فردی از خردمندی پرسید: مفهوم زندگی و هدف از آن چیست؟
خردمند در پاسخ گفت : یک قاشق پر از روغن به دست بگیر و دور تا دور منزل خود را بچرخ تا معنای آن را بیابی .
آن فرد چنین کرد و برگشت. خردمند پرسید در اطراف خود چه چیزهایی را دیدی ؟
فرد گفت : هیچ . تمام تمرکزم به قاشق بود که روغنش بر زمین نریزد!
خردمند گفت : یک بار دیگر با قاشق روغن به دست برو و دور و بر منزل خویش را با دقت نظر کن.
فرد دوباره رفت و بر گشت. خردمند پرسید این بار چه چیزهایی دیدی؟
فرد گفت : تمامی روغن بر زمین ریخته شد اما درختان ، پرندگان ، رنگ های گوناگون ، حوض وسط حیاط پر از آب و خاک و گل و... همه را دیدم و بسیار زیبا بود.
خردمند گفت: وقتی انسان فقط در برخی از موضوعات دقت و یا تمرکز می کند، توانایی مشاهده و درک مابقی چیزها را از دست می دهد، لذا محدویت نگاه او باعث می شود تا واقعیت ها و یا زیبایی ها را نبیند و فقط آن چیز را ببیند که خودش می خواهد و یا می تواند.
در واقع چگونه زندگی کردن نیست که ما را به سعادتمندی و رضایتمندی می رساند ، بلکه نحوۀ زندگی و انتخاب های ماست که آن را زیبا و یا زشت می سازد.
حال ببینیم معلمان و دبیران با تمرکز روی کدام موضوعات ، مابقی وظایف خود را فراموش می کنند: منزلت اجتماعی با مجموع کارکردهای هوشیارانۀ معلم زائیده می شود ، رشد می کند و تعمیم می یابد. زیاد بودن حقوق به من توانایی برآوردسازی نیازهای حیاتی و غیرحیاتی را می دهد اما تنها بدان اندیشیدن، مرا از خلق ارزش ها و انتقال آن به دیگران باز می دارد
ما معلمان و دبیران نظام آموزشی با دیدن کدام مسایل خاص مابقی شرایط و مفاهیم ارزشمند حیطۀ شغلی خود را فراموش می کنیم؟
ما عمدتا اوضاع معیشتی خود را می بینیم چون جامعه ما را در برآورد سازی نیازهای اولیه یعنی خوراک ، پوشاک ، مسکن و.... محکوم و دست بسته نگه داشته است. نامش را گذاشته اند خط زیر فقر. این خط به مثابۀ همان قاشق پر از روغن است که به ما فرصت نگریستن به پیرامون خود را نمی دهد. لذا سایر کارکردها و یا ارزش های ذاتی خود را چون مهر ورزیدن و دوست داشتن دانش آموزان و آماده سازی آنان برای فردایی بهتر، عشق ورزی به ماهیت اصلی شغل یعنی تعلیم و تربیت، آموزش با تمام وجود و ایثار، مطالعه و به روزرسانی معلومات خود ، کشف استعداد دانش آموزان و هدایت آنان در انتخاب مسیر موفقیت ، معرفی کتاب به دانش آموزان ، بازگویی مختصری از پندها و نصیحت ها در لابه لای کلاس درس و یا زمانهای مردۀ آموزشی ، آموزش آداب و معاشرت ، تشویق به سنت احترام به بزرگترها ، مشخص ساختن و آموزش ارزش ها و هنجارها، یاد دادن : مهارت دوست داشتن غیرخود ، مهارت زندگی گردن ، مهارت اندیشیدن و مشاهده کردن ، گفتگو کردن ، نقد کردن و بالا بردن آستانۀ تحمل خود در قبال نقد دیگران و....
گویی دو دست خود را کنار دو چشم گذاشته و عمدا و یا سهوا ، ترجیح می دهیم در کار خود کم بگذاریم. معلمی فقط تدریس صفحات مشخص کتب درسی و انجام پرسش شفاهی و کتبی ، طرح سئوال و اصلاح اوراق امتحانی دانش آموزان نیست.
این افراد همان هایی هستند که خود را مبصر کلاس تصور می کنند. معلمی زمانی هنر است که به سایر کارکردهای حساس و مهم خود نیز توجه داشته باشد.
معلم ، زمانی منزلت اجتماعی ارزشمندی خواهد داشت که اجازه دهد تا روغن قاشق بریزد اما اطراف و اکناف خود را با دقت مشاهده کند. اساس تحقیق و پژوهش ، مشاهدۀ دقیق است.
ما باید جست و جو کنیم که مشاهدات ما نسبت به چه چیزها و مسایلی تمرکز یافته است و ما را از دیدن چه چیزهایی بازداشته است. به خاطر داشته باشیم منزلت معلم به صِرف معلم شدن او و کلاس رفتن او ، خلق نمی شود. منزلت اجتماعی با مجموع کارکردهای هوشیارانۀ معلم زائیده می شود ، رشد می کند و تعمیم می یابد. زیاد بودن حقوق به من توانایی برآوردسازی نیازهای حیاتی و غیرحیاتی را می دهد اما تنها بدان اندیشیدن، مرا از خلق ارزش ها و انتقال آن به دیگران باز می دارد.
مسئولان نظام آموزشی با تمرکز روی کدام موضوعات ، مابقی وظایف خود را فراموش می کنند:
دقت نظر مسئولان برای ریخته نشدن روغن قاشق بر روی تعهد و اهداف شخصی در ثبات موقعیت آنهاست. آنان کانون توجه خود را از اصل اولیه هر شغل برای معلمان از دست داده اند ، رفع نیازهای اولیه و برآوردسازی رفاه نسبی متناسب با سطح جامعه. آنان عزت و احترام شغل معلمان را با برنامه ها و طرح هایی ابتر، مثله کرده اند. سردرگمی او را بیشتر و ناتوانی اش را در انجام وظایف مربوطه افزوده اند. آنان عدم توانایی فرهنگیان را در درمان و معالجه یک سرماخوردگی ساده نمی بینند موارد جدی تر و شدیدتر جای خود دارد ، امنیت ساختمان و محیط مدارس را نمی بینند ، استاندارد فضای کلاس و تناسب آن با تعداد دانش آموزان را نمی بینند ، از دست رفتن اثرگذاری محتوای کتب درسی را نمی بینند، کودکان کار و خیابانی ، ترک تحصیل دانش آموزان فقیر و یا در بند شدت والدین ، ازدواج دختران محصل و....را نمی بینند.
آنان تصور می کنند بدون درمان همۀ این موارد و بسیاری از موارد ناگفته شده ، می توانند با شرکت دادن دانش آموزان در شورای آموزش و پرورش و یا مجلس دانش آموزی و شورای دانش آموزی و...... خدمتی ناب برای دانش آموزان و آموزش و پرورش انجام دهند. برای بازگرداندن سلامتی به درون نظام آموزشی ، ابتدا باید عفونت آن را زودود تا تب و علائم بیماری حذف گردد. سپس با دارو درمانی و تغذیه مناسب ، توان و قدرت از دست رفته را بازیابی نمود. تا توانایی سرپا ایستادن و ادامۀ حیات میسور گردد.
مسئولان بدون درمان دردها و رفع کاستی های بیشمار دانش آموزان و معلمان و مدارس ، قادر نخواهند بود به ایده آل ها دست یازند. آنان مراقب هستند که روغن قاشق بر زمین نریزد و قدرت مشاهده و درک و درمان خیلی چیزها را از دست می دهند. کانون توجه آنان بدون چاره سازی برای آفات موجود ، در جهت ارائه طرح ها و برنامه هایی است که مبادا پیکر اصلی و مریض الاحوال آموزش و پرورش نظم موجود را از دست بدهد. نظم موجود ما را به سر منزل مقصود نخواهد رساند و با قرار گرفتن بر روی بنیان های ضعیف هر آن احتمال ریزش و تخریب ، انتظاری دور از ذهن و یا واقعیت نیست. آنان هنر جزبینی ندارند. آنان فقط آموزش و پرورش را به عنوان یک وزارتخانه می بینند که نیازمند زیرمجموعه و تداوم حیات است. اما آموزش و پرورش دارای هزاران جز هست که مستلزم نگرش بدانهاست.
و این که مردم با تمرکز بر ریخته نشدن روغن قاشق ، چه چیزهایی را کانون توجه خود قرار می دهند و از چه چیزهای اساسی دیگر بازمی مانند، بر عهدۀ شمای خواننده محترم ، جست و جوی آنها را اگر لازم می بینید در زیر یادداشت مرقوم فرمائید. به امید رشد آگاهی و افزونی بصیرت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">
نظرات بینندگان
اغلب چیزهایی که فرمودید را به عنوان معلم داریم ولی در آ.پ مگر مشکلات یکی دو تا است؟ خسته شدیم از پیگیری موضوعات بیهوده ای که ذهن من معلم را درگیر خود می کند.به مدیر می گوییم چرا داخل کلاس ها ساعت دیواری وجود ندارد؟ می گوید در صورت نصب دانش آموزان ساعت های کلاس هایشان را جا به جا می کنند! و عقربه های ساعت را جلو یا عقب می کشند و ... !
داخل کلاس می روید ، میز و صندلی های افتضاحی استفاده می شود که در شان معلم نیست، آویز لباس نیست و ... .
سه هفته است کلاس که می روم سطل زباله داخل کلاس نیست و زباله ها سمت راست تخته روی هم انباشته می شوند، به معاون که تذکر دادم گفت خریدیم هفته بعد داخل کلاس می گذاریم اما هفته بعد شد و وضع کلاس مثل سابق بود، دوباره به مدیر گفتم گفت خریداری شده و الان می فرستم ببرند داخل کلاس،امیدوارم این هفته وضع بهتر باشد.
همکار محترم ، انتخاب ناشایست مدیران مدارس و بعد تحمل
و عدم اعتراض همکاران به شرایطی مشابه مواردی که ذکر
کرده اید، باعث تداوم بی کفایتی و آسودگی خیال مسولین
اداری است. برخی از همکاران در چنین شرایطی سکوت کرده
و همکاری را که توانایی تحمل کاستی ندارد را پیش می اندازند.
این گونه نمی توان مدرسه را در اوج بی نظمی هدایت کرد.
همه کاستی ها قبول ، باز اعصاب فولادین معلم و صبر اوست
که در کلاس حرف اول را می زند. اختیار اداره و چگونگی هدایت
کلاس در مدیریت معلم است این قابلیت ارزشمند را از دست
ندهیم. مابقی با تذکر به مدیر و اداره و اداره کل قابل پیگیری
است. عدم انتخاب صحیح مدیران یعنی حذف شایسته سالاری که
کلیه عوامل از جمله معلم آسیب جدی می بیند.ممنون از حساسیت شما.
من هم با شما موافقم ولی در پاراگراف یکی به آخر « نظم موجود ما را سر منزل مقصود نخواهد رساند... »، بی نظمی موجود را نظم تلقّی نموده اید که اصلاً صحیح نیست. وضعیّت موجود، جز بی نظمی که باعث آن هم عدّه ای بی خِرَد است چیز دیگری نیست.
از دوران دانش آموزی تا کنون هر چه دیدیم بی نظمی بوده و هست!
جسارتاً « در بند شدت والدین » و « زودودن » اصلاح شود.
در بند شدن والدین و زدودن
پیروز و سربلند باشید.
از رعایت قوانین نوشتاری توسط شما، دو چیز مشخص می گردد:
یا خیلی در بند رعایت جزئیات هستید و یا هنگام نوشتن املا، نمرات زیادی از بابت نگذاشتن علائمی چون تشدید و همزه و.... از دست می داده اید.
من نیز چون شما خیلی دوست دارم که قواعد نوشتاری زبان فارسی را به نیکی رعایت کنم و به آن ایمان دارم اما هنگام نوشتن مطلب، هیجان نوشتن و رساندن آن به خوانندگان محترم،گاه بدون خطا نوشتن را ناممکن می سازد. از حساسیت حضرتعالی برای درست نویسی زبان فارسی در این سایت از شما سپاسگزارم. درد آنقدر زیاد است که گاه بعضی چیزها به حساب نمی آید. با پوزش برای خطاهای نوشتاری.
مولانا:
« شب نگردد روشن از ذکر چراغ
نام فروردین نیارد گل به باغ
تا قیامت صوفی ار مِی مِی کند
تا ننوشد باده مستی کِی کند؟ »
من و شما به سبب شغل معلّمی، الگوی دیگران ( حدّ اقل از حیث نوشتاری ) هستیم. صرفاً به این لحاظ است که سعی می کنم درست بنویسم. در بند چیزی هم نیستم.
مدیر محترم سایت ، بیشتر از هر کس می دانند که چقدر در رعایت درست نوشتن، حساس و سختگیرم . بنده نیز گه گاهی برای همکاران ، کلمات و حتی اصطلاحات درست نوشته نشده را ، تصحیح می کنم.
اما نوشتن مطلب در چنین سایتی با این همه جامعه آماری فرهیخته ،ضمن طلب دقت بیشتر ، کار بسیار ساده ای نیست.همچنان که در کلاس درس یک معلم از هر حیث زیر پوشش نگاه دانش آموزان است ، طبیعی است که ما هم خطاهایی غیرعمد داشته باشیم.( مثلا واژه محدودیت در بالا ، حرف د افتاده ، حال شما محتوا را قربانی غلط املایی می کنید ، صاحب اختیارید. جنبه های حساسیت افراد متفاوت است.
بی نظمی نیز برای خود دارای نظمی است منتهی مراتب برای ما ناخوشایند است.هر چیز در این جهان هستی برای خود دارای نظم است و برداشت و تعبیر آن نسبت به افراد متفاوت است. اگر به منزلی بروید که از نظر شما خیلی ریخت و پاش است معتقدید که بی نظم است اما صاحب خانه از شرایط موجود راضی است و اصلا احساس بدی ندارد.
آنچه در جامعه امروزی است از نظر من و شما شاید بی نظمی باشد اما مدیران برای حفظ منافع خود آن را لازم هم می دانند.
واژۀ در بند شدت والدین ، به معنی تنبیه و مجازات بدنی و کلامی توسط والدین است و صحیح است.
برای واژۀ زدودن سپاس.
برگرفته از متن و نظر سرکارعالی:
« ... نقد کردن و بالا بردن آستانۀ تحمل خود در قبال نقد دیگران و ... »
« آنچه در جامعه امروزی است از نظر من و شما شاید بی نظمی باشد ... »
بنده هم از نظر من و شما نوشتم، نه از نظر مدیران نالایق و بی کفایت. بهتر آن است که ما بی نظمی موجود را نظم تلقّی نکنیم و در صدد نظم دهیِ آن برآییم.
واژه ی « در بند شدت والدین » برای اینجانب همچنان یک واژه ی نامتداول و غیر مصطلح است.
سپاس
دادم که از تحمل نقد سخن گفتید ؟
تلقی افراد از نظم ، همچنان که توضیح دادم متفاوت است.
در جامعه نظم امری نسبی است نه مطلق. چامعه پادگان
نظامی نیست. این را کسی می گوید که یک ثانیه دیر کلاس
نرفته است. یک دقیقه دیر مدرسه نرفته است. همیشه یک ربع
زودتر سر قرار رفته است. ساعت 12 شب هم پشت چراغ قرمز
ایستاده است و مورد اعتراض مابقی بوده است.
در بند یعنی اسارت و شدت هم به معنای خشنونت فیزیکی
و گفتاری بکار برده شده است.
کاش راجع به موضوع هم در کل ، نظر و نقدی می نوشتید.سپاس
من و شما و یا سایر خوانندگان محترم را.
تحمّل نقد بر گرفته از متن سرکارعالی است، نه نظر بنده.
در هیچ فرهنگ لغتی واژه ی « شدّت » به معنای خشونت فیزیکی و گفتاری نیامده است.
فارسی را پاس بداریم.
با سپاس
شما که علاقمند به مطالعه متونی بدون غلط هستید ، برخی از نوشته ها خیلی بیشتر از بنده نیاز به بازنگری دارند ، لطفا آنها را تصحیح نمائید. اگر چنین کنید خدمت تان به زبان فارسی ، ستودنی خواهد بود. سپاس
فردی در ساحل دریا، صدف های زنده ای را که آب با خود بر روی شن ها آورده بود را برداشته و به سمت آب دریا پرتاب می کرد. فرد دیگری از راه رسید و گفت: « دیوانه! این چه کاری است که می کنی؟ این ها خیلی زیاد هستند، کار تو فایده ای ندارد. »
اوّلی صدفی برداشته و می گوید: « خوب نگاه کن ببین. » پس از پرتاب صدف می گوید: « برای این یکی که فایده داشت. »
خواسته ی سرکارعالی از اینجانب، بابت اصلاح غلط های نگارشی یا املایی سایر متون، جسارتا! خواسته ای غیرمنطقی است.
اینجانب بابت برخی تذکّرهای جناب آقای پورسلیمان به بنده، نوشته ام: « از حُسن توجّه شما سپاس گزارم. »
به امید احترام گذاشتن به نظر دیگران.
یک بار از شما در زیر گزارش سرکار خانم سعیدی ، چیزی درخواست کردم که الان تاوان آن را می پردازم. شما راست می گوئید در این جامعه باید اجازه داد هر کس با مجموع دانسته های خود زندگی کند.
دادن نظر ، پیشنهاد و...... به منزلۀ نفوذ به این وادی و برهم زدن نظم فردی است.
کاش ما توانایی استنباط صادقانه از نظرات را داشتیم و هر کلام را جسارتی از سوی غیر تصور نمی کردیم.
منظورم از اصلاح نوشته ها ، نه طنز کنایه آمیز است و نه جسارت ، حقیقت را می گویم حساسیت به درست نویسی را در این سایت کمتر کسی دارد و انتظار کار بیهوده ای از شما نداشتم. الآن یکی از همکاران کلمۀ استعفا را استعفاع نوشته بود بنده اصلاح کردم . باور کنید بنده هم نگران زبان فارسی هستم، خیلی بیشتر هم نگرانم . هم کتابت هم گفتگوی شفاهی .
شخصیت خود را بخوبی می شناسم و می دانم که هیچوقت ترک ادب و احترام نمی کنم. شما همکار محترم که سهل است در حق یک کودک هم چنین نمی کنم. امیدوارم با تفکر به مجموعه این نوشته ها متوجه سوء تفاهم شده باشید.
متن فراموش شد و رسالت آقای حداد عادل افتاد بر دوش ما . سپاس.
چیزی نمی نویسم که برداشتم شاید اشتباهی
باشد.
منظور از تذکّر جناب آقای پورسلیمان، تذکّر ایشان به بنده است. مثلاً فلانی، فلان مسؤولیّت را دارد.
پیروز و سربلند باشید.
امیدوارم این زندگی نصیب کافرهم نشود نه راه پس داریم نه راه پیش، فقط مانده ایم وسط گرفتاری ها، پوست مان کنده شد آیا این مسئولان می توانند اینگونه زندگی کنند
چرا مسئولان با وجود دریافت حقوق نجومی عرضه ی اداره ی مملکت را ندارند
اگرنمی توانند کنار بکشند تا افراد توانمند واردعرصه شوند
بلی اصلی ترین و اولویت دارترین موضوع برای ما فرهنگیان ، اوضاع معیشتی مان است. منتهی اخیرا بدین نتیجه رسیده ام که صِرف سخن گفتن از این موضوع و اقرار به خط فقر ،علیه من معلم در جامعه تمام می شود و با تذکر وظایف اصلی شغل معلمی ، سعی در ارزش گذاری مثبت دارم. خوب شد اشاره کردید منتظر بودم تا همکاری بدین موضوع اشاره کند تا دلیل نوشته های اخیرم را توضیح دهم. اگر دقت کنید هم در آرمان اجتماعی معلمان ایرانی و هم در پویش های جمعی معلمان و فقدان فرهنگ و سواد رسانه ای و هم در این یادداشت ، هم از شرایط اسفبار معلمان سخن گفته ام و هم به مقصران امر اشاره کرده ام و در ضمن به ارزش ها نیز اشاره دارم.
یعنی هر دو باید مدنظر باشد که مبادا ارزش های شغلی مان ناخواسته تضعیف گردد. منزلت شغلی ما در سایۀ پرداختن ما به ارزشها و وظایف شغلی فراهم می شود. ممنون همکار محترم.
شکم گرسنه ارزش نمی شناسد حداقل رفاهیات از حداقل حقوق هرانسانی است وباید آن راتامین کرد
واین یک وظیفه ی مهم حکومت است وگرنه درصورت عدم توانایی برآورده سازی مشروعیت خودرا از دست می دهد
اول باید نیاز های فیزیولوژیک را برآورده کرد بعد به فکر رعایت ارزش ها بود دین هم بدون پول قوامی نخواهد داشت زاهدان مدعی دین داری هم از من وشما به انحاء مختلف پول مطالبه می کنند
ومی گویند اگر حکومت تشکیل ندهیم وبربیت المال ومنابع شما تسلط نداشته باشیم دین عقیم خواهد شد
پس چه روغن بریزد وچه نریزد فعلا اوضاع معیشتی معلم وخیم است وارزش ها معنی ندارد
تامین معاش آن هم نیازهای اولیه برای مردان و زنان سرپرست
خانواده طبق قانون اساسی جزو حقوق حتمی است ، اما ماندن
ما فقط در همین نیاز و دور ماندن از ارزشها ، هم خواسته آنان
است و هم به ضرر عزت و آبروی معلمان.
امیدوارم متوجه باشید که بنده واقعیت فقر را منکر نیستم اما
پرداخت صرف بدان ، باور کنید اعتبار ما را محو می سازد. سپاس
جناب آقای شهاب ، چیزی به نام حداقل رفاه نداریم ، آنگاه
بود و نبود آن تفاوتی نخواهد داشت. حد رفاه یک جامعه را
میزان برخورداری از امنیت و آرامش خیال در زندگی مشخص
می سازد. داشتن قدرت پس انداز، حق برخورداری از مسکن ،
فراهم بودن امکانات متضمن سلامتی ، گدران اوقات فراغت به
اختیار خود ، خوراک و پوشاک مناسب و...... که عزت و ارزش
والای انسانی مخدوش و یا زیر سوال نرود. برای همین خط فقر
نامیده می شود چون چنین شرایطی برای ما فراهم نیست.
در ضمن همه جا 4 برابر شدن درآمد را عنوان می کنید ، قبول
دارم همه چیز 2 تا 2/5 برابر شده است اما 4 برابر شدن درآمد
دور از ذهن و واقعیت است. بنده همیشه درآمد خط فقر را ، حداقل
درآمد ذکر می کنم ، مابقی به تناسب سنوات خدمت اضافه می شود.
اما کاش کسی از ما هم نظر می پرسید.
شود، دیدند ارامش حاکم است زدند
زیرش. رتبه بندی که مخالف آن هستم
قرار بود مهر 97 اجراشود ماند سال
دیگر. انتظار معجزه هم چاره ساز
نیست، سال دیگه هم می ماند 99،
و مدت وزارت ایشان تمام شد و می ماند دوره بعد. روز از نوو بدبختی از نو
منظور من از حداقل رفاه همان درآمد در حد یا بالای خط فقر است
وقتی خودمان ارزش خود را پایین می آوریم ومی گوییم درآمد 4برابری نشدنی است دیگر از مسئولان نباید توقعی داشت
درخواست من مبتنی برواقعیت است برپایه افزایش قیمت دلار وسکه وخیلی اقلام دیگر که افزایشی بیش از 4برابر داشته اند
افراد کم سواد زیادی را می شناسم که 3 تا 4برابر من معلم دریافتی ومزایا دارند
همه چیز شدنی است به شرط اینکه بخواهیم وبرایش تلاش وهزینه کنیم
افسوس که می خواهیم همه چیز را مسئولان دودستی تقدیم ما کنند وما هم کوچکترین هزینه ای نپردازیم
همین سایت ومسئول محترم آن جناب آقای پورسلیمان بابت احقاق حقوق فرهنگیان واعتلای آ.پ دارند هزینه می پردازند ولی با شجاعت وامیدواری به کارشان ادامه می دهند
پس نباید نا امید بود ومطالبات مالی را کسر شان دانست وتوقع داشت معلم روغن را از قاشق بریزدودر راه اعتلای دیگران خودش را فدا کند این توقعات را باید از مسئولان داشت نه از معلمی که رمقی برایش باقی نگذاشته اند
دراکثر مکاتب به اهمیت مسائل مادی توجه شده است از جمله دین اسلام اصلا این دین برپایه مسائل مادی استواراست احکامی مثل خمس زکات نذر جزیه و...دارد پس باید خجالت را کنارگذاشت واینقدر برمسائل مادی پافشاری کنیم تا به حق خود دست پیدا نماییم
دمتون گرم که مهمترین موضوع فرهنگیان معلوم است.
مدیر محترم سایت ،
از این که صبورانه و با درایت مسئولانه ، امکان گفتگو
و درج نظرات را فراهم ساختید ، یک دنیا سپاسگزارم.
ببخشید همیشه بار گرانیم. عزت زیاد
اینجانب هم از زحمات مدیر و مسؤول محترم این سایت که فرصتی ایجاد کرده اند تا همکاران به بحث و تبادل نظر بپردازند، ممنون و سپاس گزارم.
با آرزوی توفیق و سربلندی برای خادمین به فرهنگ و آب و خاک وطنمان ایران.
پیروز و سربلند باشید.
از آقای صادقی و خانم امامی به خاطر لطفی که دارید سپاسگزارم .
پایدار باشید .
جناب آقای پورسلیمان ،
این فقط یک لطف خشک و خالی نیست. من شخصا همه چیز
را مدیون شما و روح آزادی لابلای سایت هستم. از این که
فرصتی ایجاد کرده اید تا دوران بازنشستگی خود را به بطالت
نگذرانم منت دارم . خدمت تان به رشد و اعتلای فرهنگ
ستودنی است و ثر مفیدی در پر کردن اوقات فراغت خوانندگان
دارید که این کار وظیفه مسولان است که متاسفانه در تامین آن
ناتوانند. همیشه روزگار سربلند و موفق باشید. سپاس.
بله دین اسلام به شرط حلال بودن درآمد و عدم انباشت ثروت
مخالف داشتن ثروت نیست. پول برای هیچکس بد نیست چون
قادر به رفع تقریبا تمامی نیازهای بشری است.
سطح درآمد هر جامعه را میزان فعالیت اقتصادی آن جامعه
مشخص می سازد که درآمدسرانه سهم افراد را از میزان
تولید یک سال مشخص می سازد. لذا به دلیل عدم مدیریت
اقتصاد و افزایش تعداد شرایط بحرانی در جامعه ، نمی توان
انتظار داشت که سقف حقوق من معلم 4 برابر شود، این
افزایش حقوق بدون افزایش تولید به ضرر خود من است و به
ضرر جامعه.
ادامه دارد
من و شمای معلم که خود را فرهیخته ، خردمند و........ خطاب
می کنیم و یا جامعه چنین انتظاری از من و شما دارد ، باید
ابزار لازم آن را بکار بریم تا فقط یک تعارف و یا تصور واهی
نباشد.
ما معلمان می بایست به سطح زندگی استاندارد جامعه برسیم تا
به سهولت قادر به رفع نیازهای مادی خود باشیم و دغدغه ی نداری،
شرح وظایف شغلی ما را تحت تاثیر قرار ندهد.
بالا بودن سقف خط فقر یعنی 3 تومن در شهرستانها و 5 تومن
در تهران ، خود نشانه ی بیماری جامعه ، اقتصاد، مدیریت ها و.....
است. مسولان باید تب 40 درجه را که نشانه ی بیماری است درمان
کنند. منافع فردی عده ای این اجازه را نمی دهد لذا بحران دوام دارد.
اما حافظ فرهنگ و ارزش و هنجار ، قبل از هر کس من معلم هستم
نباید آنرا در این اوضاع اسفبار قربانی کرد.