چرا جامعه ایران توانایی پرورش روشنفکران برجسته را از دست داده است؟ شاید برای آن که منظور ما از روشنفکر ، نسبت به گذشته ای که روشنفکران عصر مشروطیت و یا بعد آن را تشکیل می دهد نیز تغییر یافته است. آنان دود چراغ بسیار می خوردند و ناملایمات سیاسی بسیاری متحمل و آبدیده می شدند. صاحب تألیفات و نظر و ایدئولوژی بوده اند. غبار روزگار هم آنان را صیقل می داد و هم صاحب اندیشه و قلمی ستودنی می نمود و چون تعداد آنها محدود بود و نرخ بیسوادی غوغا می کرد ، آنان جلوه ای تحسین برانگیز و ماندگار داشتند.
غفلت ما امروز از فرهنگ ، انکار ناپذیر است ، اما به جای انحطاط فرهنگی که بیشتر در سایه جنگ ها و غارت های آثار فرهنگی ، صورت
می گیرد ، بهتر است بگوییم ایستایی فرهنگی و یا ماند فرهنگی که نه جسارت و توان پیش رفتن از آنچه هست را دارد و نه لیاقت قبول و اختیار آنچه که در گذشته بوده است را. البته به عنوان شاخص های ممتاز فرهنگی ، نه انجماد و سیر قهقرایی آثار فرهنگی .
امروز ، جامعه ما به جای دست یازیدن به روشنفکران فرهنگی ، به عالِمان دینی روی آورده است و تصور می کند که تنها همین ، برای عرضِ اندام و جلوه گری جهانی و یا هماوردی با آنها ، کافی است.
در گذشته کسب علم برای دست یازیدن به مهارت اندیشه و عمل بود و امروز ، کسب علم مسیری برای پولدار شدن . شاید بدترین خیانت به علم و علم اندوزی همین وابستگی باریک تر از موی ارتقای سطح کیفی زندگی ما با دست یازیدن به مدارک بالاتر تحصیلی ، است. در
واقع امروزه تحصیلات بیشتر یعنی بالا رفتن از نردبان امتیازات مادی جهت نیل به شهرت و قدرت . همین خیانت ، ما را از داشتن نعمت اندیشمند و روشنفکر ، باز داشته است. تصور می کنم انشای قدیم الایام کلاس های درسی ما امروز لباس عافیت بر تن کرده است و بیانگر
این مهم است که علم بهتر است برای پیمودن سیر پیشرفت شغلی و ثروت هم همان اندازه بهترین است برای افزایش قدرت در این سیر مصلحت اندیشانه ! امروز هر دو هم وسیله و هم هدف حرکت افراد خاص است اما در گذشته علم هدف بود و ثروت وسیله !
در جامعه ای که بیشترین دغدغۀ آن را چنین سیری تشکیل می دهد ، به روشن اندیشی و روشنفکری نیاز ندارد. نیک به خاطر دارم سال های تحصیل در دانشگاه را ( 65 تا 69 ) ، که هر چند کم اما در یک گروه آموزشی ، حداقل دو نفر از اساتید ، دغدغۀ خرید زمین دولتی و یا ثبت نام برای اتومبیلی که دانشگاه می داد را داشت ، و برای این منظور در آن زمان ، می بایست موجودی خویش را به نام همسر و یا فرزند شش ماهۀ خود می کرد ! به نظر شما این آقای دکتر جامعه شناسی و یا حقوق اجتماعی ، نیازی به ساز و کار روشنفکر مآبانه داشت ؟! سه دهه از آن زمان گذشته است و هنوز تفکر بنگاه داری ما در هر سطح و در هر پایه ای ، بر توفق اندیشه می چربد. حتی مدارس و بانک های ما به جای انجام عملیات پولی – مالی ، بنگاه داری می کنند چون پرمنفعت و سودآور است. امروز خرید و فروش خودرو ، سکه ، دلار و..... فقط برای صرافان و عاملین امر ، اولویت اول نیست برای هر تیپ و هر موقعیتی ، فرصتی ممتاز است. آیا در چنین جامعه ای ، روشنفکر و اندیشمند لازم است یا حسابگر و حسابرس برای صعود شگفت انگیز!
مگر مدارس ما با اسکان فرهنگیان و مردم عادی در مدارس در دو تعطیلات عید نوروز و تابستان ، تفکر اقتصادی به دانش آموزان نمی آموزد ؟! یک برداشتی ظریف از " برنامۀ پنهان " عملکرد سودآورانۀ مسئولان وزارت آموزش و پرورش !
این همه فساد اقتصادی و دادگاه هایی که نتایج آن بر ما پوشیده باقی می ماند گواهی بر این ادعاست.ما تنها مملکتی هستیم که سلطان خودرو ، سلطان زمین خواری ، سلطان موز ، سلطان سکه ، سلطان دلار و اخیرا در چهارشنبه سوری امسال یادی از سلطان ترقه ! نیز شد ،
داریم آیا چنین جامعه ای نیازی به اندیشیدن و یا اندیشمند دارد ؟!
آری !
پدیده کردانیسم و یا بیسوادی سفید در جامعه ما غوغا می کند چون بهترین و تنها ترین ساز و کار لازم برای به جلو تاختن است. حال
چون شما استاد محترم ، با نگاشتن نکاتی حسّاس و زیر ذره بین گذاشتن آنها ، قصد دارید روشنفکر کدام گروه و یا طبقه ای باشید ؟ فرهیختگان دینی و یا اقتصادی ! چون جامعه ما به جز این دو ، به دیگر خطوط فکری ، هیچ نیازی ندارد. جامعه ما نه نیازی به اعتلای فرهنگی دارد و نه به تقویت ادبیات ، نه هنرمند دلسوخته می خواهد و نه خطاطی دردمند و........
مهاجرت افراد نخبه برای تکمیل تحصیل ، پیشۀ روشنفکران گذشته نیز بود اما آنان سوز برگشتن به وطن و خدمت در آن را داشتند. علیرغم حاکمیت جهل و استبداد ، آنان بر می گشتند و رشد می کردند. گویی استبداد خود به منزلۀ کود و آب و خاک مناسب برای پرورش آنان بود ،
اما امروز ، رفتگان ، کمتر برمی گردند ، چون سیاست و اقتصاد زدگی محض ، شاخ و برگ اندیشمندی را سخت می سوزاند و نابود می سازد.
جوّ حاکم اجازۀ رشد و نمو را از آنها می گیرد و رفاه زدگی بیمار گونۀ موجود و توهّم نیل به آسایش زندگی ، ناخواسته آنان را همرنگ دیگران
می سازد ، لذا ترجیح آنان ماندن در غربت و رها شدن از اسارت دنیوی وطن است ، هر چند که همۀ مهاجرت کنندگان به کشورهای خارجی ، لزوما فرار مغز محسوب نمی شوند ، چون بسیاری از این وادی به دورند و با آن بیگانه اند.
در یادداشتی نوشته بودم " عدم پاسخگویی به خواسته های معلمان برای آن است که او پرچم دار آگاهی و روشنگری جامعه نباشد . "
امروز جامعه از پرداختن به علم در هر حیطه ای و پرورش استعداد افراد بدون ایجاد محدودیت انتخابی برای آنان ، واهمه دارد. امروز تلاشی برای مسکوت نگه داشتن روشن اندیشی وجود دارد ، چون منافع گروه هایی سودجو به مخاطره می افتد. آگاهی و بازگشت به خویشتنِ خویش و رهایی از خودباختگی در هر عرصه ای یعنی پایان زندگی محدود افرادی که جز گِل آلود کردن فضای نفع گرایی ، هیچ بهره ای برای آنان ندارد. روشنفکری به منزلۀ سمپاشی افکار و اعمال پوسیدۀ گروه هایی است که چون زالو در پی خون آشامی هستند.
در جامعه ما بنیان های روشنگری و خردورزی ، نه تنها محکم نشده است که متأسفانه آرام آرام ، بنیان های روشنفکرمآبانۀ قبلی نیز به وادی فراموشی سپرده شده است ، ما بدون عبور از خیلی از آثار مدرنیسم و پس مدرنیسم ، اسیر تنها وادی معنوی یعنی دین شدیم ، اما چون در القای آثار و معانی آن به کودکان و نوجوانان از طریق دو نهاد خانواده و مدرسه و حتی رسانه ها ، کمتر موفق عمل کرده ایم ، لذا به قولی از آنجا رانده و در اینجا مانده شدیم و تنها جان پناه مجذوب و سرگرم کننده و یا اکسیر فراموشی آلام و دردها برای نوجوانان و جوانان و حتی میانسالان و گاه با شگفتی حتی برای کودکان ، فضای مجازی گردیده است. ما همانند بازی مارپلّه ، توسط برخی از نردبان های غیرمعقول چون فضای مجازی و دلال بازی و رانت خواری و کردانیسم و بیسوادی سفید و.....یک دفعه از جوّ محرومیت با بالا رفتن ، به عالَم برخورداری رسیده ایم !! بدون آن که ظرفیت و دانش قرار گرفتن در این موقعیت جدیدپر از رفاه و هیجان را داشته باشیم و یا برای به دست آوردن آن تاوانی چون اراده و پشتکار و همّت و تلاش ، پرداخته باشیم . ما فقط در این وادی ، خویشتنِ خویش را به هیجانِ دهشتناکِ تونلِ وحشتِ لونا پارکی سپرده ایم تا با قربانی کردن تمامی ارزش ها ، در خماری ره آورد عصر ارتباطات ، کِیف و حالی کنیم !
تمامی سرمایه های اندوخته شدۀ این جامعه که روزگاری با چنگ و دندانِ روشنفکرانی چون جلال آل احمد و شریعتی و شایگان و...... در برابر استبداد ، با خونِ دل و جان ، گردآوری شده بود با تسلیم ما در برابر ظواهر پوشالی تکنولوژی ، رشته رشته شده است.
یک نکته را هم نباید فراموش کنیم که در گذشته علیرغم حاکمیت استبداد ، روشنفکران در بین مردم پایگاه اجتماعی ممتازی داشتند و هوادار و رهروانی ، آنان را تعقیب می نمود. پس جامعه آنان را حمایت می کرد و بدانها ارزش و بهایی قائل می شد. اما امروز افراد خردمند روشن اندیش ، نه در بین رجل اجرایی و سیاسی چنین پایگاهی دارند و نه در بین مردم. چون ارزش ها و ابزارها و دل مشغولی های افراد و جامعه تغییر یافته است ، لذا بسیاری در خلوت خود و برای دل خود می اندیشند و می نویسند اما دل و دماغی برای به اشتراک گذاشتن آنها ندارند. آنان از سرخوردگی در این اجتماع واهمه دارند. در وافع زرگری باقی نمانده است تا قدر زر بداند.
امروز ما در تربیت بزرگان ادب و هنر و علم و .... ناتوانیم چون الفبای زندگی ما همانند مردان و زنان گذشته نیست ، چون ساز و کار تعلیم و تربیت کودکان در مدارس و نحوۀ جامعه پذیری آنان در خانواده به تأسی از جامعه ، دیگر آبدیده کردن استعدادها و توانایی های ذاتی و اکتسابی افراد نیست. امروز با قرار گرفتن در برخی از طبقات اجتماعی ، اقتصادی و شغلی ، شما اگر کُودن هم باشید ، توانمند می گردید ، نالایق هم باشید سردَمدار می گردید ، بیسواد هم باشید ، مسئول می گردید و.......
امروز ما از مجموع علوم روزگار خود فقط برای خدمت در منفعت طلبی بیشتر ، بهره مند می گردیم. امروز دیگر همۀ جمعیت کشور چون روزگار مردان و زنان برجستۀ قدیم ، در خدمت مردم و وطن نیستند ، آنان در بند جیب خود به نزدیکان خود رحم نمی کنند چه رسد به من و شما و یا عزت و اعتلای وطن! امروز این باور شدیدا تثبیت شده است که اگر تو نخوری دیگری خواهد خورد ، پس چرا خورنده من یکی نباشم ! غارت سرمایه و منابع ملی و طبیعی فقط زمانی در این سرزمین حلال و مباح است که به درجات شغلی ممتاز دست یازی ، پس این کمترین فرصت را به بیشترین بهره مندی مادی تبدیل ساز و گرنه بی نصیب خواهی ماند. این خوان گسترده دو سه روزی است باز است پس دَم غنیمت شمار و تا می توانی با ساز وکار دروغ و نیرنگ و حقّه ، بخور و بخور تا جانت برآید!
آیا چنین جامعه ای به روشنگر و روشنفکر ،جهت آگاهی بخشیدن به تودۀ مردم ، نیاز دارد ؟!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
عین واقعیت !!
شما لطف دارید، ممنونم.
زحمت کشان خود ، آنان را به عجز و
ناتوانی محکوم کرده ، روشنفکر لازم
ندارد. این جامعه ذلیل پرور است نه
روشنفکر پرور.
هر چند حق و حقوق ، از امتیازات شهروندی
و حقوق مدنی است ، اما روشنفکر اتفاقا در
شرایط نامساعد اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی
و فرهنگی ، بیشتر مساعد تولد ، رشد و تکثیر
افکار مناسب تر است. تشکر
پروردگارا جوامع را از توهّم و زالوصفتی دور گردان ولو به فرستادن عذاب!
اتفاقا درد اصلی ، همان قلیل گشتن و غیبت کثیر
این افراد است. این مصیبت یعنی کم رنگ شدن
حضور آنان و اجازت به تداوم ناملایمات.
عذاب الهی که وفور است قدری تأمل چاره ساز
است : گرانی کشنده ، سیل ، زلزله ، ناهلانی که
به مطالبات برحق زحمت کشان ، پاسخی مساعد
نمی دهند و....... تسکر
تشکر
شما اگر کودن هم باشید ، توانمند می گردید،
نالایق هم باشید ، سردمدار می گردید ،
بیسواد هم باشید ، مسول می گردید!!
در جامعه ای که برای تفکر و اندیشمندی ، مجالی
نیست ، کمتر کسی در جایگاه واقعی و اصلی خود
قرار می گیرد. تشکر
در بسیاری از برهه ها ، سخت بوده است ، اما
چرا در گذشته روشنفکر وجود داشت اما حالا نه ؟!!
چون ساز و کار زندگی و فرهنگ در گذشته
ساده و بیشتر چهره به چهره بود، اما امروزه
با توسعه فضای مجازی و تکنولوژی ارتباطات
و تغییر شکل ساختار خانواده و به تبع آن جامعه
گاه حتی ارتباط اعضای خانواده چه در داخل
کشور و چه در خارج از آن ، با استفاده از چت و
گوشی تصویری است. روابط اجتماعی از شکل
ساده به پیچیده تبدیل گردیده است ، لذا توقعات
و انتظارات افراد از همه چیز دیگرگونه شده است.
به قول آقای دکتر صولتی ، فضای مجازی توهم
دانایی را در بین افراد بوجود آورده است و به
قولی بیسوادی سفید در جامعه ما غوغا می کند.
لذا با وجود افراد شبه روشنفکر، نیازی به وجود
آنها نمانده است.
خشکسالی بیشتر بود ، اما مشکلات اقتصادی
امروز چشم و همچشمی و مصرف زدگی مرضی
است ، لذا نتایج فرهنگی متفاوتی داشته اند. تشکر