کافی است یک روز کمی بیشتر از روزهای دیگر به حال و هوای نوجوانان و جوانان در معابر شهری، مدارس، دانشگاهها، مراکز خرید، کوی و برزن و... دقت شود. جدا از تغییر رویکردها که میتوان در ارزشها، اعتقادات، سبکها، سنن و آداب دید – که البته در هر جامعهای تا حدی از این تغییر نگرشها طبیعی است- آنچه ذهن آدمی را درگیر میکند، روحیه کم امید و فاقد انگیزهای است که در بین اکثریت این گروه سنی از جامعه موج میزند، روحیه ناخرسندی که با گوش کردن به موزیکها وخوانندههای مورد علاقهشان، به راحتی میتوان فهمید در چه دنیایی با چه روحیه ای سیر میکنند. موزیکهایی که سراسر آه و نفرین و جدایی و غم وغصه است.
جالب اینجاست که با گوش دادن به این نوع از ملودیها بسیار همراه با متن و شعر موسیقی، هم خوانی و هم ذات پنداری میکنند.
به نظر غیر قابل تصور است که نوجوان 15، 16ساله ای با شنیدن آهنگ مورد علاقه اش که حاوی متن انتقام و شکست و پالسهای منفی است به دنیای خودش پشت کند ، اما این چنین است و حتی برخی از آنان به خودکشی و خودزنی هم میرسند.
باید باور کرد آنقدر در جامعه گفتمان سازی و تعامل نداشتیم و جداسازی انجام داده ایم که امروز باید شاهد عدم موفقیت فرزندان مان در مناسبات اجتماعی و برقراری ارتباط با همسالان هم جنس و غیر هم جنس باشیم.
با این اوضاع بخورنمیر و گرانی و تورم ، آن قدر خانوادهها درگیر مسائل معیشتی و تنگنای اقتصادی شده اند که نوجوان و جوان ما نمیتواند خوشی و شادی را در کانون خانواده درک کند.
تصور کنید فردی در این سن و سال باشد؛ در مدرسه حفظیات و امتحانات و رفتار و کنشهای نامطلوب خسته اش میکند. به خانه پناه میبرد و آنجا رنج پدر و مادر از شرایط سخت گذران زندگی را میبیند، ترجیح میدهد به جمع دوستان همسال خود رجوع کند به فضای مجازی، دوستیهای نامطمئن و به شادیهای زودگذر آسیب رسان پناه میبرد و در یکی شادی تجربه میکند و در دیگری غم؛ دوشخصیتی میشود و نمیداند چه کند که نیازهای اقتضای سن اش تامین شود.
به گوش کردن موسیقی و آرام شدن با آن برمیگردد و ترجیح میدهد موزیکی گوش کند که شرایط حالش را معنا کند، که چقدر هم از این موزیکهای حاوی متون سخیف و ملودیهای بازاری در جامعه زیاد است.
جالب است که وزارت ارشاد نظارت بر چهره ی خواننده ، خط فکری و سیاسی اش و طرز لباس پوشیدنش دارد اما کم اتفاق میافتد نظارت بر محتوا داشته باشد (البته محتوای سیاسی و حق طلبی اجتماعی از زاویه نگاه ممیزان و ناظران رد نمیشود و حواس شان به این است که متن موزیکها خلاف آرمانهای نظام نباشد) اما متاسفانه نمیبینند و نمیشنوند متن این موزیکهایی را که پر از انرژی منفی ، خٌلق بد و نابخشیدنها و لعنتهاست.
چند وقت پیش از فرزند یکی از دوستان که در دامنه سنین جوانی است درباره آهنگ مورد علاقه اش پرسیدم، آهنگی را گفت که در بخشی از شعرآمده در آن دعاکردن برای بدبخت شدن و مرگ طرف مقابل است؛ کلماتی در حدود «الهی بمیری»! پس از آن که با تعجب من رو به رو شد اذعان کرد که این آهنگ طرفداران زیادی هم دارد.
منظور این یادداشت مخالفت با ملودیهایی که اقتضای چیدن نتها کنارهم به گونه ای که درد و رنجی را بازگو کند نیست، قصد آن دسته از موزیکهایی است که سرتاسر همسانی و همراهی خسران آور در پی دارد. در حقیقت، دنیای موسیقی فقط شادی و زدن و رقصیدن نیست، غمگین و اندوه نشان هم هست. اما فرق موزیک غمگین جوامع دیگر با ما در این است که در نهایت به فرد دارای مطالبه شنیدن چنین موزیکی، امیدواری و بلندشدن برای ادامه راه را نشان میدهد، اما موزیکهای غم وغصه دار کشور ما در نهایت فرد را به بحران بیشتر و انتقام و تلافی منفی میکشاند.
دور از فکر نیست که در عرصه موسیقی کشورهای دوست و همسایه جست و جویی کنیم و ببینیم چه تفاوتهایی در متن و شعر با ما دارند. ادعای پیشرفت و هزار چیز دیگر داریم که از کشورهای همسایه جلوتر هستیم اما در این مورد که نوجوانان و جوانان کشورمان درگیر آن شدهاند، چه پیشرفتی داشتیم.
موسیقی فاخر ایرانی و هنرمندان و استعدادهای فراوانی که در این حوزه حضور دارند، حیف است که به ناکجا آباد ره ببرند.
بدون شک موسیقی یکی از زیباییهای خلقت است اما امان از جامعه ای که موسیقی و شعر درآن به سویی سوق پیدا کند که نگران حال و هوای جوانان و آینده سازانش نباشد و نا امیدی در آن موج بزند، امان...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اگر می خواهید تشخیص دهید ملتی سرزنده و یا مرده ی
متحرکی بیش نیستند ، به جایگاه موسیقی در آن جامعه
نگاه کنید.