آیین (Ritual) ها معمولاً با عواطف و هیجانات مردم عادی کوچه و بازار اجرا و تعمیم می یابد. یعنی آیین-ها هم ریشه در فرهنگ نخبگانی دارند و هم در قلمرو فرهنگ روزمره قرار می گیرند. اما سوال اینجاست که آیین ها چگونه می توانند به صورت زمینه ای برای بروز فرهنگ عامه پسند (Popular Culture) عمل کنند؟
نگاهی به نوشته های پیشین نشان می دهد که اصطلاح آیین در قرن نوزدهم به مثابه «یک مقوله جهانی از تجربه های انسانی» پدید آمد ( بل، ۱۹۹۲: ۱۴) و از این اصطلاح برای «تبیین» دین استفاده شد. سپس ساختارگرایان دریافتند که از آن می توانند برای تحلیل «جامعه» و سرشت «پدیده های اجتماعی» نیز بهره گیرند. چرا که از دیدگاه دورکیمی (۱۹۸۱) آیین ابزاری است که اجتماعات پیوسته «در آن واحد عقاید و آرمان های جمعی را خلق، تجربه و تأیید می کنند».
همین طور در خصوص آیین این نکته مورد توافق اندیشمندان است که آیین موضوعی انحصاراً دینی نیست، چنانکه مری داگلاس (۱۹۶۸: ۴۷۸) می گوید: «بخشی از رفتارهای آیینی ما ریشه در دین دارد». با این حال آیین ها علی رغم تفاوت ویژگی ها، کارکردهای مشترکی هم دارند. میرچا الیاده (۱۹۶۳) معتقد است که آیین ها در هر جامعه «زمان مقدس» را خلق می کنند اما در هر زمانی برگزار نمی شود، لذا به سبب اهمیتی که در جامعه برای آیین قائل اند، زمان برگزاری آن هم از دیگر اوقات، ممتاز می شود (گیویان، ۱۳۸۵: ۱۸۲).
اما منظور از آیینی کردن، اتخاذ راهبردهای ویژه ای برای متمایز کردن و اولویت دادن امر آیینی برای فعالیت ها و ایجاد و ترویج تمایز بین امور عادی و امور برجسته است. به طوری که کریستین بل (۱۹۹۲) آیینی کردن جامعه را عبارت می داند از «تلاشی هماهنگ برای استفاده از قدرت و اعتبار نهفته در آیین برای برجسته ساختن و تصدیق و تجویز فعالیت هایی معین» (گیویان، ۱۳۸۵: ۱۸۶). اما گاهی آیینی کردن توسط گروه های خارج از قدرت رسمی به کار گرفته می شود تا منابع و منافع خود را ترویج و افزون کنند. اشکال خاصی از برگزاری آیین ها که حاکمیت با آنها توافق ندارد از این جمله به حساب می آیند. از این رو در جوامعی که در آن نهضت احیاگر دینی با رقابت پیروان سکولاریسم مواجه است در مواجهه با برخی پدیده ها و مرزبندی بین امر دینی و امر غیر دینی دچار نوعی تقابل و «رویارویی فرهنگی» می شود.
ولنتاین یکی از تازه ترین پدیده های فرهنگی چند ساله اخیر است که بیش از هر چیز تمامیت سنت و فرهنگ ایرانی – مذهبی را زیر سوال برده است. زیرا آشکارا یکی از تابوهای بزرگ سنتی یعنی تعامل آزاد دو جنس مخالف در بستری غیر از خانواده و ازدواج را به چالش کشانده و در فضای عمومی به آن عینیت و برجستگی بخشیده است. از این رو، دولت به مثابه وظیفه ای دینی و سیاسی، از طریق رسانه ها و ابزارهای فرهنگی که در اختیار دارد، تلاش می کند تا به مشروعیت زدایی از این آیین بپردازد و مانع توسعه و گسترش آن شود (نک: فاضلی، ۱۳۹۱).
( تصویر: پلی در رودخانه ماین- فرانکفورت)
روز ولنتاین، چهاردهم فوریه مقارن با بیست و پنجم بهمن ماه است. تقارن ولنتاین با روزهای بزرگداشت انقلاب اسلامی، که به عنوان روزهای رسمی توسط دولت و رسانه ها جشن گرفته می شود، زمینه سیاسی مناسبی فراهم کرده است تا جشن گرفتن این روز با موانع جدی مواجه نشود. اما تعارض این رسم با موازین شرعی و مبانی سنتی، بیش از آن است که دولت نسبت به آن بی تفاوت بماند.
ولنتاین یا روز عشق، از نشانه ها یا نمادهایی است که پیوندهای رمانتیک در روابط بین دو جنس را آشکار می سازد، نشانه هایی که از طریق آن عشاق، دوستان و دوستداران پیوند عاطقی و احساساتی خود را عینیت می بخشند. این روز که به گونه ای تلویحی و ناآشکار دربردارنده رابطه دوستی آزاد یا پیوندهای دوستی بیرون از خانواده است، معمولاً دختران و پسران جوان به یکدیگر تبریک می گویند نه همسران یا مردان و زنان متأهل. این سخن به معنای آن است که ولنتاین یا روز عشق به نحو تلویحی و کنایی رابطه آزاد میان دو جنس را می پذیرد و به آن رسمیت می بخشد. از این رو جامعه ای که گفتمان رسمی سیاسی آن، بنا بر دلایل مذهبی و ایدئولوژیک مایل نیست هیچ گونه رابطه آزاد میان دو جنس جز در چارچوب خانواده شکل گیرد طبیعی است که نشانه ای به نام ولنتاین را برنتابد (همو، ۱۳۹۱: ۳۸۱). «بخشی از رفتارهای آیینی ما ریشه در دین دارد»
اما جان کلام اینجاست که جدای از ممانعت های دینی، فرهنگی، انتظامی و حکومتی که هر ساله در خصوص برگزاری این آیین وارداتی اعمال می شود، ابعاد مختلف و کارکردهای اقتصادی این آیین در چند ساله اخیر نادیده گرفته شده است؛ به این معنی که در روز ولنتاین چون فضای اجتماعی آمادگی دارد؛ هدیه دادن و هدیه گرفتن گسترش می یابد، در نتیجه هدیه مادی نمادی برای برگزاری و عینیت بخشی این روز می شود. در حقیقت خرید و فروش کالاهای هدیه ای، شامل انواع کارت های تبریک، عروسک ها، لباس و دیگر کالاهای نمادین یا مصرفی به عنوان هدیه، موجب شکل گیری نوعی مبادله اقتصادی در جامعه شده است که برای دست اندرکاران آن سودهای مناسبی را به همراه آورده و گردش مالی میلیاردی را سبب شده است. از این رو، این رویداد همانند نوروز و دیگر آیین ها به گونه ای موجب رونق یافتن معادلات و مبادلات اقتصادی شده است.
اینجاست که غلبه اقتصاد بر فرهنگ را می بینیم. چرا که استراتژی آیینی کردن لاجرم به تقویت کارگزاران اقتصادی می انجامد. و در تداوم سالانه این موضوع، وقتی بحث تولیدکنندگان وطنی و واردکنندگان هدایای ولنتاین در میان باشد، به تقویت جایگاه این تاجران و کاسبان می انجامد. در حقیقت آنها افراد آیینی شده را نمایندگی می کنند تا در تداوم این آیین و منافع حاصل از آن سهم و سود مالی خود را ببرند.
از این رو وقتی در دنیایی که مبادله پول و ارزش های اقتصادی بر ارزش های فرهنگی و دینی برتری می-یابد، برخی خصایص بنیادین آیین ها، به ویژه راهبرد «آیینی سازی» (Ritualization) به صورت زمینه و عاملی مساعد برای به کاربردن ابزارها و شیوه های منفعت طلبی اقتصادی عمل می کند. و اینجاست که هویت های شکل گرفته در خلال و تحت تأثیر آیین ولنتاین در طول زمان در جامعه ریشه دوانده و عمیق تر می شود.
منابع:
– فاضلی، نعمت الله (۱۳۹۴). فرهنگ و شهر، تهران: انتشارات تیسا
– گیویان، عبدالله (۱۳۸۵). «آیین، آیینی سازی و فرهنگ عامه پسند دینی»، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، سال دوم، شماره ۵، صص ۲۱۱-۱۷۹
– Bell, C. (1992), Ritual Theory, Ritual Practice. New York, Oxford: Oxford University P RESS.
– Douglas, M., (1968), ‘The Component Of Ritual’. In New Black Friars, June, Pp. 475-482
در خبرها آمده بود؛ وزیر محترم آموزش و پرورش در حاشیه مراسم نواختن زنگ انقلاب در مدرسه رفاه در جمع خبرنگاران اظهار کرده اند که؛ "تمام معوقات فرهنگیان با حقوق دی ماه پرداخت شد."
او همچنین با اشاره به پرداخت ماهیانه 3500 میلیارد تومان حقوق به پرسنل وزارت آموزش و پرورش، اظهار داشته که تمام همکاران رسمی، پیمانی و قراردادی حقوق خود را به موقع دریافت میکنند. اما در مورد معلمان حق التدریس و معوقات آنان، طوری سخن گفته که بیشتر به شوخی و طنز شباهت دارد تا واقعیت!
ایشان فرموده اند: "تعدادی از معلمان بخشی از اوقات فراغت خود را به صورت حقالتدریس به کلاس میروند که معوقات آنها باقی مانده است و هنوز نتوانستیم پرداخت کنیم چون بودجه آن در محل دیگری پیش بینی میشود ولی همه تلاش ما این است که بدون بدهی به سال بعد منتقل شویم."
این بذله گویی جناب وزیر از جهات گوناگونی قابل تأمل است؛
اول اینکه ایشان با این لحن، سعی در کمرنگ نشان دادن نقش معلمان حق التدریس در اداره کلاسهای درسی داشته و به ذهن شنونده و خواننده چنین تداعی می کند که تعداد کلاسهای درسی که به صورت حق التدریس اداره می شوند، چندان زیاد و مهم نیستند و در حد گذران اوقات فراغت معلمان هستند! این در حالی است که معاون وزیر آموزش و پرورش در روزهای آغازین همین سال تحصیلی از کسری ۱۰۸ هزار نیرو در وزارت آموزش و پرورش خبر داده بود!
مدیرکل آموزش و پرورش استان اصفهان نیز در دیماه ۹۸ در همین رابطه گفته است: "آموزش و پرورش استان اصفهان پیش از آغاز سال تحصیلی ۱۶ هزار نفر کسر نیرو داشت و بسیاری تصور نمیکردند با ۷ هزار بازنشسته و به کارگیری نیروهای موجود بیشتر از ساعت موظف، بتوانیم معلم تمامی کلاسها را تأمین کنیم." وی که در ۱۱ دی ۹۸ در جلسه شورای آموزش و پرورش شهرستان لنجان سخن می گفته، در بخشی از سخنان خود تصریح کرده است: "در همین شهرستان لنجان جوانانی با تحصیلات عالی زندگی میکنند که ساختار، اجازه جذب آنان را نمیدهد و مجبور میشویم از معلمی با ۸۰ سال سن که با عصا راه میرود، در ناحیه ۴ آموزش و پروش اصفهان استفاده کنیم."
پر پیداست است که فقط آموزش و پرورش استان اصفهان نیست که این وضعیت را داشته و دارد بلکه همه استانهای کشور، از تکانه های کسر نیروی ۱۰۸ هزار نفری خانواده بزرگ آموزش و پرورش در سال تحصیلی ۹۹-۹۸ سهمی داشته اند و جای خالی این همه کسر نیرو را با معلمان بازنشسته و اشتغال بیش از موظف شاغلین پر کرده اند.
جناب آقای وزیر تصور بفرمایند که اگر ۱۰۰ هزار معلمی که جای خالی این همه کسر نیرو را پر کرده اند برای گذراندن اوقات فراغت مد نظر ایشان به جای مدرسه های کهنه و فرسوده و بی روح و کلاسهای پر سر و صدا، پارک ها و فضاهای سبز و کوه و دشت و جنگل و کنار رودخانه ها و ساحل دریاها را انتخاب میکردند، چه فاجعه ای می توانست در انتظار مدارس باشد!
لازم به یادآوری است که این همکاران نجیب از فروردین ۹۸ تاکنون حق الزحمه خود بابت تدریس در کلاسهای بدون معلم را هنوز هم دریافت نکرده اند!
دوم اینکه معلمان شاغلی که علاوه بر وظایف موظف، به صورت حق التدریس مشغول به کار می شوند و یا معلمین بازنشسته ای که چند روز در هفته و یا تمام روزهای هفته را صرف این خدمت کم مزد و بی مزایا میکنند، نیازمند درآمد حاصل از این کار پرفشار هستند و کلاسهای تنگ و پرازدحام پر از دانش آموز گستاخ و مسئولیت ناپذیر را برای گذران اوقات فراغت انتخاب نکرده اند.
حتی برخی از معلمان عزیز برای حفظ شأن جامعه فرهنگی، برای تأمین نیازهای زندگی خود به کار دیگری تن نمیدهند و درآمد ناچیز محیط تعلیم و تربیت را بر درآمد بالای مشاغل دیگر ترجیح میدهند. حتی برخی از آنها تمام عمر گرانمایه خود را در محیط تعلیم و تربیت سر کرده اند و سررشته ای در مشاغل دیگر ندارند و مجبورند برای تأمین بخشی نیازهای زندگی، رنج تدریس در کلاسهای پر ازدحام و فشار زا را به جان بخرند.
سخن آخر اینکه تعبیر مقام عالی وزارت از مجاهدت های معلمان حق التدریس در خط مقدم تعلیم و تربیت به گذران اوقات، حرف درستی نبوده و دور از واقعیت است و موجب ایجاد دلسردی است. و جناب وزیر خوب می دانند که معلمان حق التدریس نسبت به همتایان موظف خود، نیروی کار ارزان اند. ساعتی کار می کنند و از هیچ یک از مزایای یک نیروی موظف برخوردار نیستند.
فلذا بلوکه کردن دسترنج این عزیزان و عدم پرداخت به موقع آن، ظلم مضاعف در حق آنان و خانواده های عزیزشان است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
امروز یکشنبه 27 بهمن نشست پیش همایش « اصلاحات آموزشی و چالش های آن در ایران : تبیین فلسفی دیدگاه ها و تلاش ها » با حضور دکتر علیرضا صادق زاده ، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و نایب رئیس انجمن فلسفه تعلیم وتربیت ایران ؛ دکتر سیدنقی موسوی ، عضوهیئت علمی دانشگاه فرهنگیان ؛ دکتر شهین ایروانی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و دبیر علمی همایش اصلاحات آموزشی و چالش های آن در ایران: تبیین فلسفی دیدگاهها و چالش ها در پردیس نسیبه تهران و شرکت برخی از اساتید و دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان در پردیس نسیبه تهران برگزار گردید .
به گزارش « صدای معلم » ؛ این نشست با 15 دقیقه تاخیر آغاز گردید و به نظر می رسد در این زمینه فرهنگ سازمانی در حوزه وقت شناسی و مدیریت زمان در برگزاری نشست های رسانه ای مسئولان وزارت آموزش و پرورش از محیط های علمی و آکادمیک جلوتر باشد .
در ابتدا صادق زاده ضمن اشاره به مسئولیت پیشین خود در تدوین مبانی نظری " سند تحول بنیادین " گفت :
ما در سند تحول و مبانی نظری فکر می کنیم که با یک نگاه بسیار متفاوت از وضع موجود نگاه به معلم را در بحث ایجاد تحول به آن پرداختیم.
احساس کردیم که معلم با ویژگی که به نام " مربی " و یا وصف " مربی " شناخته می شود می تواند نقش اصلی را درجریان تربیت بر عهده گیرد و ما چیزی به عنوان تفکیک معلم از مربی در سیستم های آموزشی که بعد از انقلاب رایج شده است را نداشته باشیم .
نایب رئیس انجمن فلسفه تعلیم وتربیت ایران ضمن اشاره به سیستم های تعلیم و تربیت و تاثیر آن بر نظام آموزشی ایران ادامه داد : ما احساس کردیم که بسیاری از مباحث مربوط به ایجاد تحول در نظام یاددهی و یادگیری به خود معلم برمی گردد و این که ویژگی های خاصی داشته باشد .
سپس سیدنقی موسوی عضوهیئت علمی دانشگاه فرهنگیان نکاتی را در باب " اصلاح گری " و تنقیح مفهوم و دقت های فلسفی در باب مفهوم اصلاح گری و اصلاحات آموزشی بیان کرد .
ایشان توصیف و گزارشی از جایگاه مفهوم اصلاح گری و اصلاحات آموزشی در برنامه درسی تربیت معلم دانشگاه فرهنگیان ، وضع موجود و سپس بررسی وضع مطلوب ارائه کرد .
در ادامه شهین ایروانی عضو هیات علمی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران به طرح پرسش در مورد " نو معلمان " پرداخت و این که آنان منادی اصلاح گری در مدرسه باشند با چه چالش هایی مواجه می شوند .
چقدر می توان در مقابل این چالش ها مقاومت کرد نه مقاومت آنی بلکه بشود از آن عبور کرد و چقدر می توان کامیاب بود .
ایروانی به زمان دوران دانشجویی خویش پرداخت و اقدام برای رفع خرابی و آسیب های روانی را از علاقه مندی خود ذکر کرد .
وی ورود به حوزه اصلاحات را از این منظر دانسته و تاکید کرد که باید از مرحله توصیف اوضاع خوب و این که آدم ها باید چگونه باشند عبور کرد و باید به این فکر کرد که اگر مشکلی وجود دارد چطور باید به آن اشکالات بپردازیم و برای آن راه حل پیدا کنیم .
ایروانی از منظر خویش بزرگ ترین مساله را اصلاحات آموزشی دانست و خواهان تلاش حداکثری برای پرداختن به آن شد .
دبیر علمی همایش اصلاحات آموزشی و چالش های آن در ایران در ادامه با ذکر تاریخچه اصلاحات آموزشی در جامعه تعلیم و تربیت ایرانبه آسیب شناسی سند تحول بنیادین پرداخت و تاکید کرد که رویکرد غالب در این سند از " بالا به پایین " بوده است .
وی در تبیین مفهوم اصلاح و اصلاح گری تاکید کرد که ای کاش واژه " اگر " از ادبیات اصلاح گری حذف می شد .
در پایان « مدیر صدای معلم » و سایر حاضران پرسش هایی را مطرح کردند و گفت و گویی با اساتید مدعو صورت گرفت .
مشروح این نشست تخصصی مطابق روال این رسانه در صدای معلم منتشر خواهد گردید .
پایان گزارش/
آذربایجان شرقی
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از فرهنگیان برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
دوست روزنامه نگاری در توییتر نوشت:« میگوید صاحبخانه و پسرش در طبقه سوم و چهارم مینشینند و آسانسور را برای طبقه اول و دوم بستهاند. پدرم مریض بود و او را به طبقه سوم بردیم که با صندلی چرخدار با آسانسور بیاریمش پایین که صاحب خانه آمد و تذکر داد، دعوا شد و حالا به دنبال جای جدید میگردیم.»
فکر میکنم این صاحبخانه از آنهایی است که وقتی در جمع خانواده یا دوستان مینشنید، دست روی دست میزند و میگوید:
« چه جامعه بدی شده. هیچ کس به هیچ کس رحم نمیکنه، آقا رفتم قصابی، گوشت دولتی، دو برابر قیمت داشت میفروخت به خلقالله، بهش گفتم، آقا جان ما اگر هوای هم را نداشته باشیم، هیچ کس به فکر ما نیست.»
بله، بخشی از ما وقتی در موقعیت حرف هستیم، بهترین انسانهای روی زمینایم اما وقتی پای عمل میآید، آسانسور را برای مستاجر قطع میکنیم. روی صندلی نشستهایم و خود را به خواب زدهایم .
متاسفانه جامعه ایران در وضعیت حرف باقی مانده است. خوب حرف میزنیم، قشنگ حرف میزنیم اما وقتی قرار است حرفها خود را عملیاتی کنیم یخ میزنیم و قدم از قدم بر نمیداریم و حتی گاهی رفتاری ضد انسان داریم.
مغازهداری که بیشتر از عرف از مردم سود میگیرد نمیتواند انتظار داشته باشد راننده تاکسی هم از او کرایه را به اندازه بگیرد. کارمند ادارهای که از وقت کارش برای امور شخصیاش میزند، نمیتواند از قصاب محلهاش انتظار انصاف داشته باشد.
ما همه حلقههای یک زنجیریم و اگر سلسلهای از بدی در این حلقه شکل بگیرد این زنجیر تا انتها بد میشود و خوبهای جامعه را هم درگیر میکند.
خیلی از ما فکر میکنیم همه مشکلات زیر سر حکومت است اما وقتی نوبت به قضاوت رفتار خودمان میرسد، یک عینک دودی تیره به چشم میزنیم و به آهستگی از کنار هم رد میشویم که انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است.
متاسفانه ما دچار استدلال خطرناکی شدهایم که مثل کرونا به جان جامعه افتاده است. آن استدلال هم این است:
« او گرفته است، ما چرا نگیریم. او خورده است، ما چرا نخوریم. او سود کرده ما چرا سود نکنیم و ...»
همین رفتار باعث میشود که به دیگران به عنوان نردبان نگاه کنیم و برای بالا رفتن پایمان را روی شانههای دیگران بگذاریم.
بگذارید مثالی برایتان بزنم. برخیها در مترو یا اتوبوس وقتی یک صندلی خالی به دست میآورند و روی آن مینشینند، اولین کاری که میکنند این است که چشمهای خود را میبندند یا میخوابند یا خود را به خواب میزنند. این رفتار حاوی یک پیام است. من نمیخواهم جای خود را به فرد دیگری بدهم حتی شما پیرمرد یا خانم عزیز!
این مثال شده است واقعیت زندگی بخشی از جامعه ایران. چشمهای خود را بستهایم تا دیگران را نبینیم. تا رسیدن به مقصد روی صندلی امن نشستهایم و رنج پیرمرد ایستاده را هم ندیدیم. احتمالا در هنگام پیاده شدن هم وجدان راحتی داریم.
کمپین مبارزه با بی شعوری
پژوهشکده تعلیم و تربیت « گروه پژوهشی اقتصاد و برنامه ریزی نیروی انسانی » پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش نشست تخصصی با عنوان : " بررسی زمان آموزش در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران " را در 27 آبان 98 برگزار کرد .
سخنرانان این نشست « منیره رضایی ، محمد جواد محسنی نیا ، مسعود کبیری و علیرضا محمدی » بودند .
« صدای معلم » بر اساس مشی رسانه و اخلاق حرفه ای تمام نظرات و دیدگاه های مطرح شده در این نشست را به صورت کامل منتشر کرد .
نمی دانم حجت الاسلام علی ذوعلم به عنوان رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی این گزارش ها را مطالعه کرده است یا نه .
« محمد جواد محسنی نیا » کارشناس پژوهش به انتقاد از سخنان جواد حسینی سرپرست پیشین وزارت آموزش و پرورش می پردازد که گفته بود :
" در حال حاضر از پایه اول ابتدایی تا پایه دوازدهم 12900 ساعت آموزش داریم که در مقایسه با میانگین جهانی که 8000 ساعت است بسیار زیاد است . در کشورهای دیگر این فاصله 8000 ساعت تا 12900 ساعت را با برنامه های مهارتی مانند نقاشی ، شادی و... برنامه ریزی می کنند . ( تسنیم ، 30 خرداد 1398 )
محسنی نیا می گوید :
" اما وقفه هایی که ما داریم در سیستم آموزشی مان. زمان رسمی پیش بینی شده مان در سال صد و هفتاد روز است و سی و چهار هفته. سی و چهار ضرب در پنج روز می شود صد و هفتاد روز.
این زمان قابل پیش بینی در نه ماه سال است که شورا گفته از اول مهر تا پایان خرداد. این از نظر تعداد هفته می شود سی و هشت و نیم هفته که با پنج روز در هفته تعداد روزهای ما را به نزدیک صد و نود و سه و نیم یا کمتر از دویست روز می رساند. اگر نه ماه رسمی مدتی را که شورای عالی تعیین کرده گفته از اول مهر تا پایان خردادماه است.
اما کاهش زمان هایی که ما داریم . یکی امتحانات میانی است معمولا دو هفته تا پانزده روز طول می کشد و یکی امتحانات پایانی است که دو نوبت امتحانات بیشتر نیست ، هیچ کجا این موارد ثبت و ضبط نیست. شما در اسناد رسمی نمی توانید پیدا بکنید که واقعا چند روز امتحانات میانی طول می کشد یا امتحانات پایانی. آن طوری که در تقویم و اخبار می شنویم معمولا بعد از پانزده خرداد تقریبا همه امتحانات برگزار شده است. دوره ابتدایی که از اول خرداد شروع می کنند تا پانزده خرداد تمام می کنند. من حداقل ها را نوشتم. تعطیلات نوروزی هم سیزده تا چهارده روز که از بیست و نهم اسفند شروع می شود تا سیزده فروردین که می شود چهارده روز که من پانزده روز عدد رند گذاشتم ، کاری به بعد و قبلش ندارم که معمولا سه چهار روز قبلش تعطیل است و یکی دو روز بعدش هم تعطیل است که خیلی رسمی نیست . تعطیلات رسمی بین سال هم به طور میانگین برای امسال را محاسبه کردم پانزده روز بود. ولی ممکن است بعضی سال ها کمتر بشود بعضی سال ها بیشتر بشود به دلیل این که ماه های شمسی و قمری با هم که تداخل پیدا می کنند خیلی معلوم نمی کند. وقفه های زمانی را هم به دلیل سیل و بارندگی و برف و آلودگی هوا و مثل دیروز که هیچ اتفاقی هم نیفتاده بود تعطیل شد کلا ده روز در نظر بگیریم هفتاد روز از صد و هفتاد روز عملا وقفه زمانی داریم و یا کاهش زمان رسمی آموزش داریم. یعنی ما به عدد صد در خوشبینانه ترین حالت می رسیم. اما من برای این که یک محاسبه اتلاف منابع را انجام بدهم گفتم ما صد روز را نمی گیریم ، ما بیست روز هم به آموزش و پرورش تخفیف می دهیم فرض می کنیم تعداد روزهای واقعی صد و بیست روز باشد که در محاسبات تقویم پارسال ، در تلگرام این عدد صد و بیست روز را خیلی مطرح کردند . نشسته بودند روزهای تعطیل را دقیق درآورده بودند که روزهای سال صد و بیست روز بیشتر نمی شود. آن ده روز وقفه های زمانی را کنار می گذاریم و مناسبات و اتفاقات خاص تعطیل می شود. این با صد و بیست روز تعداد هفته های مفید آموزشی مان می شود بیست و چهار هفته با پنج روز حساب بکنید. تفاوت زمان واقعی با زمان رسمی می شود پنجاه روز که البته ما از زمان رسمی دو چیز داریم که بنابراین ما هفتاد درصد زمان رسمی را اگر با صد و بیست روز ببینیم آن را خواهیم یافت که این هم در دوره های مختلف است و البته من خلاصه اش کردم .
برسیم به محاسبه زمان اتلاف شده. همان طور که اشاره کردم زمان دوره های تحصیلی در جمع می شود یازده هزار و هفتصد و سی ساعت ، آن پنج هزار و صد ساعت و سه هزار و شصت ساعت و سه هزار و پانصد و هفتاد ساعت در متوسطه نظری با احتساب متوسط نظری می شود یازده هزار و هفتصد و سی تا در فنی حرفه ای با احتساب کسانی که رشته فنی و حرفه ای دارند می شود دوازده هزار و دویست و چهل تا. زمان واقعی ما در حقیقت به جای یازده هزار و هفتصد و سی تا می شود شش هزار و هشتصد و چهل تا. تفاوتش چهار هزار و هشتصد و نود تا و این که آقای سرپرست می گوید ما چهار هزار تا بالاتریم ما در واقع از آموزش زمان رسمی مان اولا دوازده هزار و نهصد تا نیست که ایشان اعلام کرده اند، یازده هزار و هفتصد و بیست تا است یعنی کسی برای ایشان گزارش تهیه نکرده به طور رسمی محاسبه کند بگوید که زمان ما چند ساعت است البته اینها همه با فرض این که این پنج هزار و صد ساعت را سه هزار و شصت ساعت و سه هزار و پانصد ساعت زمان سی و چهار هفته است. یعنی هیچ مصوبه ای نداریم که تعداد هفته های سال در مصوبات شورای عالی بگوید سی و چهار هفته هیچ کجا نگفته است. من نمی دانم ایشان عدد دوازده هزار و نهصد را از کجا درآورده اند ؟!
من اینها را بر اساس فروضی که وجود دارد به شما می گویم یازده هزار و هفتصد و چهل تا است نه دوازده هزار و نهصد تایی که ایشان در مصاحبه اش بدون هیچ مطالعه ای اعلام کرده است. خوب اگر یازده هزار و هفتصد و بیست ساعت باشد تا دوازده هزار و دویست و چهل ساعت باز هم به آن دوازده هزار و نهصد ساعت نمی رسیم. اما این زمان واقعی با صد و بیست روز می شود حدود شش هزار و هشتصد و چهل ساعت. که چهار هزار و هشتصد و نود ساعت این تفاوت بین زمان رسمی با زمان واقعی است که ما در آموزش داریم . همان طور که می بینید ما زمان واقعی رسمی مان پنجاه و هشت درصد زمان است. یعنی چهل و دو درصد زمان را ما اتلاف می کنیم. "
محسنی نیا در ادامه به برآورد خسارت های اقتصادی ناشی از کاهش زمان آموزش نیز پرداخته و چنین می گوید :
" زمان واقعی در آموزش ابتدایی حدود هفتاد و یک درصد زمان و در دوره متوسطه اول و دوم تقریبا یکسان است ، بین زمان واقعی و زمان رسمی تفاوت چشمگیری وجود دارد که گفتم حداقل سی و پنج درصد روزهای سال تحصیلی به آموزش اختصاص پیدا می کند. یعنی از سیصد و شصت و پنج روز ، سی و پنج درصد این روزها را که صد و بیست روز باشد یا اگر صد روز باشد که کمتر می شود به آموزش اختصاص می دهیم. حدود چهل و سه درصد از آموزش ابتدایی ، چهل و نه درصد آموزش متوسطه اول و سی و نه درصد از زمان متوسطه دوم اتلاف می شود و برآورد ریالی که گفتم پانزده هزار و هشتصد میلیارد یعنی حدود چهل و هشت درصد از منابع مالی اختصاص یافته است در طول سال تحصیلی. اینجا چهل و هشت درصد منابع را اتلاف می کنیم. "
این کارشناس در پایان با انتقاد از عملکرد سازمان پژوهش این گونه خاتمه می دهد :
" سازمان پژوهش ما می نشیند کتاب می نویسد اما در کتابش نمی نویسد که این درس چند ساعت آموزش می خواهد . "
نخستین پرسشی که می توان از آقای ذوعلم پرسید این است که چرا زمانی که سرپرست وزارتخانه و معاون ایشان آقای اللهیار این حرف ها را تحویل جامعه و رسانه ها می دادند کجا بودند ؟
به تازگی حجت الاسلام و المسلمین علی ذوعلم در گفت وگو با خبرگزاری میزان، درباره زمان آموزش در مدارس و انتقادات به کم شدن آن گفته است: در حال حاضر در مدارس ما ۳۰ درصد حق دانش آموزان ضایع میشود. به عبارت دقیق تر، کلاس درس باید ۳۳ هفته برگزار گردد، در حالی که در عمل معمولا ۲۷ یا ۲۸ هفته برگزار میشود.
معاون وزیر آموزش و پرورش در ادامه درباره کاهش ساعات آموزش در کاهش زنگ هر کلاس درسی می گوید: در دوره متوسطه اول و دوم هر زنگ باید ۵۰ دقیقه باشد؛ که این ۵۰ دقیقه در وهله اول به ۴۵ دقیقه و در مراحل بعدی به ۴۰ دقیقه و حتی ۳۵ دقیقه کاهش پیدا میکند که این کاهش مصداق ظلم به دانش آموز است.
اگر زمان کلاس از دقیقه ۶۰ و ۶۵ بیشتر شود هم دانش آموز و هم معلم خسته میشود و اثرات بدی بر آنها دارد. ما باید حداقل در مدارس تک نوبته زمان کلاسها را رعایت کنیم و زنگهای درسی را به بهانه زیر بار نرفتن معلمین به یکدیگر نچسبانیم.
نکتهای مهم در این زمینه این است که ما باید توجه داشته باشیم که یک معلم در واقع کارمند دولت است و باید ۴۸ ساعت در هفته کار کند و بخشی از این زمان را در کلاسهای درس حضور یابد و بخش دیگری را به مطالعه و آماده سازی خود برای ادامه فرایند آموزش اختصاص دهد.
به خاطر نبود برخی امکانات لازم در مدارس برای انجام امور مطالعاتی توسط معلمین، وقت مربوطه در اختیار خود آنها گذاشته شده است. اما رفته رفته این رویه از طرف برخی معلمین معمول شده است که ۲۲ ساعت زمان آموزشی خود را طی ۲-۳ روز و به صورت فشرده انجام میدهد و در نتیجه کیفیت آموزشی افت شدیدی پیدا میکند.
رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در ادامه با بیان اینکه هم اکنون معلمان ما فقط هفتهای ۳ روز معلم هستند تصریح می کند : معلمان هر روز به صورت فشرده از ۸ تا ۴ درس میدهند. در این شرایط کیفیت قربانی میشود. این مشکل به حوزه اجرا مربوط میشود و باید با اتخاذ تدابیری مانند حساس کردن مدیران مدارس این مشکل را برطرف کرد.
بین آمار رئیس سازمان پژوهش و آمار مستند آقای محسنی نیا 18 درصد تفاوت وجود دارد .
بارها در نشست های رسانه ای به آقای ذوعلم گفته و انتقاد کرده ام که آمارها را از کجا استخراج می کنید ؛ هر چند ایشان عادت به شفاف گویی ندارد و حاشیه گویی بر متن می چربد .
تفاوت میان زمان آموزش رسمی و زمان واقعی از نظر رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی 5 تا 6 هفته است در حالی که به گفته این کارشناس تنها 35 درصد روزهای سال تحصیلی به آموزش اختصاص پیدا می کند .
حجت الاسلام ذوعلم به این پرسش پاسخ دهد که آمار 48 ساعت کار برای معلمان را از کجا آورده است ؟
قانون مدیریت خدمات کشوری در مادة 87 ساعت کار کارمندان را 44 ساعت در هفته تعیین کرده اما در همان ماده آمده که میزان ساعات تدریس معلمان و اعضای هیئت علمی در طرح های طبقه بندی مشاغل ذیربط تعیین خواهد شد.
دستورالعمل میزان ساعت تدریس هفتگی شاغلین مشاغل طرح طبقهبندی مشاغل معلمان کشور ؛
(مصوبه شماره 43075 / 91 / 220 مورخ 24 / 11 / 1391 شورای توسعه مدیریت و سرمایه انسانی) می گوید : ( این جا )
ماده 1- تجربه آموزشی مندرج در شرایط احراز مشاغل طرح طبقهبندی مشاغل معلمان کشور عبارت است از: خدمت تمام وقت در یکی از پستهای قابل تخصیص در مشاغل طرح طبقهبندی فوق که طبق حکم یا دستور کتبی مسئولین ذیصلاح وزارت آموزش و پرورش انجام شده باشد.
ماده 2- تجارب غیرمربوط تمام وقت دولتی (غیرآموزشی) مشمولین این طرح به میزان یک دوم تجارب آموزشی مربوط محاسبه و ملاک عمل قرار میگیرد.
ماده 3- خدمت تمام وقت متصدیان مشاغل مندرج در طرح مذکور به شرح زیر تعیین میگردد:
1- آموزگار، دبیر (راهنمایی یا سه سال اول دبیرستان)، دبیر (سه سال دوم)، هنرآموزی و مربی امور تربیتی مدارس/ 24 ساعت در هفته
2- مشاور واحد آموزشی/ 24 ساعت در هفته که حداقل 10 ساعت آن تدریس میباشد.
3- مراقب سلامت (مربی بهداشت)/ 30 ساعت در هفته.
4- مدیران و معاونین واحد آموزشی/ تمام ساعات رسمی مدرسه
ماده 4- از ساعات تدریس متصدیان مشاغل فوق با داشتن 20 سال سابقه تدریس یا مدیریت و یا معاونت یا رسیدن به سن 50 سالگی، چهار ساعت در هفته کسر خواهد شد.
ذوعلم این مشکلات را نه برخاسته از مراکز تصمیم گیری و برنامه ریزی که ناشی از ضعف در حوزه " اجرا " می داند .
راهکار ایشان هم در نهایت " حساس کردن مدیران مدارس " است .
ذوعلم احتمالا به این فکر نمی کند که چه کسی و یا مقامی تاسیس کننده و بسط دهنده ی معضل " معلم غیرمرتبط " در آموزش بوده اند ؟ بارها در نشست های رسانه ای به آقای ذوعلم گفته و انتقاد کرده ام که آمارها را از کجا استخراج می کنید ؛ هر چند ایشان عادت به شفاف گویی ندارد و حاشیه گویی بر متن می چربد .
تعریف و راهکار رئیس سازمان پژوهش از مطالعه و آماده سازی در این وزارتخانه چیست ؟
برای افزایش کیفیت باید سطح معلمان را ارتقا داد .
آیا با وضعیتی در زمینه آموزش ضمن خدمت مواجهیم اساسا می توان به این موضوعات و تحقق آن ها امیدوار بود ؟
« علیرضا محمدی » عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش در همان نشست تخصصی می گوید : ( این جا )
" اگر محور عمودی سمت راست در نمودار را ببینید در هیچ کشوری در ساعات تدریس معلمان از پنجاه درصد تجاوز نمی کند به غیر از یک مورد یا دو مورد. در یک دوره تحصیلی میزان تدریس معلم کمتر از نصف زمان کاری معلم است. این دغدغه در سایر کشورها هم وجود دارد که شغل معلمی به صورت یک شغل پاره وقت در نظر گرفته شود با توجه به ساعات برگزاری کلاس، می بینیم که می آیند و محاسبه می کنند ساعات کار معلم هر چند 1170 ساعت آموزشی دارد اما در کنار آن 450 ساعت باید قبل از این که به سر کلاس برود آماده شود. ( فرآیند آماده سازی )
بخش بعدی ارتباط و تبادل نظری است که با والدین دارد .
بخش بعدی فعالیت های تابستانی که شامل دوره های ضمن خدمت رایگان خواهد بود.
بخش بعدی برنامه ریزی برای حضور در کلاس و بخش بعدی تصحیح نمرات و برگه های امتحانی که ما چنین چیزهایی را اصلا برای معلمان مان تعریف نکردیم و به رسمیت نمی شناسیم.
معلم تمام وقت 2200 ساعت باید کار کند که کمتر از نصف این زمان صرف تدریس می شود و بقیه فعالیت های معلم به رسمیت شناخته می شود و به عنوان زمان کارش محسوب می شود.
همان طور که ما راجع به تکالیف معلمان دغدغه داریم راجع به حقوقشان هم باید دغدغه داشته باشیم و اینها را در کنار هم ببینیم و راجع به داد و ستانده باید هم همخوانی داشته باشد.
میانگین متوسط حقوق معلمان ( البته این داده ها قدیمی است ) و الآن با دو شوک ارزی که داشتیم مطمئنا قدرت خرید معلمان به مراتب بیشتر کاهش پیدا کرده و ارتفاع نموداری که داریم مطمئنا کمتر شده است. "
آقای ذوعلم به این پرسش پاسخ دهد که قرینه و یا مشابه آموزش های ضمن خدمت ما در کدام نظام آموزشی توسعه یافته و یا حتی در حال توسعه یافت می شود ؟
سال جاری بسیاری از مدارس و واحدهای آموزشی تا مدت زیادی درگیر کسری کتاب های درسی بودند .
حتی شنیده می شود هنوز هم برخی مدارس و رشته ها کتاب درسی را تحویل دانش آموزان نداده اند .
پرسش من از آقای ذوعلم این است که فرد و یا مقامی که به این حداقل ها نمی تواند عمل کند و وظایف ساده و سازمانی خویش را درست اجرا نمی کند چگونه می تواند از دیگران انتقاد کند .