این روزها تجاوز روسیه به اوکراین در صدر اخبار رسانه ها و توجه افکار عمومی به آن است .
مطابق معمول بیشتر تحلیل ها حول « سیاست » ، « تعارض منافع » « توازن قدرت » و... چرخ می زند و کم تر کسی است که از زوایه « آموزش » و الزامات آن و به صورت ریشه ای به این مساله نگاه کند .
برخی به اصطلاح تحلیل گران ، روشنفکران و سیاست بازان با امساک و تنگ نظری در محکومیت این خشونت ها و بی توجه به « ارزش های والای انسانی » می گویند که چرا فرضا کسی مشابه این اعمال را در کشورهای غیراروپایی مانند فلسطین ، غزه و... محکوم نمی کند ؟
و یا چرا زمانی که بین ایران و عراق جنگ بود ، اوکراین حمله صدام و اعمال توحش آمیز او را محکوم نکرد ؟
بسیاری از معلمان و کنش گرانی که سابقا بر تحریف کتاب های درسی در موضوع پیشینه سیاه و غیر قابل دفاع روسیه در مورد ایران معترض بودند اما به این موضوع نپرداختند . در حالی که در برخی کشورهای جهان موج اعتراضات گسترده مردمی در شکل تظاهرات خیابانی مسالمت آمیز به اقدام کشور روسیه و خشونت طلبی او بسیار قابل توجه بود اما در ایران حرکت و کنش قابل توجهی در این زمینه مشاهده نشد و غالب این موضع گیری ها و واکنش ها به « فضای مجازی » محدود بود . از این رو ، ایرانی ها را می توان قهرمانان فضای مجازی خطاب کرد !
( تظاهرات مردمی در پراگ در اعتراض به تجاوز روسیه به اوکراین )
مشاهده این گونه کنش ها در فضای اجتماعی و رسانه ای ایران این پرسش را به جد مطرح می کند که آیا نظام آموزشی ما تا چه حد در زمینه تعریف و تبیین مفهوم « صلح » و در راستای « صلح سازی » حرکت کرده است ؟ و آیا مفهوم صلح و الزامات آن در رفتارهای عادی مردم قابل مشاهده و لمس است ؟
روزنامه 8 صبح افغانستان در گزارشی می نویسد : ( این جا )
« در ماده ۲۶ قانون حقوق بشر، قطع نامههای ۱۳۲۵ و ۱۶۱۲ شورای امنیت به اهمیت آموزش صلح اشاره شده است. حتا کنفرانس سارایوو در سال ۲۰۰۹ و همچنین بزرگترین همایش جهانی نفی خشونت که به صلح لاهه معروف گشت، بازگشایی دربهای صلح را از طریق آموزش و پرورش دانستند و شعار «معلمان قویترین افراد روی زمین هستند» را سرآغاز برنامههای خود قرار داد، بیشترین توجه آنها به جلوگیری از حملات نیروهای افراطی به مکاتب، ساخت مکاتب بیشتر و اصلاح زیرساختهای لازم آموزشی در کشورهای درگیر جنگ میباشد .
کنفرانس کارشناسان بین منطقهای ( UNESCO – ICESCO) سال ۲۰۰۷ در پاریس، دستیابی به صلح را تحت عنوان تفکر درباره صلح و برقراری آن به وسیله طراحی خلاقانه کتب درسی، مورد مداقه قرار دادند.
یکی از تعهدهای عمده وزیران آموزش و پرورش شرکتکننده در چهلوچهارمین اجلاس تعلیم و تربیه در ژنو ماده (۲۰۲) برداشتن گامها و راهاندازی تربیتهای لازم در مکاتب کشور خود در جهت گسترش آموزش برای تفاهم بینالمللی بود. ماده (۲۰۵) آن دولتها را متعهد میسازد تا قدمهای ویژهای برای بزرگداشت مقام و موفقیت معلمان و مربیان در آموزش رسمی و غیررسمی بردارند.
اعتقاد بر این است که آموزش و پرورش رسمی یک مکانیسم مناسب و سیستمی منسجم که دارای رهبری و مدیریت سازمان یافته میباشد، میتواند زمینهساز آموزش صلح شود. امروزه مکاتب و برنامههای درسی از مهمترین کانونهای ایجاد صلح و ترویج آن میباشند.
آموزش صلح که با توجه به سنتهای تعلیم و تربیت، تئوریهای آموزشی و انتظارات جامعه جهانی در زمینه رشد و ارتقای انسانها شکل گرفته است؛ آموزشی پویا، بینرشتهای با محتوای چند فرهنگی میباشد. این نوع آموزش حاصل افکار و تلاشهای مربیان پیشرو تعلیم و تربیت مانند: جان دیویی، پائولوفریره، جان گالتونک و سایر مربیان نامداری است که بر اساس اصول و تجاربی شکل گرفته و در طول زمان تحول یافته است.
شاخصهای آموزش صلح از نظر مؤسسه «آموزش برای تفاهم بینالمللی آسیا و اقیانوسیه» (IUAPCE) :
۱. احترام گذاشتن به خود و دیگران
۲. نفی خشونت
۳. یادگیری زندگی جمعی
۴. ابراز همدردی و کمک به کسانی که در شرایط دشوار قرار دارند
۵. برخورداری از هنر گوش دادن و درک دیگران
۶. حفاظت از محیط زیست
۷. برابری
۸. وحدت
پرسش بعدی آن است که آموزش و پرورش ایران تا چه میزان شاخص های آموزش صلح را سرلوحه سیاست گذاری و برنامه ریزی خویش قرار داده است ؟
برون داد نظام آموزشی را می توان در جامعه و در رفتارهای افراد آن به وضوح مشاهده کرد . هر چند وضعیت مذکور حاصل برآیند تعلیم و تربیت رسمی و غیر رسمی است . در نظام آموزشی ایران به تنها مولفه ای که اشاره نمی شود و در مناسبات غایب است ، تفکر انتقادی است .
آیا نظام آموزشی ما و به تبع آن جامعه در 8 شاخص ذکر شده فوق نمره قبولی می گیرد ؟
برخی و شاید بسیاری از مسئولان در سطوح و رده های مختلف کشور تصور می کنند که با ترویج و تبلیغ فرهنگ شهادت طلبی ، ایثار و جنگ و نظایر آن می توانند شهروندانی متعهد به حفظ تمامیت ارضی کشور و دفاع از کلیت نظام جمهوری اسلامی تربیت کنند اما پرسش این است کدام عامل در کشور جنگ زده اوکراین موجب می شود که یک شهروند با دست خالی و با اعتماد به نفس خود را در برابر تانک قرار دهد ؟
چرا این گونه صحنه ها در افغانستان رخ نداد ؟
( ذکر این نکته لازم است که برخی افراد پیشینه نظایر این صحنه ها را به جنگ ایران و عراق می رسانند اما پاسخ این است که از آن زمان بیش از سه دهه گذشته و در حال حاضر با ابر بحرانی به نام افول سرمایه و اعتماد اجتماعی و به تبع آن همبستگی اجتماعی مواجهیم و باید با تامل و احتیاط بسیار بیشتری به آن نگریست و تفسیر کرد )
رئیس جمهور پیشین افغانستان در حالی که هنوز طالبان کیلومترها دور از پایتخت بود با توجیه جلوگیری از خونریزی پا به فرار گذاشت اما رئیس جمهور اوکراین در قامت «یک شهروند برابر » در کنار مردم خود ماند و حتا در هیات مذاکره کننده با طرف روسی فردی از حزب مخالف خود را در آن قرار داد .
حسین علی کریمی دبیر بخش صلح روزنامه اطلاعات روز افغانستان می نویسد : ( این جا )
« چندین دهه است که شعار میدهیم به صلح نیاز داریم و صلح ضرورت جامعه است. با توجه به این اصل مهم، انتظار میرود که سیستمهای آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی افغانستان، پیوسته این ادعا را حمایت کنند. یعنی محتوا تولید کنند و افراد جامعه را برای رسیدن به صلح آماده کنند. پرسش اساسی این نوشته این است که چقدر نظامهای آموزشی ما در راستای صلحسازی عمل کردهاند؟ آیا آنها در طول دو دهه گذشته توانستهاند، محتواهای صلحآمیز، مطابق با نیاز جامعه تولید کنند؟
با وجود آنکه در طول تقریبا دو دهه گذشته نظام آموزشی ما یکی از نهادهایی بوده که بیشترین بودجه را داشته، اما در عین زمان یک از آلودهترین و فاسدترین نهادهای ما نیز بوده است. افشای صدها مکتب خیالی در زمان وزارت آقای فاروق وردک و فساد گسترده در این نهاد، نشاندهنده وضعیت اسفبار مدیریت بنیادیترین نظام ما در عرصه آموزش است. سرنوشت فاروق وردک و مکاتب خیالیاش هیچ گاه مشخص نشد. این در حالی است که به باور یونیسف، «حدود ۳.۷ میلیون کودک فاقد دسترسی به آموزش هستند که ۶۰ درصد آنها را دختران تشکیل میدهند.».
در بخش تحصیلات عالی نیز وضعیت بهتری وجود ندارد. واقعیت این است که وضعیت تولید محتوا و بروندادهای دانشگاهها در افغانستان فاجعهبار است. کیفیت پایین مواد و محتواهای درسی، بهروز نبودن و ناکارآمدی محتواهای تولیدشده، متدهای تدریس فرسوده، چپترمحوری، فضاهای آموزشی نامناسب و فاقد استاندرد و در نهایت فساد در نظامهای آموزش و پرورش و آموزش عالی موجب شده که در طول دو دهه گذشته، افغانستان تنها بهلحاظ کمیت در عرصه آموزشی رشد کند. بزرگترین مشکل این است که محتواهای تولیدشده با واقعیات جامعه در عرصههای مختلف اجتماعی و اقتصادی همخوانی و مطابقت ندارد. به این معنی که سیستمهای آموزشی ما هر کدام مسیر خودشان را میروند. آموزش صلح، معطوف به پرورش است.
سیستم آموزش عالی افغانستان در طول دو دهه گذشته که فرصت نفسکشیدن و قدبرافراشتن پیدا کرد در زمینه صلحسازی در جامعه توجه چندانی نشان نداده است. استادان و دانشکده شرعیات ما با محتوای ثقافت اسلامی بیش از آنکه مدارا، همدیگرپذیری و صلح را آموزش دهند، افراطگرایی و خشونت را محور آموزش قرار دادهاند. این موضوع را میشود از رشد افراطگرایی در میان دانشجویان دانشگاههای افغانستان، بهخصوص دو دانشگاه کابل و ننگرهار به خوبی مشاهده کرد. دانشجویان معترض در سال ۲۰۱۵ در ننگرهار، پرچم داعش و طالب را برافراشتند. هرچند عمل آنان مورد نکوهش قرار گرفت اما بیانگر واقعیت تلخ ناکارآمدی آموزش عالی در افغانستان بود .
