للحمق دولة على العقل: اصلا دولتی جولانی برای حمق و برای احمقی به وجود آمده است و در مقابل هوشمندی در مقابل تفکر و در نتیجه وضع فکر دچار ضعف شده است و نوعی فقدان تفکر و غیاب تفکر ما را مدام تهدید می کرده است.
البته اینجا بگویم ظرفیت های تمدنی ما هم سرشار بوده است از ظرفیت های فرهنگی و استعدادهای انسانی در این سرزمین بدیل هایی برای تفکر انتقادی داشت. مثلا در مقابل به جای تفکر انتقادی خلاقیت های ذهنی از نوع دیگر در این جامعه سر می زد. جلوه های متنوعی از آفرینش های فکر انسان ایرانی را در زبان و ادبیات ایرانی ، فرهنگ شفاهی ایرانی ، اسطوره های ایرانی ، در هنر و زیبا شناسی ایرانی در عرفان و حکمت اشراق ایرانی ، در ترجمه های ایرانی ، در نهضت ترجمه در خلق ترکیب های فکری با تجربه های جهانی که در ایران اتفاق افتاده گاه خلاق بوده گاه آبکی بوده ولی به هر حال ما در فلسفه ، کلام ، تفسیر ، زیبا شناسی ، هنر ، اقلیم های حضور به تعبیر شایگان ، دانش های مختلف ، عقلی ؛ خیام ، سعدی ، فردوسی ، حافظ ، مولانا ... جهان هایی که اینها می ساختند با زبان شان با ادبیات شان با جلوه های عالی ذهنشان ؛ اینها مهم هستند. اینها صورت های فرهنگی ما بوده ، خلاقیت های فکری و زبانی بوده و حتی دانش های تجربی داشتیم ، ابوریحان بیرونی داشتیم و بقیه. اما تفکر تحلیلی انتقادی ما نحیف مانده است. از مدارس نظامیه تفکر انتقادی در نمی آمد تا مدارس امروزی.
می خواهم بگویم این آلترناتیوهای که من گفتم بدیل های جایگزین تفکر تحلیلی و انتقادی نیستند. نمی توانند ما را عرفان نمی تواند میراث غنی عرفانی و حکمت اشراقی ایرانی نمی تواند ما را از تفکر تحلیلی انتقادی مستغنی کند بلکه آلترناتیوهایی هستند که تحلیلی هستند ، کمکی اند و به تنوعات فرهنگ بشری کمک می کنند. و تفاوت های تمدنی ما را ظاهر می سازند و بخشی از گونه گونی فکر بشری را عیان می کنند. جلوه های گوناگونی از فرهنگ های تاریخی و انسانی را و جهانی را متجلی می سازند و گاه مایه توجه بسیاری از محققین جهانی می شوند و منشاء گفت و گوهای فرهنگی می شوند.
اینها خوب هستند اما به نظر من جایگزین های خودگردان نیستند و آن چیزهایی که من عرض کردم در ایران به جای تفکر انتقادی و تحلیلی ؛ آنها توسعه پیدا کردند رشد کردند.
و دومین علت کمیابی ، دشواری و عسرت تفکر انتقادی در جامعه ایران سیطره سنت بر معرفت است. سیطره سنت بر تفکر است.
یک علت مشکل ساز برای تفکر انتقادی اتفاقا دام های پارادایمی جدید است. اینجا باز درک خودم را می گویم ؛ اتفاقا هیچ تفکری بدون سنت نیست. هیچ تفکری در خلاء سنت ، تهی و در یک وضعیت دمای صفر در یک خلاء که در آن هیچ سنت فکری و معرفتی وجود ندارد اساسا تفکری منعقد نمی شود.
اصلا تکوین تفکر در متن سنت های فکری و معرفتی و معنوی و اجتماعی صورت می گیرد. پس معرفت همیشه یک خصیصه روائی دارد و در سنت بسط پیدا می کند. اما وقتی که امکان نقد ، امکان تجربه های تازه و در سنت تصلب وجود نداشته باشد ، سنت مانع تجربه های تازه نشود و خودش را هژمونیک نکند اما وقتی سنتی خودش را هژمونیک می کند و متحجر می شود و متصلب می شود و از تجربه های تازه عصبانی می شود و تجربه های تازه را پس می زند ، برگ های تازه را ، جهش های تازه را ، افق های تازه را و دریچه های تازه را ؛ اینجا دیگر تفکر انتقادی اتفاق نمی افتد ؛ چون سنت بستر نیست بلکه سیطره است.
سنت یک جای پایی برای اندیشیدن نیست بلکه مانع اندیشیدن است. ما نمونه هایی داریم که چگونه سنت مانع بسط تفکر انتقادی شده است.
سومین علت بازمانی ما از بسط تفکر انتقادی و دشواری تفکر انتقادی در این سرزمین سیطره دولت بر معرفت است. یعنی وقتی دولت به مثابه یک حقیقت تمام می شود. دولت برای اداره سرزمین است. دولت برای تدبیر، دولت برای مسائل خاصی است ولی وقتی دولت نماینده معرفت می شود و حقیقت تمام می شود دیگر فضایی برای تفکر باقی نمی ماند چون تفکر درگیری با حقیقت است. سخن گفتن درباره حقیقت است. وقتی شما هیچ امکان سخن گفتن درباره آن را ندارید چون حقیقت تمام شده و تمامی در دولت است و نهادینه شده و رسمیت پیدا کرده به ویژه در تاریخ معاصرمان هم سنت و هم دولت نه تنها خودشان را هژمونیک کردند بلکه ایدئولوژیک هم کردند.
وقتی یک سنتی صورت بندی ایدئولوژیک می شود و یک دولتی با خرج از سنت ایدئولوژیک شده یک حقیقت تمام می شود دیگر جایی برای تفکر باقی نمی ماند. تفکر اساسا سخت و دشوار می شود. سنت های ایدئولوژیک شده ای که در تصرف دولت است به عنوان متولی رسمی این سنت ها وقتی که هزینه تفکر خیلی بالا می رود و نوع انتقاد یک تفکر خیلی هزینه بالایی برای انسان ها پیدا می کند.
چهارمین علت عسرت تفکر در ایران بی درجایی تفکر است. تفکر قلمرو لازم دارد. تفکر کجا صورت می گیرد. تفکر که در هوا اتفاق نمی افتد. تفکر مکانی مکین لازم دارد برای ایستادن. تفکر باید جایی بایستد و توسعه پیدا کند. تفکر نیاز به قلمرو دارد تا توسعه پیدا کند. مثلا وقتی می گویم تفکر به مکان نیاز دارد و ما نوعی بی مکانی و نوعی بی درجایی برای تفکر در ایران می بینیم شما ببینید تفکر انتقادی در کجا اتفاق می افتد : در مدرسه که قلمرو مستعمره دولت است و سنت های ایدئولوژیک شده رسمی بسته بندی شده در کتاب های درسی ، در روش های تدریس ، در گزینش معلمان ، در مدیریت مدرسه ودر استقلال حرفه ای مدرسه و بقیه چیزها. به طور سیستماتیک .
یک زیست قدرتی بر مدرسه مانع تفکر انتقادی است. بچه ها ممکن است در خانه یک ذره تفکر انتقادی را در خانه مزه مزه کرده بودند یا از طریق ارتباطات خودشان و با بازیگوشی های کودکانه شان می خواستند خلاقیت کنند ؛ خلاقیت هایشان و تفکر انتقادی شان در مدرسه کاملا دشوار می شود .
بعد به دانشگاه می آیند . در تاریخ معاصرمان هم سنت و هم دولت نه تنها خودشان را هژمونیک کردند بلکه ایدئولوژیک هم کردند.
من در این چند دهه که در دانشگاه به سر بردم ، کار کردم ، درس خواندم ، درس دادم واقعا تفکر انتقادی در دانشگاه نه جزء برنامه ی تحصیلی ( curriculum ) ماست ؛ نه جزء مدیریت ماست ؛ نه جزء گروه و دپارتمان ماست ؛ نه جزء ساخت دانش ماست ؛ نه جزء آموزش های ماست ؛ نه جزء رساله های ماست و نه جزء پایان نامه های ماست .
اساسا از دانشگاه انتظار نمی رود که این کار را انجام دهد .
دانشگاه یک زایده ی دولتی است ، یک مستعمره دولتی است ، یک کار های خاصی می خواهد انجام بدهد. فروشگاه مدرک می شود و بقیه چیزها و حوزه عمومی.
من سه مکان فقط مثال عرض کردم :
مدرسه، دانشگاه و حوزه عمومی مکان های تفکر انتقادی هستند.
حوزه عمومی، حوزه گفت و گویی. حوزه ای که نورافکن ها بتابند و انسان ها در نور این نورافکن ها خودشان را از طریق این گفت و گوها و محاوره ها و دیالوگ ها. برملا کنند و عیان و بیان کنند .
شما مدارس نظامیه ایران را در نظر بگیرید ؛ در آن تفکر انتقادی امکان نداشت.
دائما تبختر می کنیم که ما مدارس نظامیه داشتیم .
مدرسه نظامیه در بغداد، بلخ و... داشتیم .
از مدارس نظامیه تفکر انتقادی در نمی آمد تا مدارس امروزی.
آن ها خلاقیت زدا و به طور سیستماتیک مانع تفکر انتقادی بودند و هستند و بقیه علت ها.
اجازه بدهید که در پایان این یک جمله را بگویم .
یک علت مشکل ساز برای تفکر انتقادی اتفاقا دام های پارادایمی جدید است.
کلیشه های جدید که اینها هم بیشتر از سنت های قدیم و سنت های تاریخی ما این دام های پارادایمی مثلا مثل شرق شناسی مثل پوزیتیویسم مثل مدرنیسم نه تجربه مدرنیته نه مدرنیته ها نه تنوعات پویش های مدرنیته ای در جهان به معنای برنشتاینی کلمه بلکه مدرنیزم به مثابه یک ایدئولوژی، مدرنیزم اروپا مرکز، انواع فشن های جدید، انواع فشن های روشنفکری، کلیشه ها ...اینها مانع تفکر انتقادی می شوند. مثلا یکی از این فشن هایی که در ایران امروز خیلی می بینم و از خیلی بزرگان می شنوم ممکن است درست نمی فهمم « نظریه گریزی » است. الآن خیلی از بزرگ ترها مرثیه نظریه می سرایند.
می گویند : آقا ! نظریه را ول کنید نظریه چه هست !
نظریه ها را رها کنید !
ببینید ؛
این به نوعی همان گریز از عقل تاریخی جامعه ایرانی است.
اُستُن این عالم جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است
پایان/
پیاده سازی : زهرا قاسم پور دیزجی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
✍️ اگر اما شما هم همانند من به این نتیجه رسیدید که چنین دانشمندی که چنین شاهکارهایی را با هم و توأمان کرده در دنیا وجود ندارد من را بعنوان خلاق ترین و موثرترین معلم دنیا در سایت های مربوط به سازمان های Global Teacher Prize و Nobel Prize in Education و جامعه المصطفی و … معرفی کنید تا مشکلات آموزش پرورش و آموزش عالی و به تبع آنها غالب مشکلات خود شما و معلمان و جامعه را بواسطه جایگاه و قدرتی که به من می دهید حل و فصل نمایم.