داریوش شایگان هم رفت! یکی از آخرین چهره های روشنفکری این دیار درست در زمانی رخ در نقاب خاک کشید که ایران دورانی از سترونی اندیشه ها و انحطاط فرهنگی را از سر می گذراند.
با درگذشت روشنفکرانی همچون آل احمد و شریعتی، به حاشیه رفتن سروش و مجتهد شبستری و اینک هم درگذشت داریوش شایگان به نظر می رسد که ما به طور جدی با فقدان روشنفکران برجسته مواجه شده ایم. ولی به راستی چرا با این احساس مواجهیم که جامعه ایران توانایی پرورش بزرگانی از این جمله را از دست داده است؟
نقش حکومت دینی در محدود شدن امکان شکل گیری دیالوگ میان دین و جامعه:
روشنفکران از آنجا که بر مرز میان سنت و تجدد حرکت می کنند نیازمند آن هستند که نگاهی منتقدانه به سنت داشته باشند. برای تحقق چنین نگرشی روشنفکران به شکل گیری یک گفت و گوی انتقادی با مهمترین منبع سنت یعنی دین سخت نیازمندند. در همه سال های پیش از انقلاب روشنفکران دینی و سکولار از این بخت برخوردار بودند که با سنت دینی وارد یک دیالوگ انتقادی و سازنده شوند. نتیجه هم سودمندی همزمان برای دین و جریان روشنفکری بود. حال آنکه با تبدیل دین از منبع معرفت به منبع قدرت در سال های پس از انقلاب، امکان شکل گیری این گفت و گوی ارزشمند میان سنت و مدرنیته از میان رفت. حاصل اما افول همزمان جریان روشنفکری و دینداری بود!
کالایی شدن دانش، ارزش فرهیختگی را به محاق برده است:
در سال های اخیر عطش جامعه برای مدرک گرایی آموزش عالی کشور را دچار بحران ساخته است؛ گسترش پذیرش دانشجوی دکتری، تنزل کیفیت آموزش، افزایش تقلب های علمی و ...هم از راه های پاسخ دانشگاه به یک جامعه بیمار بوده اند! در چنین جامعه ای اگر شما دارای مدرک دکتری نباشید گوش شنوایی برای حرف های تان نخواهید یافت. از همین رو است که فرهیختگی و روشنفکری به محاق رفته و دانش بیش از پیش کالایی شده است! در حقیقت بخش عمده ای از بحران مخاطب در میان روشنفکران به دلیل سطحی شدن دانش و دور افتادن دانشگاه ها از رسالت حقیقت جویی خود می باشد. حاصل اما پرورش یافتن دانشمندانی به وسعت یک اقیانوس و عمق یک بند انگشت بوده است!
سیاست زدگی، روشنفکران را در دامگه سیاست اسیر ساخته است:
جهان سوم قتلگاه روشنفکران است! نگاهی به سال های پیش و پس از انقلاب نشان می دهد که چگونه نسلی از روشنفکران از آل احمد و شریعتی گرفته تا مطهری و بهشتی قربانی سیاست شده اند. خسارتی عظیم برای کشوری که هنوز نتوانسته به تلفیق کارآمدی میان سنت و مدرنیته دست یابد! در سال های بعد هم بخش دیگری از روشنفکران در دامگه سیاست افتادند و به جای آنکه جامعه، پویایی سیاست را از آموزه های ایشان نتیجه بگیرند خود به هیات کنش گران سیاسی درآمده و بر محدودیت های خویش از سوی نظام سیاسی افزودند. نتیجه اما پرهزینه شدن کار روشنفکری و مهاجرت ناگزیر روشنفکران به خارج از کشور و کاهش معنادار میزان تاثیرگذاری بر جامعه بوده است!
فضای مجازی نسلی از شبه روشنفکران را پدید آورده است:
برای جامعه ای که هنوز بنیان های روشنگری و خردورزی در آن مستحکم نشده است شبکه های اجتماعی به آفتی آشکار تبدیل شده اند! آمیزه ای از راست و دروغ، خردورزی و خرافه گرایی، مدرن و پست مدرن و ... دست به دست هم داده اند تا با ملغمه شگفتی از اباطیل در قالب نظریه پردازی مواجه باشیم. با چنین امکان گسترده ای از مخاطب یابی، روشنفکری نه تنها دیگر مستلزم از سرگذراندن چالش های فکری نبوده بلکه می تواند با مقادیری از آسمان ریسمان بافی هم به راحتی حاصل شود. فضایی که در آن سلبریتی ها جای روشنفکران را گرفته و جامعه را هر چه بیشتر با توهم دانایی مواجه می سازند!
کانال مهران صولتی
نظرات بینندگان