
« گفت آن را جمله میگفتند خوش
مر مرا هم ذوق آمد گفتنش
مر مرا تقلیدشان بر باد داد
که دو صد لعنت بر آن تقلید باد »
مولانا
***
فلسفه ی مراسمی مانند « هالووین » چیست و قرار است چه پیامی برای جامعه و جهان داشته باشد ؟
دمیدن این همه هیجان و ترس در زندگی انسان قرن بیست و یکمی که به شدت از « تنهایی » رنج می برد ، از هم نوعان خویش فرسوده و ناامید شده و برای پر کردن خلاء « تنهایی مزمن » خود به ارتباط با « حیوانات » که قدرت تفکر ندارند ، چنگ انداخته تا چه حد می تواند به حل مساله نهایی کمک کند ؟

دوستی در آمریکا دارم که تجارب خود را برای من می فرستد .
حال برگردیم به ایران .
خیبری می گوید : در این جا برخی اوقات ، زندگی برای بسیاری از مردم یکنواخت و کسل کننده است . چون این جا « قانون » حکمفرماست و مردم به حقوق یکدیگر احترام می گذارند و فردی بی جهت برای دیگران مزاحمت ایجاد نمی کند ؛ جامعه در مجموع در « آرامش » به سر می برد .
برخی اوقات خود این آرامش روزمره شده و به قول معروف دل مردم را می زند و آنان را خسته می کند .

جامعه برای کسب « تنوع » دنبال « هیجان » می گردد تا بتواند نیازهای روانی و روحی خویش را کاملا تامین کند و به این بهانه بتوانند با یکدیگر ارتباطی « متفاوت » پیدا کنند و به این جهت است که این گونه مراسم در این جوامع محبوب است و مردم از آن استقبال می کنند .
اما پرسش « مهم » این است که نسبت به این گونه مراسم با جامعه ی ایرانی چیست ؟
جامعه ای که در آن مانند جوامع غربی ؛ « قانون » در روابط و مناسبات اجتماعی چندان موضوعیتی نداشته و معمولا مردم حقوق شهروندی و اجتماعی همدیگر را به رسمیت نمی شناسند و به راحتی آن را با توجیهات و بهانه های مختلف زیر پا می گذارند و به قول معروف هنوز در « همان توحش ابتدایی » به سر می برند ؛ برپایی خرافات غربی مانند « هالووین » چه مشکلی از این جامعه می تواند بگشاید ؟
جامعه ای که آمارهای رسمی از شیوع اختلالات روانی تا میزان 30 درصد و آمارهای غیررسمی بسیار بالاتر را اعلام می کنند ؛ تزریق ترس و هیجان به چنین جامعه ای که از زمان بیدار شدن تا زمان خوابیدن دائما در ترس و اضطراب و هیجان های خود ساخته و دولت ساخته به سر می برد و از آینده ناامید است ؛ آیا اساسا با « منطق و عقل » سازگاری دارد ؟

شبکه « پاک کن مدیا » می نویسد :
« رواج جشن هالووین در ایران، به ویژه در میان نوجوانان و جوانان، نشانهای از دگرگونی عمیق در نظام فرهنگی و آموزشی ایران است؛ نظامی که در آموزش هویت ایرانی و تقویت جشنهای بومی دچار کاستی شده است .
وقتی برای ثبت رویدادهای فرهنگی در تقویم مقاومت میشود، موسیقی و سازهایش محدود و ممنوع میشود، رویدادهای ملی و جشن های ایرانی از برنامهی آموزش و پرورش حذف یا کم رنگ میشوند و نگاه ایدئولوژیک جای آن را میگیرد، بروز و ظهور جشن هالووین و جشن هایی از این دست دور از انتظار نیست .
شوربختانه در مدارس و رسانههای رسمی، آموزش هویت فرهنگی اغلب به شعار تقلیل یافته و عموما جشن و شادی جمعی از میان رفته است. در ایران امروز غیبت برنامهریزی فرهنگی خلاق و روزآمد که بتواند ریشههای فرهنگ ایرانی را در قالبهای نو بازآفرینی کند، کاملا مشهود است.
وقتی جوان ایرانی نمیتواند «مهرگان» یا «یلدا» را تجربه کند، به سمت جشنهای پرزرق و برق جهانی خواهد رفت. بازتعریف جشنهای ایرانی با زبان امروز و پیوندشان با هنر و موسیقی و آموزش می تواند فرهنگ فراموش شده ایران زمین را دوباره زنده کنیم » .
این که نظام آموزشی ایران در هویت سازی برای جوان ایرانی دچار کژی کارکرد و رویکرد شده و برنامه ای برای بازسازی و احیای آن ندارد ؛ تردیدی نیست .

این که برخی و شاید بسیاری از برنامه ریزان و سیاست گزاران هنوز « هویت ایرانی » را نمی شناسند و با تاریخ و هنر ایرانی بیگانه اند اما آرزوها و رویاهای بزرگ در سر دارند که جامعه را در عمل و از هر سو به « بن بست » رسانده هم تردیدی نیست .
اما پرسش راهبردی آن است که نقش خود مردم و کارکرد آنان در این بحران هویت چه بوده است ؟
آیا می توان همه قصورات و بدبختی ها را به « بالا » و « دیگران » فرافکنی کرد ؟
آیا سایر رویدادهای فرهنگی و تاریخی که در تقویم رسمی ثبت شده است ؛ از سوی جامعه و روشنفکران به آن توجه کافی می شود ؟
فی المثل ؛
آیا واقعا نوروز ، نوروز است ؟ و با آمدن آن افراد به دنبال تحول و نیک بودن در سه بعد « اندیشه ، گفتار و کردار » خود هستند ؟

نتیجه ی واقعی تعطیلات طویل المدت « عید نوروز » جز جدال خونین در جاده ها و شکستن رکورد کشته ها و مصدومین و مجروحان ؛ آیا چیز دیگری بوده است ؟
آیا چهارشنبه سوری با فلسفه ی آن چقدر هماهنگی دارد ؟ جز ایجاد رعب و وحشت و دامن زدن به تنفر از یکدیگر ؟
ره آورد روز « سیزده به در » جز تخریب و انهدام طبیعت برای ایران چه بوده است ؟

آیا این جشن ها توسط خودایرانی ها و بدون دخالت بیگانگان ؛ « لوث و بی محتوا » نشده است ؟
این نکته را نباید از نظر دور داشت که بر اساس شواهد و مستندات تاریخی ؛ « بیگانه پرستی » و « تقلید کورکورانه » ریشه ای طولانی و عمیق در فرهنگ ایرانی ها دارد .
برای من همیشه جای سوال و ابهام است که چرا ایرانی ها از عادت های خوب غربی ها و ممالک توسعه یافته در ارزش هایی مانند « قانون گرایی و احترام به ارزش ها و قراردادهای اجتماعی » همواره « عقب » هستند و برخی اوقات آن را ناشنیده و نادیده می نگرند اما در برقراری ارتباط و تقلید با چیزی که اصلا تناسبی با فرهنگ و تاریخ و مهم تر از همه « شرایط اجتماعی » آنان ندارد ؛ تا این اندازه «پیش قدم و پیرو »هستند .
آیا « زمان » آن فرا نرسیده که فرد ایرانی پاسخی عقل نگرانه برای این همه « تناقض اندیشی » و « انبوه تناقض های رفتاری » خویش داشته باشد .







نظرات بینندگان
که در نوشته هاتون به اشتباه از ز استفاده شده
درود و سپاس از توجه شما
« سیاست گذاری و سیاست گزاری » هر دو دارای معنی مخصوص به خود میباشند به همین دلیل املای صحیح باید با توجه به منظور و مقصود شما انتخاب شود.
سیاست گزاری
گزاردن در فرهنگ معین به معنای ادا کردن، انجام دادن و بیان کردن آمده است بنابراین اگر بنویسیم سیاست گزاری، معنای آن این خواهد بود سیاست های موجود اجرا شود.
گزاردن به معنای « به جا آوردن » ، « ادا کردن» ، « انجام دادن» . مثلاً نماز گزاردن یعنی « ادا کردن نماز» یا وام گزاردن یعنی « ادا کردن وام ».
ادای حق سیاست و عمل سیاسی، کار سیاست گزار میباشد یعنی کسی که حق سیاست را ادا کند.
سیاست گذاری
سیاست گذاری یعنی جعل، وضع یا ساختن سیاست. مقصود از قانون گذار کسی است که قانون را وضع و بنا میکند ( و نه فرضا کسی که قانون را اجرا میکند.).
از این رو میتوان گفت که واژه سیاست گذاری به کل فرایند وضع و شکل گیری یک سیاست و سیاست گزاری به اجرای سیاست و انجام آن اشاره دارد ».
پایدار باشید .