می دانم که وقتی چندسطر فراتر می رود کسی دیگر حوصله خواندن و شنفتن ندارد.
چه می شود کرد وقتی اندیشه ها و زندگی ها همه و همه فست فودی می شود.
لاجرم در میان آن همه حرف که دارم مطالبی را پراکنده می گویم و این پراکندگی ناشی از بسیاری سخنم است.
در این غوغا بازار فضاحت و قحط سال فضیلت، می بینیم تصاویر و فیلم های کوتاهی که شرم آور است اما شرم آورتر از آن تفسیرهای نابه جا و غیرمنصفانه و تک بعدی از آن است.
آخرین آن راجع به معلمی بود که از دانش آموز خود می خواهد برای چندلحظه روی زمین بنشیند.
آنچه در این فیلم بهت آور است مظلومی معلم است که اسیر نافرمانی های گستاخانه متعلم (دانش آموز) است.
آنانی که معلم بوده اند و در کلاس های این روزهای مدرسه ها به تدریس و تعلیم نشسته اند؛ خواهند دانست و بهتر قضاوت خواهند کرد.
مگر نه این است که اندوه دل سوختگان، سوخته داند.
آنکه فرزند، گم کرده است از سوز دل یعقوب خبر خواهد داشت.
آنچه امروز، نسل جدید، با آن روبه روست از انواع مفاسد جنسی تا سیگار کشیدن نوجوانان و نونهالان، و بی بندوباری ها و نابه سامانی ها و خودشیفتگی ها و بی سوادی ها و بی انگیزگی ها و همه و همه کاری تخصصی است که تحلیل متخصصان آزاده را می طلبد.
و آنچه که امروز در کلاس های مدرسه می گذرد و صحنه هایی که معلم با آن روبه رو می شود فقط باید ماجرایش را از زبان معلمان شنید که بیشتر از آنکه به معلم شبیه باشند به مبصر کلاس می مانند؛ نه اقتداری دارند و نه حرمتی، نه معیشتی و نه منزلتی و هرلحظه با ده ها حوادث از پیش دیده نشده مواجهند که باید عجالتا و سریعا به رتق و فتق آن بپردازند و نظم را جاری و ساری سازند.
پیشینیان ما معلم را پدر دوم می دانستند و برای آن اجر و منزلت والایی قائل بودند، جورش را برابر عدل می خواندند و نیشش را نوش می دانستند.
کافی ست به آثار ادب و فرهنگ سرزمینمان مراجعه کنید. می بینید که صائب، حتی خنده ی شاگرد بی ادب بر معلم را باعث هلاکتش می داند.
صائب! به پای خویش زند تیشه بیخبر
آن بی ادب که خنده به استاد می زند.
امروز بر ما چه بلا و نکبتی باریده است که چشم در چشم بزرگتر افکندن و سیلی به گوش پدر زدن و نافرمانی معلم کردن را عین آزادی و آزادگی می دانیم؟
آیا این معناباختگی نیست؟
وقتی که واژه ها و مفاهیم وارونه معنا شوند بی شک نشانه ی احتضار و مرگ ملتی است که میان زشتی و زیبایی فرق نمی تواند نهد.
آیا پیشینیان و بزرگان ما به ما نگفته اند که جور معلمان، جور نیست بل تربیت است همان طور که داغ طبیبان، داغ نیست بل درمان است؟
اگر تو جور کنی جور نیست تربیت است
وگر تو داغ نهی داغ نیست درمان است.
جوشیدن آب را نه فقط باید نگاه کرد بلکه لحظه لحظه ی داغ شدن ملکول های آب قبل از جوشیدن را هم باید نظاره کرد.
نتیجه محور بودن و فقط به تماشای آخرین قسمت سریال نشستن، منتقد را از نقد منصفانه به دور می کند.
آنان که به زعم خود جفای معلم را دیده اند بهتر نبود که از خطای متعلم هم بپرسند که آخر چه کرده بود که مستحق تنبّه بود؟
جور معلم دیدند و جفای شاگرد ندیدند.
معلمی که نه با دستور بلکه انگار با عجز و لابه می خواست و می طلبید که دانش آموزش ، اندک آبرویش را بخرد و اطاعت کند و چندمرتبه خواسته ی خود را تکرار می کند و آخر سر برای انکه در مقابل این مقاومت تحقیر نشود بی دشنامی و بی تازیانه ای اورا به جای خود می نشانَد آیا تجلی خشونت و سَطْوَت بود؟
سبحان الله!
آیا حدیث مولا (ع) نخوانده ایم که آموزگار من در حکم مولای من است؟ (هرکس مرا نکته ای بیاموزد بنده ی خود کرده است)
ساحت معلمان را باید از ساحت دیکتاتوران و زورگویان جدا کرد و هر گِردی را گردو ندانست.
نشانه ی سفاهت است تیغ جراحان را عین درفش ظالمان پنداشتن.
و نشانه ی رذالت است بی حرمتی را به ساحت ولی نعمتانِ معنوی روا داشتن.
این آخرین سنگرِ حفظ حرمت ها را حفظ کنید و آن را تحت لوای ایسم های ملال آور قرن21 نکوبانید که به منتهاالیه راه وقاحت خواهیم رسید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">
نظرات بینندگان
واقعاچرا معلم مجبور می شود تنبیه کند .