از دو نوازنده دورهگرد خواستم که اتوبوس را ترک کنند، چون ممکن است مسافرهایی که مشکلات عصبی مانند صرع دارند دچار حمله شوند، همان طور که پیشتر این حادثه بارها رخ داده است.اما مسافرها به من فحاشی کردند، گفتند: «چرا داری شادی را از ما میگیری؟»گفتم: «من مجوز کنسرت لغو نکردم و خوانندهای با امضایم ممنوعالکار نشده! درست فکر کنید که چی گفتم! اتوبوس جای دستفروشی یا گدایی و نوازندگی نیست! هر چیزی اصولی دارد!» ما یک جامعه مردهپرست، گداپرور و سازنده مشاغل کاذب هستیم، چون بلد نیستیم زندگی کنیم.
یکی از مسافرها گفت: «اگر کسی صرع داشته باشد، خودش اعتراض میکند و میگوید، لازم نیست تو بگویی! اگه ناراحتی برو اروپا زندگی کن!»
در این لحظه همه مسافرها برایش کف زدند و تشویقش کردند.
باورم نمیشد کجا ایستادهام.من در دفاع از حقوق شهروندان و بیماران مبتلا به صرع مورد تهاجم لفظی و ناعادلانه مردم قرار گرفتم و در آن میان تنها یک خانم مسن بود که حرفم را درک میکرد. بقیه همه فحش میدادند.
هیچوقت به اندازه آن لحظه در کشور خودم احساس غربت نکرده بودم.مسافرها یک به یک هنگام پیاده شدن به من فحش میدادند و میرفتند.فریاد میزدم: «چرا به من فحش میدهید؟ مگه چی گفتم؟ مگه چیکارتون کردم؟»اما فایدهای نداشت.
من از ایستگاه توانیر تا میرداماد به اندازه سلاطین قیر و گوشت و سکه و پراید و پوشک و ترامپ و نامادری سیندرلا دشنام خوردم.دو روز طول کشید تا حالم بهتر شد و توانستم به جزئیات بیشتری درباره این ماجرا فکر کنم.
مسافرهای اتوبوس از جاهای دیگر و افراد دیگری عصبانی بودند، اما ناگهان یک سیبل مجانی پیدا کردند و عقدههایشان را سر من خالی کردند، چون دستشان به دیگران نمیرسد
.تجسم کنید دراتوبوس ایستادهاید و حرف علمی و مستند و منطقی میزنید، اما مسافرها هنگام پیاده شدن نفرینتان میکنند و اجدادتان را جلوی چشمتان میآورند.میدانم قابل مقایسه نیست، اما وقتی آن صحنهها را تجسم میکنم، میتوانم بفهمم آقای ظریف چه فشاری را تحمل کرد.
جامعهای که حقوق معلولان را به رسمیت نمیشناسد، وقتی پشت میز بنشیند نمیتواند به آداب و قوانین بینالمللی و اصول دیپلماتیک احترام بگذارد.
رفتار مسافرها با من منصفانه نبود، اما مردم تقصیری ندارند. وقتی معلمشان آمدنیوز و بیبیسی و صداوسیما و منوتو باشد، راه را اشتباه میروند.
متاسفم که در جامعه ما دفاع از گدایی دو جوان که فیزیک سالم دارند اما حال ندارند کار کنند، از حقوق بیماران مبتلا به صرع یا افراد مسن که نیازمند آرامش بیشتری هستند، مهمتر است.
ما یک جامعه مردهپرست، گداپرور و سازنده مشاغل کاذب هستیم، چون بلد نیستیم زندگی کنیم.
همیشه پیامهای معلولان و بیماران را میخوانم و از درون فرو میریزم وقتی میبینم جامعه چقدر با آنها بیرحم است.اما من به تنهایی کاری از دستم ساخته نیست. کسی که بیمار است یا معلولیتی دارد، مورد نگاه نژادپرستانه قرار میگیرد چون رسانهها تنها به موضوعات اقتصادی میپردازند.
در مدرسه که بودیم همیشه موضوع انشا این بود:
«تعطیلات نوروز را چگونه گذراندید؟» اما هیچوقت نپرسیدند: «برای تعطیلات پیش رو چه برنامهای دارید؟» چون قرار نبوده کسی زندگی کردن صحیح را به ما یاد بدهد. هیچوقت موضوع درس یا انشای ما درباره یک معلول یا فرد مبتلا به یک بیماری نبود.
عربها بد هستند، چینیها بد هستند، روسها بد هستند، افغانها بد هستند، ولی ما بهترینهای جهان هستیم.
کانال فرورتیش رضوانیه
نظرات بینندگان
چون ما ملتی هستیم که خود را بسیار عاقل
می دانیم. بیان چنین نکات عقلانی ، توهین
به شعورمان محسوب می شود.
متن ملموس و جالب بود. حقیقتا دیواری موازی
برای حدود تفکر خود ترسیم ساخته ایم !! ما کی
زندگی خواهیم کرد. گروهی از انسانها نزدیک اتمام
سال ، از دقایق و لحظات پایان سال لذت می برند
و ما از اول اسفند شمارش معکوس آغاز کرده ایم.
یک ماه ، بخشی از عمر ماست که کلی می توان کار
انجام داد و از لحظه ها لذت برد.
حیف ۱۰/۳۰ درصد افراد جامعه که قربانی
۷۰/۹۰ درصد بقیه هستند!!
همیشه نوشته های شما به دلم نشست
امسال موضوع انشای دانش آموزان من،
برای تعطیلات پیش رو چه برنامه ای دارید؟