ویژگی سوم خرافه پرستی ماست. خرافه را به هر دوی معنای خرافه معتقدم. هم خرافه در بافت دینی و مذهبی و هم در بافت های غیر دینی و مذهبی. در بافت دینی و مذهبی هر چیزی که در اصل دین نباشد و وارد دین شده باشد این را تعبیر به خرافه می کنند. ما به این معنا البته خرافی هستیم. اما مهمتر از این آن است که ما خرافی را به معنای سکولارش هم هستیم نه به معنای این که چیزهایی که به نام دین وارد دین شده است وبه آنها اعتقاد داریم با این که خودمان بنیان گذار دین و مذهب از آن ابا و استیحاش داریم.
به معنای سکولارش هم خرافی هستیم. خرافی به معنای باور آوردن به عقایدی که هیچ گونه شاهدی به سود آن عقاید وجود ندارد. هیچ دلیلی به سود این عقاید وجود ندارد ولی همچنان ما عقاید را در کف داریم و محکم به آن چسبیده ایم.
خرافه پرستی به هر دو معنای دینی و مذهبی و سکولارش در ما وجود دارد. این سه تا یعنی مسئله پیش داوری و مسئله جزم و جمود و مسئله خرافه پرستی ؛ این سه را می شود فرزندان استدلال ناگرایی ما تلقی کرد. هر که اهل استدلال نباشد طبعا اهل پیش داوری می شود ، طبعا اهل جزم و جمود می شود و طبعا اهل خرافه پرستی می شود.
بنابراین می شود گفت این سه ، راه درمانشان تقویت کردن روحیه استدلال گرایی است در نوباوگان ما ، در مخاطبان ما ، در فرزندان ما ، در متعلمان و متربیان ما درست چیزی که در آموزش و پرورش کشور ما خلافش آگاهانه یا ناآگاهان به فرزندان ما القا می شود.
فرزندان ما اصلا آموزش و پرورش مبتنی بر فهم و استدلال ندارند.
آموزش و پرورش چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه – کاری به این ندارم - مبتنی کرده اند بر حافظه و هر چه ابتناء بر حافظه بیشتر، ابتنای بر استدلال گرایی کمتر می شود.
شما بسیار بسیار ساده این نکته را ببینید. از بچه ات راجع به تکلیف مدرسه اش سوال می کنی. می گوید بابا پاسخ فلان سوال در تاریخ یا جغرافی یا تعلیمات اجتماعی یا فیزیک یا شیمی چیست ، مخصوصا در سنینی که شما می توانید اظهار نظری بکنید. خوب شما یک چیزی می گویید. مثلا می گویید جوابش این است. فورا بچه می گوید نه بابا ! خانم معلم ما این را گفته است.
وقتی شما دقت می کنید می بینید که خانم معلمش هم همان سخنی را گفته که شما گفته اید. با تعبیر زبانی دیگری گفته است. توجه می کنید ؟
مثلا خانم معلم شان گفته که پایتخت فرانسه پاریس است و من به عنوان پدرش گفته ام مرکز فرانسه پاریس است.
می گوید : نه !خانم معلم ما گفته که پایتخت فرانسه ، پاریس است .
بچه ای که نمی تواند ورای کثرت الفاظ ، وحدت معنا را ببیند این معلوم است که مبتنی بر حافظه است. فهم یعنی چه ؟
فهم یعنی ورای کثرات آدم بتواند وحدتی ببیند. وقتی بچه من نمی تواند فقط دو جمله را که به لحاظ ترکیب بندی و به لحاظ صرفی یا نحوی یا لغوی با هم تفاوت دارند نمی تواند پشت آن ببیند که معنای واحدی وجود دارد و بعد می گوید عبارت باید عین عبارت خود معلمم باشد این اولا. ثانیا فرض می کنیم که بچه اشتباه نکرده باشد و واقعا حرفی که به او زده اید با حرف معلمش دو تا باشد. چرا فوری می گوید آن چیزی که معلمم گفت درست است ؟
این را از کجا یاد گرفته است ؟
توجه می کنید ؟
نهایتا باید می گفت پدرم یک چیزی راجع به این گفت ولی معلمم چیزی دیگری. من باید ببینم کدامشان درست است اما چرا فوری می گوید آنی که معلمم گفت درست است. باز به جهت این که استدلال و نحوه برخورد استدلالی را به او یاد نداده اند ؛ فقط به او گفته اند که مطلب این است که ما می گوییم و این را باید در حفظ داشته باشید. به ورای این هم نباید بپردازید. این استدلال ناگرایی رشد می کند بعد می بینید شخص دانشجو هم هست ، تحصیلات هم کرده ، دکترا هم گرفته ، پزشک و مهندس است ولی می بینید هیچ چیزی در وجودش بیشتر از جزم و جمود بارز نیست. شاخص نیست . با این که تحصیلات آکادمیک هم دارد و ما گمان می کنیم کسی که تحصیلات دارد نباید اهل جزم و جمود باشد ، نباید اهل پیش داوری باشد اهل خرافه پرستی باشد ولی می بینید که هست به دلیل این که آموزش و پرورش ، آموزش و پرورش مبتنی بر ظاهر یا مبتنی بر حافظه است نه مبتنی بر باطن یا استدلال گرایی.
ادامه دارد
پیاده سازی : زهرا قاسم پور دیزجی
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.