من بیش از دو دهه است که به یمن عنایت حق و همت انفاس قدسی، در امر فخیم و فاخر آموزش [یعنی مجدانه آموختن و آموزاندن]، هم نظرا و هم عملا جدیت و جهاد می ورزم_هرچند به قدر وسع اندک خویش_ و پس از گذران خدمت بیست ساله، هر بار به این نکته، تفطن بیشتری پیدا کرده ام که :
{علاج مشکلات بشری در دو راهکار است ولاغیر:
اولی) رفع فقر معیشتی /مالی/ اقتصادی
دومی) حلّ فقر معرفتی/ آموزشی/ فرهنگی/ اخلاقی}
در چند سال اخیر اما هرچه بیشتر غور کرده ام؛ بیشتر، این باور برایم مُسَجّل شده که حل و رفع هردو _بسا_ به یک اندازه، حیاتی و ضروری بوده باشد.
این درست، که آدمی،بی آب و نان و روزی و رفاه، زنده و سلامت و پابرجا نمی تواند بود؛ اما زنده بودن، "کمترین شرط و سطح انسانی" است.چه، هر موجود دیگری هم واجد این چنین وجودی است.
حال آنکه این:"درست زندگی کردن و زندگی را سامان دادن و _ازآن بالاتر_، زندگی بخشیدن" ، است که"از شریف ترین مراتبِ مقام انسانی"می تواند بود.
و این هم به همان میزان، درست است که آدمی، برای خواندن و نوشتن و دانستن و بهتر زیستن اش حاجت به رفع و رجوع احتیاجات ابتدایی و هرروزه ی خود دارد.بنابراین برای تعالی جان خویش، ناگزیر از تلاش معاش درجهت توانبخشیِ تن است.حاصل آنکه خلأ در هر کدام ازاین دو، خلل در ارکان دیگری پدیدمی آورد.
باری!
خودشیفتگی ها،کم کاری ها، کوته فکری ها،جزم و جمود ها، تعصب ها، پیشداوری ها، استدلال گریزی ها، خرافه پرستی ها، سوء نیتها، جورها، جهل ها، خطاها، غفلتها، و تغافل های آدمیان بسیاری، موجبات درد و رنج خویش و دیگرانِ پیرامونی شان را فراهم می آوَرَدکه گویا، کمتر از دردمندی ها و رنجوری هایِ ناشی از بی نانی و بینوایی نیست_اگر بیشتر نباشد_بااین وجود، نکته ی دیگر، این ست که از دردباریِ رنجِ هریک اگر کم کنی؛توگویی مرهمی بر شکنجِ دیگری گذاشته ای.
به یاد دارم در ماجرای حمله ی امریکا به افغانستان، محسن مخملباف _کارگردان مشهور ایرانی_ خطاب به سازمان ملل نوشته بود :
به جای رساندنِ کمکهایی از قبیل آب و نان(خوردنی ها و نوشیدنی ها)به آن مردم مظلوم، کتاب(خواندنی) هدیه و ارمغانشان کنید. از آن پس ، آنان، خود، با اتکابه فن و دانش ِ فراگرفته،آب و نان را از دل زمین و آسمان به دست خواهند آوَرْد.
من اگرچه نه آن زمان، ولی اکنون می بینم هردوی اینها یعنی چه "نان و آب" و چه "قلم و کتاب"، برای شکوفایی آدمی، به یک اندازه ضروری است و شایدکه بنابه مثال:هر وزنه ای ازاین ترازو درمیانه اگر نباشد؛ ترازوی زندگی بر طراز میزان و موزون خودش،نتواند عمل کند.و ازکارافتادن ترازو، همان و ساقط شدن او از حیات و دورانداختن اش، همان!
سخن را بر تکیه گاه نخستش بازمی گردانم که ما و هر که چو ماکه جامه ی تن و جانش از بازار فرهنگ و هنر و آموزش، خریده و دوخته شده باشد باید بداند که جان,جامه اش با ردای آسمانیان، پهلو می زند چنانکه به قول معروف آیة الله خمینی : ((معلمی ، شغل انبیاء است)) من اما اولا گامی فراتر از کلام او می گذارم و آن را نه تنها شغل، که شأنی از شئون نبوی می شمارم. ثانیا با اتکا بر قران کریم، قدمی بلندتر برمی دارم و دوصفت"آموزگاری و پروردگاری" را _ که ازپی دو سِمَت ِ "آموزش و پرورش" می آید_، در زمره ی اسماء و اوصاف خداوند می آورم.
چه، اگر آموزشی هست؛ لاجرم آموزگاری هم هست و چه کسی اولین آموزنده بر بندگان خود بوده؛ جز همو؟!
و اگر تربیتی وجود دارد؛ نخستین رب و مربی نیز چه کسی جز او می تواندباشد؟!
بر آنچه گفتم ؛نکته ای هم ارزش علاوه کنم:
اگر شغل و شأنی، چنین ارجمند است؛ آن هم درست از زبان بلندترین مقام دینی و سیاسی کشور؛ پس چگونه است که به مناسبات اقتصادی و معیشتی ایشان به قدر جایگاه دینی شان توجه جدی نمی شود؟!... خودشیفتگی ها،کم کاری ها، کوته فکری ها،جزم و جمود ها، تعصب ها، پیشداوری ها، استدلال گریزی ها، خرافه پرستی ها، سوء نیتها، جورها، جهل ها، خطاها، غفلتها، و تغافل های آدمیان بسیاری، موجبات درد و رنج خویش و دیگرانِ پیرامونی شان را فراهم می آوَرَدکه گویا، کمتر از دردمندی ها و رنجوری هایِ ناشی از بی نانی و بینوایی نیست
+
این سِمَت،
تنها یک شغل شریف نیست؛بلکه شأنی شریف نیز به حساب می آید.
تنها ، سلوک عملیِ معاش نیست؛بلکه سیر و صعود برایِ امر معاد هم است.
تنها تلاش برای حفظ بقای تن نیست؛که جهاد برای اعتلای جان نیز است.
کاسبی و مکسب داری نیست؛ که عاشقی و مدرسه پروری است.
حتا تنها تحقیق و تعلیم درس های دنیوی نیست بلکه تحققِ دردهای دینی و کوشش در جهت درمانگری ِ رنجهای بشری هم است.
اتفاقا تاکیدم در این مقال بر عبارت اخیر است و آن اینکه امر آموزش و پرورش دائر مدارِ دو وجه اساسی است[/باید باشد]
یکی "آبادکردن جامعه"و دیگری"آزاد کردن جان".
یکی درس است و به کارِ زندگی روزمره می آید و دیگری درد است به دردِ درمانشناسیِ دوراندیشانه می خورَد.
یکی از انسان ، شهروندی روزآمد می سازد تا در کار مورد علاقه ی خود، زبردست باشدو کارشناس و کارگشا و دیگری دل و دیده ی او را به تامل و تماشا در آفاق و انفُس، مشغول می دارد تا جهان های پنهان را میان جان و جهان های پیرامونی اش بیابد و دَرنوَردَد.
تکرا رمی کنم که:
جای هریک ازاین دو اگر خالی باشد؛ خلل در هر دوی این ارکان می افتد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اگر دولت مشکل کمبود منابع و پول برای اصلاح وضعیت معلمان و آموزش و پرورش دارد پس میلیاردها تومان پولی که خرج مراسم اربعین و دیگر کشورها چون سوریه و عراق و لبنان و سوریه و غیره میشود از کجا می آید؟!