اغلب ما حداقل سینما سه بعدی و شاید چهار بعدی را تجربه کرده ایم. طی ده سال اخیر به این بعدها اضافه شده و ما سینما ده بعدی هم داریم یا سینمای چند بعدی که بدون عینک چند بعدی کار می کند.
ممکن است در این سینما به سمت خاصی هل داده شوید. چیزی با پای شما برخورد کند. هوای گرم یا سرد به سمت صورت شما بوزد. صدایی از پشت سر احساس کنید، قطرات آب روی شما ریخته شود و بقیه ماجراهای سینمای چند بعدی را که می دانید.
حالا فرض کنید وارد یک اتوبوس که به شکل سینمای چند بعدی است شده اید. در حالی که روی تمام شیشه های اتوبوس تصاویر چند بعدی نصب شده و شما همراه دیگران در حال سفر و ماجراجویی هستید.
این اتوبوس همان سازمان آموزشی ماست که منطق آن بر عقلانیت اداری چیده شده است. همه صحنه ها جدی و بسیار واقعی یا بهتر است بگوئیم فراواقعی هستند. ممکن است شما حتی با دیگر مسافران یا راننده صحبت و گفت و کنید. یا خودتان برخی جاها رانندگی کنید. این در حالی است که شما در یک فضای یک متر مربعی روی صندلی ثابت نشسته اید.
واقعیت سینمای چند بعدی چیست؟
در برخی از این سینماها به عمد عینکم را در می آوردم و به شدت مورد اعتراض مدیران سینما چند بعدی قرار می گرفتم. مدیران سینما چند بعدی و طراحان حرفه ای آن وظیفه دارند جسم، احساس و ذهن ما را درگیر وانموده ها و چیزهای مجازی که بیش از حد واقعی به نظر می رسند کنند.
از استعاره ی سینما چند بعدی استفاده می کنم تا وضعیتی را در نظام آموزشی ایران نشان دهم که موجب سکون در آموزش رسمی کشور ما شده است.
هم نظام آموزش و پرورش و هم نظام آموزش عالی توسط مدیران اداری و سازمانی می چرخند که در پشت میز کار خود نشسته اند و درگیر یک سیستم منطقی، خطی و مدیریتی هستند که شبیه اتوبوسی است که حرکت نمی کند ولی در داخل آن بحث ها، تقلاها و گفت و گوهای مجازی سختی در جریان است.
نگاه مدیران ما به مقوله هایی مانند تدریس، آموزش، برنامه درسی، پژوهش و تربیت نگاهی صرفا مدیریتی است. آن ها غرق آیین نامه های مجازی، دستورالعمل های سازمانی و منطق اداری هستند. همین امر باعث شده که اتوبوس مدرسه و دانشگاه در دنیای واقعی چندان حرکتی به جلو نداشته باشد. نتیجه ی حضور مدیران سازمانی در نظام آموزشی ما که به تعلیم وتربیت به عنوان مقوله ای اداری می نگرند توقف نظام آموزشی در ایران بوده است. تمام این قواعد کمّی بی انتها در نظریه ی قفس آهنین ماکس وبری قابل تحلیل است. این همه بعد کمی و اداری باعث بی خردی آکادمیک و بی ارتباطی نهاد آموزش و پرورش با مسایل کشور شده است
مدیران آموزش عمومی و عالی هر روزه بعدی بر سینمای تعلیم و تربیت ایران می افزایند، چندان که واقعیت های افزوده در این صحنه ی اداری بی شمارند.
برخی از آن ها مانند محور قرار دادن کتاب درسی، نظام رتبه بندی معلمان، کاهش مدت آموزش معلمان، ورود کار، شغل و کنکور به دوران ابتدایی، نظام متمرکز یکسان نگر، بومی گزینی در کنکور، رتبه بندی دانشگاه ها، آیین نامه های ارتقا و ترفیع اساتید دانشگاه ها، مقاله سالاری، ISI سالاری، JCRسالاری و اخیرا Q1 سالاری همه و همه کمیت گرایی کاذبی است که تنها نیازهای سازمانی و اداری مدیران ما را در اتاق های اداری برآورده می کنند.
مدیران آموزشی، ممیزی، نظارتی و پژوهشی مانند مدیران سینما چند بعدی نگران هستند که کسی احیانا عینک سیاه چند بعدی خود را از چشمانش بیرون نیاورد و مشغول دیدن واقعیت های بیرونی نشود.
سرگرم نگاه داشتن مردم مهم ترین وظیفه مدیران اداری - سازمانی است. آن ها تمایل دارند یا گاهی عادت کرده اند مردم را درگیر جلسات انتزاعی، فرم های انتزاعی، آمارهای کمّی و عجیب انتزاعی کنند.
آن ها نه سر از فلسفه نظام های آموزشی در می آورند، نه جامعه شناسی آموزش و پرورش را درک کرده اند و نه در مورد واقعیت های برنامه درسی، تدریس و روانشناسی یادگیری چیزی می دانند. حتی به این چیزهای کیفی هم چونان مقوله های آیین نامه ای و اداری می نگرند. مثلا تصور می کنند با یک چک لیست ارزشیابی کمی می توان کیفیت معلم، استاد، دانشجو، مدرسه یا دانشگاه را کنترل کرد.
در حوزه برنامه درسی که تخصص اصلی بنده است قطع به یقین تصور این مدیران از برنامه های درسی در وزارت آموزش و پرورش به اشتباه کتاب درسی و در وزارت علوم سر فصل دروس بوده و هست. حال اگر دست بر قضا مدیرانی وارد سینما چند بعدی شوند که سنخیت یا تخصصی در زمینه تعلیم و تربیت دارند، فوری با آن ها برخورد می شود.
آنها حق ندارند واقعیت افزوده ی کتاب های درسی، آیین نامه های آموزشی و سیستم های متریک را نقد کنند.
در این سینما چند بعدی بزرگ کسی مجاز نیست بیرون از عینک سیاه چند بعدی، جهان واقعی بیرون را نگاه کند. نتیجه ی حضور مدیران سازمانی در نظام آموزشی ما که به تعلیم وتربیت به عنوان مقوله ای اداری می نگرند توقف نظام آموزشی در ایران بوده است. تمام این قواعد کمّی بی انتها در نظریه ی قفس آهنین ماکس وبری قابل تحلیل است. این همه بعد کمی و اداری باعث بی خردی آکادمیک و بی ارتباطی نهاد آموزش و پرورش با مسایل کشور شده است.
نوفهمی در مطالعات برنامه درسی
نظرات بینندگان
بنده چون عادت دارم جواب سلام همکاران را پاسخ دهم ، لذا برحسب وظیفه عارضم که این فیلم را ندیدم اما بنا به لطف حضرتعالی ، چرخی در سایت مربوطه زدم ، فیلم مربوط به مهر ماه است و عکس العمل امروز نسبت بدان شاید به تعبیری نبش قبر محسوب شود. چون نیک می دانید کار رسانه ارزش و زیبایی اش به داغ بودن پیام آن است. باز اگر موردی مد نظرتان باشد بنده در خدمت هستم. سپاس
تمثیل مطلبتان زیبا بود؛
توهّم همچنان باقی و میخش دست وهم زدگان است و امیدی هم برای خروج از وهم نیست.
سلام ویژه عقلی و امید قلبی ما فقط به دولت صاحب الزمان(عج) است.