یک موضوع اساسی که فرایند صلحسازی را همه روزه در افغانستان به چالش میکشد، زمینههای اجتماعی تولید خشونت است. این زمینهها در قالب فرهنگ، زبان، روابط اجتماعی و امر روزمره، پیوسته مفهوم صلح را تهدید میکنند. نقطهای که دقیقا سیستم آموزشی ما باید وارد میشد و مسئولیت اجتماعی خود را ایفا میکرد. متأسفانه، نظامهای آموزشی ما بیشترین تمرکزشان بر امر آموزش بوده است. یعنی تلاششان این بوده که شاگردان و دانشجویان را مورد آماج اطلاعات و مفاهیم مختلف قرار دهند. گاهی این اطلاعات و مفاهیم در تضاد با یکدیگر بوده، طوری که عاجز از ایجاد یک ساخت معنادار بوده است. اینکه این اطلاعات و مفاهیم چقدر مطابق با نیازهای جامعه و دانشجویان بوده و در زندگی واقعی آنان کاربرد داشته، بحثی است جداگانه که خارج از موضوع این نوشته است.
در این بمباران اطلاعات و مفاهیم آنچه که نظامهای آموزشی ما از آن غفلت کردند، توجه به امر پرورش افراد بوده است. مهارتهای زندگی، همدیگرپذیری، احترامگذاشتن، رعایت اصل احترام به قانون، مسئولیتپذیری، صلحخواهی و موارد بسیاری را میتوان برشمرد که معطوف به امر پرورش میشوند و جایشان در درون محتواهای نظامهای آموزشی ما خالی است. بلایی که سیستمهای آموزشی ما بر سر دانشجو و دانشآموز آورد، این بود که خلاقیت و تخیل آنان را از بین برد.
ما پس از دو دهه سرمایهگذاری با نسلی رو به روییم که فاقد اندیشه، تحلیل و تفکر انتقادی است. نسلی که بیگمان باید بزرگترین سرمایه و منابع ما میبود اکنون فاقد عاملیت و تفکر در بسیاری از حوزههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.
درست است که آموزش کیمیا، فیزیک، هندسه اهمیت دارد و نظامهای آموزشی باید به آن توجه کنند، اما برنامههای درسی صلحمحور نیز نیاز جامعه ماست. ما نیاز داشتیم در یک جامعه متکثر، چندقومی و پساجنگ یاد بگیریم چطور به باورهای یکدیگر احترام بگذاریم. ما نیاز داشتیم بدانیم صلح، امنیت و مدارا چیست و چگونه در جامعه تحقق مییابد. ما نیاز به درک وسیعی از حقوق بشر و احترام به دیگری داشتیم. ما نیاز داشتیم پایههای دموکراسی نوپایمان روزبهروز در مکاتب و دانشگاهها توسط سیستمهای آموزشیمان تقویت میشد. اگر ما آن چنان که ادعا کرده بودیم که صلح ضرورت جامعه است، طی دو دهه گذشته باید برای آن برنامهریزی میکردیم. اگر چنین کرده بودیم، امروز دانشگاهها و مکاتبمان هر کدام پرچمدار مبارزه با خشونت و افراطگرایی بودند. اما بزرگترین دانشگاه ما در قلب شهر کابل مورد حمله تروریستی قرار میگیرد درحالیکه این باور وجود دارد که برخی دانشجویان و استادان این دانشگاه در زمینهسازی و تحقق این حمله نقش داشتهاند.
صلح مفهومی است که دربرگیرنده معانی مختلفی است و راههای رسیدن به آن هم بسیار متنوع و در مواردی پیچیده است. صلح نبود جنگ نیست، بلكه مقصود از آن، رسیدن به نوعی هماهنگی در تمامی سطوح فعالیتها و تلاشهای انسان میباشد. صلح مفهومی فراتر از احساس آرامش یا فقدان خشونت و یا حتا رفع برخی نیازهای اساسی دارد و میتوان آن را وجود عدالت، عشق، برابری و یگانگی در تمام وجوه زندگی معنا کرد. بود یا نبودِ این مؤلفهها و ویژگیها در ارتباطات فردی، در جوامع بشری و در قوانین حکومتی و نیز در بسیاری جاهای دیگر دیده میشود.
آموزش صلح، معطوف به پرورش است. پرورش جنبههایی از شخصیت و وجود فرد که در آن ارزشها و نگرشهای افراد جامعه موجب تغییر رفتار میشوند. در این نوع از آموزش افراد یاد میگیرند که چطور از خشونت پرهیز کنند، چگونه از ارزشهای صلحآمیز پاسداری کنند. چگونه به حقوق بشر، عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی احترام بگذارند و در نهایت در آموزش صلح، افراد چگونگی همزیستی مسالمتآمیز را در کنار یکدیگر تجربه میکنند. از برآیند چنین آموزشی، فرهنگ مبتنی بر صلح و صلحخواهی تولید میشود . »
چه میزان تشابه میان نظام آموزشی ایران و افغانستان مشاهده می شود ؟
از نظر تحلیل گر مسائل افغانستان و پس از دو دهه سرمایه گذاری روی نظام آموزشی به آن جا رسیدند که فکرش را نمی کردند . ما که بیش از 4 دهه هنوز به آموزش و پرورش بی توجیهم چه عاقبت و فرجامی در انتظار « ما » خواهد بود ؟
چه رابطه ای میان تعلیم و تربیت ما و ساختار آن با تعریف و توسعه دموکراسی و ارزش های دموکراتیک مشاهده می شود ؟
وقوع صحنه های خشونت بار و بی بدیل در فضای اجتماعی ایران و گسترش آن نشانه ی چیست ؟
بارها بیان کرده ام که در نظام آموزشی ایران به تنها مولفه ای که اشاره نمی شود و در مناسبات غایب است ، تفکر انتقادی است .
و اما می خواهم به بزرگ ترین معضل و آسیب نظام آموزشی ایران اشاره کنم و آن پرورش حس « سم رقابت » در روح و روان دانش آموزان چه در نهاد خانواده و چه مدرسه و نظام آموزشی است .
به نظر می رسد از همدیگر جلو زدن به هر قیمتی و عرضه خود به دیگران در قامت ارزش صرف مادی و غیرانسانی به یک ارزش و هنجار در تربیت افراد و رویه معمول زندگی تبدیل شده است .
در واقع ، آیا آموزش و پرورش ما توانسته است هنر زندگی جمعی را با احترام به قانون و حقوق و ارزش های دیگران در رفتار آحاد و اقشار جامعه نهادینه کند ؟
چندی پیش ، صدای معلم تصاویری از نحوه رانندگی مردم جنگ زده اوکراین را در خیابان ها و جادها منتشر کرد که با وجود وضعیت بحرانی کشور در کمال نظم و آرامش در حال حرکت بودند . ( این جا )
به نظرم ؛ مطمئن ترین و بهترین شاخص برای قضاوت در مورد فرهنگ یک کشور و حتا آینده آن ، نحوه رانندگی کردن مردم آن کشور است .
این رفتارها قطعا یک شبه به وجود نیامده و حاصل یک فرایند علمی و برنامه ریزی های درست بوده است.
واقعا ما چقدر فارغ از تب روزمرگی و التهاب سم رقابت که ریشه در تربیت و آموزش نادرست ما دارند و تهدیدی جدی و ریشه دار برای صلح به شمار می آیند ؛ قصد درس گرفتن از سرنوشت دیگران و مهم تر از همه تاریخ خودمان را داریم .
نظرات بینندگان
انصافا لذت بردم
واقعا ممنون از شما جناب پورسلیمان
آقای ایروانی
سپاس که وقت گذاشتید و مطالعه کردید .
پایدار باشید .
خانم زیبا
همین طور است .
دیپلماسی ما همیشه از تحولات جهانی عقب است . اکثریت کشورهای جهان به مصوبه مجمع عمومی رای مثبت می دهند ما ممتنع . یعنی داریم تجاوز کشوری را به کشور دیگر به نوعی تایید می کنیم .
یکی از شعارهای ابتدای انقلاب ، استقلال بود .
از آمریکا و... کنده شده و در دامن شرق افتادیم و بدتر از همه دارند آن را ماله کشی می کنند .
پایدار باشید .
آمریکا و اروپا است! آنها دروغ می گویند ولی به کمک رسانه ، راست جلوه می دهند. اسناد آموزشی آنها در مورد صلح و ...دروغ محض است.
کشورهایی مانند کانادا و استرالیا و اتریش و آلمان و آمریکا، اگر لازم باشد ، با شدیدترین شکل ،حتی با مردم خودشان برخورد می کنند( نمونه آن، ماجرای اعتراض مردم آن کشورها به محدودیت های کرونایی و سرکوب شدید توسط پلیس!). در ضمن به نظر می رسد فرهنگ عمومی کشورهای مذکور نه از طریق آموزش بلکه از راه ترس و جریمه و برخورد خشن پلیس ایجاد شده باشد!!
دوست عزیز
به نظرم ؛ ریشه تمام بدبختی ها و مشکلات کشورهایی مثل ایران ، افغانستان و عراق و... بی سوادی ، فقر فرهنگی و عقب ماندگی مردم این کشورهاست که البته مسئولیت روشنفکران از همه بیشتر و سنگین تر است .
اگر با دقت مطالعه کنید می بینید که مردم اوکراین به علت فرهنگ بالا و آموزش های قبلی و در شرایط اضطراری به قانون احترام می گذارند .
می شود توضیح دهید در آن موقعیت کدام جریمه و پلیس حضور دارد ؟
انصافا ما ایرانی ها توجیه گران قابل و شناگران قهاری هستیم .
پایدار باشید .
جناب آقای پورسلیمان
اولا.مردم ایران و اکثر کشورهای منطقه،نه تنها فقر فرهنگی ندارند بلکه نسبت به اروپا و آمریکا، فرهنگ بالاتری و غنی تری دارند و متاسفانه عده ای تحت تاثیر تبلیغات رسانه ای ، دچار خود کم بینی و غرب بزرگ بینی شده اند! حقیقتا عامل اصلی بدبختی و مشکلات آمریکا و اروپا هستند...
دوما: بحث توجیه نیست. اگر توجه کنید ، گفته ام که آنها در درازمدت و از ترس جریمه های سنگین، فرهنگ رانندگی خوبی پیدا کرده اند که حتی در شرایط سخت هم ، بر حسب عادت ، مقررات را رعایت می کنند.
انصافا بعضی از ما ایرانی ها، اعتماد به نفس کمی داریم و همه چیز غرب را برتر می دانیم.
درود مجدد
کدام خود کم بینی ؟
کدام غرب بزرگ بینی ؟
انگار شما در ایران زندگی نمی کنید ؟!
دو حالت متصور است :
1- خود شما هم یکی از همان رانندگان متخلف هستید که این تلنگر بر شما گران آمده است و به مکانیسم های دفاعی روانی روی آورده اید . (خوب است برای مدعای خود عکس منضم کرده ام )
2- به نوعی با این فرهنگ رانندگی که مختص ایرانیان در جهان است کنار آمده اید و با آن سازگار شده اید.
به همان اندازه که بدبینی پسندیده نیست ، توهم و خودشیفتگی هم انسان را با واقعیات بیگانه می کند .
اگر واقعا به قول شما مردم این جا فرهنگ غنی دارند و فرد از رانندگی و زندگی در ایران فرهمند و غره می شود پس این همه فرار و مهاجرت به همان غربی که شما آن را محکوم می کنید ؛ چه معنایی می یابد ؟
این همه آقازاده های مسئولان و مقامات در آن جا چه می کنند ؟
این همه عطش برای گرفتن اقامت در آن جا از چه ناشی می شود ؟
تا این وضعیت هست و افراد خود انتقادی و خود ارزیابی را آغاز نکرده اند باید در همین جهالت و حماقت خویش دست و پا بزنیم ...
پایدار باشید .
این که بنده می گویم که فرهنگ رانندگی و البته خیلی از عادات اروپایی ها و آمریکایی ها، اثر جریمه و جدی گرفتن قوانین هست، حقیقت دارد و در آنجا هم شاید عده ای به علت شخصیت و درک بالا، درست رانندگی کنند اما اکثریت مردم از ترس جریمه سنگین و قوانین سخت مثل زندان! فرهنگ رانندگی دارند!
مثل مالیات! که آنقدر فرار مالیاتی برایشان گران تمام می شود که ناچارا باید فرهنگ بالای مالیاتی داشته باشند!
مهاجرت ایرانی ها به غرب،دلایل متعددی دارند و فقط شامل نخبگان نیست. ایران هشتاد میلیون جمعیت دارد و درصد بسیار بالایی از افراد متشخص و باسواد و دانشمند و ... ،کار و زندگی در ایران را ترجیح می دهند.
در ضمن ارائه نظر مخالف، نشانه جهل و حماقت نیست و اگر واقع بین باشید، باید بدانید که کشورهای اروپایی و آمریکا، آن مدینه فاضله نیستند که شما گمان می کنید
درود مجدد
من هم می دانم که در آن کشورها کنترل های بیرونی بسیار قوی و سالم هستند هر چند مختص به آن ها نیست و بسیاری از کشورهای آسیایی مانند سنگاپور ، تایوان و... هم حاکمیت قانون را پذیرفته و آن را درونی کرده اند اما منظور کنترل درونی یا self Control است که آن را در خانواده و مدرسه آموخته و درونی کرده اند .
در ایران انگار حتمن باید سر هر چهار راه پلیسی باشد تا همه حساب ببرند و به قانون و حقوق یکدیگر احترام بگذارند در حالی که در کشوری مانند آمریکا این همه پلیس و دوربین پیش بینی نشده است و هر کسی وظیفه خود را می داند .
لطفن با آمار صحبت کنید .
کدام آمار مستند می گوید : « درصد بسیار بالایی از افراد متشخص و باسواد و دانشمند و ... ،کار و زندگی در ایران را ترجیح می دهند ؟ »
تا جایی که من می دانم جز کشورهایی هستیم که بیشترین فرار مغزها و نخبگان را دارد و البته به آدم های عادی هم سرایت کرده است .
بدون تردید هیچ کشوری مدینه فاضله نیست .
اما مهم این است که مردم یک کشور و حاکمان باید حاکمیت قانون را بپذیرند و تقصیرات را به همدیگر پاس ندهند .
واقعن در کشور ما وضعیت رو به روز در حال بهبودی است و یا همیشه می گوییم :
« هر سال دریغ از پارسال » .
و از همه مهم تر این که موضوع این مکتوب این نبود .
مساله اوکراین و وضعیت آموزش صلح و تفکر انتقادی بود که پارادایم های مربوط در نظام آموزشی ایران مورد کنکاش قرار گرفته بود .
و این هم از عادت حاشیه پردازی در فرهنگ ایرانی .
پایدار باشید .
بیش باد
درود و سپاس از نکات ارزشمندی که مرقوم فرمودید .
هر کشوری کارنامه مطلقا سفید و یا سیاهی ندارد و همه عملکردها باید مورد نقد و ارزیابی قرار گیرند .
خشونت و توحش در هر کجا و توسط هر فرد و مقامی مطرود و محکوم است .
پایدار باشید .
اکثرا کشورهای اروپای شرقی،کشورهایی که احتمال توسعه طلبی روسیه به کشورهای خود را می دهند. چون قبلا در زمان اتحاد جماهیر شوروی ،تجربه تلخ دخالت شوروی در چک اسلواکی،لهستان،رومانی،مجارستان و... را دارند
هیچ گربه ای بخاطر خدا موش نمی گیرد.
باید قبول کرد ،مردم اروپا زمانی که منافع شان و خودشان را در خطر ببینند همچین شعارهایی می دهند و اقدام می کنند.وگرنه باید بارها در مورد کشورهای آفریقایی و آسیایی،آمریکای جنوبی هم همچین اقدامات اعتراضی انجام می دادند که هیچ گاه در این سطح نبوده است. البته اقدامات گروه مخالف جنگ جدا از این اقدامات بوده و در بر علیه اقدامات جنگی در هر نقطه از کره زمین برگزار شده است.
معلم 1400
قبلا عرض کردم که توحش ، جنگ طلبی و خشونت توسط هر فردی و هر مقامی محکوم است و جای دفاع ندارد .
آیا اقدام کشور روسیه از نظر شما مقبول و مشروع است ؟
ضمنا پیشنهاد می کنم علاوه بر برنامه های غنی صدا و سیما نگاهی به شبکه های دیگر دنیا هم بیندازید تا تک بعدی قضاوت نکنید .
پایدار باشید .
خسته نباشی سرباز پیاده نظام امپریالیسم
بله صلح غربی یعنی صلحی نژاد پرستانه که جنابعالی سعی در تئوریزه کردن آن داری تا از اوکراین غربی و ساخته غرب قهرمان بسازی
چقدر زشته که یک معلم تقلید از غرب و مطیع شدن در برابر آنها رو در زیر روکش صلح ارائه کند
سلام
1- دوران این گونه برچسب زدن ها و اتهام پراکنی ها که البته میراث چپ ها و طرفداران مکتب کمونیسم در ایران است دیگر گذشته است !
2- من واقعا در تعجبم چرا افرادی چون شما موضع صریح و شفاف تان را در مورد نسل کشی و توحش کشور مهاجم یعنی روسیه بیان نمی کنید و از آن طفره می روید؟
3- مهم ترین کارکرد آموزش باید ترویج صلح و مدارا و تفکر انتقادی باشد .
پایدار باشید .
ندارد. حال آنکه این سخن خطای محض است.
هیچ چیزی به اندازه زور و اجبار در فرهنگسازی موثر نیست. کما اینکه همه
کارهای تبلیغی در خصوص بستن کمربند
ایمنی بی تاثیر بود اما با اقدام قاطع و اجباری و برخوردهای پلیس در طی
یک دهه به صورت فرهنگ درآمد.. ایرانیان امثال تو
حسرت رانندگی منظم و مرتب اروپا را می خورند اما نمی دانند اروپاییان هم
شلخته رانندگی می کردند و این نظم و ترتیب
نتیجه چند دهه سخت گیری و جریمه های نجومی بر
ای نخلفات رانندگی است که در
طی چند نسل فرهنگ رانندگی صحیح
را نهادینه کرده است وبه صورت عادت درآمده وچون ترک عادت موجب مرض است باعث شده که حتی در شرایط جنگ هم منظم ومرتب باشند دررانندگی و رعایت قوانین
درود
امید که ظاهر واژه( ادبیات ) به باطن ناطق و نویسنده هم سرایت کرده باشد !
هیچ جامعه ای با لعن و نفرین به دروازه های سعات و نیک بختی دست نیازیده است بلکه با تفکر ، حزم و پشتکار و جدیت آینده را از آن خود کرده است .
این که گفته شود در غرب ، مردم فقط از ترس جریمه و پلیس و ... به قانون تمکین می کنند نشان از آن دارد که تاریخ اندیشه غرب و فلسفه آن را مطالعه نکرده و از روی تعصب و جمود قضاوت می کند .
این که در یک کشور جنگ زده و بدون حضور قانون و پلیس ، مردم اوکراین به قانون احترام می گذارند مبتنی بر کدامین فرضیه و یا فکت تاریخی است ؟
مگر در ایران این همه جریمه و سخت گیری نیست ؟
مگر توقیف نمی کنند ؟
پس چرا جواب گو نیست ؟
به نظر می رسد مشکل را جای دیگری باید جست و جو کرد فارغ از دگماتیسم و نگاه جهت دار .
پایدار باشید .