مرحوم دکتر علی شریعتی بر خلاف دکترین تجدید نظر طلبان افراطی و مفتونان و مرعوبان گلوبالیزم هرگز به گذشته تعلق نداشته و از آن جا که فردی متفکر، دوراندیش و جامع نگر بود و مهندسی اندیشه اش بر ساختار منطق و ایمان و نواندیشی استوار بود لذا هم اینک نیز از او تحت عنوان اندیشمندی برای عصر حاضر یاد می شود.
او بود که دانشگاه، روشن فکران، مذهبیون و مسجد و مردم را به یکدیگر وصل نمود و اسلام و دیانت را به میزان قابل توجه و شایانی از داخل حجره ها به صحنه ی اجتماع آورد و در عصر ترکتازی ماتریالیسم و مارکسیسم و لیبرالیسم و اگزیستانسیالیسم، سیمایی جدید و مولد و محبوب و زایا و پویا از اسلام و تشیع به جوانان و جهانیان عرضه نمود.
استبداد و استعمار را به چالش کشید و جامعه شناسی را از دپارتمان و داخل صفحات کتب و ویترین و مباحث جزمی و ذهنی و تجریدی بیرون کشید و آن را در خدمت مردم و تاریخ و مذهب قرار داد. چه روشن فکران و مستفرنگ ها و چه مذهبیون همگی به نحوی از انحاء به لحاظ نظری و عملی، علمی، دینی، مبارزاتی و انقلابی مدیون و مرهون آن شهید مظلوم و مهاجر فی سبیل الله می باشند.
او نیز همچون امام، مطهری، علامه و متقدمین و متاخرین مسئول و متعهد، در راستای پیراستن خرافات و جزمیات و گرد و غبار و اوهام از چهره ی اسلام عزیز و نهضت بیدارگری و بازگشتن به خویشتن و یا خویشتن خویش رنج و مرارت های فراوانی را متقبل گشت و از هیچ کوشش و ایثار و فداکاری دریغ نورزید.
ساعت ها می گذشت و علی شریعتی همچنان مشغول مطالعه و تحقیق بود و متوجه آب و غذای خود نمی شد. وقتی از دکتر شریعتی سوال می شد چرا وقتی به سخنرانی می پردازی سعی می کنی تا ساعت ها سخن بگویی و هر آن چه در ذهن و قلب خود انباشته ای برای مخاطبان عنوان می کنی و مرتب و بدون وقفه می نویسی؟ آن عزیز با یک دنیا عشق و ایمان و صداقت چنین پاسخ می داد.... شاید فرصتی دیگر در اختیارم نباشد!! وقتی چکامه ها و تکلمه هایش در مورد حقانیت و مظلومیت حضرت امام حسین (ع) و فاطمه ی زهرا (س) را برای مجتهدی پیر و معروف که از مخالفان دکتر بود برده بودند و آن عالم به سخنان شورانگیز و شعوربرانگیزی گوش می داد و سخت مجذوب و مفتون آن شهید بزرگوار شده و مرتب اشک می ریخت و ناگهان پرسیده بود این سخنان تکان دهنده و تحقیقی و اثربخش از کیست و چقدر به خاندان اهل بیت (ع) ارادت و عشق دارد؟! در پاسخ شنیده بود این فرد همان کسی است که تاکنون به او ناسزا می گفتی و لعنت می فرستادی!!
مرحوم دکتر علی شریعتی سهمی به سزا و غیر قابل انکار در نهضت و انقلاب اسلامی و مآلا بیداری اسلامی در منطقه و کل گیتی داشته است و کتب و سخن رانی های شریعتی منبعی غنی و سرشار از علم و عقیده و ایمان و ایقان برای مردم و به خصوص اندیشمندان و آزادی خواهان و مبارزان جهانی است.
علی شریعتی در سال های خفقان قبل از انقلاب با احساس تعهدی که می کند و از آن جا که خطر بزرگ و جدی متوجه جوانان و اسلام را مشاهده می کند در مبحثی تحت عنوان چگونه ماندن؟ می گوید:... وقتی که اسلام می خواهد از پوسته ی جامد و سنتی قرون وسطایی اش بیرون بیاید از رابطه ی فردی اش و از محدوده ی اخلاقی و روانی و شخصی و درونی اش خارج شود و به صورت یک موج، یک دعوت یک رسالت مسئولیت و به صورت یک عامل ساختن انسان و جذب نسل جدید در آید و در وسط زمینه و زمان طرح شود، خطرناک می گردد..... وقتی که مسئله به این صورت، به صورت یک حرکت مطرح می شود، قیام می کند و می ایستد و خود به خود به همان اندازه که امکانات به دست می آورد و به همان اندازه که اوج می گیرد، به همان اندازه که در زمان حاضر حضور می یابد، به همان اندازه که غنی می شود، قوی می شود، تکامل پیدا می کند، زنده می شود، به همان اندازه هم آسیب پذیر می شود و به همان اندازه هم دچار خطر می گردد و به همان اندازه هم تمامی مخاطرات از اطرافش به وی هجوم می آورند و او نیز به همان اندازه باید برای حفظ خودش و شناخت موقعیتش و جهت گیری درست در برابر این خطرات حساسیت و هوشیاری داشته باشد.
اسلام الآن دچار چنین شرایطی است. نمونه هایی داریم که شاید امثالش را جز در صدر اسلام و آن موج های اساسی و اولی اسلامی نداشته ایم و این شروع طرح یک اسلام امی اعتقادی مردمی متحرک و سازنده و خلاق است، اسلامی که به صورت یک ایدئولوژی اجتماعی، انقلابی انسان ساز و جامعه ساز و تغییر دهنده ی روابط و نظام و جو و محیط در آمده است و در می آید. این خود موفقیت بی نظیری است و شاید در طول قرن ها، این چنین موفقیتی نداشته ایم، حتی در قرون سوم و چهارم و پنجم اسلامی هم که تمدن اسلامی و فرهنگ اسلامی به اوجش رسیده است. زیرا آن چه در آن دوره مطرح است تمدن علمی و اجتماعی و فرهنگ اجتماعی و مدنی است که به اوج خود رسیده است.
ولی در همان ایام شاید روح و ایدئولوژی اسلامی به حضیض خویش رسیده باشد! اما آن چه اکنون مطرح است یک تمدن نیست، یک قدرت سیاسی نیست ، یک فرهنگ علمی و امثال این ها نیست، بلکه یک انگیزش انسانی از درون مردم و از درون وجدان ها و یک انقلاب روحی- فکری است که به صورت یک بعثت تازه مطرح شده است و این است که همه چیز را عوض می کند، همه چیز را ویران می کند و همه چیز را از نو خواهد ساخت. و هم این است آن چه دشمن دارد و هم این است که در همه جا حتی در نزد قدرت های بزرگ موجد احساس خطر می شود.
دکتر علی شریعتی در مقام پاسخ به نیاز و چراهای نسل جوان و ارائه ی طریق و برنامه جهت مصونیت این نسل و صیانت اسلام در مقابل اهداف و برنامه ها و توطئه های متلون و خطرناک دشمنان و یا لااقل رقیبان می گوید:
« اکنون برای این نسل جوان این مسئله مطرح است. در شرایطی است که از یک طرف فقر فکری، فقر کتاب، فقر محیط، فقر جو و اصلا فقر هر منبع و سرچشمه ای است که بتواند الهام بخش ایمان و اندیشه به وی باشد و از طرف دیگر غنا و وفور همه جانبه و حاکم فکری است که از یک سو می آید و فسادی است که از سوی دیگر. آن جوانی که از یک تیپ لش است، به دامن دام های استعماری می افتد و جوان دیگر که از یک تیپ مسئول خودآگاه جدی، عزیز و انسان است سر به دامن ایدئولوژی ای که بیگانه با ماست می نهد و این جوان ما این مسئله برایش مطرح است که بین این دو دریا و این دو عدم، چطور خودش را حفظ کند و چه کار کند؟.... اکنون مسئله به قدری حساس شده است که مسئله چه کردن و چه نکردن، تابع مسئله ی فوری تری است که چگونه ماندن است؟ الآن باز به این جا برگشته ایم که چگونه بمانیم؟....
برای این که خود ماندن، مسلمان و شیعه ماندن حتی برای آدم های آگاه و مترقی و روشن، یک مسئولیت و یک ضرورت است که هر روز به یک جهاد نیاز دارد و هرگز نمی شود از نسل جدید، از جوان ها انتظار داشت که هر روز یک جهاد بکنند. باید یک بستر فکری یک زمینه ی اعتقادی و یک برنامه ی خودسازی وجود داشته باشد تا این کسی که دلش می خواهد خودش را نگه دارد و از مبتذل شدن و پوچ شدن هراس دارد بداند چه باید بکند. وی هراس از ابتذال دارد و به این مرحله از خودآگاهی رسیده و واقعا هم علاقه و دلبستگی اش به ارزش های اسلامی هنوز در مرحله ی عشق است.
اما حالا احساس خطر کرده که مبادا خودش عوض شود و خانواده اش تغییر پیدا کند. خودش را هر جور باشد با رودربایستی هم که شده نگه می دارد، اما نسل بعدش از دست می رود. سر یک سفره می نشینند، در یک خانه زندگی می کنند اما با هم چهار کلمه حرف ندارند که رد و بدل کنند، زبان شان کم کم از هم دور می شود و احساسشان، درهاشان و بعد می بیند که این بچه هنوز در خانه ی اوست و تازه به سن بلوغ رسیده است اما از درون کوچک ترین رابطه خویشاوندی خویشی انسانی با او ندارد.»
شریعتی برای درمان درد و بیماری و فتور زمانه و عصر حاضر به دو موضوع مهم "تجدید ساختمان طرز فکر مذهبی" و " تغییر جهت " اشاره کرده و معتقد است :" برای تجدید بنا ما داریم این مرحله را می گذرانیم و در این مرحله مسلما یکی از خطرناک ترین دشمنان، تغذیه ی بد است که ما باید از تغذیه ی هندی، مجوسی، آتنی و اسکندرانی بیرون بیاییم.....".... برای این که ما بتوانیم دوباره با چهره ی حقیقی اسلام نخستین و اسلام سالم و بدون میکروب و جرثومه ی خارجی، سروکار بیاییم احتیاج به کاری است نه از نوع بزک کاری و کاغذ دیواری چسباندن و رنگ آمیزی کردن بلکه کاری از بنیاد: درست مثل یک کار تازه.
منتهی تجدید بنای یک بنایی که حتی شاید دو تا آجرش هم درست روی هم گذاشته نشده است. در چنین دورانی که دوره ی جنینی است، تغذیه ی فاسد، فسادی ایجاد می کند که بعد از تولدش هم همراهش است."
پرهیز از پذیرش انفعال و بردگی سرمایه داری غرب و مصرف پرستی پوچ و پوک مبتذل و دیگر، قربانی نشدن مبانی ایدئولوژیک علمی، انسانی بیگانه با ما که" به خاطر مبانی اعتقادی اش اسلام را از بنیاد نفی می کند و می بینیم که در هر دو طرف ما ایدئولوژی مان را پایگاه مان را از دست داده ایم." تعیین مبانی مانیفیستی اسلام و جهت گیری مشخص اصول اعتقادی از جمله مواردی هستند که شریعتی بر آنها تصریح کرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان