"علی رضاقلی" در مقدمهی کتاب "جامعهشناسی نخبهکشی" صف "نخبگان جامعه" را از "نخبگان اصلاح" جدا میکند و قلهی جامعه را سریر نخبگان جامعه میداند؛ وی عنوان میکند آنها چون از بافت اصلی اجتماع هستند، بر فرازهای آن نیز سَر میکشند؛ اما نخبگان اصلاح را بهمثابهی مطرودان همین متن برمیشمرد.
او، عاملان این طرد را «هویتهای جمعی ایرانیان» میداند که صدای آن همواره از هاویهی تاریخ ایرانی شنیده شدهاست. وضعیت قالبی فضای آموزشی را وحی منزلی میدانند که تخطی از آن، چوب لای چرخ جریانِ "مقدس" آموزش میگذارد
چوب الف سیاست نیز بر سر نخبگان اصلاح است؛ چوبی که "رضاقلی" آن را همواره تَر و ضخیم میداند و به سببهای:
«پایینبودن بهرهوری نهادمند ایران که دیگر به انگیزهی اقتصادیِ صِرف تقویت نخواهد شد»، «سابقهی تاریخیِ شکلنگرفتن صنعت و عدم انباشت سرمایه و درعوض، توسعهی دلالی»، «نبودن مبانی و مبادیِ علوم نوین و عدم توفیق نهادمندشدن جدی آنها»، «فقدان عناصر مُقوِم نهادهای جامعهی مدنی» و... اشاره میکند.
سیستم آموزشی ایران نیز با تربیت نخبگان اصلاح همدلی ندارد؛ این فقدان نهتنها در فرآیند آموزش و پرورش، بلکه در اعطای میزهای مدیریتی در کالبد بحرانزدهی مدارس نیز خود را نشان میدهد؛ سطح مدیریتی ما، تخت و رویگردان از اصلاح وضع موجود است و در یککلام، با نظم برساختیِ سیاسیشدهی نهادِ آموزشی همدستی میکند.
مدیران مدارس، اغلب افرادِ بخشنامهای شدهاند و معلمان را نیز در گردونهی هیچ و پوچ ابلاغیهها مستحیل میکنند. آنها مدافع صدای متفاوت نیستند و اهرم فشاری نیز جهت لبیکگویی به فراخوان گستردهی سکوت دارند؛ "ارزشیابی"! اعمال سلیقهی شخصی و قرائتی خودخوان و تعابیر هرچه محافظهکارانهتر از آیتمهای ارزشیابی، معلمان را وارد چرخهی تبعیت از مدیری میکند که هر آن ممکن است نان ارزشیابی آنها را آجر کنند.
بخشنامهها و سازوکاری که در نهایت، مدیر و معلمِ مُقید و مقلِد بازتولید میکند، را میتوان در «سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت» به تعبیر "لوئی پیر آلتوسر" بهتر فهم کرد؛ ساختوکاری که با وجههی سرکوبگریِ دولتها یکی نیستند؛ چرا که نه با اهرم فشار قوهی قهریه، بلکه با پنبهی مُجاب سوژه، سر ماجرای برهمزدن وضع موجود را میبُرد.اما سازوبرگ ایدئولوژی چگونه بر مدارس سایه انداخته و در تجلی بخشنامهایاش، به خاموشیِ محتوم خلاقیت و اندیشهی انتقادی میانجامد؟
سیستم آموزش و پرورش مدام در حال القاءکردن این مفهوم است که ساختاری غیرشخصی نسبت به معلمها نیست، بلکه نهادی است که اشارهای تخاطبی و تأییدی به آنها دارد؛ به این معنا که پیوسته آنان را مورد خطاب قرار میدهد و میگوید: شما را به رسمیت میشناسم! سازوکاری که ادعا میکند: "شما برایم مهم و ارزشمند هستید!" از دیدگاه آلتوسر، ایدئولوژی در کار این عمل توجه و تمرکز است.
در همین پیوستار هم، احساسی از انسجام، هدف و هویت را به یک کادر آموزشی میبخشد. مدیران مدارس، اغلب افرادِ بخشنامهای شدهاند و معلمان را نیز در گردونهی هیچ و پوچ ابلاغیهها مستحیل میکنند. آنها مدافع صدای متفاوت نیستند و اهرم فشاری نیز جهت لبیکگویی به فراخوان گستردهی سکوت دارند
منِ معلم در این عرصه آن چنان بهعنوان موجودی منسجم و مختار مورد اشاره قرار میگیرد که رفتهرفته «اسیر تصویر دریافتی خویش» بهتعبیر آلتوسری میشود و ازطریق همین "تسلیم" است که به شخص سیستمیشده تبدیل میگردد.
این وضعیت را در مدارس ایران شاهدیم؛ معلمان آنکادر شده را بنگرید که از حقوق و مزایا و نیز کاغذبازیهای بیاثر ناراضیاند؛ اما تحتتأثیر سازوبرگ ایدئولوژیک، پاداش معلمی را "معنوی" فهم میکنند!
از سوی دیگر، وضعیت قالبی فضای آموزشی را وحی منزلی میدانند که تخطی از آن، چوب لای چرخ جریانِ "مقدس" آموزش میگذارد. درواقع ایدئولوژی با بازنماییهای توهمزایش سوژهای را از نظر سیاسی اخته کرده که قرار است، نسل خلاق و اثرگذار تربیت کند! این سیستم آموزشیِ قالبساز، با بازتولید وابستگی مداوم مدیران به بخشنامهها و درنهایت، معلمان به مدیران بخشنامهای، تا چه حد میتواند مرزهای خلاقیت و تخیل را از کلاسهای چارچوبیشده فراتر بَرَد و به اندیشهی انتقادی دانشآموزان پر و بالی بدهد؟
اگر به این پرسش عمیقتر بیندیشیم؛ درواقع به مطالبات جدیدی در طومار حقوق مغفول معلمان اندیشیدهایم و فهرست خواستهای این قشر مهجور در عرصهی فرهنگ را پربارتر کردهایم.
قطع دست بخشنامهها و رفع اخلال این سازوبرگ در فعالیت معلمان، بیتردید راه را بر خلاقیت آنان در شیوههای نوین تدریس، آموزشهای متمرکز بر شاگردمحوری، فضای اندیشهورزی و کنشگری در کلاسها، افزایش همافزایی بین دانشآموزان، تجربهی شادی بهمثابهی امر اجتماعی و نیز فرآیند تسهیلگری آنها میگشاید؛ در غیر اینصورت، فرسایش کار تدریس بهمرور، معلمها را به ماشینهای مستهلکی در انبار جامعه تبدیل میکند که قادر نخواهند بود نخبگان اصلاح را به قلههای جامعه برسانند؛ نخبگانی که همواره در مِه محاق و مهجوریت در تاریخ زیست ایرانی، بیصدا ناپدید شدهاند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
آری بعضی از مدیران مدارس بخشنامه ای شده اند،بخشنامه ای هم که در کار نباشد بخشنامه های سال های قبل کافی است تا بدانند چه کاری را باید انجام دهند تا مدیریت شان برقرار باشد.