آنها که عاشورا را رقم زدهاند، قصّهها دارند. از بچّهها پرسیدم کدام شخصیت و قصّهاش در روایت عاشورا آنها را بیشتر تحت تاثیر قرار داده و چرا؟ یک به یک نظرشان را گفتند. امام حسین و مظلومیتش، عباس و شجاعتش، علی اکبر و جوانیاش، علی اصغر و خُردیاش، قاسم و رشادتش و عبدالله و معرفتش را یاد کردند.
امّا من در دشت نینوا آدمی را میشناسم که با سپاه هزار نفرهاش راه را بر کاروان حسین بست. به دستور مافوقش نه اجازه داد امام به حجاز بازگردد و نه گذاشت به کوفه نزدیک شوند. دستِ آخر کاروان حسین را در دشت نینوا متوقّف کرد.
او و سپاه هزار نفرهاش همانجا به نوهی رسول خدا اقتدا کردند و نمازشان را به جماعت خواندند. فرمانده از سرنوشت این اسکان اجباری بیخبر بود. وقتی روز دهم رسید و دو لشکر در برابر هم صفآرایی کردند و دانست که عمر بن سعد بر جنگ با پسر فاطمه مُصِر است، از کردهاش پشیمان شد.
گفتهاند بارها اسبش را میان لشکریان عمر بن سعد تازاند، شاید نظر امیر لشکر را تغییر دهد امّا نتوانست. دلش پر از آشوب شد.
آنها که از مدینه با کاروان حسین همراه شدند، دلشان به دعوت صدها کوفی گرم بود امّا حر باید میان سپاه چند هزار نفرهی اموی و لشکر هفتاد نفرهی علوی یکی را برمیگزید. پیشبینی نتیجهی این جنگ نابرابر چندان دشوار نبود. اگر در آنسو میماند دنیایش را داشت.
به قول اخوان :
« سه ره پيداست.
نخستين: راه نوش و راحت و شادي.
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادي.
دو ديگر: راه نيمش ننگ، نيمش نام،
اگر سر برکني غوغا، وگر دم درکشي، آرام.
سه دیگر: راه بيبرگشت، بيفرجام »
حر راه اوّل را پشت سر گذاشت، به راه دوم حتّی فکر هم نکرد و از جان و دل در راه سوم قدم نهاد. دل گُندهتر از آن بود که پایش بلغزد. تصمیمش را گرفت. از اسبش پیاده شده. پوتینهایش را درآورد، بندهای دو پوتین را به هم گره زد و آنها را به گردن آویخت. سرافکنده و پابرهنه آرام آرام به خیمهی امام نزدیک شد. در برابر امام زانو زد. چشمانش را از خجالت به زمین دوخت و زبانش الکن شد. او بود که راه کوفه را بر امام بسته و کاروان امام را در کربلا متوقّف کرده بود. جملهای از امام حالش را دگرگون ساخت. ارفع رأسکَ یا حُر. برخاست و اجازهی نبرد طلبید. به میدان رفت، کوفیان را موعظه کرد، رجز خواند و مردانه جنگید. میگویند او نخستین فردی بود که روز عاشورا در دفاع از امامش به شهادت رسید.
همانگونه که حسین خواسته بود:«إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ و کُنتُم لاتَخافونَ المَعادَ فَکونوا اَحراراً فی دُنیاکُم.»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان