معلمانی که تجربه تدریس در کلاسهای درسی در دهه های هفتاد و هشتاد را دارند و هنوز هم در کسوت آموزگاری مشغول خدمت اند، به وضوح متوجه یک تغییر نگران کننده در ترکیب جمعیتی دانش آموزان در سه دههٔ اخیرند؛ آنان می دانند که در آن سالها تقریباً ۷۰ درصد دانش آموزان از نظر فعالیت آموزشی و پیشرفت تحصیلی در سطح متوسط بودند و مابقی با اندکی تفاوت و حتی با نسبت مساوی، طیف دانش آموزان ضعیف و قوی را تشکیل می دادند و معمولاً آمار این قسم از دانش آموزان در دو سوی طیف متوسط توزیع برابر داشت. یعنی تقریباً ۱۵ درصد آنان پایین تر از سطح متوسط و ضعیف و حدود ۱۵ درصدشان بالاتر از سطح متوسط و زرنگ و قوی و بسیار عالی بودند.
باز در میان آن ۷۰ درصد متوسط، تعداد زیادی وجود داشتند که در طول سال تحصیلی، تقلّا و تلاش می کردند که خود را به سطح همکلاسی های زرنگ و ممتاز خود برسانند و یا به آنان نزدیک شوند. سقوط اعتبار تحصیلات مدرسه ای و دانشگاهی به عنوان فاکتور مؤثر در اشتغال و امرار معاش نیز دلیل دیگری برای دلسردی دانش آموزان از آموزه های مدرسه است.
دانش آموز ناسازگار و گستاخ و نافرمان نیز، کم داشتیم و اگر داشتیم، رقمی در حد انگشتان یک دست در سطح یک شهرستان یا استان بود. اما امروزه این نسبتها به شدت تغییر یافته اند؛ جای آمار دانش آموزان ضعیف و متوسط کاملاً عوض شده است. اگرچه نسبت دانش آموزان قوی کلاسها همچنان در حد ۱۵ درصد باقی مانده، اما جمعیت دانش آموزان متوسط مان، دیگر حدود ۷۰ درصد و جمعیت ضعفا ۱۵ درصد نیست. بلکه در اغلب کلاسهای درسی، تعداد قلیلی دانش آموز متوسط داریم و اکثر دانش آموزان در طیف ضعفا قرار گرفته اند! و به جرأت می توان گفت که جای آمار دانش آموزان متوسط و ضعیف کاملاً عوض شده است!
آمار دانش آموزان ناسازگار و گستاخ و متمرد و بی اعتنا به عرف و مقررات کلاس و مدرسه نیز به شدت افزایش یافته است.
و اما ریشه ها و دلایل چنین فجایعی را در رویکردها و اتفاقات زیر می توان جست و جو کرد:
الف) افزایش تراکم دانش آموز در کلاسهای درسی و انفجار جمعیت در چاردیواری کلاس که خود زمینه ساز انواعی از کاستی ها و ناراستی ها شده است. از کاستی ها و ناراستی هایی که از دل این انفجار متولد شده، به موارد زیر می توان اشاره کرد؛
۱) اصطکاک و تنش و درگیری میان دانش آموزان در محدودهٔ کلاس به نسبت افزایش جمعیت، زیاد شده و این اتفاقات، تمام فرایندهای آموزشی - تربیتی را تحت تأثیر قرار داده است.
۲ ) امکان توجه به تفاوتهای فردی دانش آموزان از معلم گرفته شده است. امکان کار فرد به فرد بین معلم و دانش آموز از بین رفته است. در سایهٔ سنگین ازدحام دانش آموز در کلاس، فرصت تمرین کافی و رفع اشکال، از کلاسهای درسی سلب شده است. لذا مشکلات درسی و تربیتی دانش آموزان در سالهای متمادی لاینحل مانده و فاجعهٔ سقوط طیف متوسط را رقم زده است!
ب) در کنار انباشت مشکلات درسی - تربیتی در طول سالهای متمادی، طراحی آیین نامه های مسامحه آمیز و اجازهٔ ارتقاء بی ضابطه به پایه های بالاتر به همهٔ دانش آموزان، سبب سرکوب روحیهٔ سخت کوشی و تلاشگری در بین دانش آموزان شده و آنان را تنبل و مسامحه کار، بار آورده است. رواج نمرهٔ مستمر به سود دانش آموزان کم کار و تنبل و گستاخ و متمرد نیز از یک سو موجب تنبل پروری و از طرفی دیگر باعث ایجاد حاشیهٔ امن برای دانش آموزان بی انضباط و اخلالگر و گستاخ و قانون گریز شده است. سبک آموزش و ساز و کار تربیت مان، با ذائقهٔ نسل امروز سازگار نیست؛ نسل امروز از ساکت نشستن بر روی میز و نیمکت زبر و خشن و انعطاف ناپذیر و از خواندن و نوشتن متون دیکته شده، گریزان است و به شدت عملگراست
در چنین فرایندی معلوم است که آنچه دانش آموز در طول سالهای تحصیلی با خود حمل و به کلاسهای بالاتر می برد، کوله باری از ضعف ها و ناتوانی ها و مشکلات پایه های پایین تر است نه شایستگی های درسی و تحصیلی! این است که توان درک مباحث درسی کلاسهای بالاتر را نخواهد داشت و محتوای کتب درسی و سخن معلم برایش بی معنا و نامفهوم و بیهوده و بی اهمیت خواهد بود. ابتلا به چنین حس سرگیجه آوری، تبعاتی مثل بی تفاوتی و بی اعتنایی و دلسردی و بی انضباطی و حتی تمرد را در پی خواهد داشت.
ج) فقدان مشاور و خدمات مشاوره ای در مدارس نیز -که یکی از نیازهای اساسی زندگی پیچیدهٔ امروز است- فاجعهٔ سقوط از تراز متوسط به سطوح پایین تر را تشدید کرده است. امروزه در کنار فراهم بودن لوازم و امکانات رفاه و آسایش به برکت پیشرفتهای علم و تکنولوژی، مشکلات انسان نیز به خاطر ایجاد پیچیدگیهای فراوان در روابط اجتماعی بیشتر شده است. لذا دانش آموزان امروزی برای تشخیص مسیر درست، بیش از دانش آموزان گذشته به خدمات مشاوره ای نیازمندند.
د) تضعیف معلمان هم به لحاظ مالی و از نظر شأن و منزلت اجتماعی، شخصیت کاریزماتیک و قدرت اثر گذاری آنان را خدشه دار کرده است. اکنون دیگر معلم به عنوان الگوی موفق و قابل اتکا برای دانش آموز مطرح نیست. چرا که نیازهای اولیهٔ زندگی اش از رهگذر شغل انبیائی اش تأمین نمی شود. برای امرار معاش، مجبور است شغل دوم و سوم داشته باشد. بیمه درمانی کارآمدی ندارد. ابزار و پشتوانه ای برای برخورد با دانش آموز کم کار و اهمال کار و حتی گستاخ و متمرد ندارد. سالهاست که صدای تظلم خواهی اش بلند است و این صدا به گوش دانش آموز هم رسیده است!
ه) سبک آموزش و ساز و کار تربیت مان، با ذائقهٔ نسل امروز سازگار نیست؛ نسل امروز از ساکت نشستن بر روی میز و نیمکت زبر و خشن و انعطاف ناپذیر و از خواندن و نوشتن متون دیکته شده، گریزان است و به شدت عملگراست. بستر عمل و آزمایش و خطا و مهارت آموزی را برای دانش آموزان فراهم نکرده ایم و آنچه را که در کلاسهای درسی به عنوان خوراک آموزشی ارائه می دهیم، اکثر دانش آموزان پس می زنند. پس بهتر آن است که به آموزشهای مهارت محور رو آوریم تا بیشتر از این شاهد سقوط طیف متوسط به زیر خط مطلوب نباشیم.
و) سالهاست که با ایجاد مدارس گوناگون، مشغول سوا کردن دانش آموزان از یکدیگر و طبقه بندی آنان به گروههای درخشان و غیر درخشان، نمونه و غیر نمونه، عادی و خاص، ضعیف و قوی، پولدار و بی پول، فقیر و غنی، متمکن و غیر متمکن و ... هستیم! نتیجهٔ چنین تفکیک ها و تبعیض های ستمکارانه چیزی جز فاجعهٔ سقوط طیف متوسط نمی توانست باشد.
ز) سقوط اعتبار تحصیلات مدرسه ای و دانشگاهی به عنوان فاکتور مؤثر در اشتغال و امرار معاش نیز دلیل دیگری برای دلسردی دانش آموزان از آموزه های مدرسه است. این دلسردی به حدی است که اکثر دانش آموزان، سپری شدن عمر خود در مدرسه را به ویژه در دورهٔ دوم متوسطه به ضرر خود می دانند.
بدیهی است که موارد دیگری نیز می توان به این لیست اضافه کرد. اما همین چند خط نیز برای یادآوری فاجعهٔ سقوط طیف متوسط در مدرسه کافیست. باشد که مسئولین محترم اقدامات عملی عاجلی جهت بهسازی بستر تعلیم و تربیت در مدرسه مبذول فرمایند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
همکار محترم ، شاید بدان دلیل که در جامعه
نیز چنین شده است . ۲۰ درصد طبقه مرفه ،
۲۰ درصد متوسط به بالا و ۶۰ درصد فقرند.
درصدها نسبی و برداشتی از محیط پیرامون
است. امروز دیگر همانند قبل انقلا ب ۶۰ درصد
طبقه متوسط رو به بالا و متوسط وسط و
متوسط پایین نداریم. مدرسه هم نسبتی از
جامعه است.
عمده دلیل دیگر جڌب دانش آموزان زرنگ در
مدارس خاص است. در مدارس دولتی رقابت
برای تلاش باقی نمانده است چون ۷۰ درصد
ضعیف و یا متوسط اند.
همکار محترم ، شاید بدان دلیل که در جامعه
نیز چنین شده است . ۲۰ درصد طبقه مرفه ،
۲۰ درصد متوسط به بالا و ۶۰ درصد فقرند.
درصدها نسبی و برداشتی از محیط پیرامون
است. امروز دیگر همانند قبل انقلا ب ۶۰ درصد
طبقه متوسط رو به بالا و متوسط وسط و
متوسط پایین نداریم. مدرسه هم نسبتی از
جامعه است.
عمده دلیل دیگر جڌب دانش آموزان زرنگ در
مدارس خاص است. در مدارس دولتی رقابت
برای تلاش باقی نمانده است چون ۷۰ درصد
ضعیف و یا متوسط اند.
تراکم بالای کلاسها درگیری فیزیکی دانش آموزان و معلمان را افزایش داده قوانین مدون مشخص انضباطی در مدارس وجود ندارد تا معلم خود وارد عمل نشود و مدرسه دانش آموز را ملزم به حفظ نظم کند دائما هم از صدا سیما علیه معلمان تبلیغات منفی صورت می گیرد دانش آموزان برای معلمانشان تره هم خرد نمی کنند رفته رفته اوضاع بدتر هم می شود ،نقش معلمی عملا در مدارس حذف شده معلم تبدیل شده به مربی مهدکودک بزرگسالان برای یه عده دانش آموز بی ادب و درس نخوان
ادامه ی این روند مخرب ملت وکشور را به سمت نابودی خواهدبرد کمااینکه فعلا وضعیت مساعدی نداریم به هرحال ملت با ید با اتخاذ رویکرد علم محورانه وانتخاب افرادی که این باوردرآن ها وجود دارد خود وکشور را از این باتلاق بزرگی که مسئولان وخودشان ایجادکرده اند نجات دهند