گروه تشکل ها/
به مناسبت فرا رسیدن " روز معلم " ؛ انجمن اسلامی معلمان زنجان بیانیه ای به این مناسبت صادر کرد .
این تشکل فرهنگی در بخشی آورده است :
" در خصوص برنامه شاد هم سوالات و نکات فراوانی است که چرا زیرساخت های این برنامه از قبل مهیا نشد و تصمیمی خردمندانه برای این که همه دانش آموزان در اقصا نقاط کشور بتوانند از آن استفاده نمایند اخذ نگردید این مسئله در حالی است که آموزش و پرورش سال هاست در بودجه سنواتی خود از دولت های هشتم تا یازدهم بحث هوشمند سازی را دنبال می کرد و هزینه فراوانی را در این خصوص انجام داده است.
تولید و به کارگیری محتوای الکترونیکی متناسب با نیاز دانشآموزان و مدارس با مشارکت بخش دولتی و غیردولتی و الکترونیکی کردن محتوای کتابهای درسی براساس برنامه درسی ملی (با تاکید بر استفاده از ظرفیت چند رسانهای) تا پایان برنامه پنجم توسعه کشور می بایست انجام می پذیرفت که در پایان برنامه ششم این امر محقق نیافته است.که اگر به موقع انجام می پذیرفت کمک فراوانی را در این شرایط حساس برای نظام آموزشی کشور داشت.
این تشکل همچنین تاکید کرده است :
" عنصر مهم توسعه، توسعه انسانی است ، درک استفاده بهینه و توسعه سرمایه انسانی در آموزش و پرورش استان نیازمند برخورداری از مدیریت صاحب بینش و دانش است و ( این تشکل ) بر این اعتقاد است مدیران ناکارآمد، غیر منعطف و اقتدارگرا نمیتوانند محور توسعه باشند . "
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته است به شرح زیر است .

هر انسانی برای رشد و تعالی فکری و فرهنگی در هر سن و جایگاهی نیاز به معلم و راهنما دارد و به همین دلیل است که معلم جایگاه رفیعی داشته و بار معنایی و احترام عمیقی را می طلبد.
اما تکریم جایگاه معلم به این معنا نیست که هر فردی که در طول تحصیل انسان در جایگاه "معلم" و "استاد" حاضر شده لایق این تکریم باشد و یا به عنوان معلم محترم و گرامی داشته شود. اغلب به تجربه دیده ایم که بسیاری از افرادی که در جایگاه معلم و استاد قرار گرفته اند اندک احترام و شانیتی برای خود و شاگردان و دانشجویان قائل نبوده اند و بذری جز کوته بینی و خشونت و خشم و پرخاشگری و دگماتیسم و غیرستیزی و جزم اندیشی و خرافات و جهل نکاشته اند..وقتی از معلم سخن می گوییم این مبلغان نادانی و نفرت منطورمان نیست.
معلم واقعی کسی است که هنری جز اتلاف وقت دانشجویان و شیوه ای جز تهدید و توهین و خشونت با شیوه های مختلف داشته باشد.
معلم واقعی کسی است که هیچ سخن غیرعقلانی و اندیشیده نشده و ناشی از تعصب و اوهام و جزمیات بر زبان نیاورد.
معلم واقعی کسی است که در کنار علوم مختلف، مهر و عشق و دوستی و محبت را به دانش آموزان بیاموزد.
معلم واقعی کسی است که عیب های شاگردان را نادیده و حسن های آن را برجسته نماید.
بی شک معلم دینی که برای ترساندن کودکان از جهنم و عقوبت الهی، به شب اول قبری که مار و عقرب از سر و صورت ادم بالا می رود اشاره می کند، اندک درکی از دین و معنویت و نیاز انسان به زیست معنوی ندارد(هنوز کابوس های کودکی شب اول قبر پس از سخنان برخی معلمان دینی و پرورشی را به خاطر دارم).
بی شک معلم علومی که به بهانه آموزش نحوه کار اجزاء داخلی بدن حیوانی مانند قورباغه را زنده زنده در کلاس زجرکش می کند، درکی از علم و نیاز انسان به علم ندارد.
بی شک ناظم و مدیری که سر صف از سیاست خارجی یمن و امریکا گرفته تا کوبا و نزوئلا را تحلیل می کند و مدام از فرهنگ و اقتصاد و پاکیزگی و تقوا و دین سخن می گوید اما در همان حین به دانش آموزی که با بغل دستیش پچ پچی کرده چند فحش رکیک و (گوساله و احمق و..) روانه می کند، چیزی جز وراجی بی معنی چیزی برای ارائه کردن ندارد.
بی شک معلم پرورشی که کل کلاس خود را با سخنرانی های پر از نفرت و کینه توزانه امثال رائفی پور و حسن عباسی پر می کند چیزی از پرورش و رشد فکری و معنوی انسانها نمی داند.
بی شک معلم و استادی که عقده های سرخورده و بیسوادی خود را با تهدید به کم کردن نمره و مردود کردن دانشجو تهدید می کند چیزی از معلمی و فرهنگ نمی داند.
باید به خاطر داشت که هر کسی به صرف حضور سر کلاس مدرسه و دانشگاه "استاد و معلم" نمی شود و معلمی معنا و مفهومی بسیار عمیق و بزرگ را در خود دارد.
کانال خرمگس

به نظر من دوران گفتمان «عشق معلمی» به سرآمده است. از عکسها و فیلمهای نادر در دل صحرا و کوه و کمر یا فراخوان عاشقانهی یک خانم معلمِ «آیلاند» بگذریم و ضمن بوسه بر دست و پا و برگرفتن رایحه از نفس پاکشان، اما گول نخوریم. اینها آخرین سختجانی نسلی است که در تنازع بقای عشقِ معلمی و در شکنج و شکنجهی تکنولوژی آموزشی، جای خود را به «انتخاب اصلح» میسپارند و نمیدانم آیا این «انتخابِ» ناشی از «تنازع بقا» واقعا اصلح است یا افسد و یا لااقل فاسد!
دوران گفتمانیِ باغچهبان و نیّرزاده و روزبه و علّامه کرباسچیان گذشت و باقی عجالتاً -اگر هم رنگ و بویی از آنان دارند- به ادا شبیهترند تا یک روندِ روا.
ردای «معلمی» سخت مندرس شده و قبای «تربیت»، منقرض.

«برندینگ» تربیت سعدیِ جان -که در گلستان ثبت شده- در بازار بدلیجات بنجل آموزشی و رفتارهای هیستریکِ پرورشی از سکه افتاده و سرکهی خمرههای چلّه، از مزه وامانده و سبک عاشقانهی آموزش در سلک تاجرانهی پول و پویش جان داده. فهم و تعمق در درک، با میانداری رندان دکاندار، به طوطیگریِ یادگیری و لوطیگریِ باجگیری، تغییر «نوع» داده؛ روح داروین شاد که این پیشبینی تکاملی در «نوعِ» آموزش را مجال نیافت تا تئوریزه کند. نسل عاشقِ معلمی -تعارف نکنیم- در حال انقراض است. آن مجنونِ والهِ روستایی یا آن لیلیِ آیلاندخوانِ آستارایی، بقایای تنازع بقایی هستند که نه دیر، بلکه خیلی زود، جای را بر «اصلحِ» خود خالی خواهند کرد و این اصلحِ فاسد، همان اتوبان عبثِ «حفظ و مشقِ طوطیخوانی» است که فراخنای نَفَسِ «حس و عشقِ علمدانی» را بریده است....
دل به شعارات خوش نکنیم که پردهی شِعار و دِسارمان در گفتمان «آموزش و پرورش» یک سره دریده شده با تیغ «ربایش و تِستایِش!».
دیشب شنیدم که استاد محمدابراهیم تارخ پس از نزدیک به یک سده زیستن و بیش از نیم قرن معلمی از دنیا رفت. همان معلمی که همهی عمرِ معلمیاش در قصهکردنِ تاریخ با شاگردان راهنمایی و دبیرستان گذشت. آنچنان با عشق، قصهی تاریخ میکرد، که گاه میدیدی او را، گویی خود، نظارهگر شلیک میرزارضا بوده به سلطان صاحبقران یا شخصاً پیادهنظام در جنگ چالدران و گفتی شاهد به توپ بستن مجلس در میدان بهارستان. ...و این رویه در معلمی تاریخ را مقایسه کنید امروز، با تنازع بقایی که کاسبان تاریخفروش و جغرافیانوش، با کتابچههای تست تاریخ و جغرافی به راه انداختهاند و ببینید آموزشهای مدرسهای، چگونه به نوعی جدید از «تکامل انواع»، تن سپرده؛ خدایت رحمت کناد داروینا!
هرچه میخواهید امروز تجلیل کنید از «مقام معلم»!

