تعبد یعنی سخنی را پذیرفتن فقط به جهت این که فلان کس این را گفته است. یعنی اگر من این صورت استدلالی ذهن من را آزار ندهد که الف ب است چون ایکس گفته است الف ب است. اگر این برای ذهن من گزندگی نداشته باشد من اهل تعبد هستم. به جای این که بگویم الف ب است چون الف جیم است و جیم ب است پس الف ب است می گویم الف ب است چون ایکس گفته است الف ب است. یا الف ب است چون ایگرگ گفته است الف ب است این در واقع شاکله تعبد است.
ببینید این چقدر ذهن ما را آزار می دهد. هر چقدر کمتر این نوع استدلال آزار بدهد معلوم می شود ما کمتر اهل تعبد هستیم. ولی چقدر عقاید ما فقط و فقط بدین جهت به آن اعتقاد داریم که یک ایکسی گفته است الف ب است این را تعبد می گوییم. این آیه ای که در قرآن آمده است که شاید بتوانم بگویم تنها آیه ای است که در تمام این بیست و هشت سال بعد از انقلاب از هیچ جا نشنیده ام " اتخذو احبارهم و رحبانهم اربابا من دون الله " که در باب روحانیت یهود و نصارا است که قرآن می گوید اینها روحانیون خودشان یهودیان و نصارا می پرستیدند. "من دون الله" حالا چه "من دون الله" را به معنای به جای خدا بگیریم یا علاوه بر خدا چون من دون در زبان عربی دو معنا دارد یکی به جای یا علاوه بر.
در کنار خدا روحانیون شان را می پرستیدند یا به جای خدا می پرستیدند.
صحابی از امام باقر (ع) می پرسد واقعا یهود و نصارا روحانیون خودشان را می پرستیدند و روحانیون شان از مردم می خواستند که ما را بپرستید و حضرت در جواب می گویند که هرگز این گونه نیست. قسم می خورد، به خدا قسم این گونه نیست. بعد طرف می گوید قرآن دارد نسبت می دهد ؟ اینها می پرستیدند و آن موقع امام باقر در جواب این را می گوید. می گوید روحانیون مسیحی به مردم نمی گفتند ما را بپرستید و اگر هم می گفتند کسی آنها را نمی پرستید. اما این که قرآن به آنها نسبت می دهد به دلیل این است که رفتاری که انسان با خدا باید داشته باشد اینها با روحانیون خودشان داشتند. چون فقط خدا است که لا یسئل اما یفعلنهم یسئلون . غیر از خدا همه هم یسئلونند. باید از آنها سوال بشود به چه دلیلی این کار را کردید؟ یا به چه دلیلی این سخن را گفتید؟
یک وقتی می گفتند که شما باید یک دهم اموالت را بپردازی می گفتند خوب یک دهم اموالمان را می پردازیم بعد از مدتی گفتند یک هشتم اموالتان را باید بپردازید گفتند خوب یک هشتم. یکی نپرسید که آیا یک دهم قبلی تان راست بود یا یک هشتم الآن شما ناراست است؟ و اگر یک هشتم الآن تان راست است یک دهم قبلی تان ناراست است !
چگونه شما از ما می خواهید جمع نقیضین را از شما بپذیریم ، جمع اضداد بکنیم ؟چگونه امکان دارد؟ اما از آنها نمی پرسیدند. خوب این رفتار، رفتاری است که از کسی نپرسیم به چه دلیلی این حرف را می زنید و به چه دلیلی این کار را کردید. زندگی اصیل یعنی زندگی بر اساس فهم و تشخیص خود. خودت چه تشخیص می دهی؟ تو خودت چه می فهمی؟ کاری نداشته باش که مرادها چه می گویند.
هر کاری کرد می گوییم هر چه آن خسرو کند شیرین بود. این در واقع یک تعبد است و این تعبد در واقع در ما وجود دارد.
کم نیستند کسانی که کشته این نوع تعبدند. همین صد سال اخیر شما ببینید چقدر نیروی ملی ما فقط و فقط صرف این شده که یک گروهی از ما متعبد شدیم نسبت به ایکس ؛ یک گروه دیگرمان هم متعبد شده ایم نسبت به ایگرگ بعد آن خود ایکس و ایگرگ مانند هر دو انسان عادی دیگری اهوا و امیالی داشته اند طبعا با همدیگر اختلاف داشته اند ، اختلاف آن دو سرایت کرده به اختلاف ما دو گروهی که این زیر بوده است. ما به خاطر دفاع از مراد خودمان ، شما هم به خاطر دفاع از مراد خودتان ؛ ما مریدان با هم تنازع کرده ایم و چقدر نیروی ملی ما از بین رفته با این که اگر خود این مریدان می پرسیدند مراد ما به چه دلیلی گفته است الف ب است. آنها هم می پرسیدند مراد ما به چه دلیلی گفته الف ب نیست ؛ خیلی روشن می شد و چه صرفه جویی عظیمی هم در نیرو و هم در امکانات اخلاقی و روانی مردم ما می شد. اما این تعبد هم وجود دارد.
مجموعه این عواملی که گفتم یعنی بها دادن به ارزش داوری های دیگران ، همرنگی با جماعت، تلقین پذیری، القا پذیری، تقلید و تعبد. مجموعه این شش تا که عرض کردم اینها همه ناشی از یک عامل واحد است و آن این که ما زندگی اصیل نداریم. زندگی اصیل به تعبیر روان شناسان انسان گرا و به تعبیر اگزیستانسیالیست ها و به تعبیر عرفا در همه ادیان و مذاهب ؛زندگی اصیل یعنی زندگی بر اساس فهم و تشخیص خود.
ما بر اساس فهم و تشخیص خودمان زندگی نمی کنیم . همیشه باید دریچه مغز ما را باز کنند و کسی بیاید که رایی را به مغز ما بچپاند. خودمان بر اساس این که من چه استدلالی برای این دارم .
هیچ وقت زندگی اصیلی نداشته ایم .
زندگی اصیل را فقط کسانی می کنند که بگویند ما دو سرمایه داریم یکی عقل ما است در مسائل نظری و یکی وجدان اخلاقی مان در مسائل عملی.
ما هر چیزی را بخواهیم در مقام نظر یا در مقام عمل بپذیریم باید بر اساس عقل و وجدان خودمان بسنجیم. ببینیم آیا نیروی استدلال گر من واقعا حکم می کند و اقتضا می کند پذیرش الف ب است را یا نه ؛ یا وجدان اخلاقی من حکم و اقتضا دارد به این که الف را باید کرد یا ب را نباید کرد؟ الف درست است ، ب نادرست است یا نه.
ما وقتی این دو سرمایه را تعطیل می کنیم یعنی نیروی استدلال گر خودمان را و وجدان اخلاقی. وجدان اخلاقی همیشه باید در مقام عمل ندا شنیده بشود. این که پیامبر می فرمود :
" استفت قلبک و لو افتاک المفتون " حتما شنیده اید که یکی از صحابه پیش پیامبر آمد و گفت من از محضر شما دورم و بعد از اصحاب شما سوالی می کنم و یکی چیزی می گوید دیگری چیز دیگری می گوید چه کار باید بکنم.
حضرت سه بار فرمودند :
" " استفت قلبک و لو افتاک المفتون "
مفتیان و نظر دهنده گان هر چه می خواهند بگویند ؛ تو از دل خودت فتوا بخواه از دل خودت بپرس و این از دل خودت بپرس دقیقا همان چیزی است که در تعبیر قرآنی:
" فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنفُسِهِمْ "
قرآن هر وقت می خواهد بگوید اگر کسی حق را تشخیص داد می گوید :
" رجع إلى نفسه "
فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنفُسِهِمْ. به خودتان رجوع بکنید ،وقتی به خودتان رجوع بکنید می یابید.
نیروی استدلال گر و وجدان اخلاقی. باز به تعبیر دینی خود ...ما البته نمی خواهم لزوما همه اینها را با پشتوانه دین به شما تفهیم کنم نه چون می خواهم مخاطبانم مسلمانند از ادبیات دینی خودمان استفاده بکنم والا عقل این را می گوید. این که در دین ما آمده است رسول باطن و اگر رسول ظاهر پیام رسول ظاهر به گوشش نرسیده باشد خدا با رسول باطنش اخذش می کند این رسول باطن چیست؟ غیر از وجدان اخلاقی ما ، غیر از عقل ماست .این را می گویند زندگی اصیل. زندگی اصیل یعنی زندگی بر اساس فهم و تشخیص خود. خودت چه تشخیص می دهی؟ تو خودت چه می فهمی؟ کاری نداشته باش که مرادها چه می گویند. کاری نداشته باش که مقلدها چه می گویند. کاری نداشته باش که آوازه گرها و هیاهو گران چه می گویند. کاری نداشته باش آنهایی که چیزهایی را به جامعه تلقین می کنند آنها چه می گویند. کاری به این نداشته باش که افکار عمومی چه می گوید و من حتما با افکار عمومی موافقت کنم و با جماعت همرنگی کنم. کاری به این نداشته باش ببین عقل خودت به تو چه می گوید و وجدان عقلانی خودت چه می گوید. مجموعه این زندگی اصیل باعث می شود ما به ارزش داوری های دیگران بها نمی دهیم ، همرنگی با جماعت نداریم و تلقین پذیری نداریم ، القا پذیری نداریم ، تقلید نداریم ، تعبد نداریم.
در همین جا نکته ای را عرض بکنم وقتی من تقلید و تعبد را نفی می کنم البته به معنای این نیست که ما در زندگی خودمان به اهل فن رجوع نمی کنیم ،به متخصصان رجوع نمی کنیم. اما رجوع به متخصص تعبد نیست ، تقلید نیست. اگر کسانی فراوان گفته اند و در ادبیات سالیان اخیر زیاد می بینید نوشته ها را می بینید که می گوید مگر شما خودتان وقتی ماشین تان خراب می شود پیش مکانیک نمی برید ،وقتی فلان بیماری را پیدا می کنید پیش پزشک نمی روید. چرا رجوع نمی کنید به روحانیون و فکر می کنند این دو یک چیز است. دو چیز است ؛ رجوع به متخصص یک فن یک چیز است و تقلید چیز دیگری و تعبد چیز دیگری است. وقتی من به یک پزشکی رجوع می کنم از کجا فهمیدم که حق دارم به او رجوع پیدا بکنم به دلیل این که تجربه قبلی نشان می دهد که صدها مریض پیش او رفته اند و سالم برگشته اند. می بینم آن صدها مریض را که رفته و سالم برگشته اند. صدها عمل جراحی انجام داده و موفق بوده ،صدها پل ساخته و این پل ها فرود نیامده صدها ساختمان را معماری کرده و این ساختمان ها فرو نیامده اند ؛ از اینجا من می فهمم طرف صاحب نظر است ، کارشناس است و البته شکی نیست هر کارشناسی را در حیطه کار خودش باید به او رجوع کرد. اما وقتی که کسی هیچ پلی نساخته است ، ببینیم فرود می آید یا نه ،هیچ بیماری را معالجه نکرده ببینیم معالجه شد یا نشد و فقط و فقط در واقع خودش می گوید من متخصصم . ما این را نمی توانیم بپذیریم.
بنابراین رجوع به عالم دین در حیطه فقط کار خودش. این البته کاری است مثل رجوع به هر عالم هر فن دیگری اما این با مقوله تقلید و تعبد این تفاوت را دارد.
( 1 ) ویکی پدیا
پیاده سازی : زهرا قاسم پور دیزجی
***
بخش نخست : پیش داوری
بخش دوم : جزم و جمود
بخش سوم : خرافه پرستی
بخش چهارم : بها دادن به ارزش داوری های دیگران نسبت به خودمان
بخش پنجم : همرنگی با جماعت
بخش ششم : تلقین پذیری
بخش هفتم : القاپذیری
بخش هشتم : تقلید
نظرات بینندگان
ایشان سخنان گنگ، کژ، رو در رو و وارون با سخنان دیگر خودش، و ستیزه جویانه ... با یافته های خردمندان و دانشمندان دانشگاه ها و بزرگان گذشته و کنونی را به زبان می آورد. پیشنهادها و نگاهش به زمینه های زیر سخن، با آزموده های درست گذشته و دانش جهان، در چالش و رویارویی بی سود افتاده است.
بیشترین همسانی اندیشه ای و دیدگاهی را با «روشنفکرهای اسلامی» دارد؛ تناقضات پیاپی اندیشگی!
سپاس