برادر گرامی جناب آقای دکتر دانش آشتیانی اینجانب شما را از سالیان دور و از نزدیک می شناسم، همت بلند و آزاد منشی و قدرت تحلیل بالای شما انشااله برکات خوبی برای تغییر در آموزش و پرورش به وجود خواهد آورد، به همین دلیل به عنوان یک معلم خوزستانی نکاتی را پیرامون آموزش و پرورش و مسائل آن و نیاز سرمایه گذاری دراز مدت نظام در آموزش و پرورش را مطرح و پیشنهاداتی در کنار آن خدمت حضرت عالی یادآوری می نمایم که از این طریق هم به شما تبریک گفته باشم و هم آنکه در امر تفکر برای حل مشکلات آموزش و پرورش از این طریق به شما کمک کرده ام.
آموزش و پرورش (بخش اول)
الف: کلیات موضوع :
اصولاً آموزش به عنوان مهمترین عامل تشکیل سرمایه انسانی تلقی می گردد و همچون نظام های دیگر تابع تولیدی برای آن تعریف می شود که کودکان و نوجوانان سنین 7 تا 18 سال (و گاهی تا 24 سال) همانند نهاده اصلی، آموزش به عنوان جریان تولید و عرضه نیروی انسانی اندیشمند،( و در نظام اسلامی متعهد و متخلق به اخلاق الهی) به عنوان محصول آن مدنظر قرار می گیرد . بدون تردید تعریف چنین تابع تولیدی باید بر مبنای اهدافی روشن و فرآیندی مشخص صورت پذیرد تا در نهایت محصول آن قابل بررسی، ارزشیابی و کنترل باشد . بدیهی است نارسائی در هریک از این سه جزء تولید انتظارات را برآورده نمی سازد و مسیر حرکت را به انحراف می کشاند. چون آموزش و پرورش یکی از مهمترین نظام ها و در واقع زیر ساخت سایر نظام های جامعه است . مسائل و مشکلات آن نیز از اهمیتی خاصی برخوردار است .
در این گزارش مسائل کنونی آموزش و پرورش کشور از زوایای فوق مورد بررسی قرار گرفته است :
ب: مشکلات اساسی :
1- هدف مند نبودن نظام آموزش و پرورش کشور
به طور کلی ضروری ترین و مهمترین عنصر هر نظام تربیتی و آموزشی ، وجود نماد، الگو و هدف مشخص و همچنین مسیر و روش روشن برای نیل به آن هدف است ؛ حال آنکه در نظام کنونی آموزش و پرورش کشور ، علی رغم ذکر مواردی به عنوان اهداف بخش، مشخص نیست که برنامه های آموزشی و تربیتی در پی کسب چه اهدافی تدوین و اجرا شده و می شوند؟
در واقع ، ذکر عباراتی کلی از قبیل تربیت انسان هایی مسلمان و متدین، پرورش افرادی مطلع و آگاه و عباراتی از این دست هرگز سمت و سوی نظام آموزشی را تعیین نخواهد کرد. به بیان دیگر، در یک نظام آموزشی و تربیتی جامع نگر، هدف های تربیتی باید به طور شفاف، دقیق مشخص و تعریف شوند که برخی از آنها را می توان در موارد زیر برشمرد:
- تقویت مبانی عقیدتی و اعتقادی کودکان و نوجوانان
- تقویت روح تحقیق و پژوهش، بررسی و تفکر
- التزام و تقید به اجرای صحیح و دقیق احکام اسلامی
- تاکید بر اجتماعی شدن و جمع گرایی کردن دانش آموزان
- توجه به حقوق دیگران و احترام به آنها
- تقید به اجرای قانون
- تقویت ارزش های فرهنگی همچون رعایت احترام والدین و دیگر اعضای خانواده و ....
- تقویت روحیه میهن دوستی برای سربلندی کشور و آب و خاک
- فراگیری علوم ضروری روز
- ایجاد زمینه های ابتکار و خلاقیت و اختراع
2- عدم انطباق سیاست ها و اهداف کنونی (نارسائی در فرآیند تولیدات آموزشی):
سوای نکات فوق الذکر ، سیاست ها و اقداماتی هم که برای نیل به اهداف کنونی نظام آموزش و پرورش تبیین و ارائه شده است به گونه ای نیست که بتواند چنین خواسته هایی را تحقق و عینیت ببخشد. در حقیقت برنامه ریزی های آموزشی و درسی، سیاست های پرورشی، روابط و فرآیندهای اداری و اقدامات دیگر نامنسجم و ناهماهنگ اند و کارشناسان، ادارات کل، مدیران، معاونان و هریک از سایر رده های تشکیلاتی به طور مستقل و منفک از دیگران و گاهی خلاف اصول بنیادی آموزش و پرورش تصمیم گیری نموده و اقدام می نمایند . پیامد طبیعی چنین وضعیتی طی یک دوره 12 ساله، شکل گیری جریان آموزش به صورت تربیت افرادی با محفوظات فراوان، افکار نامنسجم ،توان ناچیز ابتکار و خلاقیت ، بینش های محدود و کوتاه نگر، با اصالت، ارزش های اخلاقی رنگ باخته و بسیاری نارسائی های دیگر است.
3- نبود نظام ارزیابی و کنترل محصول آموزش (نارسائی در ارزیابی محصول):
به طور کلی نهادهای نظام آموزش و پرورش، کودکان ، نوجوانان و جوانانی هستند که معمولاً از سن 6 سالگی (یعنی آغاز دوره گذار از کودکی) وارد جریان آموزش می شوند و دوازده سال در اختیار نظام آموزش به جامعه عرضه گردند. اما در آموزش و پرورش کنونی نظامی در کار نیست که این جریان تبدیل نهاده به محصول را آغاز تا انتها کنترل، پیگیری و ردیابی نماید و برای افزایش تولید، مطابق با اهداف و مشخصات تعیین شده تصمیم گیری و اتخاذ سیاست نماید . به بیان دیگر ، نظامی وجود ندارد که مسیر حرکت و شکل گیری تدریجی شخصیت کودک را در هر مرحله تحت نظارت قراردهد و سرانجام درانتها داوری نماید که کودک یا نوجوان 7 ساله پس از 12 سال آموزش و پرورش دارای چه ویژگی ها و خصلت هایی است ، چه دانش و مهارت هایی کسب کرده است، به کدام اصول و مبانی عقیدتی پای بند است و در راستای کدام هدف جامع حرکت می کند؟
بی تردید فقدان چنین نظام و زنجیره ای سبب اتلاف منابع و هدر رفتن بخش عظیمی از امکانات و سرمایه انسانی آموزش و پرورش شده است که نمود آن را می توان در تربیت فارغ التحصیلان جوانی جست و جو کرد که طغیانگر و پرخاش جو، بی اعتنا به ارزش های اخلاقی و کم توجه به سنت ها و آداب فرهنگی، سست ایمان و ناآگاه به مسائل مذهبی (به طوری که حتی اکثرآنان احکام اولیه ساده را هم نمی دانند) خود باخته در برابر مظاهر تمدن غربی و سرانجام مضطرب و بدبین نسبت به نظام مدیریتی کشورند.
همین امر زمینه فعالیت و رشد گروه های منحط اخلاقی و سیاسی در بین جوانان را فراهم آورده است و مهمتر آنکه به دلیل عدم نفوذ معنوی مربیان تربیتی و آموزشی و مسئولان مدارس از جمله مدیر، معاون مدرسه، معلمان و مربیان پرورشی در دانش آموزان نفوذ گروه های منحط در محیط مدارس به ویژه در سطح متوسطه را آسان تر ساخته است .
4- مدیریت و راهبری مجموعه عظیمی همچون آموزش و پرورش که بیش از یک میلیون نفر معلم و کارکنان اداری و نزدیک به 15 میلیون نفر دانش آموز دارد کاری بس عظیم، دقیق ،پیچیده و مسئولانه است و این درحالی است که این مجموعه با غیر اصولی ترین شیوه های مدیریت بدون توجه به جنبه های فوق، اداره می شود در واقع سازمان کارمداری آموزش و پرورش به گونه ای متمرکز شکل یافته و کلیه تصمیمات اساسی و حساس صرفاً در حوزه مرکزی وزراتخانه اخذ می شود .به بیان دیگر ، مسئولان اجرایی محلی، مدیران و کارشناسان تنها در نقش مجریان سیاست ها و تصمیم های متمرکز ظاهر می شوند ، ابتکارات و خلاقیت ها مورد اعتنا قرار نمی گیرد ؛ نکته قابل ذکر آن که در جریان اصلاحات نظام آموزشی سوئد و ژاپن همکاری کارشناسان و برنامه ریزان با مجریان، مشارکت مردم و کارکنان آموزشی در تنظیم اهداف و برنامه ریزی آموزشی و درسی و سرانجام اجرای سیاست عدم تمرکز در کلیه زمینه ها به شکوفایی استعدادها، رشد و توسعه ملی و تحکیم مبانی ارزشی جامعه مربوط منتهی شده است.
بی تردید تمرکز تصمیم گیری و سیاست گذاری به عنوان مهمترین معضل و در حقیقت آفت نظام آموزش و پرورش کشور است و تا زمانی که مشارکت مردم(نه به معنای پرداخت بخشی از هزینه های آموزش) به عنوان عنصر اساسی نوسازی و اصلاح نظام آموزش و پرورش مطرح و مورد عمل قرار نگیرد مشکلات آموزش و پرورش نیز حل نشده و حتی تشدید هم خواهد شد .
ترسیم وضعیت کنونی حاکی از آن انست که مدیران مدارس در انتخاب کارکنان و کادر آموزشی نقشی ندارند، در به کارگیری شیوه های ابتکاری و تکنولوژی های خلاقانه با محدودیت مواجه اند و در تشویق یا تنبیه کارکنان تاثیرگذار نیستند، در فرآیند آموزش نیز روش های تدریس و آموزش شیوه های تربیت کتاب های درسی و برنامه ریزی های آموزشی از مرکزی ترین سطح وزارت آموزش و پرورش تعیین و ابلاغ می شود حاصل این امر پدید آمدن یک جریان تولید میکانیکی است که در آن برنامه ریز از مجری فاصله بسیار زیادی دارد.
و در واقع، هر یک با ذهنیت خویش- که متفاوت و اغلب متعارض است- مشغول به کار است و البته به لحاظ آن که در این فرآیند نهاده و محصول هر دو از مقوله موجودات ذی شعورند، نارسائی ها خطر سازترند.
در عین حال، نارسائی های فوق الذکر سبب شده اند تا مدیران عموماً با اتکا به خصوصیات فردی خود و اغلب با بهره گیری از اعتبار اداری و تحکم اعمال مدیریت نمایند و مدیران توانا و خلاق نیز نومید از تاثیر گذاری عرصه را وانهند. این پدیده معضل تأسف انگیزی است که در آموزش و پرورش سابقه دارد.
از سوی دیگر مدیریت مدارس منابع مالی چشم گیری در بر ندارد که جاذب برخی مدیران باشد و در بعضی از مواقع انتقال بین منطقه ای معلمان شرط پذیرش مسئولیت مدیریت می باشد که در واقع نوعی پایین آوردن ارزش مدیریت در آموزش و پرورش به حساب می آید و بی تردید مبدا نابودی نظام مدیریتی آموزش و پرورش خواهد بود.
5- از دیگر مشکلات نظام موجود آموزش و پرورش ، نابرابری قدرت والدین ( به عنوان مشتری ) و آموزش و پرورش ( به عنوان فروشنده و کارگزار خدمت ) به نفع فروشنده است.
بی تردید تا زمانی که این نابرابری تداوم دارد مشتری همواره محکوم و حق او ضایع خواهد ماند. منشاء این نارسائی در رایگان بودن آموزش است و چون اولیاء دانش آموزان برای تحصیل فرزندان خود وجهی پرداخت نمی کنند و در نتیجه زیانی را متصور نمی بینند – و عموماً تربیت و آموزش فرزندان را از وظایف آموزش و پرورش می دانند - مسئولیتی برای اظهار نظر نمی پذیرند و در اصل سخنی برای گفتن ندارند. چرا که اعتقاد دارند که نظارت آنان برکار مدارس و مدیران اثر بخش نخواهد بود.
از سوی دیگر، چون افزایش یک دانش آموز اضافی به مجموعه دانش آموزان یک مدرسه، به دلیل مشکلات و نارسائی های فوق الذکر، سبب افزایش هزینه نهایی مدرسه می شود و بر مشکلات موجود می افزاید، ( مدیران ) مدارس تمایلی به جذب دانش آموز بیشتر ندارند و این عدم تمایل را با ایجاد نارضایتی در والدین نشان می دهند. این امر بدان معنا است که مدیران در پی جلب رضایت والدین نیستند و بر عکس با هدف کاهش تعداد دانش آموزان و کاهش گرفتاری های شغلی، عدم رضایت والدین را از نتایج مثبت فعالیت های خود قلمداد می کنند. چنین طرز تفکری برای یک سازمان دولتی مجری آموزش که تقریبا با کلیه آحاد جامعه سر و کار دارد بدترین نوع نگرش بوده و آینده وخیمی را ترسیم می کند. البته ممکن است در مجموعه چنین نظامی معدود، مدیرانی باشند که با اعتقاد و انگیزه لازم عملکردی مطلوب بروز دهند.
پیشنهادات اساسی که جنبه سیاست گذاری دارد
علی رغم مشکلات و نارسائی های عمده فوق، راه حل های موثر و بنیادینی وجود دارد که به لحاظ اهمیت به قرار ذیل است:
1- تعریف اهداف تربیتی و آموزشی مشخص، دقیق و قابل ارزیابی برای نظام آموزش و پرورش در همه مقاطع تحصیلی و آموزشی.
2- تبیین و تعیین سیاست ها، روش ها و اقدامات مناسب و تفصیلی دست یابی به اهداف فوق الذکر و بررسی کلیه برنامه های در دست انجام، در مقایسه با اهداف تعیین شده.
3- تدوین نظام کنترل و ارزشیابی برای فارغ التحصیلان دانشگاه فرهنگیان در کلیه مقاطع در مقایسه با اهداف تعیین شده، در بخش تربیتی و آموزشی.
4- گرایش به سیاست عدم تمرکز در مدیریت و اعتقاد به مدیران رده های پایین تر و همکاران در هر رده، نخسین گام حل مشکلات مدیریتی آموزش و پرورش است.
5- برنامه ریزی اجرایی امور به گونه ای انجام شود که با توزیع اختیارات مناسب، در همه مقاطع کلیه کارکنان اعم از مدیران و کارکنان اداری تا مدیران، معاونان و معلمان مدارس، انگیزه های کار و فعالیت و ابتکار و خلاقیت زنده شود.
6- زمینه های تسهیم سود و زیان مادی و معنوی نظام آموزشی و به طور مشخص در مدارس، برای کلیه کارکنان فراهم شود زیرا این امر احساس پویایی را در افراد بر می انگیزد و بارزترین نمونه آن، موفقیت مدیران مدارس غیر دولتی است که در مدارس دولتی همین افراد ناکام و کم اثر بوده اند. چرا که در مدارس غیر دولتی به انگیزه ها و مشوق های مادی و معنوی توجه دارند اما در مدارس دولتی این گونه نیست.
7- برای تحقق این هدف ضروری است ماده مواد 8 و 11 قانون شوراهای آموزش و پرورش در استان ها و ... مصوب 1372 به اجرا در آید. به بیان دیگر ، لازم است اعتبارات دولت به صورت سرانه دانش آموزان در اختیار مدیر مدرسه قرار گیرد و حقوق معلمان و سایر هزینه ها از این محل پرداخت شود. این تمهیدات مدیر مدرسه را در جذب معلمان با انگیزه ، کوشا و موفق از طریق پرداخت بیشتر ( و در حقیقت اعمال مدل رقابت شغلی ) مختار خواهد نمود و به وی این امکان را خواهد داد که متناسب با نیاز، افراد مناسب واجد شرایط را به کار گیرد.
بی تردید نظارت انجمن اولیاء و مربیان علاوه بر مسدود کردن راه های انحراف و بهبود عملکرد، ضامن مشارکت مردم در امر آموزش و پرورش نیز خواهد بود و بستر لازم برای جلب و جذب مشارکت مردم را بیشتر خواهد کرد.
8- نظارت مستمر و ارتقاء مدیران موفق و کارآمد از مهمترین اقدامات دوره ای قرار گیرد. این ارتقاء شامل منافع مادی مستمر و همچنین ارتقاء شغلی خواهد بود.
9- برای رفع عدم موازنه قدرت بین والدین و مدارس، دولت می تواند معادل سرانه دانش آموز ، اوراق بهادار در اختیار والدین قرار دهد. این اوراق به هنگام ثبت نام ( در مدارس دولتی و غیر دولتی ) به مسئولان مدرسه تحویل می گردد و دریافت اوراق بهادار بیشتر به معنای بهره مندی بیشتر از منابع مالی است. در واقع این ترتیب سبب تغییر موازنه قوا به نفع اولیاء می شود و مدیران به منظور جلب رضایت آنان به رقابت با یکدیگر پرداخته و برای افزایش کیفیت کار خود به ابتکارات و شیوه های خلاقانه روی می آورند. بدیهی است ما به التفاوت هزینه ثبت نام در مدارس غیر انتفاعی و نمونه مردمی، در زمان ثبت نام به صورت نقد پرداخت خواهد شد.
10- در خاتمه مسائل و مشکلات متعدد دیگری را می توان درباره کتاب های درسی اعم از محتوا و تولید آن ، تجهیزات آموزشی و کمک آموزشی، روش های تدریس، شان اجتماعی معلمان و مشکلات آنان و فضاهای آموزشی و استانداردهای آن بر شمرد که از حوصله این بحث خارج است و در واقع می توان با طبقه بندی آن در هر یک از موارد پنج گانه فوق به آن بسنده کرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
است!
شیخ اجل فرموده اند که:
بی بخت چه فن سازم، تا برخورم از وصلت
بی مایه زبون باشد! هر چند که بستیزد!
همین الآن که معلمان باید پولشان را از دولت بگیرند درمانده و مستاصلند چه برسد که پول در دست مدیر باشد، چه مدیری؟ حتما کسی که تخصصی ندارد اما نفوذش بالا بوده است و مدرسه ای برای خودش دست و پا کرده است!
جناب موسوی آموزش و پرورش یک نهاد حاکمیتی و تربیتی است. نیاز به تفصیل و شرح زیاد ندارد. فقط یک پیشنهاد کافی است:
ذهنیت مسئولان نظام نسبت به آموزش و پرورش اصلاح شود و متخصصان واقعی و دلسوز بر سر کار آیند. والسلام
اگر چنانچه مدیر از بین معلمان همان آموزشگاه و با رای آنان
برای مدت مشخصی انتخاب شده و در ضمن، معلمان نیز در
مکانیزم ارزشیابی مدیر دخالت داشته باشند، قابل بررسی
خواهد بود؟!
در غیر این صورت بازار چاپلوسی، فساد اداری، سو استفاده و
باند بازی بسیار داغ خواهد بود.
تا زمانی که مدیران نالایق و ناشایست در سمت مدیریت ارداه و مدیریت مقطع اموزشی در اداره و مدیران باند بازی و فامیل بازی که در مدارس کشور مدیریت را در دست گرفته تغییر پیدا نکنند
وضع ما همینگونه است
اکثر این افراد فقط فقط کارشان شده اهانت و توهین به معلمان زحمت کش و مظلوم
2-حل مشکل مافیای مدارس غیر انتفاعی(غیر دولتی):چرا دولت ها تمایل به کسترش خصوصی سازی مدارس دارند در حالی که این مدارس در اجرا بسیار بد عمل می کنند و مشکلات فراوانی دارند.
4-شاید ایشان در پنج سال مدیر کلی خود به این نکته پی بردند که مدیریت بیشتر با رابطه قابل انجام است تا ضابطه ؟! بنابراین مدیرانی موفق ترند که با صاحبان قدرت مانند موسسان مدارس غیر دولتی ارتباط بیشتری داشته باشند و این همان نقطه ضعف بزرگ مدیران ما است تا جایی که یکی از مدیران اداره آموزش و پرورش در پاسخ به شکایت از مدارس غیر انتفاعی گفته بود:" ما نظارتی بر کار آنها نداریم ؟!"