در طی روزهای گذشته ما شاهد خودکشی یک مرد 65 ساله در خیابان میرداماد بودیم که خود را از پل هوایی آویزان کرده بود و دلیل خودکشی خود را بیماری آب سیاه چشم عنوان نموده بود. علی رغم رنج های ناشی از بیماری باید مشکلات مالی و بی پناهی را نیز به به دلایل آن اضافه کرد. بعد از آن زنی 71 ساله در شهر دزفول اقدام به خودکشی کرد. ظاهراً این روزها ما باید شاهد شنیدن اخبار خودکشی در گوشه گوشۀ کشور خود باشیم بحرانی که وزیر بهداشت را نیز واداشت، جلسه ای برای بررسی علل و پیشگیری آن تدارک ببیند. اما خودکشی در سالمندان، می تواند، علل خاص خود را داشته باشد که در این مقاله به یررسی دورۀ سالمندی پرداخته ایم، زیرا بسیاری از فرهنگیان بازنشسته پا به سن سالمندی گذاشته اند و بقیه نیز در آینده وارد این دوره خواهندشد.
سالمندان قشر چشم گیری از افراد جامعه را به خود اختصاص می دهند. افزایش جمعیت سالمندی در سراسر دنیا پدیده ای است که از قرن بیستم آغاز شده است و به طوری که برخی قرن 21 را، قرن سالمندی نام داده اند. به گفتۀ سازمان بهداشت جهانی امروزه در جهان انقلابی جمیعت شناختی در شرف وقوع هست زیرا در حدود 600 میلیون نفر افراد سالخورده در سطح آن پراکنده اند و این رقم تا سال 2025 دو برابر خواهد گردید. با برنامه ریزی مناسب دولت، سالمندان میتوانند از دوران سالخوردگی شاد و مولد لذت برده و و به زندگی امیدوار باشند. امید یعنی موفقیت و آینده ای که زندگی در آن با آرامش و شادکامی قرین است. زمانی که امید در دل وذهن فرد حضود داشته باشد، شادی و سرور نیز در آن حضور خواهد داشت. سازمان بهداشت جهانی در پیامی به مناسبت روز جهانی سالمندان در سال 2003 سالمندان را به عنوان نیروی جدیدی در راه توسعه معرفی کرده است. پس می توان از این نیرو در جهت حل مشکلات جامعه نیز سود جست.
هدف حمایت از سالمندان تنها نباید به افزایش امید زندگی در آنان خلاصه شود، بلکه امروزه در جهان، مفهوم سالمندی پویا مطرح است یعنی با افزایش کمیت زندگی سالمند، باید به کیفیت زندگی آنها نیزپرداخته شود مهمترین عامل تعیین کنندۀ زندگی سالمند سلامتی است، درحالی که مطالعات نشان داده است، سلامتی با افزایش سن کاهش می یابد.انسان به مدد به کارگیری نیروهایی که در طبیعت وجود دارد به بهترین وجه وسایل رفاه و آسایش مادی خود را فراهم کرده است. ولی آنچه مشهود است این است که تمدن ماشینی، علی رغم مزایا و خوبیهایش نه تنها نیک بختی و راحتی آدمی را تأمین نکرده است بلکه درست به تناسب پیشرفت علوم مادی و فن آوری، ناراحتی های فکری و روانی جدیدی را برای او به ارمغان آورده است. برخی از ناظران سالمندی را به عنوان بزرگترین منبع طبیعی که مورد غفلت واقع گردیده است، توصیف می کنند. رویداد و تغییرات به ظاهر فیزیکی و نقش های اشخاص سالمند اغلب باعث شده که اجتماع فراموش نماید که آنها در دورۀ جوانی شان چه خدماتی را به جامعه ارزانی داشته اند.
در کشور ما نیز جمعیت سالمندان در طی سال های اخیر به شدت افزایش یافته است و در حدود سه ملیون ششصد هزار نفر از جمعیت کشور را افراد 65 سال به بالا تشکیل داده اند که ضروری است نیازهای اجتماعی، اقتصادی و رفاهی آنان تأمین گردد. در سال های آتی نیزجمعیت ما رو به پیری می گذارد و این به معنای افزایش روز افزون نسبت سالمندان به کودکان و جوانان است. افزایش امید به زندگی و گسترش جمعیت سالمندی به مدد پیشرفت های عظیم پزشکی و بهبود شرایط زندگی میسر شده است ولی با وجود افزایش در طول عمر افراد توجه به کیفیت زندگی شان را به فراموشی سپرده است.
حفظ سلامتی و دریافت خدمات پزشکی مستلزم پرداخت هزینه هایی است هرچند که درحال حاضر بیش از 36 درصد از هزینه های مراقبت های بهداشتی صرف افراد مسن می گردد، با این وجود افراد سالمند با مشکلات ویژه ای از قبیل افزایش مشکلات مزمن، کاهش منابع مالی و کاهش توانایی های عملکردی مواجه اند به طوری که برخی از سالمندان هنوز سرپناهی مناسب برای زندگی ندارند، از امکانات دارویی و غذایی کافی برخوردار نیستند، درآمد ثابتی ندارند و مجبورند جهت تأمین معاش خود همواره به کار اشتغال داشته باشند و حتی در برخی از موارد به مشاغل کاذبی چون دست فروشی روی می آورند.انسان هرچند به عنوان کامل ترین موجود عالم هستی به حساب می آید، اما سراپا نیازمند آفریده شده است و تمامی زندگی او پیرامون تأمین نیازهایش می چرخد.
بنابراین جای تعجب نیست که وقتی پا به دورۀ پیری می گذارد جهت مستقل ماندن به سطوح فرآیندهای از حمایت نیازمند است. بررسی های علمی نشان می دهد که با افزایش عمر انسان، ناراحتی های روانی او نیز افزایش می یابد. طلب حمایت از فرزندان یا افراد پیرامون توسط سالمندان به نوعی آنها را به دیگران وابسته می کند ؛ پژوهش ها نشان می دهد که نسبت افراد وابسته در بین سالمندان سه برابر بزرگسالان است. وابستگی نیز به نوبۀ خود برخی از مشکلات روانی را به دنبال دارد،به طوری که مشکلاتی نظیر کاستی در عزت نفس و شیوع افسردگی به دلیل ناتوانی و بی کسی در آنها دیده می شود و خودکشی هم می تواند در نتیجۀ آن حادث شود.
در فرهنگ سنتی روستاهای ما احترام به موی سفیدها و استفاده از تجارب آنها برای حل مشکلات زندگی افراد جوان تر به عنوان یک ارزش تلقی می شود اما با پیدایش رویکرد مدرنیسم و اشاعۀ فرهنگ غربی، ما شاهد کم اعتبار شدن این ارزش در بین برخی از افراد جامعۀ شهری هستیم. کسانی که با خون دل فرزندان خود را بزرگ کرده و بهترین ساعات عمرشان را صرف تأمین نیازمندی های آنها کرده اند حالا نیازمند یاری و حمایت آنها هستند و گاه ما شاهد بی مهری هایی از سوی فرزندان و جوان تر ها به موی سپیدهای دل شکسته جامعۀ خود هستیم.
گربخواهی که بجویی دلم امروز بجوی ورنه بسیار بجویی و نیابی بازم
سالمندی نه یک بیماری، بلکه مرحله ای عمده از زندگی فرد است که همگی افراد درمسیر طبیعی زندگی خود آن را تجربه می کنند پیری خود نعمتی است،زیرا بسیاری در دورۀ جوانی خود زندگی را وداع گفته و به آن دست نیافته اند. در دورۀ سالمندی، فرزندان خانه را ترک کرده اند و شاید برخی در این ایام مهمترین عصای دست زندگی خود، یعنی همسرشان را نیز از دست داده باشند، پس سالمندی دورۀ تنهایی وبی کسی فرد نیز به حساب می آید.
سرزدن به سالمندان و دل جویی از آنها از زیبایی های فرهنگ سنتی ماست. سالمندان به دلیل کهولت و کاهش توانایی بایستی تحت توجه و حمایت های لازم قرارگیرند و نیازهای آنان در ابعاد جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی تأمین گردد و کیفیت زندگی شان ارتقا یابد.
از جمله مسائل عمده ای که می تواند به نشاط و شادابی سالمندان در جامعۀ ما کمک کند، حمایت مالی و روانی از آنها و افزایش مراقبت های بهداشتی و درمانی میباشد. باید همگی ما سعی کنیم دوره سالمندی یک فرد در نهایت آرامش و سلامت جسمی و روانی سپری شود تا به هنگام مرگ لبخندی از رضایت بر لبهایش بنشیند.
مطالعات نشان می دهد که سلامت روانی سالمندان در تمامی رفتارهای فردی و اجتماعی به عنوان عاملی موثر دخالت دارد و اگر سلامت روانی این افراد با مشکلی روبرو شود نه تنها زندگی فردی آنها بلکه زندگی سایر افرادی که با آنها در تعامل هستند نیز از آسیب در امان نخواهد بود پس حرمت سالمندان خود را نگهداریم تا فرزندان ما نیز به هنگام سالمندی مان حرمت ما را نگه دارند.
امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
و اما برخی از عوامل عدم رسیدگی فرزندان به والدین
وقتی مشکلات اقتصادی چون سیلی ویرانگر جامعه را به کام خود می کشد. هر کسی راهی برای نجات خود می جوید و به فکر نجات دیگری نیست، جوانی که خود به خاطر بی پولی حتی قادر به تأمین نیازهای ابتدایی خود نیست چگونه از پدر و مادر پیرش مراقبت کند، اینها نه تنها از والدین خود دستگیری نمی کنند بلکه خود، باری بر دوش خمیدۀ آنها هستند. علت دیگر عدم رسیدگی به والدین غفلت و نادیده گرفتن آنهاست ، برخی آن قدر مشغول پول درآوردن، کار یا تحصیل شده اند که گویی یادشان رفته پدر و مادری نیز دارند که چشم انتظار دل جویی آنهاست.
دلیل دیگر این امر مادی گری و پول دوستی برخی از افراد می باشد که پول را حتی بیشتر از والدین خود دوست دارند و نمی خواهند برای دل جویی از والدین خود هزینه کنند و یا در برخی از مواقع منتظر مرگ آنها هستند تا سهم الارث خود را بگیرند.
البته گاه خود والدین هم باوجود داشتن پول و ثروت دست فرزند بیکار خود را نمی گیرند تا آنها نیز دست آنها را گیرند و تخم کینه و لجاجت را در دل آنها می کارند. گاه هم خساست و ناخن خشکی برخی از زنان باعث می شود که نگذارند شوهرانشان به پدر و مادر خود رسیدگی کنند و بالاخره گاهی وقت ها ما همه چیز را فقط برای خود می خواهیم و همدلی با دیگران برایمان رنگ می بازد ولی به گفته ی سهراب: «گربه شادی تو دل های دگر گردد شاد، زندگی صحنۀ یکتای هنرمندی ماست».
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان