نکته بعدی اعتقاد به برگزیدگی است که باز اسباب نکبت و ادبار فراوان ماست. هر کدام از ما اگر به خودمان رجوع بکنیم فکر می کنیم که ما یک جوری مورد لطف خدا هستیم. ما ممکن است وضع جامعه مان به مو بکشد ولی پاره نمی شود ، چرا؟ چون احساس می کنیم ما امت مرحومه ایم . ما یک جوری به صورت خاصی خدا به ما نظر دارد. مبادی عالیه و عوالم بالا نسبت به ما یک وضع خاصی دارند. بنابراین فکر می کنیم که ممکن است اقتصادمان پریشان شود ، سیاست مان پریشان باشد ، تعلیم و تربیت مان ناسالم ، نظام حقوقی مان ناسالم ، نظام خانواده مان ناسالم اما بالاخره ما نابود نمی شویم. این احساس به تعبیر روان شناسان دین احساس برگزیدگی (الکشن) است. این که ما برگزیده خداییم. آنهایی که نابود شدند کسانی بودند که طبق قوانین عادی عالم نابود شدند. ما قوانین عادی عالم اگر بُردمان تا مرز نابودی یک بار یک دستی می آید و ما را به کنار می کشد. ما دیگر نابود نابود نمی شویم. این اکثر اهمال هایی که ما نسبت به وضع خودمان داریم ناشی از این است.
اکثر بی توجهی ها چون مثل این که خیالمان به خاطر یک توهمی ، به خاطر یک هذیانی خیالمان راحت است و بنابراین وقتی می گوییم خیر ، این جور شده ، این وضع سیاستمان است ، آن وضع اقتصادمان است ، آن وضع فرهنگمان ، آن وضع حقوق است ، آن وضع تعلیم و تربیت است ، آن وضع خانواده است ، آن وضع روابط اجتماعی مان است ... می گویند بله ولی بالاخره جور می شود ، درست می شود. این بالاخره درست می شود را ما از کجا می گیریم ؟ به دلیل این که ما فکر می کنیم که ما یک وضع خاصی داریم و فکر نمی کنیم که ما هم از قوانین عالم مستثنی نیستیم. همه کسانی که نابود شدند از قبل که نمی گفتند ما قومی هستیم که در حال نابودی هستیم ! ما قومی هستیم که فردا بر ما عذاب نائل می شود. یک بار هم نابود شدند ، از بین رفتند به دلیل این که آن تمیز ، آن تشخیصی که باید در مسائل سیاسی ، در مسائل فرهنگی ، در مسائل مربوط به تعلیم و تربیت ، خانواده حقوق داشته باشند نداشتند و فکر کردند کار درست می شود.
لایپنیتز فیلسوف معروف آلمانی یک اصطلاحی داشت به مناسبت دیگری به کار می برد و آن اصطلاح ، « هماهنگی پیشین بنیاد » بود. البته این اصطلاحی بود که در جای دیگری به کار می برد .
هماهنگی پیشین بنیاد یعنی اعتقاد به این که گویا همه امور از پیش یک هماهنگی بینشان حاصل آمده است. گویا ما یک همچنین هماهنگی پیشین بنیادی راجع به خودمان قائلیم که معتقدیم که هر کس هر کاری می خواهد بکند ، هر چقدر هم خطا بکنیم در روابط بین المللی مان ، ما نابود نمی شویم !
هر چقدر دشمن برای خودمان بتراشیم ما نابود نمی شویم. هر چقدر ریخت و پاش اقتصادی داشته باشیم ، هر چقدر مدیریت و تدبیر اقتصادی نداشته باشیم ،هر چقدر نظام حقوقی مان خُرد بکند ذهن و ضمیر مردم را باز هم ما از بین نمی رویم ؛ بالاخره آن لحظات آخر دستی از غیب برون آید و کاری بکند و این در واقع ... ولی اگر ما فکر می کردیم ما هم مشمول همه قوانین و همه اقوام مللی هستیم که آنها نابود شدند به دلیل این که مداقه نمی ورزیدند در وضع خودشان ، این هم در ما هست .
( 1 ) ویکی پدیا
پیاده سازی : زهرا قاسم پور دیزجی
***
بخش نخست : پیش داوری
بخش دوم : جزم و جمود
بخش سوم : خرافه پرستی
بخش چهارم : بها دادن به ارزش داوری های دیگران نسبت به خودمان
بخش پنجم : همرنگی با جماعت
بخش ششم : تلقین پذیری
بخش هفتم : القاپذیری
بخش هشتم : تقلید
بخش نهم : تعبد
بخش دهم : شخصیت پرستی
بخش یازدهم : تعصب
نظرات بینندگان
قبلا هم گفتم اصلا موافق حرف های آقای ملکیان نیستم و به نظر می آید سودار حرف میزند و سطح پایین و یک سویه
می گوید مشکلات ما را عمدتا باید در فرهنگ جست نه در سیاست ، این در حالی است که سیاست و فرهنگ و بسیاری از جنبه های زندگی انسان به شکلی نیست که یکی از بیشتر پرداخت و دیگری را کم شاید بتوان اولویت بندی کرد و فرهنگ را ارج بیشتری نهاد اما نمیتوان پرداخت به سیاست هم سطحی نگری دانست چون سیاست ورزی مردم خودش یک فرهنگ مثبت هست و مردمی که سیاست ورز نیستند محکوم به تکرار درد می شوند و ..و موارد دیگر ایشان هم به همین شکل تک جنبه و سطح پایین هست به نظرم بهتر بود به افراد دیگری میپرداختید ایشان کمی الکی بزرگ شده
ایشان چون به اصالت فرد معتقدند، لذا
اصلاح جامعه را در چگونگی رفتار و کنش فرد، می بینند.
همکار محترم، جناب آقای احمدی،
چرا تصور می کنیم ما باید موافق هر کسی که قلم بدست می شود باشیم؟
انتخاب خط و ربط دیدگاه، حق شخصی است، مهم حس
مسئولیت پذیری و تعهد ایشان نسبت به اصلاح جامعه است. اگر خوب نگاه کنید لابد تایید می کنید که عامل به قابلیت های فرهنگی، به طور اتومات به اصلاح جامعه ختم می شود.
سیاست، در کشورهای در حال توسعه عاملی بازدارنده برای تحقق چنین امری است.
امیدوارم با یک جمله، به نتیجه مرسوم طرفدار این است یا آن، نرسید.
ایشان استادند و بنده شاگرد، قضاوت در برابر تلاش و همت این بزرگوار یا هر استاد دیگر از توان بنده به دور است.
علت طرح نظر، بخشی از یادداشت بعدی بنده به مقایسه فکری ایشان با دیگر استاد گرانمایه می پردازد. فقط خواستم در برابر کامنت شما بی تفاوت نباشم........
کرده اند تا بدین جا رسیده اند. من و شما هم با مطالعه دیدگاه آنان، دیدگاه خاص خود را برمی گزینیم.
این افراد سرمایه های ملی کشورند که جسارت اندیشیدن و نوشتن یافته اند،
قضاوت تلخ شما موجب رنجوری است.
تشکر