يكي از پرسشهايي كه ذهن احتمالا برخي معلمان را در هفته پاسداشت معلم، به خود مشغول ميكند احتمالا آن است كه به چه كسي ميتوان لقب معلم نمونه بخشيد؟
آيا شيوهنامه انتخاب معلم نمونه، براي شناسايي اين معلم از اعتبار لازم برخوردار است؟ و آيا واقعا معلم نمونه همان كسي است كه طبق اين شيوهنامه انتخاب ميشود؟
به بيان ديگر، آيا ترازوي انتخاب معلم نمونه، وزن آن را به درستي اندازه ميگيرد؟ پاسخ اين پرسش را به ذهن جستوجوگر تمامي معلمان واگذار ميكنم. اما اگر بخواهيم يكي از اصليترين شاخصههاي معلم نمونه را برشماريم بيشك شاخص كاوشگري و پژوهشمحوري در بين شاخصهاي اصلي، از جايگاه رفيعي برخوردار است.
در سالهاي آغازين دهه اخير و با تحول بنيادين در ساختار آموزش و پرورش، رويكرد حاكم بر فضاي آموزش و پرورش كشور، از حافظهمحوري به سمت پژوهشمحوري تغيير جهت داده است. اگر در ساختار پيشين، دانش و حافظه محور اصلي نظام آموزش و پرورش را تشكيل ميداد، در ساختار جديد بايد علاوه بر سطح دانستن، سطوح عالي يادگيري مد نظر قرار گيرد. با اين تغيير اساسي در نظام آموزش و پرورش كشور، معلم نيز به عنوان يكي از اركان اصلي اين نظام، بايد هدفش را يادگيري و ياددهي بر اساس پژوهشمحوري قرار دهد.
در ساختار جديد، معلم در بند شيوههاي آموزش سنتي نيست بلكه چرخه اصلي آموزش، بر اساس دانشآموزمحوري است. هماهنگكنندهاي است كه دانشآموز با راهنماييهاي او، مجهولات ذهني خود را كشف ميكند و پاسخ پرسشهاي خود را مييابد. معلم رويكردهاي كاوشگرانه، انتقادي و تعاملي را در پيش ميگيرد، الگوهاي تدريس او، متنوع بوده و با شيوه سخنراني وداع كرده است. كلاس درس او آزمايشگاه بوده نه پادگاني كه دانشآموز منظم و آرام، به صندلي و نيمكت تكيه زند و او فاتحانه فرمان دست به سينه صادر كند.
با اين چرخش بزرگ در نظام آموزش و پرورش، بيشك انتخاب معلم نمونه نيز بايد از اين امر پيروي كند. در اين رويكرد جديد، معلم نمونه، فرماندهي نيست كه رويكردش آمرانه و دستوري باشد بلكه انساني است منعطف و شيوه اداره كلاسش به صورت باز است. به رويكرد انتقادي در آموزش، ارج مينهد؛ روح پرسشگري در كلاس درسش، موج ميزند؛ نه خود از طرح مباحث جديد هراسي دارد و نه دانشآموز او از پرسش كردن ميترسد. بستر لازم را براي انتقاد از تكتك خردهفرهنگهاي جامعه، معلمان، مديران مدرسه، كتابهاي درسي و حتي لامپهاي آويخته بر سقف كلاس فراهم ميسازد؛ نه پزشكي كه نسخه بپيچد. انگيزه حقيقتجويش، به تمامي شاگردان سرايت كرده و از تغيير هراسي به دل راه نميدهد. در عين حال كه بر اغلب رويكردهاي علمي و معرفتشناختي احاطه دارد اما آموخته است كه علم در برخورد انديشهها آموخته ميشود؛ بنابراين خودش را مرجع نهايي تمامي دانشها ندانسته و در كلاس درس، هر روز تجربه تازهاي كسب ميكند. به مدد تعاملش در كلاس، بازخورد مطالبش را ميسنجد و يافتههاي قبلياش را مورد آزمون مجدد قرار ميدهد تا به صدق و كذب آنها دست يابد. او همواره در شيوه تدريس، شيوه مديريت كلاس، شيوه ارزشيابي و... تغيير ميدهد.
معلم نمونه در ساختار جديد، به «نسل فستفودي» خوراك آماده نميدهد بلكه با طرح پرسشهاي خود، چنان ذهن دانشآموز را مشغول ميكند كه در همهمه پاسخها، دانشآموزان، خويش را بر پلكان يادگيري ببينند و در پايان كلاس، خود را بر پلههاي بالاي آگاهي بيابند.
شاكله اصلي تدريس او را، پرسش از جانب معلم و پاسخ از سوي تمامي دانشآموزان تشكيل ميدهد. معلم پژوهشمحور، به جاي دانشآموز نميانديشد. او صبورانه منتظر انديشههاي متعددي است كه از كلاس درسش ميچكد. به دانشآموزانش آموخته است كه «هر چند فكر كردن بزرگترين رنج تاريخ است»، اما همين فكر كردن است كه تاريخ آنها را خواهد ساخت.
لازم نيست در جامعه مدركگرا، داراي تحصيلات عاليه باشد، همين كه شيوه انديشيدن را ميآموزاند وظيفهاش را انجام داده است. او نه براي تحسين صاحبمنصبان درس ميدهد و نه از تمسخر ديگران هراسي دارد. خودش را به هيچ تقديرنامهاي نميفروشد و هيچ متاع بيارزشي را به شاگردان عرضه نميكند. ذهنش كاوشگرانه، رويكردش علمي و اطلاعات او به روز است. آموزش و پرورش در اين تحول بنيادين خود، بيش از هر چيز به چنين معلمي نيازمند است.
اگر خواهان چنين معلمي هستيم بايد بسترهاي لازم را براي پرورش آن فراهم آوريم. نيازها، خواستهها و توقعات او را بشناسيم و براي رفع و برآورده كردن آنها، چارهجويي كنيم.
حال سوال پاياني اين متن آن است كه آيا با شرايط موجود ميتوان به پرورش و انتخاب چنين معلمي به عنوان نمونه اميدوار بود؟ پاسخ به اين پرسش را باز به ذهن كنجكاو معلمان واگذار ميكنيم.
روزنامه اعتماد
نظرات بینندگان