تعطیلات تابستان که از موجبات مخالفت عده ای با افزایش رفاه و همسان سازی حقوق معلمان با دریافتی آنان شمرده می شود، فقط برای بازیابی قوای جسمی و آرامش روح و روان معلمان و دانش آموزان، پیش بینی نشده است بلکه به عنوان فرصتی مغتنم برای بازسازی مدارس نیز لحاظ شده است. اگر در جامعه ناترازی انرژی است در آموزش و پرورش شدیدا ناترازی هوای پاک، تفکری نو، طرحی نو، راهی نو و وزیری نو اندیش است که امکان تنفس راحت بدون نیاز به اسپریهای استنشاقی را برای همه ما فراهم سازد.
نوسازی یا بازسازی و تعمیر در و پنجره هایی که صدای جِر جِر آن ها در طول سال تحصیلی سخت آزارمان داده است، یا صدای پِرت پِرت لامپ های مهتابی که در کلاس درس و کریدورِ جلسات امتحانی به عنوان مهمان ناخوانده زورمندی پارازیت تمرکز گردیده، یا تعمیر شیرهای آبی که از مرز قطره چکانی فراتر رفته اند، یا چاه فاضلابی که بسیار غیرمسئولانه پوشانده شده است و هر آن می تواند آبستن حادثه ای تلخ باشد، سرویس های بهداشتی که به جز بهداشت حامل هر چیز دیگری است، مدرسه ای که دهه ها به زیبایی و بوی رنگ تازه در حسرت مانده است و... جالب آن که همه این کریه المنظری به اقرار مسئولان و مدیران در سایه نبود فقط یک چیز است و آن پول یا سرانه مدارس است. همان حق سرانه ای که گاه طی یک سال تحصیلی از آن خبری نیست، گاه برای مخارج مدارس کافی نیست و گاه نوشداروی بعد مرگ سهراب است که خیلی دیر در اختیار مدیران قرار می گیرد.
شهریه مدارس خاص که هم سطح تورم پیش می رود و مدارس دولتی هم هر بار تکرار می شود که اکیدا حق دریافت ریالی ندارید. اما ما معلمان بیشتر اوقات ورای ناخوشایند این قانون را دیده ایم که تا پول مقرّر را ندهند نمی توانند ثبت نام کنند یا از کارنامه خبری نخواهد شد. تهدیدات رایج مدیرانی که کپی بردارانی بیش نیستند و حالِ آدمی از بوروکراسی عقب مانده حاکم در مدارس، خصوصا مدارس دولتی به هم می خورد.
راستی همه ما در هر نقشی که هستیم، در این وادی که نام آن را به اشتباه مدرسه گذاشته اند دچار کوری خودخواسته نیستیم؟ و آیا در سایه همین کوری بیش از یک قرن نظام آموزشی ما در جا نمی زند؟
به نظر شما چند قلم به دست، فریاد برمی آورد این ره به ترکستان هم نمی رسد ؛ لطفا توقف کنید و پشت سر خویش را بازنگری و بازسازی کنید و خویشتنِ خویش را بازاجتماعی کنید؟!
اما دریغ و افسوس که آنان نیز با برچسب منتقد یا حکم قضایی می خورند و یا زندانی می شوند. چون از عدالت آموزشی سخن گفتن، راه رفتن روی خط قرمز بی کفایتی هاست. چون در این شهر و دیگر شهرها همه ما پادشاه لخت زرپوش را می باید تعریف و تمجید کنیم و چقدر عمیق محو نقش ابلهانه یا نابخردانه خویش گشته ایم تا همچنان چراغ خاموش پیش رویم.
در این وادی آن قدر خوش شانس هستیم که بخت و اقبال، ما را در عین وجود همه موانع، با هیچ سدی مواجه نمی سازد تا مبادا مخاطرات شدت گیرد و برملا شود. و کل این داستان هر بار مرا یاد شعر « میرزا علی اکبر صابر تبریزی» در « هوپهوپنامه » می اندازد با عنوان:
میلّت نئجه تاراج اولور اولسون، نه ایشیم وار؟
سس سالما، یاتانلار آییلار، قوی هله یاتسین،
یاتمیشلاری راضی دئییلم کیمسه اویاتسین،
تک-تک آییلان وارسا دا، حق دادیما چاتسین،
من سالیم اولوم، جۆمله جاهان باتسا دا، باتسین؛
میلّت نئجه تاراج اولور اولسون، نه ایشیم وار؟!
دۆشمنلره مؤحتاج اولور اولسون، نه ایشیم وار؟!
برای همین ایران عزیز؛ سرزمین انشاالله ماشاالله است، سرزمینی که معجزه انگاری در تعویق مشکلات، جایگزین عزم جزم برای حل مشکلات است، سرزمین قهرمانانی که دیگر نیستند اما شدیدا حسرت نبود آنان در تاروپود ما بیداد می کند. سرزمینی که هر نوع حرکت یا تفکر جدیدی را نقض ثبات و امنیت موجود می داند و شدیدا اصرار بر طی طریقی دارد که هیچ مقصدی در آن متصور نیست. یعنی با این بال و پر، پرواز و رفتن و رسیدن، صد در صد غیرممکن است.
شاید و فقط شاید از خوش احوالی روزگار یا خوش اقبالی دانش آموزان مدرسه ای، گذر مدیری منتصب یا منتخب جدیدی به این مدرسه دفرمه بیفتد و ایشان هنوز ظرفیت خلاقیت دهی و اثربخشی ذاتی یا علمی خود را از دست نداده باشد و ضمن برطرف کردن تمامی این کسری ها، به فکر به علاوه کردن برخی اضافه ها از جمله ایجاد فضای سبز در حیاط مدرسه، ایمن سازی و گسترش فضای ورزشی مدرسه و تهیه ملزومات جدید ورزشی که قبلی ها میل به ورزش کردن را تقلیل می داد، نیز باشد.
مدیری که سرایدار یا خدمتگزار را نیز به وجد آورد و کم کاری یا بی اعتنایی مسری مدیر سابق را از وجود خود بزداید و بیشتر بکوشد تا مدرسه، مدرسه شود نه محل رخوت، کسادی، بدبختی و بی اعتنایی مطلق. تا مدرسه بوی نشاط و شادابی داشته باشد که به معلم و دانش آموز نیز تزریق شود تا با امید و سرحالی، سال تحصیلی جدید را آغاز کنند. چون دیگر از ذوق و شوق ماه مهر خبری نیست.
مدرسه محلی است که هر خانواده، دُردانه عزیز خود را با اطمینان خاطر امانت می سپارد تا با داشتن امنیت، آرامش و فراغ بالی به امر خطیر یادگیری بپردازد تا برای خود، خانواده و مملکت فردی مفید و ارزشمندی شود. تا آنچه را که والدین به آموزش آن قادر نیستند، معلمان آموزش دهند و مدارس چنین شرایطی را تسهیل بخشد.
اما اگر مدرسه ای آزمایشگاه، کتابخانه، اتاق سمعی و بصری، کلاس و فضای آموزشی استاندارد، فضای مناسب ورزشی ندارد و یا هر کدام با قفل شدن درها، دانش آموزان را پشت درهای بسته نگه می دارد و در طول یک سال تحصیلی که بیش از 5 ماه نیست اما مصرانه آن را 9 ماه تمام و کمال می دانیم و برای این مدت برنامه ریزی می کنیم و شگفتا همان برنامه را مجبورا برای کمتر از 5 ماه عملیاتی می کنیم! پس چرا نام خود را مدرسه گذاشته است؟
چرا به شعور اولیا یا خود دانش آموزان اهانت می کنیم و با باور، تلقین و بی تفاوتی همگان را خنثی و موازی با آن می سازیم؟
کدام استاد دانشگاه یا متخصص مغز و اعصابی به عنوان یک اولیا، تاکنون در همان جلسات انجمن و اولیا صدای اعتراض خود را در جمع بلند کرده که مدیر محترم با تخته پاک کن لای درِ کلاسِ درسِ دخترم یا پسرم، که هر بار با ورود و خروج کسی بر زمین می افتد و یکی از دانش آموزان جلویی با کمال میل و رغبت هر بار بر می خیزد و برای دو سه بار طی ساعت کلاس درسی، آن را لای در می گذارد، حواسی برای تمرکز و یادگیری فرزندم باقی نمی ماند. چون انجمن اولیا و مربیان در جامعه ما مساوی است با طلب پول برای مدرسه ای که همیشه عطش دارد و سیری ناپذیر است، چون همچنان که گفته شد سرانه مدارس اغلب به صورت فصلی یا آخر آخرها پرداخت می شود و مدیران همیشه به پول نیاز دارند، هر چند حسابگری و مهارتِ هزینه کرد آن را همه مدیران ندارند.
یا کدام اولیایی هنگام ثبت نام عزیز دلبند خود با همان تحصیلات عالی، نظری بر سرویس بهداشتی مدرسه انتخابی انداخته است تا از پسوند بهداشتی بودن آن یقین حاصل کند؟ یا از وضعیت تجهیزات آموزشی و حتی فراتر از همه این موارد از سابقه و تخصص معلمانی که قرار است بر فرزند ایشان تدریس کند، اطلاعی کسب نماید؟ شناخت معلم یا معلمان فرزند، دخالت شمرده نمی شود برعکس معرّف سطح شعور اولیاست که فراتر را هم می بیند و به حق و حقوق خود واقف است. اگر از اوضاع این مدرسه راضی نبود مدرسه ای دیگر، اولویت ثبت نام فرزند ایشان خواهد بود.
بیشتر ما ایرانی ها تابع قانون زود، تند و سریع هستیم چون مدام خسته و کم طاقت ایم و ثبت نام سریع یعنی آسودگی خاطر. مته به خشخاش نگذاریم که همه مدارس سر و ته یک کرباسند. در حالت کلی، بیشتر ما از قانونِ تبعیت، اثرپذیریم و با اصول یا دلایل مطالبه گری بیگانه ایم. بیسواد و باسوادِ عالی هر دو در یک سطح و میزان، تابع اند.
یا او نیز همانند بسیاری دیگر با دادن پول بیشتر به انجمن، روح و فکر مدیر را تسخیر می کند تا فرزند عزیز نازپروده خود را از حیث احترام و توجه اولیای مدرسه بیمه نماید و بعد خود با آسودگی هر چه تمام به سراغ چاپ پول بیشتر برود تا خزانه انجمن در ماه های بعدی خالی نماند. روالی غیراخلاقی که حقوق کودکانی را که پدران آن ها به همان اندازه قادر به احقاقِ حقِ خود از نظام اجتماعی و اقتصادی نیستند، پایمال می کند. خاص بودن فرزندان این افراد یعنی بی عدالتی مدیران که به سایر اولیای مدرسه از جمله معلمان نیز سرایت می کند. خصوصا در مدارس خاص و غیرانتفاعی یا غیردولتی که شدت موضوع بیشتر و اثر منفی آن فراتر از تصور است.
در این بین، اوضاع مدارس غیردولتی یا غیرانتفاعی یا همان عین انتفاعی، از دیگر مدارس قمر در عقرب تر است. مدارس خاص از جمله نمونه دولتی، شاهد و تیزهوشان به دلیل کم بودن تعداد آن ها در هر شهر و استانی، از فضای آموزشی نسبتا استانداردی برخوردارند. اما مدارس غیردولتی یا همان غیرانتفاعی به دلیل زیاد بودن تعداد در هر دوره تحصیلی و در هر شهر و استان، خانه هایی را در هر کوی و برزن اجاره یا رهن می کنند که غیراستاندارد و بسیار کوچک اند و در آن ها آشپزخانه و انباری نیز کلاس درس شمرده می شود. و اولیای این دانش آموزان انگار نه انگار که کلی شهریه برای ثبت نام فرزند خود می دهند. گویی این مدارس به تنهایی و بدون توجه به کم و کیف خدماتی که می دهند، افتخاری برای آنان محسوب می شود. مدارس دولتی اگر نوساز باشند یا بازسازی شده باشند نسبت به این مدارس اوضاع بهتری دارند اما مشکل عمده آنان نیز غربالگری ناعادلانه دانش آموزان بر اساس معدل یا طبقه اجتماعی است.
حقوق معلمان و دبیران مدارس غیردولتی، بر اساس قانون کار و حداقل حقوق تعیین شده برای هر سال محاسبه میشود. نوع قرارداد (تمام وقت، پاره وقت، ساعتی) نیز در میزان حقوق تأثیرگذار است. اما امان از بیکاری و بی پولی. برخی از معلمان رسمی آموزش و پرورش به این مدارس معرفی می شوند تا به صورت اضافه کاری یا موظفی، مشغول باشند. جای تعجب است که مدارس غیردولتی با این همه ناملایمات، چگونه هنوز نام خود را مدرسه می گذارد و به حیات طیبه خود ادامه می دهد؟
جناب دکتر پزشکیان!
آن روز که بیل به دست شدند و وزیر را کنار خود به آجر چینی سمبلیک واداشتند، پیام ایجاد تحولی در ظاهر و تعداد مدارس دادند. و به همه ما فهماندند که تا اراده رئیس جمهور در کار نباشد وزیر آموزش و پرورش نمی تواند به نوسازی یا ساخت مدارس جدید بیندیشد. تا جایی که توسعه و تجهیز مدارس کشور با اجرای نهضت توسعه عدالت آموزشی و سیاست تحولی آموزش و پرورش در سختافزار و نرمافزار و به عنوان اولویت اول کشور در دولت چهاردهم و به ریاست خود رئیس جمهور پس از 46 سال مقرّر شد. نیت دولت چهاردهم ساخت 7200 مدرسه در سراسر کشور است تا مدارس کانکسی و کپری از سیمای محروم روستاها پاک گردد. در حالت کلی، بیشتر ما از قانونِ تبعیت، اثرپذیریم و با اصول یا دلایل مطالبه گری بیگانه ایم. بیسواد و باسوادِ عالی هر دو در یک سطح و میزان، تابع اند.
باید منتظر نتیجه نهایی این نیّت خیر بمانیم که مهر امسال یا سال های دیگر چنین رؤیایی با اراده دولت محقق می شود؟!
خیّرین مدرسه ساز نیز همواره همراه دائمی ناتوانی آموزش و پرورش به عنوان کفایت سازمانی در صحنه اند. وزیر آموزش و پرورش حداقل در خلوت خود، هیچ با خود می اندیشد که اگر این افراد، حال با نیّت خالص و پاک قلبی که امیدواریم همه آنان چنین باشند و یا با بداندیشی جهت پول شویی و پوشش خطاها و گناهان خود، در عرصه مدرسه سازی نبودند امروز کم و کیف مدارس و آموزش کشور چگونه می بود؟
راستی مدرسه کجاست؟
اگر ساختمانی فقط با تابلویی بر سر درِ خود مدرسه خوانده می شود لزوما همان مکان معروفی است که در آن درس می خوانند و به یادگیری علوم و فنون و مهارت های زندگی می پردازند یا اینجا جایی است که دلمردگان را برای ساعاتی محدود زندانی می کنند تا بزرگ ترها و جامعه از دست و زبان آنان در امان بمانند؟ کو نشاط؟ کو شادمانی؟ کو ذوق یادگیری؟ کو معلم دلسوزی که مهرِ او طفل گریز پای را جمعه ها نیز به مکتب آورد؟ کو نصایح مضمون داستان های تصمیم کبری؟ یا داستان روباه و خروس؟ حسنک کجایی؟ چوپان دروغگو؟ دهقان فداکار؟ کو ظرافت و لطافت نگاه مهربان معلمی تا بر تارو پود دانش آموزان لرزه عاطفی افکند؟ یا زمین زیر پای وقار و عظمت شغل معلم به لرزه درآید؟
یادش به خیر در گذشته مدرسه جایی بود که حتی درس نخوان هایی که تنبل اطلاق می شدند با ذوق و اشتیاق و حداقل برای فرار از نا به سامانی ها و مشکلات خانوادگی، مسایلی چون اختلاف و درگیری های ناتمام پدر و مادر، بچه طلاق بودن، دعوای دائمی با صاحب خانه، اعتیاد و بیکاری پدر، پائین بودن درآمد یا دستمزد پدر و جیغ و داد هر روز مادر و... به مدرسه پناه می آوردند و با هم سن و سالان خود هر چند الکی، می گفتند و می خندیدند. کلاس نشستن برای آنان سخت بود چون به دلیل ناراحتی، تمرکز لازم برای یادگیری نداشتند، اما بهتر از منزل بودن و تحمل تمامی ناهنجاری های آن بود.
اما امروز دانش آموزان زرنگ نیز رغبت لازم برای بودن در این مدارس را ندارند. بهتر است به جای انکار یا تکذیب، در جست و جوی دلایل باشید که چرا و چگونه چنین وضعیتی پیش آمده است؟
کمتر از یک دهه است که به جای مهاجرت دانشجو به خارج از کشور، شاهد مهاجرت دانش آموزان هستیم. بچه زرنگ های پول داری که والدین آن ها حاضرند سرنوشت دلبند زیر سن قانونی خود را در خاک غربت رقم بزنند و هر گونه احتمالات را به جان دل می خرند. البته عمق فاجعه در حدی است که اقشار کم درآمد یا متوسط نیز با مشقت بسیار فرزند خود را به خارج می فرستند تا ادامه تحصیل دهد حتی معلمان و فرهنگیان! اما چرا؟!
وقتی ذهنیت جامعه به باور تحقق آینده ای درخشان در خارج برای فرزندان، سوق می یابد طبیعی است که آمار چنین باوری بدون توجه به عواقب داخلی یا خارجی آن بیشتر شود.
چرا الفبای مدرسه ترتیب خود را از دست داده است و رنج خانه ای شده است که امروز در آن داستان بی ارادگی کودکان و نوجوانان مدرسه گریز یا مدرسه ستیز به اراده والدین آن ها منتقل شده است که معتقدند حیف است دلبندم در این ناکجاآباد که نامش به خطا مدرسه گذاشته اند، عمر تلف کند. چون دیگر مدرسه، مدرسه نیست....
رئیس جمهور محترم؛ که دغدغه بازگشت نخبگان و تجار و سرمایه گذاران ایرانی را به وطن دارید، به این خطر نوپا نیز بیندیشید و تمهیدات لازم را برای پیشگیری اتخاذ نمائید که خیلی زود دیر خواهد شد.
لازم است مدارس ما را از هر حیث شبیه یک مدرسه واقعی بسازید. مگر معنای اصلی سیاست دوراندیشی و پیشبینی نیست؟
پس با واقع بینی، آموزش و پرورش را از تلاطم سلایق گوناگون وزرا برهانید. اگر در جامعه ناترازی انرژی است در آموزش و پرورش شدیدا ناترازی هوای پاک، تفکری نو، طرحی نو، راهی نو و وزیری نو اندیش است که امکان تنفس راحت بدون نیاز به اسپریهای استنشاقی را برای همه ما فراهم سازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بی توجهی آنان به مسایل بهداشتی است یا از خودگذشتگی مفرط آنان؟
سرانه فضای آموزشی برای هر دانشآموز ایرانی 5.2 مترمربع اعلام شده است در حالیکه این عدد طبق سند تحول آموزش و پرورش باید به 8.3 افزایش پیدا کند. آذربایجان غربی، البرز، سیستانوبلوچستان، گیلان و لرستان بیشترین کمبود فضای آموزشی را دارند، اما در کنار آنها، برخی استانها هنوز شاهد فعالیت مدارس کپری هستند؛ طبق آماری که سازمان نوسازی و توسعه و تجهیز مدارس کشور اعلام میکند 60 مدرسه کپری در سیستانوبلوچستان، کرمان، لرستان و کهگیلویهوبویراحمد فعال است.