صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

سید ابراهیم عمرانی/ سردبیر لیزنا

به مناسبت 2 آوریل ( 14 فروردین ) ؛ روز جهانی کتاب کودک

روز جهانی کتاب کودک و فرهنگ کتاب خوانی  خبر روز جهانی کتاب کودک را دنبال می کردم و به شعارها و پیام هاهای روز جهانی کتاب کودک در سال های مختلف در "کتابک" برخوردم. فکر می کنم دست کم ۱۰ و شاید بیشتر، از پیام هایی را که در آنجا یافتم خواندم و هر چه جستم زیبایی و انسان دوستی و صلح بود و ترویج خواندن در خدمت صلح و دوستی.

عجیب نیست که حتی یک کلمه از رقابت در یکی از این همه پیام به چشم نمی خورد؟ عجیب نیست که در هیچ یک از این پیام ها سخنی از دشمنی و جنگ نمی بینیم . ترغیب شده بودم و تورقی در گوشه و کنار "کتابک" کردم و  خوب طبیعی است که همه جا بر خواندن و خواندن تاکید داشت. به یاد پیام ویژه ایران در سال انقلاب ایران افتادم که توسط شورای کتاب کودک همراه با پوستر آن سال تهیه شده بود:

"بخوانیم تا بدانیم چه چیزهایی زندگی را می سازند و چه چیزهایی زندگی را نابود می کنند".

از عمر آن پوستر و شعار زیر آن و پیامی که همراه آن منتشر شد، نزدیک ۳۵ سال می گذرد و در همه این سال ها و با همه تلاشی که می کنیم که جهانی به دور از نابودی، جنگ ، فقر و نابرابری و تبعیض بسازیم، شاهد هستیم که هر روز جنگ جدیدی در جهان برپا شده و  در همه این نابودی ها، جای پای منافع تعداد اندک صاحبان منافع بزرگ دیده می شود.

پیش از عید نوروز بود که برای ستون جدیدی در لیزنا از طریق شبکه با گروهی از دوستان و بزرگان بحث می کردیم. بحث هم در مورد کمک گرفتن از کتابداران کتابخوان بود برای ایجاد فضایی برای انتشار یادداشت های دوستان در باره آنچه خوانده اند. یکی از بزرگان جمع (استاد بنده) برایم نوشتند :" می گویند چرا مردم کتاب نمی خوانند و من می خواهم بپرسم چرا باید کتاب بخوانند؟" خود من هم البته به شوخی، هر وقت دوستان درباره مطالعه حرف زده اند، پاسخ مولانا عبید زاکانی بزرگ را کف دستشان گذاشته ام :

" لولیی با پسر خود ماجرا می‌کرد که تو هیچ کاری نمی‌کنی و عمر در بطالت به سر می‌بری. چند با تو گویم که معلق زدن بیاموز، و سگ را از چنبر جهانیدن، و رسن بازی یاد گیر، تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نشنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علوم مرده‌ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا به حاصل نتوانی کرد."

من حرف استاد و طنز عبید را با همه عمقش می فهمم. درست می گویند هر قدر کمتر بدانید، مانند من ابراهیم عمرانی شادتر زندگی می کنید. اصلا نمی فهمید چه دارد در اطرافتان می گذرد، و دغدغه جدیدی پیدا نمی کنید. دغدغه تان می ماند همان نان و ماست. ولی هر یک خطی که بخوانید دغدغه جدیدی پیدا می شود دغدغه هایی که "از نان و ماست را تبدیل به مرغ بریان مزعفر کردن"  آزارانده تر هستند. هر یک خطی که بخوانید از با کلاس تر کردن ماشین و خانه و لباس و خوراک فاصله بیشتری می گیرید. هر یک خط خواندن یکی از کلیشه های رایج را پیش چشم تان رسوا می کند و دیگر نمی توانید به راحتی بنشینید پای تلویزیون و به لودگی برنامه های ۱۰۰ قسمتی بخندید و اشک مادر فرد معتاد سریال، اشک شما را در نمی آورد.

مولانا عبید  پسرک را با تهدیدی به وسعت جغرافیا و به عمق تاریخ روبه رو می کند. "تو را در مدرسه اندازم تا علم مرده ریگ ایشان بیاموزی تا عمر داری در فلاکت و ادبار به سر بری". بلی، بهای خواندن همین است که عبید می فرماید. حال چه اصراری داریم که فرزندانمان بخوانند؟ چه اصراری داریم که مردم بخوانند؟ پدر یا مادر خانواده روزها در کارخانه، در اداره، در دکان سر می کند و شب هم که می آید خانه یک لقمه نان را پای تلویزیون می خورد و احتمالا تولیداتی هم دارد، چرا باید این آدم را از بهشت نادانی جدا کرد و میوه دانایی را به او به اصرار تعارف کرد و احتمالا زندگیش را جهنم کرد؟

استاد بزرگوار من هم سوالش از من همین بود : چرا باید مردم کتاب بخوانند؟ و این حرف را کسی می زند که از مهمترین دغدغه های خود و خانواده گرامیش خواندن بوده و هست و خانوادگی دستانی در تالیف و ترجمه و فرهنگ دارند. پاسخ به این سوال دغدغه همه تاریخ بشر است.

هر گاه مردمانی با تلاش قرن ها به سطحی از فرهنگ رسیده و توانسته اند از نزاع ها بکاهند و با آرامش بیشتری کنار هم زندگی کنند و به جای جنگ به هنر و صنعت بپردازند، عده ای مهاجم که از نظر فرهنگی در سطح تمدنی و فرهنگی پائین تری قرار داشته اند، هجوم آورده اند و بخش های زیادی از تمدن و فرهنگ تمدن پیشرفته مغلوب را متلاشی کرده اند و البته همه این مهاجمان زمانی که به قدرت رسیده اند، پس از مدتی به بازسازی همه آنچه خود تخریب کرده اند همت گماشته اند و تلاش کرده اند که صلح و ثباتی ایجاد کنند که در بستر آن فرهنگ و هنر رشد کند و احتمالا سودی هم به جیب آنها برود.

در دنیای امروز و توسط رسانه ها  آنچه کمتر ترویج می شود ترویج خواندن است و ترویج آگاهی. ترویج صلح است و دوستی و آنچه سهم بیشتری در تبلیغات جهان دارد رقابت است و بی اعتمادی و خشونت و مصرف. تا به حال فکر کرده اید که برند یعنی مصرف؟ مد یعنی مصرف؟ و ایجاد رقابت برای مصرف و برند در واقع رقابت برای تولید است و جنگ ها همه برای بازار و پیدا کردن مصرف کننده های بیشتر است. در چنین فضایی حتی کارتون های کودکان سراسر خشونت می شود، سراسر رقابت می شود و از دید صاحبان منافع ترس های و گره های ناشی از این خشونت ها را هم انسان ها نیستند که می توانند حل کنند. موجودات فرا انسانی حلال مشکلات انسان ها هستند و می توانند با خشونت جلوی خشونت را بگیرند.

حالا بفرمائید من به استادم چه پاسخی بدهم؟ چرا مردم باید بخوانند؟ البته من خیلی جواب دارم. همه آن پیام های زیبایی که به مناسبت روز جهانی کتاب کودک در سال های مختلف داده شده، همه،  پاسخ هایی است به همین سوال و استاد من خودشان این را خوب می دانند.

انسان های بزرگی تلاش کرده اند که ترس ها و سوال های انسان ها و به ویژه کودکان را پاسخ دهند و گره های ناشی از خشونت ها و ترس ها را در روان انسان ها باز کنند. در آثار این بزرگان که با تعداد محدودی دست در برابر سیل عظیم تبلیغات رسانه ای مقاومت کرده و می کنند دوستی جای کینه ، صلح جای جنگ، همکاری جای رقابت، هم زیستی جای خشونت و نگهبانی از زاد بوم جای تخریب، استغنا جای فقر و تلاش و امید جای نا امیدی را گرفته و به من امکان این را می دهد که بتوانم با آرامش بیشتری ناملایمات را پشت سر بگذارم.

من بیش از این وارد جزئیات آثار و پیامه ای آنها نخواهم شد چون  اگر حتی چند تا از آن پیام ها را در اینجا بخواهم بازگو کنم حتما به تهمت شعار دادن مفتخر خواهم شد و خواننده محترمی که گوشش استعداد شنیدن کلماتی مثل صلح، دوستی، پرهیز از خشونت، حفاظت از زمین، پرهیز از تبعیض  و نابرابری، فقر زدایی از جامعه و .... را ندارد، همین جا می گوید حوصله نصیحت شنیدن ندارد و صفحه را می بندد و احتمالا دکمه ماهواره را می زند تا با تماشای یک فیلم اکشن هالیوودی که رقابت بر سر هر چیزی و در هر لباسی را ترویج می کند ببیند و حالش را ببرد.  

اینجا هم حکیم بزرگوار مولانا عبید زاکانی به کمک می آید:" .... فلان را نقل کنند که کور بود و نیمه شب کوزه آب از چشمه آب کرده بود و با شمعی در دست آب به سوی خانه می برد.  ... [ فلان بزرگوار ] او را دید و به طعنه به او گفت، ای فلان تو که کوری و روز و شب برایت فرقی نکند، این شمع چیست که در دست گرفته ای؟  [ فلان ] پاسخش داد که این شمع از بهر کوردلانی چون تو در دست گرفته ام تا به من تنه نزنند و کوزه آبم نریزند.

برای بسط  این داستان عبید نیز چند بار و هر بار به شکلی مطلبم را نوشتم و هربار پاک کردم. چرا که به محض اینکه می خواهم جنس تنه هایی را که عبید می فرماید بنویسم، احساس می کنم دچار شعار دادن می شوم. به محض اینکه می خواهم بنویسم که چرا باید آگاهی را در بین عامه مردم گسترش داد، دچار شعار دادن می شوم می خواهم بگویم که همه تنه ها جنس شان از نا آگاهی است و فقط آگاه بودن خودتان و حتی فرزندتان کافی نیست، فکر می کنم،  خواهند گفت این حرف ها را زیاد شنیده ایم و حوصله خواندن و شنیدن شعار را نداریم و خیلی برایم سخت است توضیح دادن این مطلب، حتی به کتابداران. به صنفی که کارشان ارتباط مستقیم تری با خواندن دارد. کاری که اگر قرار باشد خواندن و ترویج خواندن و بالا بردن امکانات خواندن را از آن حذف کنیم، چیزی جز یک بایگانی چاپی یا الکترونیکی از آن باقی نخواهد ماند. و بارها در این مورد با کتابداران صحبت کرده ایم و نوشته ایم. در اصول آن را نفی نمی کنند ولی در عمل با جمله "وقت نمی کنیم"، مسئولیت را از شانه بر می دارند و وجدان را پاک نگه می دارند. شاید هم می دانند که اگر بخوانند مسئولیت هایشان زیادتر می شود و از بهشتی که صاحبان منافع برایشان ساخته اند، فاصله خواهند گرفت. واللهُ اعلم.

همین کتابدار کتاب نخوان چون شغلش این است باید همه جا از خوبی مطالعه حرف بزند و مردم را تشویق به خواندن کند و حتی در پاین روز و هفته و ماه و سال آمار بدهد که چقدر کتاب به دست مردم داده است و ... به یاد داستان دیگری از عبید می افتم که واعظی از نجاست صحبت می کرد و اینکه اگر نجاستی بر فرش منزلتان نشست، به آب و شست و شو پاک نمی شود، و باید آن تکه نجاست گرفته را ببرید و به دور اندازید. زمانی که جناب واعظ در منزل نگاهش به فرش خانه افتاد که توسط همسرش بریده شده بود به او اعتراض کرد و زن در پاسخ به او گفت که خودت در وعظت گفتی و واعظ گفت که اینها را برای مردم می گویم نه برای خودمان.

حالا کتاب نخواندن کتابداران برای ما شده وعظ به دیگران و ما که نامه می دهیم چرا کتابخانه ما سهمیه خرید کتابش کم است و مردم کتاب می خواهند و مردم فضای بیشتری برای نشستن و کتاب خواندن می خواهند، خودمان ، خودمان را و فرزندانمان را از لذت خواندن محروم می کنیم. خواندن شمعی است که اگر روشنی راه ما نباشد، دست کم مانع از این می شود که دیگران ما را نبینند و زیر پا له کنند.

با این همه به عنوان یک کتابدار و از موضع وظیفه ای که بر عهده دارم (علاوه بر اعتقادی که به تاثیرخواندن در جلوگیری از تنه های ناخواسته آنان که نمی خوانند دارم) تلاش خود را خواهم کرد که به ترویج خواندن بپردازم تا کمکی به صلح و آرامش در جامعه ای که در آن زندگی می کنم کرده باشم. خواندن یعنی آگاهی و نتیجه  آگاهی  دوری از رقابت و خشونت است و ترویج صلح.

در پایان صحبتم یادآوری می کنم که وقتی صحبت ترویج خواندن می شود، در درجه اول، و بلافاصله نگاه ها به سوی کودکان و نوجوانان بر می گردد. من در مورد ترویج خواندن ,آن هم برای کودکان و نوجوانان صلاحیت ندارم و بهتر است سخنی نگویم و آن را به متخصصانش واگذار کنم که عمری است به طور تخصصی در این راه کوشیده اند.

شورای کتاب کودک مادر همه موسسات ایرانی است که در این راه گام برمی دارند و  همه کتابداران برای آگاهی از فعالیت های این نهادها باید آنها را بشناسند و در کار خود از آنها کمک بگیرند. موسساتی نظیر:

شورای کتاب کودک

خانه کتابدار کودک و نوجوان و ترویج خواندن 

موسسه پژوهشی کودکان دنیا 

انجمن پژوهش‌های پویا 

موسسه مادران امروز 

موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان 

کتابک 

فرهنگ نامه کودکان و نوجوانان   

و بسیاری موسسات دیگر که در این راه می توانند در ماموریت کتابدرانه ما کمک مان باشند.

در اینجا و در بحث ترویج خواندن و روز جهانی کتاب کودک  باید از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز نام ببریم که دورانی درخشان را پشت سر دارد و باز هم می تواند با توجه به بودجه و امکانات و پشتیبانی دولتی که دارد به روزهای درخشان خود بازگردد و کتابخانه های کانون محیطی باشند برای رشد فکری همه کودکان ایران در گوشه و کنار کشور.

عمرانی، ابراهیم. « خواندن در خدمت صلح : به مناسبت روز جهانی کتاب کودک». سخن هفته لیزنا، شماره ۱۷۷. ۱۸ فروردین ۱۳۹۳.

روز جهانی کتاب کودک و فرهنگ کتاب خوانی

شنبه, 14 فروردين 1395 10:52 خوانده شده: 2711 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +3 0 --
ناشناس 1395/01/14 - 15:55
به مناسبت روز جهانی کتاب کودک

اگر تروریست‌ها در کودکی کتاب می‌خواندند.

وقتی اولین تصویر از مظنونان انفجار بروکسل بر صفحه تلویزیون ظاهر شد، با خودم فکر کردم اگر آنان در کودکی شعر و داستان می‌خواندند و از رهگذر آشنایی با شخصیت‌ها و دنیاهای متفاوت و متنوع کتاب‌ها شناخت وسیع‌تر و عمیق‌تری نسبت به دیگران پیدا می‌کردند، آیا باز هم ذهنشان پذیرای تن‌دادن به چنین کارهایی بود؟
پاسخ + +2 0 --
غیاثی فراهانی 1395/01/17 - 09:43
مطلب جالبی بود استفاده کردم

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور