گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر آمد ( این جا ) ؛ چهارشنبه 5 تیر ، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی میزبان نشست تخصصی دکتر « جمیله علم الهدی » عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی با عنوان " نقش آموزه های فلسفه صدرایی در فرآیند تربیت و یادگیری " بود .
صدای معلم مشروح سخنان این استاد دانشگاه را منتشر می کند .
این چیزی دارد در کله ما تلقین می شود که علم چیزی نیست که بشود آن را دینی کرد بنابراین تعلیم و تربیت را خیلی سخت می شود دینی کرد برای این است که تفاوت ها و تعارضات بین علم و دین دامن می زنند.
سه گروه هستند که به تعارض علم و دین پرداخته اند.
یک گروه خود پوزیتویست ها هستند .. فلاسفه پوزیتویست معمولا سعی می کنند علم را چیزی متفاوت از ارزش تلقی بکنند .
دومین گروه ارتودوکس های دینی هستند که معمولا علم را یک امر بشری تلقی می کنند و دین را یک امر الهی تلقی می کنند و می گویند امر بشری با امر الهی قابل جمع نیست. بنابراین علم یک امر عینی است ، یک امر پوزیوتیویست است ، یک امر قابل فهم بشر است ولی یک چیز ماورایی است که هیچ کس متوجه نخواهد شد.
گروه سوم ، اگزیستانسیالیست ها و ایده آلیست ها هستند ، خیلی به این بها دادند که به لحاظ دفاع از انسان آمده اند علم را امری مادی، امری عینی تلقی کرده اند.
این سه گروه در " رد "موفق شدند که رابطه علم و دین را خراب بکنند. اینهایی که عرض می کنم برای اوایل قرن بیستم است ، شما الآن که بروید مفصل در مورد علم و دین، دیدگاه های بسیار پیشرفته ای وجود دارد که متاسفانه ما در این چیزها همیشه اختلاف حرکت داریم یعنی غرب مثلا در موضوع زن می رود خانواده گرا می شود ولی همچنان ما خانواده گریزیم. ما فمنیست های خانواده گریزی داریم که فمنیست ها خودشان خانواده گرا شده اند و ما اینجا دعوا داریم که فمنیست های داخلی می گویند که خانواده چیز خوبی است !
برویم غربی بشویم بهتر است ! اما به روز باشیم ، آپدیت باشیم.
فمنیست های ما آپدیت نیستند. در مورد علم چون ما آپدیت نیستیم فکر می کنیم علم و دین در تعارض است. بحث تعارض علم و دین برای اوایل قرن بیست است و الآن از این موضوعات عبور کرده اند. الآن شما بزرگترین فیزیکدان های جهان را ببینید اتفاقا کلامیون مسیحی هستند .
ما رفتیم در آستان قدس ، آقای رئیسی گفتند شما بروید بر اساس سیره حضرت رضا (ع) یک طراحی بکنید ، یک گفت و گوی بین دینی راه بیاندازید. خوب سیره حضرت امام رضا روی کلام بود ، برویم روی کلام این کار را بکنیم. رفتیم طراحی بکنیم چهل نفر از کلامیونی که به ما معرفی شدند توسط یکی از اساتید دانشگاه ، اینها فیزیک دانان بزرگ جهان امروز بودند. یک کلام ما در ایران با فیزیک قدیم همراه است ، با فیزیک جدید همراه نیست. دیدیم نمی شود. ما رفتیم گفتیم نمی شود. گفتند شما در چه رشته ای هستید؟
گفتیم تعلیم و تربیت و اتفاقا موفق هم شدیم و واقعا دست برتر داشتیم. ما در حوزه تعلیم و تربیت و دانش تعلیم و تربیت دست برتر را داشتیم و مذاکرات خیلی مفصلی گرفتیم که تا الآن ادامه دارد. ما از آستان قدس بیرون آمدیم ولی همچنان در فرانسه این مذاکرات ادامه دارد و خیلی برایشان جذاب بود که ما چه حرف های جدی در حوزه تعلیم و تربیت زده ایم.
اگر ما می نشینیم و می گوییم در دانش تعلیم و تربیت ضعف هایی داریم ولی واقعیتش این است که نسبت به تربیت مسیح یک موفقیت های خیلی خوبی داشتیم . واقعا در گفت و گوهای جهانی می توانیم دست برتر را داشته باشیم.
من این را به سازمان پژوهش پیشنهاد می کنم که گفت و گوهای بین المللی راه بیاندازیم.
ما دست برتری داریم .
من یک تجربه داشتم که تجربه خوبی بود. در آستان قدس بحث تعلیم و تربیت را گذاشتیم وسط و گفتیم گفت و گوهای بین دینی و اتفاقا بحث های خیلی جالبی در بر گرفت که ما در آنجا دست برتر داشتیم هر چه آنها می گفتند ما بهتر از آن تجربه کرده بودیم و آوردیم و افرادی که مجرب بودند و عالم بودند در این زمینه آمدند و حرف های تازه ای می زدند و برای آنها خیلی جذاب بود.
ما در حوزه کلام متاسفانه این وضعیت را نداریم و مقدار زیادی عقب ماندیم. در حالی که آنها کلام مسیحی را بسیار جلو بردند به دلیل این که با دانش تخصصی علم فیزیک آمدند و وارد شدند .
عرض من این نکته بود که آیا تعارض بین دین و علم وجود دارد یا ندارد؟ یکی از دلایلی که می گویم تعارض بین علم و دین وجود ندارد به نظر می رسد علم متاثر از ارزش هاست. چیزی است که امروز هم فلسفه علم و هم جامعه شناسی علم ثابت کرده و نیازی به توضیح اضافه ندارد و فکر نمی کنم که شما شک داشته باشید روی این موضوع که علم متاثر از ارزش هایی ست و متاثر از سلیقه ها و ارزش های محققین است و متاثر از سلیقه ها و ارزش های علمی جامعه خودش است. جامعه علمی که او را قضاوت می کند ، او را توزیع می کند ، او را منتشر می کند و او را آموزش می دهد. بنابراین اگر دین متاثر از ارزشهاست آن هم متاثر از ارزشهاست.
اگر گفته می شود که دین با تخیلاتی همراه است اتفاقا علم هم با تخیلات همراه است. یعنی همچنان که شما در علم مرتب مدل سازی دارید و با مدل ها خیلی چیزها را می فهمید و با مدل ها تبیین می کنید و عموم تبیین های علمی بر مدل ها استوار است در دین هم ممکن است شما از استعاره هایی استفاده بکنید. البته بعضی استعاره ها دور از حقیقت است مانند ادیان مسیحی ولی بعضی مواقع ممکن است استعاره هایی باشد که در قرآن یا نهج البلاغه آمده که اینها متکی بر حقیقت است و شما به دلیل عصمت مولف معتقد هستید که اتفاقا استعاره دروغین نیست و این عین حقیقت است و تمثیل هایی که زده می شود.
نکته دیگر این که شباهت هایی که بین علم و دین وجود دارد، البته الان مقاله های خیلی زیادی دارد منتشر می شود با همین تم نشان دادن مشترکات علم و دین در خارج از ایران ؛ اگر سرچ بکنید می بینید که شباهت های علم و دین و اشتراکات بین علم و دین مفصل راجع به آن بحث می کنند البته دینی که آنها بیشتر روی آن بحث می کنند دین کلام یهودی مسیحی است و با دین ما فرق دارد.
نکته بعدی که به نظرم می رسد خیلی مهم است که علم، همواره متکی بر جهان بینی است و این یک دروغ بزرگ است که فکر می کنیم علم از جهان بینی دور است و همچنان شما همه بخش های دین را نگاه بکنید بخش اعظم و هستی آن جهان بینی توحیدی آن است. یعنی اگر اسلام را بگیرید یک توحیدی دارد که جهان بینی اوست و بر اساس آن جهان بینی بقیه بخش های دین تا رفتار دینی همه و همه روی آن سوار شده اند.
البته صحبت ها در سخنان آیت الله مطهری بیشتر از همه بود و مورد بی اعتنایی قرار می گرفت ولی الآن در مقالاتی که در خارج از ایران منتشر می شود حرف هایی که آیت الله مطهری زده همه دارند می گویند حالا چون دیگران می گویند ما هم می پذیریم ولی چون آیت الله مطهری بگوید نمی پذیریم و چون آنها می گویند می پذیریم !
اتفاقا علم هم مبتنی بر جهان بینی است و دین هم مبتنی بر جهان بینی است ولی اصل دین اصلا جهان بینی آن است که البته جهان بینی شان با هم متفاوت است. جهان بینی علم جهان بینی سیستمی است ، در واقع سیستم های هوشمند خودکار آخرین پیشرفت های علمی را دارند جهت می دهند. این تصور یا این گزاره عالم پر از سیستم های هوشمند خودکار است و انسان پر از سیستم های هوشمند خودکار است این واژه سیستم های هوشمند خودکار یا زوج مفهومی سیستم مکانیسم، کل جهان بینی علم را در بر می گیرد و همه علم بر این تصور استوار است.
به عبارت دیگر استعاره ماشین، استعاره ای است که علم برای خودش به عنوان اصل پذیرفته با او جهان را می فهمد. با آن جهان را درک می کند.
در حکمت متعالیه استعاره ای که با آن می شود جهان را فهمید و جهان را درک کرد انسان است. کلمه انسان کبیر را خیلی ها شنیدند و این روایت را از حضرت امیرالمومنین همه شنیدیم که فرمودند عالم، انسان کبیر است و انسان، عالم صغیر است. اگر شما همین آموزه حضرت را بگیرید کل استعاره دین می شود انسان و از آن طرف کل استعاره علم می شود ماشین. حالا ببینید تفاوت سر دو تا استعاره است که جهان با آن قابل فهم می شود.
اگر ما بخواهیم در جهان بینی علمی، تربیت علمی را تدارک بدهیم مرتب از سیستم مکانیزم حرف می زنیم. در نظریه های تعلیم و تربیت مرتب از سیستم مکانیزم حرف می زنیم ، در کتاب هایمان مرتب از سیستم مکانیزم حرف می زنیم. آن نقطه سکولاری که باید با جهان بینی سکولار بزنیم سیستم مکانیزم است.
این را در مقاله ای چند سال پیش منتشر کردم. که عنوانش باز طریق عقل که مخالفت جدی با سکولاریسم در لایه های فلسفی آن. وقتی ممکن است که شما مفهوم سیستم مکانیزم را به عنوان مفهوم بیگانه ای که تعارض ذاتی دارد با دین اسلام در نظر بگیریم، ممکن است دوستانی باشند که از این در کتاب ها و مقاله هایشان استفاده کردند و الآن این قدر ما این سیستم مکانیزم استعاره ما شده و همه چیز چهارچوب مفهومی است و همه چیز را روی آن سوار می کنیم و همه چیز را با آن درک می کنیم و با آن همه چیز را می خواهیم مدیریت بکنیم که خیلی سخت می شود در این که سکولاریزم خیلی پیچیده تر دارد عمل می کند این است که من بچه مذهبی خیلی خودم را مذهبی می دانم وقتی می خواهم چیزی را بفهمم در مفهوم استعاره سیستم و مکانیزم می فهمم و سیستم های هوشمند و خودکار نه جایی برای انسان باقی می گذارد به عنوان موجود مختار و نه جایی از آن مهم تر برای خداوند می گذارد.
اکوسیستم هوشمند ما جایی برای خداوند نمی گذارد و اینجاست که ما می توانیم نچرالیسم نقد کنیم. نچرالیسمی که الآن علم بر آن سوار شده که نچرالیسم مدرن است با طبیعت گرایی که در دوران پیش مدرن وجود داشته و سکولار نبود این تفاوت اساسی را دارد.
هیچ کس به اندازه دین اسلام طبیعت گرا نیست و هیچ کس به اندازه ادیان شرقی و تفکر شرقی طبیعت گرا نیستند ولی طبیعت آنها طبیعت حکیمانه است. طبیعتی است که با استعاره انسان قابل فهم است. طبیعتی است که ولیِ زمان دارد ، ولیِ عصر دارد. عصر، آن طبیعت را در مدیریت ولی قرار داده است. این با سیستم درک علم جدید اصلا سازگار نیست. در درک علم جدید شما یک سیستم هوشمندی دارید که نیازی به ولیِ عصر ندارد ، نیازی به انسان کبیر ندارد ، نیازی به خداوند ندارد خودش هوشمندانه دارد حرکت می کند و جریان خودکاری است که دارد به پیش می رود.
این که عرض می کنم سکولاریسم در لایه های عمیق فلسفی دارد ما را می زند و در علم تعلیم و تربیت به شدت نفوذ کرده و در علوم انسانی ما به شدت نفوذ دارد یک نمونه اش را عرض کردم.
شما نگاه بکنید جایی که از استعاره ای به وفور استفاده می شود که آن استعاره، تعارض جدی دارد با تفکر اسلامی.
در تفکر اسلامی همان طور که عرض کردم بر اساس روایتی از امیرالمومنین که آن انسان است. استعاره ای است که ما طبیعت را با آن می فهمیم. در چنین استعاره ای، طبیعت هوش دارد، ذهن دارد، ایمان دارد، تسبیح می کند، سبح لله ما فی السماوات و الارض، واکنش نشان می دهد، اذا زلزلت الارض زلزالها خبر می دهد گزارش می دهد، نظارت می کند، یک استعاره انسانی از طبیعت .
بنابراین اگر ما بخواهیم با جهان بینی اسلامی از طبیعت تالیفی بدهیم کاملا متفاوت است و اگر این طبیعت را بخواهیم به دانش آموز معرفی کنیم قطعا متفاوت است. شما نمی دانید سر کلاس قرآن بگویید سوره اذا زلزلت درس بدهید سر کلاس بعدی زمین شناسی که یک زمین را یک ساب سیستمی از سیستم کیهانی معرفی کنید چنین چیزی معنا دار نیست. بنابراین شما می بینید که سکولاریسم در متن تربیت ما ،در مدارس ما ، در تفکر ما مذهبیون رواج دارد و ما نمی توانیم با این تفکر تربیت دینی را پیش ببریم. مگر این که با اجزا و عناصر فلسفی که عمیقا نفوذ کرده و سکولار هستیم و عمیقا در تعلیم و تربیت نفوذ کرده و شروع می کنیم به تقابل.
یکی از آن عناصر اصلی که می دانم بسیار به آن توجه دارید و چهره هایی که دوست دارند این را به آنها بگویم بحث ساختارگرایی است. اصالت ساختارگرایی در کتاب اخیرم به شدت آن را نقد کردم به عنوان اصالت ماهیت. شما در اصالت ساختار ، اصالت ماهیت سنتی را دوباره زنده کردید. در واقع جایی که نتوانستیم تبیین های دقیق تری بدهیم آمدیم ساختارها را به رسمیت شناختیم و آنها را اصالت دادیم. چون ما نتوانستیم مثلا نفس انسانی و ادامه آن را در جامعه تعریف بکنیم. چرا نتوانستیم این کار را بکنیم و همه را مقوله هایی دیدیم مثلا انسان را افرادی دیدیم که به محدوده جسمشان محدود می شوند. من تمام وجودم در همین محدوده جسمم است ، اگر روحی دارم آن روحم رفته داخل این جسم و محدود به همین جسم است. ما نتوانستیم تبیین هایی بدهیم که مثلا انسان را بتوانیم تداومش را در زندگی اجتماعی ببینیم. بنابراین به اصالت ساختار روی آورده ایم و ساختارها پدیده های ذهنی هستند همان طور که ماهیت پدیده های ذهنی بودند و متکی بر ساخت و سازهای انسانی هستند و اینها را ما فرضیه هایی تلقی کردیم که با آن بهتر بتوانیم بفهمیم و به آنها اصالت بدهیم. اینقدر به آنها اصالت دادیم که فکر می کنیم موجودات واقعی هستند. مثلا تصور ما این است که سازمان یک موجود واقعی است در حالی که سازمان مبتنی بر قراردادهای است که ما به آن تن می دهیم. موجود واقعی نیست. یک توافق همگانی است. مفاهیمی که ما الآن در ساختارهای اجتماعی استفاده می کنیم به نظر می رسد متاثر از نظریه سیستمی در طبیعت گرایی است که ما آمده ایم در علوم اجتماعی به طور مفصل در دانش تعلیم و تربیت و به شدت از ساختارگرایی داریم دفاع می کنیم.
من به نظرم می رسد که باز از آموزه های فلسفه صدرایی که می تواند مقابله بکند نقد فلسفه ساختارگرایی به معنای این که این یک قرارداد است و چون قرارداد است اعتباری است و می تواند نقد بشود و در مقابل آن وجود های واقعی و عینی هستند که ما آنها را با نام انسان یا با نام نفس انسان یاد می کنیم.
من دو مفهوم فلسفی را که در فلسفه تعلیم و تربیت وارد شده و در تفکر تربیتی عموم اساتید و کارکنان حوزه تعلیم و تربیت وجود دارد و در ذهن معلم شکل گرفته و منتقل می شود یک مفهوم سیستم مکانیزم یا استعاره است که عرض کردم و یکی فلسفه اصالت ساختار یا ساختارگرایی است که ما می توانیم به کمک فلسفه صدرایی آنها را مورد انتقاد قرار بدهیم و بعد جایگزین هم البته می توانیم بکنیم.
در مورد استعاره سیستم عرض کردم ما با استفاده از آموزه های دینی و آموزه های حکمت متعالیه و آموزه های عرفانی دو تا استعاره جایگزین می توانیم داشته باشیم که یکی خود انسان است و دیگری آفتاب. استعاره ای که عرفا بسیار از آن استفاده می کنند و حکمت متعالیه خیلی بر آن متمرکز است استعاره نور و آفتاب است که درجات و تشکیکی دارد و از آن استعاره می شود به خوبی استفاده کرد. در مقابل اصالت ساختار هم پیشنهاد من این است که ما از نفس اجتماعی حرف می زنیم که در مقابل نفسی که به شخص نسبت می دهیم. از نفسی که در جامعه جریان دارد. مشابه آن را می توانیم در بحث ولایت از نفس ولی عصر حرف بزنیم که همه جهان در آن به وحدت می رسد در مقامات پایین تر از نفس های بزرگ و برگزیده ای مانند نفس امام می توانیم یاد بکنیم که کل تعارض ها در آن به وحدت می رسد و می تواند وحدت را ایجاد بکند و می تواند حرکت ایجاد بکند و می تواند یک جامعه را به پیش ببرد و حالا در سطوح مدیریتی یا پایین تر ممکن است به چنین نفس های برگزیده ای نرسیم ولی امکان اشتراک نفسانی داشته باشیم که باز مدلی که پیشنهاد می کنم که از آن استفاده بکنیم به جای مدل های کارخانه ای و سازمانی، مدل خانواده است. که در خانواده، نفس ها چنان به هم نزدیک می شوند و در هم ادغام می شوند گویا یک نفس مشترکی شکل می گیرد . شما ببینید در خانواده بین پدر و مادر و فرزندان چنان ارتباطات عاطفی و قوی برقرار می شود که گویا یک نفر هست که دارد حرکت می کند. چنین وضعیتی را ما در جامعه هم می توانیم پدید بیاوریم.
به نظرم به جای قواعد و ضوابط ساختارهای سازمانی و کارخانه ای بر آن اصل استوارند می توانیم از عواطف اجتماعی حرف بزنیم که این هم نمونه های متعددی و هم نمونه های مثبت اش نسبت به مثل انقلاب اسلامی را داریم و هم نمونه های منفی اش مثل داعش را داریم که در واقع چنین جمع های عاطفی شکل می گیرد و حرکت می کند و تغییراتی را ایجاد می کند که می تواند به راه انحراف یا به راه مثبت حرکت بکند.
پایان گزارش/
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
نظرات بینندگان
ما را از اول غربی کردند.
تنوير افكار ونه تخدير افكار .