اول
ساعت دو سی دقیقه شب ، رزمندگان پس از طی مسافتی از دره موسیان زیر باران شدید به مقر نگهبانی و جایگاه تیپ هشتم زمینی رافدین عراق نزدیک می شوند ، فرماندهان دسته ها و گروهانها با استفاده از سرو صدای سیلابی باران ، نیروهای خود را در سریع ترین زمان ممکن در شیارهای کوه های موسیان برای عملیات محرم مستقر و منتظر فرمان حمله در آماده باش به سر می برند ، درکمال تعجب در یک چشم به هم زدنی پس از استقرار رزمنده ها باران قطع و آسمان کاملا ستاره باران و مهتاب بر دشت وکوه نمایان می شود.
کار تخریب چی ها بسیار سخت می شود البته معابر در دو ماه گذشته با جان فشانی و دردسرهای فراوان و استتار کامل ، مخفیانه و رمزآلود توسط گروه عملیات باز و نشانه گذاری شده است، اما معابرانتهای میدان مین که در تیررس عراقی ها قراردارد باید توسط تخریب چی های ماهر و از خودگذشته در زمانی به فرصت ده الی بیست دقیقه قبل از عملیات بازشود، سوز سرما پس از باران پاییزی خوزستان و خیسی آب چکان لباس و ادوات همراه ، مسائل و مشکلات جسمانی رزمندگان ، از قدرت بدنی آنان می کاهد !
هیچ کس گله یا شکایتی ندارد ؛ به چشمانشان نگاه می کنی از انتظار برای حمله برق می زند و لبخند بر لبان جاری است . با بی سیم به گروهان مسلم از گردان علی ابن ابیطالب از تیپ کربلا خبر می دهند معابر همه باز و آماده است اما در روبه روی شما معبر به علت شهادت تخریب چی ها به وسیله تیربار دشمن باز نشده است ، برای ادامه کار و راه عبور برای حمله چه کسی داوطلب است؟ چند و چندین نفر داوطلب می شوند اما فرمانده در مواجهه داوطلبان کثیر و خواسته افراد درمی ماند !
هیچ کدام به دیگری اجازه رفتن به جز خود را نمی دهند ، صحنه اصرار و مشتاقی به حدی است که بگو و مگو در نزدیکی دشمن نقشه عملیات را به خطر می اندازد ، فرمانده با تحکم و عصبانیت دو نفر را انتخاب و بقیه را با تهدید سرجایشان می نشاند. دو رزمنده به میدان مین رفته و در آخرین لحظه با پرتاب خود روی مین، تله های انفجاری زنجیری را به آتش کشیده و معبر را برای فرمان حمله و عملیات بازگشایی می نمایند.
این نمونه ای کوچک از هزاران مصداقی است از اکسیر عشق خدمت به همنوعان برای رضای معشوق که به فراوانی و وفور درسرزمین ما به نمایش درمی آمد.
دوم
در کردستان و قله دو فازای سردشت فرمانده گروهان در محاصره دشمن و برف و بوران و کولاک قرار می گیرد ؛ پس از چند روز ، فرمانده ،غذا و آب را رو به اتمام می بیند ، برای مبادا یک بسته خرما را به یکی از معاونانش به امانت می سپارد و تاکید می کند این باشد تا زمانی که در حال مردن هستیم به بچه ها بدهیم ، چهار روز گرسنگی بر همه چیره می شود اما فرمانده و امانت دارش دست به خرما نمی زنند . روز بعد هوا صاف می شود و هوانیروز و نیروی کمکی می رسد . آنها نجات پیدا می کنند اما بسته خرما اولین هدیه ای است که فرمانده به گروهش تعارف می کند و خود و معاونش آخرین نفری هستند که اصلا خرما نصیبشان نمی شود و این رضایت و لبخند است که نثار یارانش می کند.
سوم
اکنون سال ها از جنگ گذشته است . جنگی خانمان سوز و حزن آلود و خانه خراب اما در بطنش برای ملت دفتری از ایثار، سندی از روح تعاون و همکاری ، الگوی با هم زیستن و برای هم زیستن را به جای گذاشته است . اکنون دفتر شرف و قداست آن افتخار که خون بهترین عزیزان در پایش امضاء و ثبت شده است حکم می کند در میدان های دیگر زندگی اجتماعی برای با هم بودن ، روح دسته جمعی غمخوار یکدیگر بودن ، دغدغه منافع جمعی را از یاد نبریم و به بچه های خودمان یاد بدهیم در ماراتن زندگی رفتن به قله مهم است اما مهمتر از آن انسانیت و با هم رسیدن به قله موفقیت، مناسب تر،عزیزتر و شیرین تر است .
چه شده است که امروز در میدان مین زندگی ؛ ایثار دیروز را فراموش کرده ایم ؟
چرا جوامع دیگر از این گفته عمیق سعدی عاشقانه کام می گیرند و ما ناکام ؟
بنی آدم اعضای یکدیگرند که درآفرینش زیک گوهرند
چو عضوی بدردآورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
توکزمحنت دگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
باید به یاد داشته باشیم روزگار هوشمند است و در انتقام هیچ گاه خبر نمی کند آنگاه که مدارس خاص دکور کرده ایم ، وقتی مدرسه درجه یک و دو ، مدرسه کندهوش و تند هوش ، مدرسه امنایی و بی امنایی ، دولتی و بی دولتی و... برپا کردیم وقتی برای پولدارها و بی پول ها مدارس جداگانه رقم زدیم ، وقتی نسل نو را به تیزهوش و کند هوش تقسیم می کنیم و آنها را از یکدیگر جدا و بیگانه می کنیم ، وقتی در یک شهر ده مدرسه رنگارنگ به سبک فروش میدان تره بار دستچین و ورچین و درهم تقسیم بندی نموده ایم ، وقتی رسانه ملی درشوی مکرر و مناسبت های خندان بی بهانه و با بهانه ، معلمان و فرهنگیان را دست مایه طنز و تمسخر قرار می دهد ، وقتی درجایگاه سخن و خطابه و قانون گذاری دیواری کوتاه تر از فرهنگ و معلمان سراغ نکرده ایم و ناجوانمردانه شیر گرسنه و شک بر حلال و حرام حقوق معلمان در تعطیلات تابستان و مقایسه حقوق بابرکت و بی برکت آنان در دوره طاغوت و یاقوت را برمنابر و تریبون به رخ می کشیم ، وقتی در هفته معلم جز مراسم تکراری و دیکته شده ، ابدا به نظرات و خواسته های حرفه ای و سخت و حساس معلمان اهمیت و توجه نکرده و نمی کنیم ، وقتی در انبوه مشکلات ، معلم را به کلاس می فرستیم و او تنهای تنها خود را به روی مین پرتاب می کند تا توسعه انسانی پایدار بماند تا جامعه و نسل آینده آلوده نشود، تا تربیت مستقر باشد آن هنگام از او پشتیبانی نمی کنیم حتی اگر بر سر دلسوزی جانش را از دست بدهد ؛ آیا موفقیت و توسعه پایدار درکشور رقم خواهد خورد ؟
مگر اساس پیشرفت کشور از تربیت نسل آینده میسر نمی شود؟
آیا سلب مرجعیت و عدم پشتیبانی معلم از منزلت و معیشت ما را به آبادانی و آسایش رهنمون می نماید ؟
اکنون که گوش شنوا نیست اما فریاد برپاست ، خون معلم به خون تپیده «مرحوم خشخاشی » و زخم ودلهره معلم گرامی «مدرسه معراج شوش» که هشدار می دهد :
آی پولدارها ، آی قدرتمندان ؛ امروز که با مدارس خاص ، بچه های شما درس می خوانند و بزرگ و بزرگتر می شوند ، شاید فردا اون بچه هایی که شما به دور از عدالت آموزشی آنها را جدا و بیگانه از هم نموده اید و به کنارهم بودن راه نداده اید تا درتعلیم یکپارچه ، استاندارد و هماهنگ ، راهبردهای آموزشی و تربیتی را زیر نظر معلم و راه بهتر زیستن و کنار هم بودن و سبک زندگی انسانی را تجربه کنند ، متاسفانه هر دو گروه چه درس بخوانند یا نخوانند ، اما حتما درس با هم زیستن نخوانده اند ، یکی می شود چاقو کش و به بهانه ای قصد جان می کند و دیگری می شود مواد فروش و طعمه اش قطعا از عیار و سنخ خودش نیست بلکه شکار و انتقام نانوشته ، همان هایی هستند که روزی با پول از او جدا شده اند و به ترقی مشغول بوده اند ، اکنون ترقی به سرعت در حال انجام است در دو گونه ؛ این طرف نازپرورده از همه جا بی خبر و فریزشده و آن طرف زجرناداری و فقرکشیده و عقب مانده از حداقل رفاه اجتماعی که نشانه هایش به وفور از طلاق ، رشوه ، اعتیاد ، بزهکاری ، فساد و قتل های ریز و درشت در جامعه هویداست .
کافی است به گزارشات حوادث روزنامه ها ی رسمی روزانه سری بزنیم که متاسفانه آمار چنین قربانیانی رو به تصاعد می رود. جنگ ناخواسته فقر و غنا همچنان از فرزندان سرزمین مان قربانی می گیرید ، به هزاران علت که مهمترین آن عدم توجه به خواسته ای معلمان ، شکستن قداست آنان از مجاری تریبون ها و رسانه های رسمی، تشکیل و برپایی مدارس چندگونه ؛ خاص ، نورچشمی ، پولی و عدم درست اجرای عدالت آموزشی مصرح در قانون اساسی می باشد.
شما خواننده گرامی چه فکر می کنید؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
چرا مدیران اموزش و پرورش به جای حمایت از معلمین به دشمن انها تبدیل شده اند؟