1- زمانی که هر کدام از ما تلاش می کنیم تا در افراد پیرامون خود نگرش مثبت و یا نوعی ایجاد علاقه نسبت به خود به وجود بیاوریم و آنها را با خود همراه سازیم، به دنبال آن هستیم که فرد یا جامعه مورد نظر به چه موضوعی علاقه مند است تا ما خود را به همان شکل و فرم درآورده و پسندیده شویم. این تغییر باعث می شود حس تنهایی ما با پیوست به دیگران درمان شود و التیام بیابد. این منِ کاذب و مورد پسند اجتماعی را کارل گوستاویونگ روانکاو سوئیسی پرسونا یا ماسک نامید.
در نظامهای تمامیت خواه با تولد فرد، خانواده، جامعه و گفتمان مسلط بر نظام سیاسی از ابتدای ورود فرد به جامعه با تبلیغ هنجارهای انغعالی و تسلیم کننده و تززیق آن در خانواده و کلاس های درس کودکان تلاش می نماید شخصیت کودکان را غیرطغیانگر، غیرمنتقد و هماهنگ با هنجارهای مورد لزوم یک شهروند خوب و خنثی از نظر نظام سیاسی بارآورد. این هژمونی منجر به این می شود که کودک در ادامه مسیر رشد خود به اصطلاح شهروندی خوب و مقبول شود. نمودِ این هژمونی از سر اضطراب از تنبیه در چنین نظام هایی به گونه ای است که اشخاص با پذیرفتن تسلیم به قدرتِ برتر و ذوب شدن در او احساس آرامش یافته و چون فرد در برابر تخلف خود از هنجارهای ارائه شده بلافاصله با تفتیش نظام حاکم روبه رو می شود، به ناچار ماسک مورد نظر گفتمان رسمی را بر چهره می زند و به خودسانسوری روی می آورد.
این حالت به صورتی در ما نهادینه شده است که دائم با سرکوب خواسته های منِ حقیقی و حرکت به سوی منِ خوشایند جمعی از واقعیتِ خود می گریزیم و پرسونایی می زنیم که به ما آرامش ببخشد. تنها بازتاب این پرسونا اینست که ما هیچ گاه زندگی نمی کنیم، بلکه نقش بازیگری را ایفا می کنیم که دیگران ( گفتمان رسمی ، خانواده ، جامعه ، سازمان و ...) می طلبند.
متأثر از این هژمونی، زندگی خصوصی و عمومی ما منجر به شکل گیری نوعی حالت ریاکارانه شده است که تحت نامهای زیبایی چون متانت ، مظلومیت ، اجتماعی ، محجوب ، سربه زیر و ...وصف شده است و بدین ترتیب در فرهنگ عمومی جامعه نیز فرزند مطیع به فرزند شایسته ، دانش آموز منفعل به دانش آموز برجسته و ملت مظلوم به ملت قهرمان توصیف می شود که همواره قدردان است و البته تلاشگر در ایجاد نظمی که به تداوم سیاست های نادرست نظام مسلط کمک می کند.
به تدریج به جای قوام یافتن عقل انتقادی نوعی دیدگاه رندانه در غالب افراد جامعه ظهور و بروز می کند که براساس آن، افراد اکثراً منفعل هستند، تسلیم شرایط می شوند و باورشان تبدیل به «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» می شود. اکنون ما چگونه ایم؟ چقدر انتقاد پذیر هستیم؟ چقدر انتقاد کننده هستیم؟
از یک سو از وضع موجود می نالند و نق می زنند و گله و شکایت می کنند و از سوی دیگر ماسک رضایت مندی بر چهره می زنند و رفتاری دموکرات را تبلیغ می کنند. به همین دلیل از کوچکترین نقدی برآشفته می شوند. ساحت خود، گروه، انجمن و دوستان خود را غیرقابل نقد پنداشته و با یک وحدت درون گروهی علیه نقاد می شورند و از سر خشم منتقد را می کوبند و با جوسازی و افزودن بر تعداد «خودی ها» منتقد غیرخودی را بر نمی تابند.
2- احتمالا هر کدام از ما ، در دوران کودکی و نوجوانی طی کنش و واکنشی، برخوردی را تجربه کرده ایم که در آن از بزرگترها شنیده ایم : «نباید تو روی بزرگترها ایستاد» و همچنین یاد گرفته ایم مسائل را ریش سفیدان و بزرگترها حل کنند. اگر حرف شنوی نداشته و این گونه عمل نکرده ایم به فرزند «پررو» و «بی ادب» توصیف گشته ایم. همچنین شاید هر کدام از ما در شغل و کارمان مشاهده یا تجربه کرده باشیم که اگر دوست و همکاری ، کم کاری و یا کند کاری و سستی همکار خود را جهت تقویت و پویایی سازمان به مسئول بالاتر گزارش کند - البته حتما بعد از اعلام به آن همکار - با توصیفات منفی زیادی از جانب دیگران روبه رو شده بطوریکه احتمالا از کرده خود پشیمان می گردد و حتا گاه از درون نیز چنان شده که وجدان اخلاقی، او را دچار کشمکش، بحران و اضطراب های شدید کرده به گونه ای که ناچار به عذرخواهی از آن فرد و سعی در کمتر رفتن پیش مسئولان رده بالاتر کند تا از منظر نگاه همکاران، فردی مثبت قلمداد شود و از برچسب های «دستمال به دست»، «چاپلوس» و ... دوری و انگشت نمای همکاران به عنوان فردی موذی و خطرناک نگردد. ظاهراً ما چاره ای نداریم جز اینکه ضمن دور کردن خصلت های تنبلی از خود، با خودمان پیکار کنیم.
چنین فردی در جامعه ما با چنین اوصافی، عملش شنیع و زشت شمرده می شود و به اصطلاح کسی است که «برای دیگران می زند» و یا «زیر پای دیگران را خالی می کند».
واقعیت اینست که تا زمانی که ما خود پلیس و ناظر هنجارها و ناهنجاری های جامعه و کار خود و دیگران نباشیم، نباید منتظر تغییری بزرگ باشیم...
اکنون ما چگونه ایم؟ چقدر انتقاد پذیر هستیم؟ چقدر انتقاد کننده هستیم؟
ما آینه (پرسونای) اجتماعی خود را نگاه می کنیم و دوستش داریم اما با آینه واقعی (انتقاد و خودشناسی) از خود چگونه ایم؟ تا چه اندازه می توانیم بپذیریم که انتقاد ، انتقاد است و اصطلاحاتی نظیر «سازنده»، «اخلاقی»، «منصفانه»، «دوستانه» و ... که به عنوان صفات انتقاد رایج شده اند، کلیشه هایی هستند که در فرهنگ عمومی در اصل به سرپوشی برای تخریب انتقاد و تضعیف عقل انتقادی تبدیل شده اند و بر همین اساس شوربختانه کم نیستند مسئولانی که به جای آنکه دیگران نقدشان کنند خود به نقد خویشتن پرداخته و در صورت صلاحدید به نمایش آن در منظر افکار عمومی نیز می پردازند. در واقع آنها بدین گونه با نوعی فرار به جلو و گریز از پاسخ گویی دستِ پیش می گیرند تا پس نیافتند. آنان در واقع می کوشند تا شکل عملشان نزد افکار عمومی جامعه، مثبت جلوه کرده و با صفاتی نظیر صادق، فروتن، بزرگوار و ... شناخته شوند.
۳ - در فرهنگ عمومی جامعه ، مَثل هایی نظیر «آب زیر کاه» یا «مار زیر بافه» و نظایر آن را احتمالاً هر کدام از ما بارها شنیده و به کار برده ایم. این مثل ها همه نشأت گرفته از اجماع کلی افراد جامعه بر این نکته است که : «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» تا فرد منتقد را خلع سلاح کرده، همه به افرادی منفعل تبدیل شویم و انتقاد گریزیِ فردی خود را در یک جامعه سودا زده ی منفعل و تسلیم، ذوب نمائیم. چرا که به قول مصطفی ملکیان :
« ما همگی در حال فیلم بازی کردن هستیم، همه ما در باطن خودمان چیزهایی می گذرد و در ظاهرمان چیزهایی دیگر جریان پیدا می کند. بین بودِ و نمودِ ما، بین وجود ما و ظهور ما و بین کمون و بروزِ ما یک شکاف جدی وجود دارد...»
این شکل فردیت ، جامعه ای نیز همانند آن شکل می دهد که دچار همان شکاف جدی ملت - دولت است.
شوربختانه اکثریت ملت از نظام یا سیستم حاکم انتقاد نمی کند و همان طور که در برخوردهای روزانه، از مخالف خود به غیبت یاد می کند، از سیستم حاکم نیز به صورت پچ پچ های خانوادگی و خیابانی و نجواهای درگوشی ، بدون انعکاس آن به مسئولان ، غیبت می کند و توقع دارد مسئولان نیز جهت رفع آن کوشا باشند!
( تصویری ماندگار از « پاچه خواری » یا خاراندن پاچه همایونی مظفرالدین شاه قاجار )
ظاهراً ما چاره ای نداریم جز اینکه ضمن دور کردن خصلت های تنبلی از خود، با خودمان پیکار کنیم.
انتقاد را بیاموزیم و انجام دهیم و انتقاد دیگران را نیز پاس بداریم و «من»ِ واقعی خویش را از بند انفعال آزاد کرده و آن را پویا ، فعال ، پرشور و پرکار کنیم.
نظرات بینندگان
حال چرا عقل انتقادی؟
اصولا تفکر انتقادی گفته می شود.
عقل با تفکر، جهت یابی و
جهت گیری می کند.
در کل به دلیل عمل زدگی کمتر تفکر می کنیم. حال تفکر مصلحت گرا یا عافیت جو و یا انتقادی.
از سویی دیگر در طول تاریخ، استبداد مردم را وادار به پنهان ساختن خودواقعی کرده است.
روش مدیریتی سنتی و بسته نیز مردم را به بی تفاوتی و انصراف از موشکافی عملکرد مدیران محکوم ساخته است. تلاش برای بیان یا بهبود رفتار را برحسب تجربه عملی، آب در هاون کوبیدن و رسیدن به بن بست آرمان اجتماعی یافته است.
تخریب مادی و معنوی متمادی نهادها و سازمان ها بر قلب و روان جامعه، کنش اجتماعی را ابتر ساخته است. مردم از تلاش برای بهبود یا بازسازی و احیا کارکرد غلط مدیران،
خسته و فرسوده شده اند. پس
بی تفاوتی، بی اعتنایی، رفتار ثابت و یکسان که به همرنگی با جماعت تعبیر می شود، تبدیل به فرهنگ عمومی شده است.
امروزه نظارت اجتماعی بر رفتار اجتماعی افراد نیز از بین رفته است.
مردم دنبال دردسر نیستند لذا چشم به خطاهایی که در پیرامون خود
می بینند، می بندند.
در این بین یک نکته جای بحث دارد و آن این که:
دولت ها را مردم انتخاب می کند اما
ملت ها را دولت انتخاب نمی کند.
عقلی است که برای ارزیابی و داوری دربارهٔ مناسبات و ارتباطات انسانی بهکار میرود؛ مثلا وضعیت ارزشهای عدالت و آزادی را در روابط انسانی ارزیابی میکند.
و
فردی که تفکر انتقادی یا تفکر نقادانه دارد، قادر است با قصد محک زدن مسئله یا مبحثی، در مورد آن مسئله یا مبحثی، پرسشهای مناسب بپرسد و اطّلاعات مربوط به آن را جمعآوری کند. سپس آن دادهها را دسته بندی و با منطق استدلال کند و در پایان به یک نتیجه قابل اطمینان در بارهٔ مسئله برسد.
۵ یا قرن یعنی ۵۰۰ یا ۶۰۰ سال
فاصله معناداری برای تولیدکننده بودن غرب و مصرف کننده بودن کشورهای توسعه نیافته یا عقب مانده در تمامی عرصه هاست.
واقعیت را که نمی توان انکار کرد.
حال با کدام فرهنگ و دانش من تفکر انتقادی داشته باشم؟
بیشتر داشته های من عاریتی است و کوچک تر یا بزرگ تر از قالب های
تن من و وطن است.
بستر غرب ساختن و رسیدن بود و بستر من تقلید و تابعیت.
معارفه دکتر محمدرضا مخبر دزفولی به عنوان رئیس جدید فرهنگستان علوم
عقل انتقادی یا تفکر انتقادی یا هر اسم دیگری که به کار ببرید خللی در شرح اصل مطلب ایجاد نمی کند و من خودم را همچون برخی دوستان گرفتار لفاظی و بازی با کلمات نمی کنم.
در یک کلمه عرض کنم جنابعالی حق مطلب را ادا کردید و جمله به جمله ی انتقادتان عالی بوده و تأمل برانگیز است.کمتر کسی یافت می شود که اینگونه شفاف سازی کرده ، واقعیت ها را بیان کند. آری من هم به عنوان یک شهروند و یک معلم منتقد ، با شما متفق القول هستم که اغلب مردم جرأت رویارویی با مسئولین و بیان رو در روی مشکلات خود با آنان را ندارند. فلذا وقعی به حرف های مردم نمی دهند و به قول معروف ، سنگ بزرگ را نشانه ی نزدن می دانند.
همکار محترم
یقین داشته باشید که اگر متن نوشته شده برایم ارزش نداشت نمی خواندم و نظری هم نمی نوشتم.
همیشه سعی می کنم دانشجو باشم و دقیق یاد بگیرم. این متن مرا واداشت تا بیشتر در این حیطه مطالعه کنم. و این یعنی ایجاد انگیزش و انگیزه. پس
نویسنده موفق بوده اند.
کسی دشمن کسی نیست. فقط دقیق و عمیق فرا بگیریم، یادگیری صورت
می گیرد.
اگر دقت کنید در راستای متن، بحث کرده ام. خوشحال می شوم حال که خود را یک معلم منتقد می نامید، بجای احکام بستن که کار بیشتر ما هست، شما بحث نمایید تا بیشتر یاد بگیریم.
هدف اصلی اثرگذاری و اثرپذیری است،
نه لفاظی و بازی با کلمات.
عقل گرایی یا خردگرایی انتقادی
نامیده است نه عقل انتقادی.
انتقاد، یک فعالیت و عمل ذهنی است که عقل توسط آن، مفهومی را از عالم خارج در مییابد.
تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس:
ایرانیان زمانی که مرفه هستند انقلاب و زمانی که فقیر میشوند، اصلاح میکنند/ سرنوشت محتوم این کشور اصلاحات است.
یک خواننده اطلاعات گفت: رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفتهاند که دوری سیاستمداران از فرهنگ و ادب فارسی تأسف بار است، که به نظر من نباید غصه زبان و ادب فارسی را خورد، زیرا طی سالیان مدید بزرگانی در گذشته و حال مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی نگهدار آن بودهاند و منبعد هم خواهند بود.
اخبار روز
* برای افزایش روزی و ثروت این سه عمل را انجام دهید.
* آیا مجرمان در قیامت میتوانند توبه کنند؟
* چرا باید جوانان ما در سوریه می جنگیدند؟
* نظر امام خامنهای درباره ملاک صحّت قرائت
* میزبانی تهران از پیکر مطهر دو شهید گمنام
* نگاهی به مجموعه کتاب
انسان شناسی برای همه/ چگونه لوازم زندگی آخرتی را فراهم کنیم؟
باشگاه خبرنگاران جوان : سیدابراهیم رئیسی، رئیسجمهور کشورمان به مناسبت روز دانشجو در دانشگاه شهید بهشتی حضور یافت و با دانشجویان گفتگو کرد و به تعدادی از دانشجویان نیز هدیه داد.
رئیسجمهور در نهایت به دانشجویان منتقد انگشتری هدیه داد. علاوه بر آن نیز به یک زوج جوان که در میان جمعیت بودند هم از طرف رئیسجمهوری انگشتری هدیه داده شد.
یک انگشتر عجب خاصیتی دارد!