کولی! به حرمت بودن، باید ترانه بخوانی
شاید پیام حضوری تا گوشها برسانی*
گاهی برای یک تصمیم مهم، زمان کمی داری. انتخاب بین رفتن و ماندن، بین مقاومت و تسلیم، بین تعصب و منطق. بزنگاهی که تمام وجود آدمی را مانند دریا، متلاطم و طوفانی میکند؛ ولی در پایان، حقیقت آدمی را آشکار می سازد. آدمی میفهمد در دریای وجودش گوهر دارد یا خزف.
روز یکشنبه ١٥ فروردین ١٣٩٥ «حمیدرضا گنگوزهی» معلم مدرسه شهید رحیمی روستای نوکجو در استان محروم سیستانوبلوچستان برای یک تصمیم فرصت کوتاهی داشت. دیوار نمکشیده یکی از خانههای مجاور مدرسه در حال فروریختن بود و جان سه دانشآموز در معرض خطر. حمیدرضا میتوانست بایستد و صرفا به یک فریادزدن و هشدار بسنده کند، قانون و عرف هم نمیتوانست از او ایرادی بگیرد.
اینکه مدرسه، ساختمان استاندارد ندارد، اینکه دیوارخانه مجاور مدرسه نم کشیده و در حال ویرانی است، مسلما تقصیر او نبود؛ ولی چه نیرویی او را واداشت به سوی بچهها بشتابد و بدنش را سپر بلا کند و سه دانشآموز را از مرگ نجات دهد.
به نظر میرسد این قبیل حوادث، بیانگر یک جریان عادی شغلی است. معلمان فداکاری مانند «حمیدرضا گنگوزهی» در حال ایفای وظایف شغلی خود هستند که فقط یک موقعیت خطیر و متفاوت باعث میشود کارشان در جامعه بازتاب یابد. این مسئله برای معلمان کاملا عادی است که به سوی دانشآموزی میروند تا مثلا خطر سربههوابودن، استفاده نامناسب از وسایل ورزشی یا کارگاهی یا خطر سقوط دیوار یا آتشسوزی را به آنها گوشزد کنند یا اصلا به آنها کمک کنند که در اغلب موارد موضوع ختم به خیر میشود؛ ولی گاهی پیامدهای ناگواری رخ میدهد.
سولژنیتسین، نویسنده بزرگ روس، مثل حمیدرضا در ٢٧سالگی عمرش بود که مسیر زندگیاش با نوشتن یک نامه عوض شد؛ کاری که بارها انجام داده بود و آن روز نمیدانست این نامه منشأ چه اتفاقاتی خواهد شد. او افسر توپخانه ارتش اتحاد جماهیر شوروی بود که وضعیت جبهههای نبرد را از نزدیک میدید و در نامهای به دوستش تصمیم گرفت حقیقت را بنویسد. او از فرماندهی جوزف استالین انتقاد کرد و از بیتدبیری و قتلهزاران انسان نوشت. نامه به دست نیروهای امنیتی افتاد و همین راستگویی در یک نامه دوستانه باعث شد سولژنیتسین در یک دادگاه فرمایشی به هشت سال زندان محکوم شود؛ زندانی که برخلاف تصور حاکمان، اندیشه نویسنده را عمیقتر و اراده او را برای بیان حقیقت، قویتر کرد.
البته اینکه کسی در این شرایط به نظر عادی تصمیم به ایثار و فداکاری بگیرد، نیازمند ممارست طولانی و وجدان کاری است. خیلی از افراد ندای بینوایی را میشنوند و بیتفاوت میگذرند یا بهراحتی دروغ میگویند.
فداکاری«حمیدرضا گنگوزهی» دیدگاه اقلیتی را هم عمیقا به چالش کشید؛ اقلیتی که تدریس نمیکند و در مدرسه هم حضور ندارد؛ ولی در بین فرهنگیان مرتب زمزمه میکند که فعالیت صنفی باید براساس اصل هزینه و فایده باشد و آرمان برای صنف معلمان امر غیرمعقولی است. طرفداران این رویکرد بهتر است پاسخ بدهند، فداکاری معلمانی مثل حمیدرضا گنگوزهی و حسن امیدزاده با رویکرد ایشان چگونه توجیهپذیر است؟ با رویکرد مادیگرایانه صرف حتی نمیتوان ابتداییترین وظایف شغلی را انجام داد. جامعه بدون آرمانهای والا، امکان بقا نخواهد داشت.
*سیمین بهبهانی
روزنامه شرق
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
جزیی از وجود انسانهاست. یعنی در مواردی خاص مانند روی داد بالا یک انسان واقعی باید نوعی از فداکاری رو داشته باشد.
حالا در مورد معلم, یک عده توقع دارند که معلم باید همیشه فداکار باشه, یعنی وظیف معلم است که فداکار باشه.
حالا اون عده فداکاری رو چی تعریف میکنند؟ اینها فداکاری رو در دم نیاوردن معلم از تبعیض وحشتناک تحمیل شده میدونند.یعنی معلم باید با فداکاری معیشت پایین رو تحمل کنه. این فداکاری نیست بلکه نوعی دزدی از دست رنج معلم است.
پیامبر''ص'' و علی''ع'' و فرزندان مطهرش میتوانستند با قدرت الهی و نیروی غیبی خود کل فاسقان و فاسدان و ... را از بین ببرند ولی!!!! آنوقت عدالت و بقیه ماجرا چی میشد!!!!