یک کلیشهی تبریکِ درآمده از کارگزینی ناحیهی آموزش و پرورش قرچک را فوروارد کنید تا بام ولنجک؛ چند معلم را روی سن بیاورید و گلهای مصنوعی بر کَتوکولشان بیاویزید و با حرفهای مصنوعیتر، از «شمع فروزان وجودشان» بگویید در «مجمع پروانهوار شاگردانشان»! هرچه میخواهید بسرایید؛ ...که فعلاً به جای سرودن عشقِ سعدیوار و حافظگونه و نظامیوش، پای گلدانهای پلاستیکی، عشق کاغذی میکارید، تا در تبدیل و تبدّلِ «نوع» و «تنازع بقا»، آن «اصلح» «انتخاب» شود در سودای سوادِ کتابچههای تست و طبقات طوسی و نقرهای؛ تا علماندوزانِ این «پروسهی تکاملی»، به هیاکل نئاندرتالی اسلافشان پاک بخندند و نفس راحت برآورند که اگر املای «گذار» را از «گزار» تشخیص نمیدهند و فرق «خواستن» و «خاستن» را نمیدانند و «خار» و «خوار» را فرق نمیکنند، در عوض با تکنولوژیِ «تست»، صندلیهای دانشگاهها را زیر نشیمنگاهشان نیک معطر میگردانند.
شبی زمستانی در عنفوان جوانی، در خانهی «علامه» بودم؛ من و او در دوسوی، پای درازکرده زیر کرسیِ خاکهزغال (ذغال نیز نویسند!). حکایت میکرد:
«اوایل تأسیس حسینیهارشاد پیش من آمدند که:
گهگاهی بیا و در آنجا برای مستمعان سخنی بران. گفتمشان:
وقت مطالعه ندارم.
گفتند: شما با داشتهها و انباشتههای فعلیتان نیاز به مطالعه ندارید.
بازگفتم:
گیرم چنین باشد؛ من معلمام؛ باید شبها زود بخوابم و در خیالاتِ پیش از خواب، بیندیشم که فرداروز، کلاسم را با کدام شعر یا ضربالمثل یا لطیفه و خلاصه با کدام ادا و اطوار آغاز کنم!
آنگاه طبق معمول، قهقههای زد و گفت:
دُمشان را روی کولشان گذاشتند و رفتند!».

نسل عاشقِ معلمی -تعارف نکنیم- در حال انقراض است. آن مجنونِ والهِ روستایی یا آن لیلیِ آیلاندخوانِ آستارایی، بقایای تنازع بقایی هستند که نه دیر، بلکه خیلی زود، جای را بر «اصلحِ» خود خالی خواهند کرد و این اصلحِ فاسد، همان اتوبان عبثِ «حفظ و مشقِ طوطیخوانی» است که فراخنای نَفَسِ «حس و عشقِ علمدانی» را بریده است....
اما گفتمانِ «معلمیِ عاشقانه»، هزار البته در دورانی میمانَد و میپایَد و به داروینیسم حرفهای تبدیل نمیشود که شاگرد مدرسه، یخچال نوی خانهشان را عصرهنگام از پشت وانت اجارهایِ معلمِ صبحگاهانش پیاده نبیند!
آری! پربیراه هم بیانصافی نکنم!
مکتوب هفته
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ « حجت الاسلام علی ذوعلم » رئیس پیشین سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی بازنشسته شده و قرار است فرد دیگری عهده دار این سمت گردد .
ذوعلم در 22 دی ماه 1397 به این سمت منصوب گردید .
دوره کوتاه مدیریتی آقای ذوعلم متضمن نکات و وقایعی بود که لازم است به آن پرداخته گردد .
در این راستا ؛ « صدای معلم » گفت و گویی را با دکتر « احد نویدی » عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش انجام داده است .

پسرم گفت پدر روزِ معلّم خوش باش
فقط امروز نگو او چه شود ؟ فردا هاش
پدر و مادرِ شاگردِ تو هستند هنوز
این همه هست رئیس و راسا هم سرِ جاش
آنقَدَر پیشِ من و مادر و خواهر گفتی
نگذاری به یکی هیچ کس حتّی پَزَد آش !
همه می ترسیم از آن جیغِ بنفشِ مادر
شده خسته به تو گویَد سرِ هر دعوا هاش
یا اجازه آقا ! ما را تویِ دفتر بنویس
تهِ لیست اَت ! علی و احمد و محمود و به پاش
گفتمش گوش پسر قصد ندارم هر گز
پدر و مادرشان را برهانم ! تنهاش
با خدا عهد ببستم که معلّم مانَم
در مقامی که نیاُفتَد به کفِ هر اوباش
روزِ من هم همه روزان و شب و روزِ خداست
نکشم دست مگر عمر سر آیَد ز تلاش
میوه ی رنجِ مرا بلکه زمانی چینَد
احمد و اصغر و محمود و حسن با نوه هاش
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

کمتر اتفاقی است که کاملا سیاه یا کاملا سفید باشد. مهمان مشترک این روزهای کره خاکی ما هم از آن جمله است که بهرغم خسارات جانی و مالی جبران ناپذیرش ظرفیتها و دستاوردهایی هم داشتهاست. توسعه تجهیزات آزمایشگاهی، ارتقای فرهنگ بهداشت مردم، وقوف جامعه مدعی جهانی به نقص خود و مراتبی از همدلی جهانی از جمله مهمترین این دستاوردهاست.
هدف این یادداشت اما بررسی اثرات این اتفاق در حوزه آموزش و پرورش ایران است.
با تعطیلی مدارس از اوایل اسفند هرچند دغدغه دانشآموزان و اولیاء از حوزه سلامت جسم و جان تا حدودی رفع شد، اما درست چند روز بعد جایش را به حوزه علم و تحصیل داد؛ زمانی که اعلام شد «مدارس تا پایان سال تعطیل است»! با اینحال جامعه معلمی که تقریبا در همه صحنههای غرورانگیز تاریخ این کشور ردی از خود دارد، اینجا نیز آگاه و در صحنه بودن خود را بهرخ کشید و از همان اولین روزها با توجه به اینکه «اولویت اول وقت کشور» را حوزه درمان دید، با درک خطراتِ متوجه حوزه آموزش کارش را شروع کرد؛ بیمعطلی و انتظار که مسئولان کی و چه خواهند گفت؟
بارگزاریهای مستمر و منظم محتوا در کانالهای مجازی، تدریسهای جذاب زنده در گروههای مجازی و پوشش جامع دروس از رسانههای رسمی کشوری و استانی دل اولیا و دانشآموزان را زودتر از آنچه فکرش را میکردند، قرص کرد.

صرف نظر از اینکه این عمل یک فداکاری بوده یا یک وظیفه، «داوطلبانه و خودجوش» بودن آن، اتفاق مبارکی بود که در این ایام نامبارک در آموزش و پرورش کشور اتفاق افتاد و باعث رونمایی از ظرفیت و چهره جدیدی از معلمان شد؛ چهرهای که به لطف محبتهای سالهای اخیر برخی رسانههای فربه، در ذهن آحاد مردم تیره و تار شده بود.تا جایی که نگارنده اطلاع یافته، اکثریتی قریب به اتفاق معلمان حداقل به یکی از روشهای بالا با دانشآموزان خود در ارتباط بوده و در این بین تعداد زیادی از آنها با انجام «حضور و غیاب» و «برگزاری آزمون» کلاس را تقریباً به قوارههای «واقعی»اش رساندهاند. بماند که این کلاسها ــ بهویژه برای دانشآموزان ضعیفتر ــ بعضا ظرفیتهایی فراتر از کلاس واقعی هم داشتهاست؛ امکان ضبط صدا و تصویر معلم و مرور تدریس او به تعداد نامحدود، عدم نیاز به جزوهنویسی و در نتیجه صرفهجویی در وقت، امکان تنظیم توافقی زمان کلاس (که آن را از یک ناخوشایند اجباری به یک دلنشین انتخابی تبدیل میکند)، برقرار بودن صفحه کار کلاس بهصورت بخشی همیشگی از زندگی دانشآموز، رفع نگرانیهای احتمالی ناشی از سرزنش حضوری توسط معلم یا دوستان و بالاخره رهاشدن از صندلیهای خشک و تکراری مدرسه. آیا این قشر در آن سطح از آگاهی و اعتبار نیست که ــ درکنار جامعه دانشگاهی کشور ــ به «مرجع تام» حل مسائل علمی، تربیتی و اجتماعی کشور تبدیل شده و جامعه از «هر مرجع دیگری» بینیاز و خلاص شود؟!
و البته همه اینها قبل از راهاندازی عجولانه شبکه رسمی موسوم به «شاد» است. شبکهای نیمه تحمیلی که نسبت مزایا به معایبش حداقل تا امروز در حدی نبوده که بتواند لابه لای رسانههای گردنکلفت بازار عرض اندام کند و بین معلمان هم بیشتر از آنکه اقبال بگیرد، نقد شده است!
آمارها از استقبال و مشارکت دانشآموزان هم متفاوت و بعضا متناقض است. صحبت نماینده دولت از مشارکت بالا و نماینده مردم از مشارکت پایین است!
نگارنده البته در محدوده آماری خود حداقل، از میزان استقبال مطلع است؛ بااینحال اظهارنظر جامع را به وقت مناسبتر موکول میکند.اینکه جامعه معلمان بهرغم کممهریهایی که از غریبه و آشنا دریافت کرده و میکند در چنین ترازی از تعهد و کارآمدی قرار دارد که بار و کار آموزش جامعه را بدون «آقا بالاسر» اینقدر سبک جلو میبرد، با همه خوشایندیاش سوالاتی جدی بهذهن میآورد:
وقتی بدون حضور هیچ مسئولی کار این قدر روان جلو میرود در این صورت آنها در ایام حضور دقیقا چهکار میکنند و چه تسهیلی دارند؟ حضورشان مفیدتر است یا غیبت شان؟ و اصلا مأموریت شان چیست؟ بیایند و به رسانههای تخصصی توضیح بدهند .
در سالهای اخیر حیاط مدرسه کمی شلوغ شده است؛ گوئی که دفتر دبیران حتی برای کاری که «فقط در تخصص اوست» هم قابل اعتماد نیست!
آیا وقت آن نرسیده که این حق قطعی معلم (و جامعه) به آنها بازگردانده شود؟ و با حذف فشارهای مختلف مالی و اجتماعی وضعیتی فراهم شود که این قشر توانمند، بهشکلی آسوده و فارغبال عهدهدار «همه اختیار» پرورش و آموزش کشور شود؟

آیا این قشر در آن سطح از آگاهی و اعتبار نیست که ــ درکنار جامعه دانشگاهی کشور ــ به «مرجع تام» حل مسائل علمی، تربیتی و اجتماعی کشور تبدیل شده و جامعه از «هر مرجع دیگری» بینیاز و خلاص شود؟!
نگاه مناسب و واکنش متناسب به این موارد میتواند تاریخچه آموزش و پرورش کشور (و ارگانهای متاثر از آن) را به دوران «قبل» و «بعد» از کرونا تقسیمکند. آنچنان که این تقسیمبندی مِنبعد هم زیاد شنیده خواهد شد ...
با آرزوی سلامتی برای مردم جهان و توفیق برای خدمتگزاران عرصه درمان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شرایط دوران کرونا، یک فرصت مناسب برای مدیریت سازمان به ویژه مدیریت بحران بود و در این بین، وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی همراه با وزارت آموزش و پرورش بیشترین توجه شهروندان را به خود جلب کرده است.
وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از اولین گزارش های خود با تشریح تلاش همه جانبه کادر پزشکی، کمبود امکانات مادی این مجموعه را یادآوری کرد و فرهنگ سپاس از کادر درمانی را در جامعه نهادینه کرد هر چند که مقام آنها بالاتر از حقوق مادی است ولی مردم به این باور رسیدند که باید قدردان جامعه پزشکی در همه سطوح آن باشند و این پیگیری ها منجر به تامین اعتبار و ردیف استخدامی سه هزار نفری شد.
اما وزارت آموزش و پرورش، از دوم اسفند گذشته، به روال همیشه، شرایط مدارس طبق بخشنامه و دستور از بالا گذشت و به همین علت جامعه تلاش شبانه روزی فرهنگیان را ندید و باور نخواهد کرد که معلمان این سرزمین حتی در روزهای تعطیل همه اداره ها و نهادها، برای آموزش فرزندان مظلوم ایران با تمام توان خود ایستادند و حتی افراد جامعه به معلمی خندیدند که از یخچال خانه خود برای آموزش بچه ها استفاده کرده بود و به جای تحسین به معلمی خندیدند که حتی در دوران بازنشستگی خود کمر به تحصیل بچههای این جامعه بسته بود. معلمان ایرانی با همتی خستگیناپذیر با هر چه در توان داشتند با هر ابزاری که توانستند به طور داوطلبانه به آموزش دانشآموزان پرداختند در حالی که هیچ کس شکوه خدمت آنها را ندید و زبان به تحسین آنها نگشود.
تفاوت تجلیل از یک گروه و مسخره کردن یک گروه در نگاه به منابع انسانی است. منابع انسانی قدر میبینند و بر صدر می نشینند، نظرشان مبنای تصمیمگیریها است و حقوقشان رعایت میشود و در مقابل آنها که نیروی کار هستند باید بر اساس بخشنامه های دستوری کار کنند و هر آنچه انجام می دهند وظیفه آنهاست.
وزیر بهداشت از مسیر ارتباط با همه ارکان سازمان توانست فرصتها و تهدیدها و نیز کمبود ها را شناسایی کرده و برای رفع آنها به نتیجه برسد در حالیکه آموزش و پرورش بیش از یک دهه است که با کمبود معلم روبه روست اما به جای راهکارهای اساسی برای شناسایی و حل مساله، همواره با بخشنامه های دستوری به تراکم کلاس ها افزوده است و برخلاف چارت سازمانی، مدیران و معاونان مدرسه را به تدریس وادار کرده است و از این رهگذر هم هزینه های مادی و معنوی را به سیستم وارد کرده و هم نهادهای برنامه ریزی مثل مجلس و سازمان برنامه و بودجه ، واقعیتهای نظام آموزشی و مشکلات مدارس را جدی نگرفتند در حالی که وزارت بهداشت به شناسایی کاربردهای سیستم خود میپردازد اما آموزش و پرورش همه تلاش خود را به کار بسته که معلمان و خانواده ها از شبکه داخلی استفاده کنند و گزارش می دهد که بزرگترین شبکه خاورمیانه راهاندازی کرده است .
به نظر میرسد آموزش و پرورش از بین موارد سی گانه اثربخشی استیفن رابینز فقط رویکرد رسیدن به هدف را مورد توجه قرار داده است که اثربخشی سازمانی باید بر حسب میزان تحقق اهداف آن سنجیده شود و به وسایل و امکانات و فرآیندهای به کار گرفته شده توجهی ندارد.

مینزبرگ بر این باور است که مدیرانی فعال در سطح سازماندهی افراد، به بینش های خلاقانه اتکا دارند و چشم اندازهای بدیع و جذابی را عرضه میکنند که از طرف کارکنان مورد استقبال قرار میگیرد. بنابراین تحول بنیادین یعنی اعتماد به معلمان و حرکت از نظام تکرار و عادت به نظام خلاقیت و حرکت .

اجرای نظریه هایی مثل تدریس کادر مدیریت مدارس، نه تنها اثربخش نیست، بلکه به علت مراجعه های مکرر خانوادهها و دانشآموزان و برگزاری جلسه های اداری، چالش بزرگی را در مدیریت و برنامه ریزی مدرسه ایجاد خواهد کرد و این واقعیتی است که قبلا آزموده شده و خطای آن بر همگان ثابت شده است.
گفته هایی مثل بیش از ۹۰درصد دانش آموزان و معلمان ابتدایی در «شاد» ثبت نام کردند و طرح شبکه آموزشی دانش آموزان میتواند بزرگترین طرح فناوری اطلاعات در خاورمیانه باشد، به اندازه تیتر خبر رسانه ها هم اثر ندارد. نظام آموزشی نیازمند تحول اساسی در نگرش مدیران آن است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید