برنامه های توسعه اول ، دوم و سوم همین طور که نوشته می شود مدرسه هم پا به پای آن متاثر می شود.
در حقیقت سند تحول پیرو سند چشم انداز بیست ساله نوشته شده است. این سند یک سند توصیه ای است. ما در سال 1404 باید این شاخص ها را در منطقه به دست بیاوریم.
همین شاهد دیگری بر توضیح من است که آموزش و پرورش در حقیقت تابع سیاست های توسعه دولت می شود. این چه اهمیتی بر بحث اصلاح گری ما دارد؟
دو مشکل پیدا می شود یکی این که وظیفه مدرسه تربیت دانش آموز است اما حالا دارد یک هدف پیشینی می آید و برای این تربیت و آموزش هم محتوا تعریف می کند به اقتضای آن هدف پیشینی و هم جهت. اتفاقی که می افتد این دعواهایی است که چند دهه است که پیش آمده است که چرا مدرسه دائم باید به دروسی مانند علوم و ریاضی بیشتر تکیه کند ؟
چرا آموزش بیشتر مورد توجه است و پرورش کمتر مورد توجه است و مباحثی از این قبیل.
سوال اول این است که این تنها رسالت مدرسه نیست؟ و دوم این که مدرسه چطور این کار را بکند؟ معلم در هم شکسته، دانش آموز در هم شکسته تربیت خواهد کرد. اگر می خواهید به رضایت شغلی برسید اصلاح گر باشید.
من بحثی در کلاس داشتم و همه دوستان و به من این اعتراض را کردند.
من به آنها گفتم وقتی ماهیت مدرسه را از نظر مفهومی و تاریخی بررسی می کنیم کار مدرسه روی دانش آموز می گردد و این همه وظیفه ای که بر دوش او وارد کرده اند و توسعه ، وظیفه مدرسه نیست و همه به من گفتند که این حرف شما قابل دفاع نیست برای این که مدرسه امروز در مقابل جامعه و جریان هدف گذاری کلان جامعه وظایفی دارد.
درست !
ولی سوال این است که اجتناب ناپذیر است . مدرسه باید درگیر این موضوعات باشد. چطور درگیر این موضوع شود و چطور این را اجرایی کند؟
من برای اولین همایش انجمن فلسفه مقاله ای نوشتم تحت عنوان نقش فیلسوفان آموزش و پرورش در اصلاحات آموزشی چیست ؟
من آن موقع فکر می کردم که فیلسوفان می توانند در جامعه تعلیم و تربیت برای جامعه جهت تعیین کنند و همان موقع متوجه شدم که ما دولت ها را داریم که جریان اصلاح گری آموزشی با هدایت آنها انجام می شود ، آنها تعیین می کنند و مربیانی را داریم که با کار روی مدرسه و این که مدرسه چگونه رسالتش را تحقق ببخشد در راستای آن اصلاح گری کلانی که دولت ها تعیین می کنند گام برمی دارد. فیلسوفان کجا قرار می گرفتند ؟ فیلسوفان در نهایت الهام بخشان مربیان بودند. در اصلاح گری منابع الهام بخشی بودند.
اگر دوستان ارشد کتاب گوتک را بخوانند کتاب فلسفه تعلیم و تربیت ، آنجا می بینید هر مکتبی که معرفی می کند هم فیلسوفانش را معرفی می کند و هم بعضی مربیان را که متاثر از جریان فکری بودند و تلاش هایی کردند معرفی می کند.
از اینجا به بعد است که بحث مدرسه جدی می شود. تمام نظام آموزشی برای این است که بالاخره هفت و نیم صبح یا هشت صبح زنگ مدرسه بخورد و معلم به سر کلاس برود همه آن تشکیلات همه آن فرایند و همه برنامه ها برای این است که این اتفاق بیفتد بنابراین چه اصلاح گری ما از بالا به پایین باشد و چه از پایین به بالا باشد بالاخره حرف آخر باید در مدرسه زده بشود و شکی در آن نیست.
اصلاح گران کلان هم اگر خیلی هوشیار باشند باید متوجه این موضوع باشند که تمهیدات را باید به گونه ای بچینند که در نهایت در مدرسه اتفاقی بیفتد.
از هر جا که شروع کنیم نهایتا به مدرسه می رسیم.
مصادیق اصلاح گری در مدرسه چیست؟
اصلاح گر از نظر من کسی است که معلم باشد یا معاون یا مدیر مدرسه ؛ وقتی با مدرسه مواجه می شود سعی می کند بشناسد، بپذیرد و به جای این که افسوس و خشم و انزوا به سراغش بیاید فکر کند که با داشته های فعلی چه بکند.
این واژه " اگر" را کاش می شد از ادبیاتمان حذف کنیم. لااقل از ادبیات اصلاح گری حذف کنیم. از هر کسی پرسیدم اولین قدم برای اصلاح گری چیست ؛ همه گفتند " اگر" و در این اگر این بود که اگر یک اتفاق دیگری بیفتد می توان این گام را برداشت. اما من بدون تعارف فکر می کنم در صورتی که ما به عنوان کسانی که دغدغه اصلاح گری داریم اگر فکر کنید چه داریم با این مختصر تو جیبمان ، هیچ چاره ای نداریم.
من اصلاح گرانی که شناختم چه آنهایی که غربی بودند ، چه آنهایی که شرقی بودند ، چه آنهایی که شرق دور بودند کسانی که ما شناختیم کسانی بودند که منتظر هیچ چیز نشدند. خودشان و امکاناتی که می توانستند فراهم کنند. من این را در یک مدرسه دولتی دیدم در شهر تهران. این را در تجربیات مربیان بزرگ در کشور خودمان دیدم. در تجربیات مربیان بزرگی که در کتاب های درسی مان از جامعه اروپا می خوانیم در تمام شان دیدم این که مواجه شان فعال است و دوم این که روی خودشان با این که می توانند فراهم کنند حساب می کنند روی سایرین حسابی باز نمی کنند.
این گام اصلاحی چه می تواند باشد؟ وقتی رفتم به مدرسه چقدر دائم به من گفتند که خودت را خسته نکن ما هم اول مثل تو فکر می کردیم که خیلی کارها باید بکنیم.
همه ما گرفتار یک مشکل کمال خواهی هستیم که تصور من از اصلاحات یک تغییر جامعه است. من به عنوان یک معلم هر روزی که از کلاسم با احساس رضایت بیرون می آیم که درسم را مناسب ارائه دادم و هم چیزی آموختم و چهره دانشجویانم چهره ناخوشایندی نیست و به من پیام نارضایتی نمی دهند حال خوبی دارم برای یک جلسه.
فرض کنید به عنوان یک مدیر یا یک گروه کوچک بتوانم فقط یک گام بردارم که یک مسئله را حل کند یا کمک و زمینه سازی کند این یک گام اصلاحی است.
ما به ویژه در مدرسه به عنوان مدیر، معلم، معاون، کادر مدرسه تعریف مان از اصلاح گری در مدرسه باید خُرد باشد.
داشته هایمان ، مواجهه مان و انتظارمان ؛ وقتی آدم انتظارش زیاد است همواره با ناکامی زندگی می کند.
نمی گویم انتظارات تان کم باشد ، منطقی باشد و تداوم داشته باشد. اگر من چیز بزرگی را طلب کنم ،یک تغییر بزرگ را چون به آن نمی رسم انرژی ام را از دست می دهم انگیزه ام را از دست می دهم و این در صورتی است که فضای پیرامونی من، من را تضعیف نکنند ، انگیزه من را تضعیف نکنند ، خودم تعیین کننده باشم.
من از تجربیات مربیان به شما می گویم. این کار برکت غریبی دارد. من زیاد شنیدم که مدارس غیر انتفاعی یا غیر دولتی به خاطر بعضی مشکلات تعطیل شدند ولی من هرگز مربیی را که ناکام شده باشد و روند رو به گسترش نداشته باشد نشناختم . بین این دو گروه تفاوتی وجود دارد. به من اجازه بدهید مربیانی که می شناسم اسم ببرم. از غرب زندگی نامه پستالوزی از قرن شانزدهم شاهد شخصیت هایی هستیم که دیدگاه های اصلاح گرایانه دارند. از اواخر قرن هجدهم و قرن نوزدهم به بعد شاهد کسانی هستیم که تلاش های اصلاح گرایانه دارند. اولین نفر که خیلی معروف است پستالوزی است.
( نمی دانم دانشگاه فرهنگیان ، سیر آرای تربیتی دارد ؟ ) در بعضی دانشگاه ها غرب هست ، ایران نیست ؛ این جا ایران هست ، غرب نیست ! ما به ویژه در مدرسه به عنوان مدیر، معلم، معاون، کادر مدرسه تعریف مان از اصلاح گری در مدرسه باید خُرد باشد.
ما به همه آن ها نیاز داریم . )
ایشان تلاش کرد دیدگاه های ژان ژاک روسو را در خصوص کودک طبیعی یا تربیت سلبی اجرایی بکند.
من بیش از آن که موافق باشم با دیدگاهشان آشنا بشوید با زندگی نامه آنها آشنا شوید. چون این به ما پیام می دهد و این تصور که هر کسی که در غرب خواسته کار بکند راه برایش باز بوده و گفته اند بفرمایید این یک فرضیه خطاست !
همه کسانی که در جامعه بشری گامی برداشتند و منشاء اثری شدند با خستگی دشواری و رنج بوده است.
من همیشه دلم برای ژان ژاک روسو می سوزد. چون یک زندگی پر از رنج داشته نمی خواهم بگویم که لزوما با دیدگاه های روسو موافقم ولی روسو با دیدگاه هایش و چالش هایی که مطرح کرد بعد از او هیچ نظریه تربیتی وجود ندارد مگر این که متاثر از روسو باشد.
تربیت مدرن کاملا با ژان ژاک روسو پیوند دارد.
زندگی نامه پستالوزی، فربل را بخوانید. اینها با چه مشقتی کار می کردند. خود فروبل با این که تلاش هایش خیلی توسعه داشته و خیلی طرفدار هم داشته دولت آلمان ایشان را با برادرزاده اش اشتباه می گیرد و تمام مدارسی که فروبلی بوده را تعطیل می کند و ایشان می میرد و بعد از ده سال از مرگش تازه مجوز مجدد داده می شود به مدارسی که بر اساس روش او بوده یا کودکستان ها که مجددا در آلمان کار کنند. پس این که ما با موانع و چالش روبه رو شویم جنس ماهیت اصلاح گری با دشواری همراه است. اگر کسی حالش را ندارد بداند !
همه ما گرفتار یک مشکل کمال خواهی هستیم که تصور من از اصلاحات یک تغییر جامعه است. اما بدانید که اگر مواجه شدید اگر راه خیلی برایتان باز بود کمی مشکوک باشید راهی را که می روید اصلاح گرایانه است یا نه.
من می گویم بروید و زندگی نامه زیاد بخوانید. این گونه خیلی بهتر می توانید لمس کنید.
رشدیه به عنوان مسلمانی که خواست مدرسه جدید تاسیس 9 بار مدرسه تاسیس کرد هر بار یا خرابش کردند یا منفجرش کردند یا خودش را زدند و در آخر برای دهمین بار مدرسه تاسیس شد.
کتاب سوانح عمر را بخوانید که پسرش نوشته که همه اینها قابل دانلود است. یک بار هم ترور شده و به کلاک خراسان تبعید شده است.
کتاب روشن گر تاریکی ها که باغچه بان نوشته است. ببینید چه فراز و نشیب هایی طی کرده تا بنیانگذار آموزش کر و لالان در ایران شده است و در مورد جریان کارش که نگاهش به خودش چیست.
عباس علی اسلامی که اولین بار مدارس اسلامی را تاسیس کرد.
محمد بهمن بیگی که آموزش عشایر را در ایران تاسیس کرد که چگونه این آدم تلاش کرد.
توران میرهادی، رضا روزبه، علامه کرباسچیان و به ویژه ببینید صمد بهرنگی را به عنوان معلمی که در روستاهای آذربایجان تلاش کرد و کتاب کند و کاو در مسائل تربیتی ایران را نوشت. به نظر من هر معلمی باید بخواند. به خصوص آنهایی که دغدغه های اصلاح گری دارند.
وقتی من این مربیان را بررسی کردم چند ویژگی پیدا کردم.
تازه معلمان ، نو معلمان و کسانی که در حوزه آموزش و پرورش دارید کار می کنید این ویژگی ها را می شمارم و خودتان را با آن تست کنید.
من ایمانی را که به تعلیم و تربیت در بیانات این مربیان دیدم باور کنید در خود دانشگاهی ندیدم. باور به این که تعلیم و تربیت می تواند چقدر تاثیرگذار باشد. وقتی معلمم و سر کلاس می روم این باور را داشته باشم نسبتم با دانش آموزم فرق می کند. اینها عاشق بچه ها بودند از این که کاری انجام بدهند نبوده عاشق بچه ها بودند. خیلی دیگرخواه بودند. بسیار اهل تلاش و مقاومت. مشتاق تغییر و تبدیل .
یک سی دی هست از آقای بهمن بیگی در اواخر عمرش. می گوید یک جمله ای به بچه ها گفتم الهی من قربونتون برم. این جمله را با همه وجود ادا می کند.
من که از این بزرگواران می گویم نقاد رویکردهای اینها هم هستم فکر نکنید وقتی من اینها را تایید می کنم دارم همه چیز را تایید می کنم. ولی می خواهم بگویم ما در این جامعه در این کشور این قدر آدم های بزرگ داریم که در زمینه تعلیم و تربیت کار کردند فارغ از همه چیز. از صمد بهرنگی بارها خواستند برود به شهر بزرگ ولی گفت فقط در روستا.
جالب است سوال ما چالش ها است و او توضیح می دهد که وقتی رفتم به مدرسه چقدر دائم به من گفتند که خودت را خسته نکن ما هم اول مثل تو فکر می کردیم که خیلی کارها باید بکنیم.
اینها چالش هایی است که محیط به ما می دهد.
محیط مدرسه محیطی نیست که شما را تشویق به اصلاح گری کند برعکس محیط مدرسه تهدید بزرگی است برای اصلاح گری. اگر نومعلم بخواهد خودش تنها وارد این حوزه شود واقعا در تهدید است.
به همین دلیل خواهشی دارم کسانی که در دوره تربیت معلم تحصیل می کنند. بزرگواران تنها نمانید و فقط در مدرسه نمانید. باید هم در مدرسه باشید و هم نباشید. باید مجموعه هایی داشته باشید.
خوشبختانه من می بینم دانشگاه های فرهنگیان تشکل های زیادی دارد. حتما سعی کنید لازم هم نیست رسمی باشد و معلمی را جدی بگیرید.
این حرفه را دوست داشتید یا نداشتید ؛ اول این که تکلیف خودتان را با خودتان روشن کنید. من می گویم دوست داشته باشید چون دوست داشتنی است. ولی اگر دوستش ندارید نمانید ، بروید ولی اگر نه می توانید بروید و مجبورید بمانید پس لطفا آن را بپذیرید و بدانید که اگر یک معلم اصلاح گر نباشید سیستم شما را له خواهد کرد و از شما یک موجود ناکام خواهد ساخت و این مسئله آسیب جدی به دانش آموزان شما می زند. الآن وقتی به مسائل مدرسه نگاه می کنیم بی انگیزگی بزرگترین مسئله است. بی انگیزگی دانش آموزان مهمترین مسئله است بعد وقتی پژوهش ها را بررسی می کنیم می بینیم که انگیزش دانش آموزان کاملا به انگیزش معلمان مربوط است. پس اگر معلم انگیزه داشته باشد دانش آموز انگیزه خواهد داشت. معلم در هم شکسته، دانش آموز در هم شکسته تربیت خواهد کرد. اگر می خواهید به رضایت شغلی برسید اصلاح گر باشید. اگر می خواهید حس خوبی داشته باشید به خودتان احساس ارزشمندی داشته باشید. منتظر قدرشناسی دیگران نمانید.
متاسفانه در فرهنگ ما قدرناشناسی غلبه دارد بر قدرشناسی. اینها را برای این نمی گویم که حجتی برای کوبیدن این و آن پیدا کنید. همه ما دچار این مشکل هستیم. خودمان قدرشناس باشیم. و حال خوب را از کلاس مان از ارتباطمان از تاثیر مثبتمان از مشاهده تغییراتی که در بچه هایمان می بینیم به دست بیاوریم و انشاء الله اگر توانستید مدرسه تاسیس کنید.
ادامه دارد
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
نظرات بینندگان