دان اولدوزو گؤروندو
گئجه گوندوزه گلدی

محبتین نمی‌سن
اوشاق‌لار همدمی‌سن
طوفان‌لی دریالاردا
 نجات وئـرن گمی‌سن

چشـمه‌لرین سرین‌دی
 محبـتـیـن درین‌دی
آللاه سن‌دن راضی‌دی
 بهشت سنین یئرین‌دی


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

روز معلم و شناخت معلمان

منتشرشده در یادداشت
شنبه, 12 ارديبهشت 1399 18:23

حسادت شغل اول ماست !

حسادت ایرانی و رفتارشناسی ایرانی ها

قبلاً جدی نمی‌گرفتم و حتی فکر می‌کردم که حسادت شغل دوم بسیاری از ماست. حالا ایمان دارم که شغل اول خیلی از ما ایرانی‌ها حسادت است، شغلی که بابت‌اش حقوق هم نمی‌دهند!

بیشتر ما (البته به جز شما) به هر کس که یک قدم جلوتر رفته، یک پله بالاتر ایستاده یا حتی یک لبخند بیشتر روی صورتش نشسته باشد حسودی‌مان می‌شود.

چون رشدکردن توام با رنج و دشواری است، لم می‌دهیم و آدم‌ها را با برچسب‌ها تخریب می‌کنیم. موفقیت دیگران حتماً محصول شانس، پارتی، دزدی، جیره‌خواری و ... است.

عموم ما به جای تلاش برای بالا‌ کشیدن خود، انرژی‌مان را صرف چنگ‌زدن و پایین کشیدن دیگران می‌کنیم.

آدم موفق اما راهش را می‌رود و حسود پشت سرش حرف می‌زند. خون خونش را می‌خورد و وقت و توانش را صرف خراب کردن او می‌کند اما حق با عرب‌هاست که می‌گویند:

کاروان می‌گذرد و سگ ها فقط عوعو می‌کنند!

حسادت ایرانی و رفتارشناسی ایرانی ها

به جای حسادت کردن به دیگران و تلاش برای کوچک نشان دادن کار آنها، خودمان را بزرگ کنیم. به رشد خودمان فکر کنیم. این طور این همه حرص و البته قرص مُسکن نمی‌خوریم.

آدم‌های موفق، چراغ راهند. مثل فانوس دریایی. آنها آن سوی توفان ایستاده‌اند، بکوشیم از آنها این نکته را یاد بگیریم که ما هم می‌توانیم موفق شویم به شرطی که به جای حسادت، بجنگیم، کار کنیم و راهمان را باز کنیم.و این دو نکته:

1- به کسانی که پشت سرتان با حسادت حرف می‌زنند لبخند بزنید. آنها جایشان همان‌جاست؛ درست پشت سرتان!

2- آنها را دوست داشته باشید چون تنها کسانی هستند که موفقیت شما را باور دارند و با حسادت کردن به آن اعتراف می‌کنند!
تمرین کنیم.

روزنوشت های احسان محمدی


حسادت ایرانی و رفتارشناسی ایرانی ها

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

نشست خبری « محمد اعتدادی » مدیر کل آموزش و پرورش استان اصفهان در تاریخ 10 اردیبهشت 1399 ساعت 10:10 تا 11:15 دقیقه در سالن اجتماعات اداره کل آموزش و پرورش برگزار شد.

با آن که خبرنگار « صدای معلم » به عنوان اولین نفر از جمع خبرنگاران  یک ربع پیش از مراسم در سالن حاضر شده بود اما خبری از ثبت اسامی نبود و به عنوان " نفر دوم " پرسش های خویش را مطرح کرد .

در این نشست ابتدا مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان به ارائه نظرات و دیدگاه های خویش پرداخت و سپس خبرنگاران پرسش های خود را مطرح کردند .

این نخستین بار است که از « صدای معلم » برای حضور در این گونه نشست ها دعوت به عمل می آید .

در این بخش ابتدا مشروح سخنان مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان منتشر می گردد .

منتشرشده در گفت و شنود
شنبه, 12 ارديبهشت 1399 16:53

" شاد " ... هیاهو برای هیچ!

نقدی بر برنامه و اپلیکشین شاد وزارت آموزش و پرورش  این روزها همه از شاد می گویند و می نویسند، از منتقدانی که آن را ناکارآمد قلمداد می کنند و از مسئولانی که آن را تحولی شگرف و کاری سترگ در حوزه تعلیم و تربیت می پندارند! و از معلمان، خانواده ها و دانش آموزانی که گلایه می کنند. جدای از جو هیجان زده این روزها که شامل تهدید و اجبارها از یک سو و گلایه های به حق از سویی دیگر می باشد، این نوع مناسبات دقیقا از بطن جامعه ایرانی خبر می دهد. جامعه ای بس هیجان زده و فاقد تفکر منطقی، و مهم تر از همه نمایشی، که آسیب شناسی از این نوع زیست جامعه، توسط جامعه شناسان و دغدغه مندان به کرات تکرار شده است و متاسفانه تا به حال گوشی برای این نوع دلسوزی ها در هیچ سطحی از جامعه شنوا نبوده است. 

اما این قصه آسیب و آسیب شناسی در آموزش و پرورش، داستانی بس طولانی دارد هم به خاطر قدمت  تعلیم و تربیت نسبت به سایر نهادهای اجتماعی و هم به خاطر اهمیت این نهاد در تاثیر گذاری بر سایر نهادها و کلیت جامعه و افراد.این اهمیت در جامعه فعلی ایرانی نیز به مراتب بیشتر است و در این بین گذشته خوبی نداریم و آینده ی خوبی را هم نمی توان دید، از توجهی که مسئولان امر برای برنامه ریزی در این حوزه می کنند!، از برخوردی که با دلسوزان و منتقدان در این حوزه می شود و از فرهنگ حاکم بر خانواده های ایرانی نمی توان دور نمای خوبی را حداقل درآینده نزدیک برای این نهاد متصور شد.سخن بنده در اینجا به جهت اختصار و دانش کوتاه خود در این حوزه وسیع،فقط  ناظر بر حوزه کوچکی از این اتفاقات است چرا که از نزدیک تحولات را لمس می کنم.
بیشتر روی سخنم با همکاران بزرگوار خود و در وهله ی بعدی خانواده های عزیزی هست که هر دو گروه نگران از تحولات خلق الساعه، منتظر بهبود اوضاع هستند.کسانی که به عنوان ذینفعان امر نه کاری از دستشان بر می آید و نه در برنامه ریزی ها دیده می شوند. می توان گفت همه ی این ها ناشی از عدم اعتماد به معلمان و دانش آموزان بوده و خود این مسئله از یک بی اعتمادی عمیق در جامعه خبر می دهد.

و اما شاد !

- شاد را باید در ادامه آموزش و پرورشی دید که در این سالها بیشتر از قبل ماهیت خود را باخته و رسالت خود را گم کرده است.
شاد همان آمار سازی و مستند انگاری در آموزش و پرورشی هست که در سایر امور هم شاهد آن بوده و هستیم.
مثل تعداد  ثبت نام شدگان در رشته های هنری، دینی و ورزشی در سامانه ی همگام، که فقط اهمیت آمار و ارقام شرکت کننده  ملاک است و بس!
برای بالا رفتن آمار ثبت نام بدون توجه به علایق و استعدادها مجبور به ثبت نام دانش آموزان هستیم، فقط برای این که آمار از مناطق به مراکز استانها و از استانها به وزارت سیر صعودی داشته باشد!

مهم فقط آماری هست که مناطق و استان ها در رقابت پوچ با یکدیگر دارند تا در جلسات رسمی بازگویش کنند.

- شاد را باید در ادامه و راستای درصد قبولی که پیدا و پنهان از معلمان توسط مدیران، از مدیران توسط روسای مناطق و نواحی و از مدیران کل توسط وزارت خانه خواسته می شود دید و همین درصد قبولی به عنوان ملاک ناصوابی برای ارزشیابی و پیشرفت و انجام وظایف  قرار می گیرد.کاری که باعث شده کل آموزش و پرورش به ماشینی برای نمره دهی فروکاسته شود و در آخر فقط درصد قبولی کنکور برایش معنا پیدا کند.

نقدی بر برنامه و اپلیکشین شاد وزارت آموزش و پرورش

*شاد را باید در مستند سازی امور پرورشی دید که حتی در این روزهای تعطیل هم، بحث مستند سازی اش تعطیل نشده است! و طبق روال سالهای قبل بخشنامه پشت بخشنامه برای مدارسی که دانش آموزی در آن حضور ندارد ارسال می شود.چون عادت به این قبیل امور کرده اند کسی هم حق اعتراض ندارد (مثل برنامه های هفته مشاغل که  فقط خواسته شده به بخشنامه ی ارسالی پاسخ داده شود!).

 یادم می آید چندین سال پیش در جلسه ای استانی، در مورد عملکرد کانون های فرهنگی و تربیتی شرکت کرده بودم.که سخنران جلسه در کنار سایر آمار که بیشتر مربوط به مسابقات فرهنگی و هنری بود در مورد تعداد دانش آموزان اعزام شده به حج عمره مفرده نیز آمار می داد در حالی که دو سالی بود به خاطر سیاست های کلی حکومت حج عمره ای برگزار نشده بود. وقتی بنده به آمار اعلام شده اعتراض کردم مشخص شد کارشناس مربوطه  فرمها و آمار فرستاده شده را بدون توجه کافی و فقط از سر رفع تکلیف و برای اینکه مورد عتاب بالادستی قرار نگیرند و از قافله آمار سازی عقب نیفتند  تکمیل کرده است و هیچ توجهی به اتفاقات دو سال اطراف خود نداشته است و کارشناس وزارتی هم به خود زحمت ویرایش فرمهای ارسالی به مناطق را نداده و به سیاق گذشته ارسال نموده است و این چنین شده بود که در سالی که اصلا حج عمره ای برگزار نشده بود،آماری درست شده بود.

- شاد را باید در راستای یکسان سازی پدیده ها و امور دید، از لباس فرمی که اجباری است تا محتوایی که به صورت متمرکز تهیه می شود و برای همه مناطق با زبان ها و فرهنگهای مختلف بدون در نظر گرفتن تفاوت ها ،ارسال و تدریس می شود.همه چیز در این جا،متمرکز است یک روز کتاب و محتوا و یک روز هم اپلیکیشن.
 می توان گفت همه ی این ها ناشی از عدم اعتماد به معلمان و دانش آموزان بوده و خود این مسئله از یک بی اعتمادی عمیق در جامعه خبر می دهد.

نقدی بر برنامه و اپلیکشین شاد وزارت آموزش و پرورش

- شاد را باید در گرفتار شدن آموزش و پرورش به بلای کمیت و کمی سازی امور تعلیم و تربیت دید که بلایی بس سهمگین است و هر روز  که می گذرد بیشتر در این منجلاب فرو می رود و بهبودی از اوضاع امور دیده نمی شود. هیچ کس به کیفیت،کاری ندارد. کسی از توانمندی و مهارت دانش آموزان خروجی حرفی نمی زند،حتی وقتی از کمیت و آمار سخن به میان می آید،از آمار آسیب هایی که دانش آموزان و خانوداه ها گرفتار آن هستند سخنی به میان نمی آید.

 می توان گفت همه ی این ها ناشی از عدم اعتماد به معلمان و دانش آموزان بوده و خود این مسئله از یک بی اعتمادی عمیق در جامعه خبر می دهد.

- شاد را باید در کلیت جامعه ایرانی دید در هر سطوح و جایگاهی،چه فردی و چه سازمانی، از آمار پرحاشیه  کرونا تا ابداع و اختراع و درمان ها که فقط در جامعه ی ما خریدار دارد.
- و اما همکار عزیز از این شاد خیری نمی خیزید پس شما به جای استرس و ناراحتی از این امور از طرق دیگری که قبلا پیگیر و مشوق دانش آموزان خود بودید،اقدام نمایید که الحق در این مدت از جان و مال خود برای فرزندان این مرز و بوم مایه گذاشته اید.و به جای امید واهی به این شاد،آن را در راستای آمار سازی ها و تبلیغات دهان پر کن که قبلا شاهدش بوده اید،ببینید.
چرا که  تنها چیزی که از این شاد دیده ایم فعلا آمار است و بس!

اینکه از این مدرسه و منطقه و استان چند نفر و چند درصد نصب کرده اند و سخن راندن از این آمار کل در رسانه ها و احساس پیروزی از این کار! و از فردا در کارتابل اتوماسیون مدارس، لیست استانها و مناطق و مدارس پیشرو خواهد آمد و حتما نصب کردن شاد هم به سایر ملاک های ابداعی بی نظیری که برای ارزشیابی داشته ایم اضافه خواهد شد و این چرخه ی معیوب ارزشیابی ادامه خواهد داشت!
- و اما خانواده های عزیز هم زیاد به آموزش مجازی و الکترونیکی و از راه دور و انواع و اقسام اسامی که این روزها می شنوید،دل نبندید چرا که در پیشرفته ترین کشورها در زمینه آموزش های مجازی  به اندازه ی مسئولان ما امیدوار نیستند،و این همه تبلیغ و در بوق و کرنا و نمی کنند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نقدی بر برنامه و اپلیکشین شاد وزارت آموزش و پرورش

منتشرشده در یادداشت
شنبه, 12 ارديبهشت 1399 12:26

مسئله‌ی پژوهش در آموزش و پرورش ؟

جایگاه پژوهش و تحقیق در آموزش و پرورش

در حال حاضر ما تعداد زیادی پژوهشگاه راه انداخته‌ایم، ولی هنوز مفهوم پژوهش در آموزش و پرورش راه خودش را باز نکرده است .

کتابهایی که در مدارس ششم ابتدایی تحت عنوان "تفکر و پژوهش" و "کار و فن آوری" تدریس می شوند بسیار ساده و غیرحرفه ای بوده و مناسب برای دوره اول ابتدایی هستند.

با ساختن پژوهشگاه و جمع کردن چند نفر دکتر که مسئله‌ی پژوهش در آموزش و پرورش یک میلیون نفری ما حل نمی‌شود؟
آموزش و پروش برای خودش یک کشور است و هر سال باید صدها کتاب و مجله حاصل پژوهش‌های عزیزان ما از داخل آموزش و پرورش وارد جامعه شود.

اساساً بخش مهمی از کشفیات علمی باید از بدنه‌ی آموزش و پرورش بیرون بیاید، اما ما پیش‌فرض غلطی داریم که می‌گوییم پژوهش مخصوص دانشگاه‌هاست و کار آموزش و پرورش انتقال یک سری مفاهیم خاص درسی است !

جایگاه پژوهش و تحقیق در آموزش و پرورش

معلمان را برای فرصتهای مطالعاتی به خارج از کشور اعزام نمی کنیم، درحالی که سال 2012 حدود 5 میلیون دانش آموز و معلم از سنگاپور بازدید کرده و از نزدیک نظام پیشرفته آموزشی آن کشور را مشاهده کرده اند.

در این کشورها، مدارس‌ تحقیقات میدانی انجام می‌دهند و برای مشکلات پیرامون خودشان راه‌حل پیدا می‌کنند تا یاد بگیرند وقتی در جامعه با مشکلی روبه‌رو شدند، چگونه آن را مرتفع کنند.

در مدارس این کشورها روش های آینده پژوهی، خردگرایی، تفکرانتقادی و فن تولید استدلال به دانش آموز یاد داده می شود و سعی نمی کنند دانش آموز را گذشته نگر و دنیا گریز تربیت کنند.

دنیا گریزکردن دانش آموز باعث افسردگی، احساس پوچی و نتیجتا" خودکشی می شود.

کانال سواد تربیتی


جایگاه پژوهش و تحقیق در آموزش و پرورش

منتشرشده در یادداشت

سخن صریح یک معلم بازنشسته با رئیس سازمان برنامه و بودجه

جناب نوبخت!

زمانی که ما معلمان در انتخابات با تمام قدرت از آقای روحانی حمایت می کردیم . اصلا فکر نمی کردیم که کسانی مثل جنابعالی در پشت رئیس جمهور سنگر گرفته اید و قدرتی مافوق همه قدرتهای اجرایی خواهید داشت . زمانی که ما با کمترین حقوق و کمترین امکانات در کشور زحمت می کشیدیم شما در کاخ خودتان می نشستید و نقشه می کشیدید که چگونه می توانی از حق و حقوق فرهنگیان کسر کنی تا به نهادهای قدرت ببخشی که چند صباحی بیشتر در ظلم به ما استمرار داشته باشید و با آن قدرت فریب خاص خود یک بودجه به مجلس ارائه می کردید اما در اجرا آن را کنار می گذاشتید . خودتان هر چه می خواستید انجام می دادید که ظلم بیشتری در حق ما انجام دهید .


جناب نوبخت

ما نمی خواهیم فرزندانمان را به اروپا و یا امریکا بفرستیم . اما دوست هم نداریم که فرزندان ما از شغل شریف ما ایراد بگیرند .

مگر نگفتید که :

من هم معلم بودم .

جناب نوبخت

عدالت همسان سازی نیست . عدالت این نیست که همه با هم برابر باشند و دریافتی یکسانی داشته باشند .عدالت یعنی هرکسی به اندازه تلاش و سایر مزایای خود مزد بگیرد . اگر شما همسان سازی را عدالت می پنداری پس چرا ما را با بازنشسته تامین اجتماعی ، بانک ملی یا خودتان مقایسه نمی کنید ؟چرا همسان سازی را با آنها انجام نمی دهید .؟

کارمندان و بازنشستگان طبق قانون مدیریت خدمات کشوری همترازی دارند که دریافتی بازنشستگان باید 90 درصد دریافتی شاغل همتراز خود باشد . بازنشستگان به غیر از آن هیچ  قانونی را که به زور از طرف جنابعالی اعمال شود قبول ندارند . این همسان سازی را شما از کجا آوردید ؟

چقدر قدرت دارید که همه را دور بزنید ؟
همسان سازی یعنی بی عدالتی محض ... پس تفاوت ها چه می شود .؟
جناب نوبخت من با طبقه 15 در سال 97 بازنشسته شدم . زمانی که شاغل بودم با یک نوع بی عدالتی و زور مرا فقیر کردید و زمانی که بازنشسته شدم یک نوع دیگر   .
قانون خدمات کشوری در سال 86 تصویب شده و از سال 87 اجرایی می شود . زمانی که وزارتخانه ها و سازمانهای دیگر فصل دهم افزایش 50 درصدی را اجرا کردند من شاغل بودم .

زمانی که قانون مدیریت خدمات کشوری اجرایی می شد من شاغل بودم .

زمانی که قانون حمایت از رزمندگان جنگ تحمیلی تصویب و اجرا شد من شاغل بودم که هیج کدام از این قوانین در آموزش و پرورش اجرا نشد . حالا که من بازنشسته شدم . تمام قوانین فوق اجرایی شد که توسط قدرت شما شامل من نشود و همکاران من نشد  .الان در صورتی که فقط 17 ماه ازبازنشستگی من سپری شده ، تفاوت دریافتی من با همتراز شاغل خود به 3 میلیون تومان رسیده است . در یک بازه  زمانی 10 ساله فاصله من با همتراز شاغل خود روی هم 500 میلیون تومان خواهد شد . این بی عدالتی بزرگ و ظلم مضاعف را شما به وجود می اورید . زندگی و دنیای ما بازنشستگان فدای مقام پرستی و تفسیر به رای قانون شما شده است .

سخن صریح یک معلم بازنشسته با رئیس سازمان برنامه و بودجه

جناب نوبخت

ما در مسیر این انقلاب بزرگ شده ایم و زحمات زیادی را در بدترین شرایط کشور یعنی جنگ و اقتصاد متحمل شده ایم . زخمی شدم اما جانباز نشدم چون به صداقت خدمت پای بند بودم .اما برای زندگی کردن یاد نگرفته ایم التماس کنیم . وقتی که بی قانونی و زور به یک قشر مظلوم تنها ابزار جنابعالی باشد باید به عرضتان برسانم که حق اعتراض خیابانی و تلاش برای عدالت گستری مثل انتخابات مهم است . وقتی که این همه تبعیض و بی عدالتی را می بینیم و تمام مسئولان نظارتی و قضایی بی اعتنا از آن می گذرند . ما هم می توانیم این خواسته های خود و عدالت را در خیابانهای تهران اجرایی کنیم .

آقای نوبخت

طرف حساب ما خود رئیس جمهور محترم است و باید به خواسته های ما توجه کرده و اجرایی کند . اما شما با قدرت خاص خود نان دست ما را می گیرید و لقمه ای هم به طرف ما پرتاب می کنید و ما را وادار می کنی که سپاسگزار هم باشیم . ( همسان سازی ).

ما سی سال در کلاس از حضرت علی و عدالت او گفتیم . و علی وار با شجاعت جنگیدیم . اما حاشا روزی برسد که یکی مثل شما پیدا شود . که برای ما بی عدالتی انجام دهد .

امیدوار هستیم که به جای خیابان و به جای قهر و خشم ، شما در کاخ خودتان خواسته های زیر ما را اجرای کنید :
▪️ اجرای قانون فصل دهم افزایش 50 درصدی برای بازنشستگان .
▪️ اجرای ماده 64 قانون مدیریت خدمات کشوری برای بازنشستگان .
▪️ اجرای دستورالعمل شماره 10176 به تاریخ 98.2.4 برای تمام بازنشستگان ( این یکی دیگر اوج تمسخر و تحقیر بازنشستگان است .هیچ کس فکر نمی کرد که امتیازات جبهه و جنگ برای بازنشسته و شاغل فرق می کند .)
▪️ اجرای تبصره ماده 29 قانون ششم توسعه .

سخن صریح یک معلم بازنشسته با رئیس سازمان برنامه و بودجه

ضمنا لازم به توضیح است که باز هم اگر خواستید قانون را به رخ ما بکشید و فصل 13 و 10 را بهانه قرار دهید ؛ قانونا بازنشستگان سال 96 به بعد بر اساس قانون باید تمام امتیازات شاغلین برای شان اجرایی شود .

اگر شما به موقع قانون را اجرا نکردید مقصر خودتان هستید نه بازنشسته . و برای بازنشستگان قبل از سال 96 نیز بر اساس قانون 90 درصد همترازی شاغلین باید اجرایی شود .
همچنین بازنشستگان نماینده ای که از طرف خودشان انتخاب نشود و در جلسات شما شرکت کند قبول ندارند .

نماینده بازنشسته که نباید دولتی باشد تا دو میلیون بازنشسته را فدای ندانم کاری خود کند .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

سخن صریح یک معلم بازنشسته با رئیس سازمان برنامه و بودجه

منتشرشده در بازنشستگان

گروه استان ها و شهرستان ها/

نامه ی زیر توسط یکی از فرهنگیان تهرانی برای « صدای معلم » ارسال گردیده است .

این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .

منتشرشده در یادداشت
شنبه, 12 ارديبهشت 1399 10:26

دیده نمی شدیم ؛ اما شیرین بود !

خاطرات یک معلم بازنشسته

بندهای کفش خستگی ام را باز می کنم اگر خستگی کفش باشد. چراکه نه.....
وقتی دلمان بند دارد و بندش به بند خیلی چیزهای دیگر گره می خورد ، پاره می شود . می لرزد، لابد خستگی هایمان هم کفش دارد و کفش هایش بندی برای باز کردن.
امسال اولین اردیبهشتی  ست که به انتها رسیدم آموزش را.
و بند کفش های خستگی را گشودم و بازنشستگی را به تماشا نشستم در اردیبهشتِ زیبا.
راستش بند دلم لحظه ای لرزید از اینکه جدا شدم از پیکره مدرسه و کلاس درس و تابلو و تریبون. فکر نمی کردم روزی برسدکه دلتنگشان شوم اما  شدم...روز...۱۲اردیبهشت....
چشمانم را می بندم در حالی که کفشهایم را هنوز در کنارم حس می کنم و تصور تمام سالهایی که زیر سقف کلاس، خستگی ،خوشحالی ،آموختن، آموزاندن را لبخند شدم و با بچه ها تقسیم کردم.
 معلمی شروعش با گچ های رنگی ،سفید، آبی صورتی، زرد و تخته سیاه هایی که کم کم رنگ شان به سبز بدل شد و پایانی با ماژیک و کامپیوتر و برد هوشمند خاطره شد .

خاطرات یک معلم بازنشسته

به خاطر می آورم شروعی را که ابلاغ روستا برای من و دوستانم مهر خورد .
روستایی که ندیده بودمش. سرویس رفت و برگشتش ، یکی در میان بود. می ماندیم لب جاده به انتظار.

ساعت ها در گرما و سرما و گاه ناچارمی شدیم و با خودرو پاسگاه، وانت حمل نفت و آرد و ماشین حمل پوشاک راهی خانه شویم..
اما شیرین بود.
به خاطر می آورم شروعش را در کلاسی که من و فقط من معلم همه درسهای ورزش و هنر و قرآن و ریاضی و فارسی بودم.

راستش آن سالهای دور واژه اختصاصِ معلم برای هر درسی را نداشتیم و این تنوع را دوست داشتم.

زنگ ورزشهایش را در حیاط سنگلاخ مدرسه ای که در و دیوار نداشت با دانش آموزانم که فقط چند سال با هم اختلاف سن داشتیم می دویدم ، می دویدم ، می دویدم...می دویدیم. آن قدر که یکی از آنها می شدم درمیانه راه و ماه ها و سال ها که گذشت فهمیدم اندازه گیری می کنند تلاش مان را !
من به بچه ها کارت آفرین و صدآفرین می دادم و جلو اسمشان ماه و ستاره می کشیدم  و درجدول روی دیوار کلاس  نصب می کردم و اداره به ما..و اما کارت های صد آفرین آنها در برگه بزرگ گلاسه بود با اسمی متفاوت.

تقدیرنامه !

تقدیر نامه هارا مرتب در کاور می گذاشتیم و می شمردیم چون امتیاز داشت و امتیاز لابد خیلی مهم بود . بعدها فهمیدم خیلی چیزها از امتیاز مهمتر بود امتیاز فقط یک  سرگرمی بود .
اندازه گیری ها شماره داشت مثلا شماره 10 آن مسابقه تدریس برتر بود و ما برای اینکه بگوییم تدریس ما بهتر است یک روز تمام نمایشمان را روبه روی دوربینی که اداره با فیلمبردارش می فرستاد اجرا می کردیم و داورها به داوری می نشستند و کاربلدها معرفی می شدند و دوباره کارت آفرین بزرگ یا همان تقدیر نامه می گرفتند.
اما شیرین بود !

خاطرات یک معلم بازنشسته

خیلی ها هم این شانس را نداشتند که به دوربین اداره دسترسی داشته باشند و یا شرم حضور داشتند برای نمایش مقابل دوربین ، نمی دانم...شاید تدریس مقابل دوربین با روغن و پیاز بود .

منصفانه که خاطراتم را ورق می زنم پشت و پس دوربین با روغن یا بی روغن  خودمان بودیم و خودمان.....وجدانمان گره خورده بود به کارمان  و به دل بچه ها.

دیده نمی شدیم ؛ اما شیرین بود !

تمام روزهایی که بچه ها کودکانه پچ پچ می کردند و کاربلد ترهاش برایمان اردیبهشت را خاطره می ساختند با گل و بادکنک و کف و سوت تا هدیه های صادقانه ی صادقانه ی از ته دل بچه های روستا
حتی یک سبد کوچک آشپزخانه و گاه کاسه و یا یک لنگ از 6 عدد بشقاب و ...
تا تابلو معلم عزیزم دوستت دارم ؛ اما شیرین بود !
تمام هدیه ها ی صادقانه شان شیرین بود.
و اکنون که به اردیبهشت بدون کلاس و دانش آموز درس و مدرسه رسیده ام . طعم شیرین فرهنگی بودن را با خاطرات فقط شیرینش مرور می کنم.
زنده باد اردیبهشت ماه فرهنگیان.
زنده باد جامعه فرهنگی


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

خاطرات یک معلم بازنشسته

منتشرشده در بازنشستگان
شنبه, 12 ارديبهشت 1399 05:43

در این بیغوله‌ی آمورش و پرورش ؟!

چالش ها و مسائل آموزش و پرورش و روز معلم

برای تحقق جامعه‌ و زیستِ انسانی ناگزیریم بیاموزیم؛ آموختنی که در نوع رسمیِ آن، آموزش به واسطه‌ی معلم است و در نوع غیر رسمی، خودخوانی؛ که با توجه به آمار مطالعه‌ی بسیار کم؛ حتی اگر حساب به خروار! کنیم جز دیناری از آن در نمی‌آید.

یکی از مهم‌ترین مولفه‌های آموزش، شیوه‌ی صحیح ارتباط است. ارتباطی که این روزها با کرونا  به‌کل مختل شده است. کاش همکار فعال صنفی‌مان را لااقل اخراج نمی‌کردید. خیلی وقت است با خودم فکر می‌کنم معلم کسی است که برای هر لحظه زیستن در این جامعه باید تاوان دهد؛ تاوان معلمی.

 نمی‌دانم چرا چند سالی‌ست به‌جای واژه‌ی وزیر در آموزش و پرورش واژه‌ی  شومَن درخورتر است!

آقای وزیر با تمام احترام؛ یا درکی از فضای ایران ندارید! یا خودتان را به نفهمیدن زده‌اید.

آقای وزیر بدانید اینجا ایران است؛ کشوری با  با ۲۰ میلیون حاشیه‌نشین؛ آقای وزیر اینجا مملکتی است که تعداد زیادی از دانش‌آموزان در سیستان، مناطق دور افتاده‌ی جنوب و بسیاری از مناطق محروم در استان‌ها در کپر درس می‌خوانند.

آقای وزیر حتما می‌دانید اینکه شما هر روز در توییتر یا  هر صفحه‌ی شخصی‌ دیگرتان نمایش رسانه‌ای راه بیندازید و از اضافه‌ شدن به شبکه‌ی شادی که همه را ناشاد کرده بگویید؛ مشکلات حل نمی‌شود. در این ایام کرونا بسیاری از روزمزد کاران بیکار شده‌اند؛ چه بسا پول لقمه‌نانی ندارند؛ چه برسد به اینترنت برای شبکه‌ای که شما را شاد کند؛ تازه اگر دلمان خوش باشد که گوشی هوشمندی هست؛ که نیست. تازه این بازی دو طرفه‌ست! آنسوی میدان هم بورژوای جامعه که نیست؛ معلم هم امروز ازاقشار ضعیف جامعه به لحاظ مالی محسوب می‌شود. معلم‌هایی تماما زیر خط فقر؛ که چه بسا حتی گوشی هوشمندی ندارند. 

آن‌قدر برای زندگی‌های حقیقی‌شان دغدغه ساخته‌اید؛ که دنیای مجازی را بلد نباشند و دغدغه‌شان نباشد. آقای وزیر لطفا برای هر دانش آموز و معلم یک گوشی هوشمند تهیه فرمایید و اینترنت را نیز رایگان کنید؛ تاره اگر آن موقع بشود دانش‌آموزان را پای شبکه‌تان نشاند.

چالش ها و مسائل آموزش و پرورش و روز معلم

آقای وزیر !

این‌ها همان معلم‌هایی اند که با رتبه‌بندی نمایشی کلاه گشادی سرشان گذاشتید؛ یادتان که نرفته! یعنی حتی اگر بخواهیم« آن که نیک شمردت نیک شمار؛»شما باز هم در این قالب نمی‌گنجید. ما فقط در مراسم‌های فرمایشی روز معلم؛ آن هم فقط از زبان شما و دوستانتان همکار خطاب می‌شویم و شما بر ما برچسب همکار می‌زنید؛ اما هم خودتان هم دوستانتان خوب می دانید در مراسمی که از جای خالی مشکلات معلم پر است؛ خیلی همکار بودن معنایی ندارد. مراسم‌هایی برای عده‌ای بدون جایگاه علمی که سعی در حق نشان دادن جایگاه باطل خویش دارند؛ چه بسا مدیرانی که سابقه‌ی حضور یک ثانیه در کلاس درس را هم ندارند؛ شاید آن‌جا هستند تا پرده‌ای نو در اندازند در این نمایش بازار آموزش و پرورش!

خلاصه با صراحت و قاطعیت می‌گویم  ما هیچ کدام همکار شما نیستیم؛ چرا که همکار حال همکار را می‌فهمد. در آن‌ وزارت‌خانه‌ای که شما مسئول آن‌اید؛ بسیاری از زیردستانتان حتی نمی‌دانند معلم چه‌قدر حقوق می‌گیرد. لطفا دیگر ما را همکار صدا نزنید ما هم دیگر به خیر شما امید نداریم؛ شر مرسان!

خلاصه؛ گرچه بعید می‌دانم اما امیدوارم اگر کرونا هیچ نداشت لااقل این بزم‌های ساختگی را در هم شکند.

  آقای وزیر یک سوال؟

نمی‌دانم این چه‌سری‌ست که اگر یک شکوفه از گل‌های وزارت آموزش و پرورش کم یا زیاد شود تمام رسانه‌‌های ملی بسیج می‌شوند که آن را در بوق و کرنا کنند! ماجرای این بر طبل و دهل کوبیدن چیست؟

آقای وزیر خبر دارید که در هنگام آن دروغ‌های رتبه‌بندی‌تان که تازه این روزها قرار است  ( آن‌هم شاید؛ اگر مثل سال‌های قبل نباشد) اجرایی شود؛ چه‌قدر کارمند‌هایِ دیگر ادارات افزایش حقوق و مزایا داشتند بدون آنکه آب از آب تکان بخورد! واقعا چه اصراری ست همه بفهمند؟ و جالب این‌جاست که اغلب کاسه خالی ست و خبری هم نیست؛ فقط و فقط بوق، و کرنا!

 می‌دانید  واقعیت ماجرا چیست؟ من می‌دانم!

مشکل از خود معلمان ست! پا جلو نگذاشتند تا این افرادی که نماینده‌شان شده‌اند؛ یا از سر جاه‌طلبی ست یاجهالت! همین است که آموزش و پرورش در هر کوی و برزنی لانه‌‌ای است برای سیاسی‌ورزی! همین است که هیچ اتفاقی نمی‌افتد. مگر کم داشتیم وزرایی که کاسب‌گونه برای حفظ منصب وزارت، در آغوش نمایندگان غش کرده‌اند؟ از این دست افراد که به درد جرز لای دیوار هم نمی‌خورند.

 آن‌قدر هم جامعه گل و بلبل است که نمی‌دانم از کجا بگویم؛ آقای نماینده شما نمی‌توانستید به جای عزل و نصب مدیران در آموزش و پرورش و تحکّم حرفتان با تهدیدِ استیضاح؛ قوانینی وضع می‌کردید؟ قوانینی نظیر سامان دادن مسکن فرهنگیان از طریق واگذاری زمین‌های بلااستفاده‌ی آموزش و پرورش یا چه می‌دانم وضع قانونی برای سر و سامان گرفتن بیمه‌ی معلمان! حتما شما هم می‌دانید که  آموزش و پرورش بزرگترین نهاد اجتماعی به لحاظ تعداد کارکنان است. البته این‌جا هم مشکل از خودمان است؛ نکردند برای آنکه فرهنگیان عزیز سال‌هاست در جستجوی نخود سیاهی به نام «رتبه‌بندی فرهنگیان» هستند و راه را گم کرده‌اند.

اکنون؛ شما آقای مسئول مانده‌اید و لکه‌ی ننگی بر روی پیشانی‌تان! بله آقای نماینده، بله آقای وزیر؛ شما را می‌گویم. که چه‌ها بر سر معلم‌ها آوردید. ای کاش لااقل این معلم شریف را احترام می‌کردید.

چالش ها و مسائل آموزش و پرورش و روز معلم

 مسئولین بزرگوار شنیده‌اید:

«تیغ بران گر بر دستت داد روزی روزگار؛ هر چه می‌خواهی ببر اما نبُر نان کسی» کاش همکار فعال صنفی‌مان را لااقل اخراج نمی‌کردید. خیلی وقت است با خودم فکر می‌کنم معلم کسی است که برای هر لحظه زیستن در این جامعه باید تاوان دهد؛ تاوان معلمی. خلاصه با صراحت و قاطعیت می‌گویم  ما هیچ کدام همکار شما نیستیم؛ چرا که همکار حال همکار را می‌فهمد.

اما خوب به‌خاطر بسپارید؛ تاریخ، قاضی خوبی‌ست؛ آری تاریخ در نهایت قضاوت می‌کند، چرا که داوری بسیار سختگیر است. قضاوتی نه از جنس رحمانیت خدا، بلکه سخت، تلخ و از جنس این روزگار بی‌رحم. تاریخ بی‌شک روزی هم، به قضاوت ما خواهد نشست. همه‌ی آن‌ها  که در این بیغوله‌ی آمورش و پرورش اهل بده بستان بوده و حسابشان پاک نیست باید نگران این روز باشند. در آن روز نام و عنوان‌ها همه فراموش می‌شود و فقط یک نام از این قضاوت تاریخی سربلند بیرون می‌آید؛ آن،«معلم شریف دغدغه‌منداست.»

یادمان باشد جز خود ما کسی برا ما کاری نمی‌کند؛ پرده‌ی آخر داستان کوری را بخوانید؛ تصاویر نقش بسته بر دیوار کلیسا هم چشمانشان سفید شده و نمی‌بییند. تازه آن موقع مردم می‌روند تا امور را به دست گیرند. 

هر چه زودتر برای حق خودتان مطالبه کنید و امور را به دست گیرید. بیاید به امید آن روز؛ امروز خیلی حالمان بد نباشد و به قول فروغ: 

« پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است»


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چالش ها و مسائل آموزش و پرورش و روز معلم

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

با کدام گزینه موافق هستید ؟

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور