شهر، در همه نقاط جهان شهر است و طبیعت هم طبیعت. معمولا آنان که پا به طبیعت میگذارند در پی پناهگاهی جهت رهایی از هیاهوی شهرند و میخواهند در دامان طبیعت آرام گیرند. از همهمه و صدای شهر دور شوند تا با اشتیاق به صدای طبیعت گوش بسپارند. از هیاهو به کوه پناه میآورند و به دنبال شنیدن صدای آب، برگ و پرندهاند. محیط مصنوعی شهر در مقابل محیط طبیعی طبیعت قرار میگیرد. محیط شلوغ شهر در مقابل سکوت طبیعت قرار میگیرد.
در واقع آنان که به طبیعت میروند از کالچر(فرهنگ) به نیچر(بکر بودن و سادگی) نقلمکان میکنند. ولی آیا آنچه گفتیم درباره ایران هم صادق است؟
طبیعت برای جوانان ایرانی، گویا آرمانشهری در نزدیکی شهر است. جوانانی که به طبیعت میروند نه به طبیعت، که از شهری به شهر دیگر میروند. کمی دورتر، و آنطرفِ دیوارهای شهر؛ میتوان جایی یافت که آسوده بود. آسودگی و آرامش نه به آن معنایی که در سطرهای قبل به آن اشاره کردم، بلکه آسودگی از نگاه خیره نهادهای نظارتی. در جنگل هم مانند بسیاری از عرصهها شاهد نوعی آشفتگی هستیم، همان آشفتگی اجتماعی که یکی از علل آن نگاه خیره نظارتی است. به دلیل حاکمیت این نگاه، پدیدهها از شکل طبیعی خود خارج شدهاند. هیچچیز در ایران در جای خودش نیست !
در طبیعت، لحظاتی نگاه خیره ناظران به حالت تعلیق درمیآید. جوانان میروند و شهری در دل طبیعت میسازند. جوانان نمیروند تا در عمق «جنگل ابر» یا «جنگل الیمستان» لحظاتی به مکاشفۀ درونی بپردازند. آنان میخواهند در داخل جنگل ابر به شکل دستهجمعی و البته خودخواسته؛ گموگور شوند!
برخلاف بیشتر قسمتهای جهان، طبیعت در ایران مساوی با نیچر یا بکر بودن نیست. بیشتر جوانان در دل طبیعت؛ همانی هستند که درواقع دوست دارند « در شهر » همان باشند. طبیعت در ایران مکانی برای تبدیل هویتهای دگر-راهبر به هویتهای خود-راهبر است. جوانانی که به طبیعت میروند از کالچرِ دگر-ساخته بهسوی کالچری خود-ساخته میروند.
در تاریخ غرب بهویژه در قرن بیستم، جنبشهایی به وجود آمدند که ضدشهری بودند. آنان برای فرار از مدرنیسم حاکم بر شهر به طبیعت و جنگل میزدند. طبیعت برای این جنبشها مترادف با سادگی، بکر بودن و سکوت بود. در ایران، برعکس، افراد وقتی به جنگل میآیند زرقوبرق، هیاهو، فریادهای انباشتهشده در شهر را همراه خودشان به جنگل میآورند. آن جنبوجوشی که در سایر کشورهای جهان در شهر اتفاق میافتد در ایران به جنگل نقلمکان میکند.
پخش موسیقی با صدای بلند در محوطه باز، همخوانی با خواننده، آواز خواندن برای جمع، رقصیدن در فضای باز، پوشش نسبتا اختیاری، کباب و «بعضی چیزهای دیگر» ازجمله رفتارهایی است که مشاهده آن در جنگلهای ایران چندان دشوار نیست.
طبیعت در ایران معنای دیگری دارد. در جنگل هم مانند بسیاری از عرصهها شاهد نوعی آشفتگی هستیم، همان آشفتگی اجتماعی که یکی از علل آن نگاه خیره نظارتی است. به دلیل حاکمیت این نگاه، پدیدهها از شکل طبیعی خود خارج شدهاند. هیچچیز در ایران در جای خودش نیست. در جنگل رفتارهایی میبینید که باید در شهر ببینید و در شهر رفتارهایی میبینید که باید در جنگل ببینید!
نمایش مد، نمایش سبک زندگی، شادیهای دستهجمعی، بالا و پایین پریدن با هر ریتم تند و کندی، همه و همه جایش شهر است و نه جنگل. این روزها مشکل طبیعت در ایران فقط خشکسالی نیست. جنگلها هم در ایران بار مسائل اجتماعی خارج از خودشان را به دوش میکشند.
سخن پایانی: با این اوصاف، تکلیف اقلیتی که برای آرامش و سکوت به جنگل میروند چیست؟ آنان هم از این جنگل سهمی دارند.
کانال فردین علیخواه
نظرات بینندگان
بزرگ ترین ایراد و غفلت ما ایرانی ها ،
دور ماندن از معانی لغات و تعاریف
مفاهیم است. ما ظاهرا و کاملا سطحی،
به طور قرار دادی مثلا می دانیم طبیعت
یعنی چه ؟ اما عامل گذشت زمان را به
عنوان متغیر وابسته به خیلی از عوامل
از جمله روابط اجتماعی و اثرات تکنولوژی
و .......را در تغییر مفهوم ، در نظر نمی گیریم.
طبیعت و جنگل در ایران صد سال پیش ، همان
معنای امروز را نمی دهد. عده ای با تخریب
جنگل و طبیعت ، به ساخت ویلا و هتل و....
به عنوان یک تجارت می نگرند و........
دلبستگی و وابستگی به جنگل و طبیعت در
گذشته، نسبت به امروز برای ما ایرانی ها
مقدس تر و ارزشمندتر بود. امروز با افزایش
جمعیت ما با تغییر شکل ذاتی آنها ، اولویت
اول مان ساختن مسکن و ملزومات آن است.
مثلا ائل گلی تبریز در ۵۰ سال پیش کجا و
حال کجا؟!!"