زمانی نهچندان دور، در محلههای قدیمی، همه بچهها به یک مدرسه میرفتند. کنار هم، با تفاوتهایی که داشتند، رشد میکردند. مدرسه، صرفاً یک نهاد آموزشی نبود؛ جایی بود برای تجربه همزیستی، درک تفاوتها، و آموختن زندگی. اما امروز، مدرسه دیگر فقط « یک » مدرسه نیست.
ما حالا با انواع و اقسام مدارس مواجهیم:
نمونه دولتی، تیزهوشان، هیئت امنایی، غیرانتفاعی، شاهد، و... در نگاه اول، این تنوع میتواند نشانهای از پیشرفت باشد — انتخاب بیشتر، تخصصگرایی بیشتر، تنوع مسیرهای یادگیری. اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، این تکه تکه شدن نظام آموزشی، بازتابی از یک مسئله عمیقتر در جامعه ماست.
مدرسهها، آینه جامعهاند. وقتی جامعه شکاف طبقاتی دارد، مدرسه هم این شکاف را بازتولید میکند. مدرسه تیزهوشان برای باهوشهاست، مدرسه نمونه برای تلاشگرها، مدرسه غیرانتفاعی برای ثروتمندها، و مدرسه عادی برای باقیماندهها. در عمل، این تنوع مدرسهها باعث میشود که بچهها از همان ابتدا طبقهبندی شوند — نهفقط بر اساس استعداد، بلکه بر اساس موقعیت اجتماعی، میزان حمایت خانواده، و دسترسی به منابع آموزشی. این یعنی آموزش ما، بهجای کاهش نابرابری، گاهی خودش عامل بازتولید نابرابری میشود.
وقتی کودکی وارد مدرسهای میشود که «برچسب خاص» دارد، این برچسب به تدریج در ذهنش حک میشود. کودک مدرسه تیزهوشان ممکن است دچار ترس از شکست، اضطراب دائم برای حفظ جایگاه و فشار روانی شود. مدرسهها، آینه جامعهاند. وقتی جامعه شکاف طبقاتی دارد، مدرسه هم این شکاف را بازتولید میکند.
کودک مدرسه عادی ممکن است به مرور احساس بیارزشی و «کمبودن» پیدا کند، نه بهخاطر واقعیت، بلکه بهخاطر روایت غالبی که در جامعه وجود دارد. کودک مدرسه غیرانتفاعی ممکن است در حصاری از رفاهِ تصنعی، از تجربه تنوع انسانی در جامعه محروم بماند.
در همه این حالات، چیزی از بین میرود:
احساس تعلق مشترک. بچهها یاد نمیگیرند که با هم باشند، که تفاوت را درک کنند، که پل بزنند بین تجربههای زیستهشان.
پس از دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، که کشور درگیر بازسازی بعد از جنگ و رشد جمعیت بود، نظام آموزشی ما تلاش کرد همزمان دو کار کند: پاسخ به نیازهای جدید جامعه (مثل استعدادهای خاص، عدالت آموزشی) و مدیریت کمبود منابع با واگذاری بخشی از آموزش به مردم و نهادهای دیگر. نتیجه، خلق مدلهای متنوعی از مدرسه بود. اما این تنوع بهجای اینکه بهبود کیفیت کلی را هدف بگیرد، بهمرور به مسابقهای پنهان و فرساینده تبدیل شد. مسابقهای میان مدارس برای جذب دانشآموز بهتر، والدین برای پیدا کردن مدرسه بهتر، و کودکان برای «بهتر بودن».
ما مدرسه را ساختیم تا «زندگی کردن» را یاد بدهد، اما ندانسته، تبدیلش کردیم به «میدان رقابت». در حالی که اگر هدف آموزش، ساختن جامعهای عادلانه و انسانی باشد، ما باید فقط یک مدل مدرسه عمومی و باکیفیت برای همه داشته باشیم. مدرسهای که همه بچهها را با همه تفاوتهایشان، در کنار هم رشد دهد.
و در نهایت، با احترام به رئیس جمهور پزشکیان که همواره دغدغه آموزش و پرورش را ابراز کردهاند ؛
آیا ایشان شهامت و اراده لازم را برای آغاز این مسیر دشوار اما حیاتی دارند؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان