هفتمین مولفه تفکر انتقادی pracsis فکری است. یعنی بر دوش کشیدن بار آگاهی. تفکر انتقادی هم وجه معرفتی دارد هم وجه هیجانی دارد. پی جویی تفکر برای رهایی ، برای تقلیل محورها و ارتقاء شرایط بشری.
شما می اندیشید برای کاستن از رنج انسانی. برای بهبود شرایط ( Condition ) بشری در این عالم حتی فراتر از بشر. برای بهبود وضعیت این سیاره. برای بهبود وضعیت زندگی در این اکوسیستم ، در این اقلیم بزرگ ، در این بوم بزرگ.
ما می خواهیم زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند.
بیاندیشیم و بگذاریم دیگران هم بیاندیشند و از این طریق با هم به زخم های خودمان مرهمی پیدا کنیم و محنت های خودمان را کاهش بدهیم و غم خواری معرفتی داشته باشیم.
پس تفکر انتقادی یک نوع تفکر غم خوارانه است. تفکر فارغ البال نیست. تفکر فقط با زبان ناظر نیست. یک نوع زبان عامل دارد ، یک نوع کنش گری در تفکر انتقادی هست ؛ یک نوع درد رسالت دعوتی در تفکر انتقادی هست که ما را فرا می خواند که گسیل شویم به جامعه و اجتماع و از طریق یافته هایمان به بهبود شرایط اجتماعی خودمان کمک کنیم.
پرسش دوم ؛ چرایی تفکر انتقادی بود. من از این چیستی تفکر انتقادی در حد ناچیز خودم توانسته ام درک خودم را با شما به اشتراک بگذارم که تفکر انتقادی چیست؟
با این هفت مولفه و دو تا سویه شناختی ( Cognitive ) و هیجانی ( emotional ) تفکر انتقادی را تا جایی که توانستم توضیح دادم. حالا می خواهیم ببینیم چرا تفکر انتقادی هست به جای این که نباشد و نیست به جای این که باشد و چرا کم است و چرا زیاد است ؟
چرا تفکر انتقادی در ایران اگر کم است چرا کم است ؟
اگر در جایی فکر می کنیم تفکر انتقادی بسط پیدا کرده چرا بسط پیدا کرده است ؟
چرا تفکر انتقادی در ایران خلاف آمد عادت بوده و چرا دشوار بوده است ؟
من علت های عمده آن را فقط مرور می کنم.
یکی علت تاریخی است. چند علت عمده وجود دارند که تفکر انتقادی در ایران نحیف مانده است. کمیاب شده است. توسعه پیدا نکرده است.
یکی تاریخی است. تاریخ ما طولانی است. ناامن هم بوده و استراتژی عاملان در این سرزمین در پاسخ به ناامنی تاریخی خودشان ، در یک تاریخ بار سنگین طولانی خودش ، استراتژی شان تاریخ نیاندیشیده بوده است، ما تاریخ نیاندیشیده داریم. مولانا متن تاریخ ماست و ما با خواندن مولانا می خواهیم بیشتر بیاندیشیم.
وضع تفکر در ایران تضعیف شده برای این که وضعیت غالب در ایران وضعیت انطباقی شده است و تفکر انتقادی با وضعیت انطباقی خیلی فاصله دارد.
شما در وضعیت تفکر انتقادی همان طور که می گوییم وضعیت انتقادی دارید اما در وضعیت انطباقی فقط می خواهید سازگار شوید. ارزش های بقاء بیشتر مهم می شود.
از درون ارزش های بقاء تفکر انتقادی بیرون در نمی آید !
من نمی خواهم بگویم اصلا در نمی آید ولی از ارش های بقاء خیلی تفکر انتقادی جولان پیدا نمی کند. مشتعل نمی شود. ارزش های بقاء یک وضعیت فکری انطباقی ، رفتاری محرک پاسخی ، ساده است. وقتی تفکر انتقادی می شود که ارزش های خودبیانی اهمیت پیدا می کند. شما نمی خواهید فقط خودتان را نگه دارید ، سر پا نگه بدارید فقط ( Survive ) باشد بلکه صبح که بیرون می آیید یا صبح که از خواب بیدار می شوید می خواهید خودتان را بیان و عیان کنید و تفکر انتقادی و نقد از بیان کردن خود و عیان کردن خود ناشی می شود. می خواهید حضور داشته باشید. می خواهید خلاق شوید.
ببینید !
حتی تاریخ ما را به گریز از تفکر هم سوق داده است.
حوصله دور و دراز تفکر برای ما باقی نمانده است.
خواستیم میان بر بزنیم.
از مدرسه خواستیم بگریزیم.
به جای تفکر دچار تحیر شده ایم. تحیر وضع غالب ما بود تا تصرفات فکری در عالم.
دیگر رمقی در ما نمانده که تصرف ذهنی خلاقی در عالم و آدم و در تاریخ مان و خودمان بکنیم.
صدای مولانا اینجا زود به گوش ما می رسد. البته چون مولانا بزرگ است ما زود به او استناد می کنیم و نباید خیلی با این شعر من و استناد من از مولانا از مولانا بودگی نمی ماند.
مولانا متن تاریخ ماست و ما با خواندن مولانا می خواهیم بیشتر بیاندیشیم.
با خود مولانا می خواهیم گفت و گو کنیم.
اُستُن این عالم جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است
( مولانا )
این که غفلت استن عالم ما شده است. ستون عالم سراپرده چادر زندگی ما غفلت است چون هوشیاری آفت است. آفت زا است. تفکر انتقادی از درون چنین روان شناسی معرفتی ، جامعه شناسی معرفتی و از طریق این بافت ( Context ) فرهنگی خیلی سخت بیرون می آید.
احمقی ام بس مبارک احمقی است
که دلم با برگ و جانم متقی است
گر تو خواهی کت شقاوت کم شود
جهد کن تا از تو حکمت کم شود
تفکر انتقادی و نقد از بیان کردن خود و عیان کردن خود ناشی می شود. للحمق دولة على العقل: اصلا دولتی جولانی برای حمق و برای احمقی به وجود آمده است و در مقابل هوشمندی در مقابل تفکر و در نتیجه وضع فکر دچار ضعف شده است و نوعی فقدان تفکر و غیاب تفکر ما را مدام تهدید می کرده است.
البته اینجا بگویم ظرفیت های تمدنی ما هم سرشار بوده است از ظرفیت های فرهنگی و استعدادهای انسانی در این سرزمین بدیل هایی برای تفکر انتقادی داشت. مثلا در مقابل به جای تفکر انتقادی خلاقیت های ذهنی از نوع دیگر در این جامعه سر می زد. جلوه های متنوعی از آفرینش های فکر انسان ایرانی را در زبان و ادبیات ایرانی ، فرهنگ شفاهی ایرانی ، اسطوره های ایرانی ، در هنر و زیبا شناسی ایرانی در عرفان و حکمت اشراق ایرانی ، در ترجمه های ایرانی ، در نهضت ترجمه در خلق ترکیب های فکری با تجربه های جهانی که در ایران اتفاق افتاده گاه خلاق بوده گاه آبکی بوده ولی به هر حال ما در فلسفه ، کلام ، تفسیر ، زیبا شناسی ، هنر ، اقلیم های حضور به تعبیر شایگان ، دانش های مختلف ، عقلی ؛ خیام ، سعدی ، فردوسی ، حافظ ، مولانا ... جهان هایی که اینها می ساختند با زبان شان با ادبیات شان با جلوه های عالی ذهنشان ؛ اینها مهم هستند. اینها صورت های فرهنگی ما بوده ، خلاقیت های فکری و زبانی بوده و حتی دانش های تجربی داشتیم ، ابوریحان بیرونی داشتیم و بقیه. اما تفکر تحلیلی انتقادی ما نحیف مانده است.
می خواهم بگویم این آلترناتیوهای که من گفتم بدیل های جایگزین تفکر تحلیلی و انتقادی نیستند. نمی توانند ما را عرفان نمی تواند میراث غنی عرفانی و حکمت اشراقی ایرانی نمی تواند ما را از تفکر تحلیلی انتقادی مستغنی کند بلکه آلترناتیوهایی هستند که تحلیلی هستند ، کمکی اند و به تنوعات فرهنگ بشری کمک می کنند. و تفاوت های تمدنی ما را ظاهر می سازند و بخشی از گونه گونی فکر بشری را عیان می کنند. جلوه های گوناگونی از فرهنگ های تاریخی و انسانی را و جهانی را متجلی می سازند و گاه مایه توجه بسیاری از محققین جهانی می شوند و منشاء گفت و گوهای فرهنگی می شوند.
اینها خوب هستند اما به نظر من جایگزین های خودگردان نیستند و آن چیزهایی که من عرض کردم در ایران به جای تفکر انتقادی و تحلیلی ؛ آنها توسعه پیدا کردند رشد کردند.
ادامه دارد
پیاده سازی : زهرا قاسم پور دیزجی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان