مقدمه:
از آنجا که هیچ جامعه ای بدون گفت و گو نمی تواند فرایند توسعه را آغاز، ادامه و به پایان رساند و البته که گفت و گو نیازمند توانایی های ذهنی و روانی خاصی است و همچنین پس از تغییر در نظام آموزشی هیچ گاه به طور بایسته یک گفت و گوی واقعی و علمی بین معلمان مقطع ابتدایی صورت نگرفت و یا به دلیل فقر دانشی عمیق هر دو طیف موافق و مخالف)چون میان نظریه و عمل رابطه عینی و ماهوی وجود دارد و نظریه در صورت تحلیل درست همچون نیرویی، به عمل منجر می شود( گفت و گوها بیشتر جنبۀ شخصی و متعصبانه بوده و به علت در نظر نگرفتن ساختار های لازم عملاً هر چند به طور نامحسوس به قول هانری ژیرو متفکر مکتب انتقادی تعلیم و تربیت ؛ بین معلمان که باید به عنوان روشنفکران تحول آفرین فعالیت کنند و از ایفای نقش های ذوفن اجتناب کنند دیواری بلند کشیده شد و آنها به دو دسته تقسیم شدند:
1 - معلمان منطبق جو
2- معلمان منتقد.
گروه اول جوایز، رتبه ها، ارتقاء و پاداش ها را کسب می کنند در حالی که گروه دوم نقش ها و فشارهای زیادی را تحمل می کنند. بر این مبنا یک گفت و گوی فرضی و تخیلی میان دو معلم را به منظور تأمل و تفکر و آشکار کردن واقعیت های پنهان و بدون منظور داشتن هیچ روش خاص؛ تنها در مورد ماهیت تغییرات نظام آموزشی، انجام خواهیم داد زیرا به قول مولوی:
آن یکی در چشم تو باشد چو مار
هم وی اندر چشم آن دیگر نگار
در این گفت و گو ضمن ادای احترام همه معلمان و بدون هیچ قصد و منظوری؛ به صورت نمادین از همان دو واژۀ هانری ژیرو یعنی معلم منتقد و معلم انطباق جو استفاده شده است به امید آنکه رفت و آمدهای مکرری که در این گفت و گو ها صورت گرفته اند سنگلاخ های پدید آمده را کوبیده و هموار نموده یا دست کم زمینه ای گشوده شود تا روزی شاهد یک اتفاق نظر و همدلی سخاوتمندانه میان همه معلمان باشیم
زنگ استراحت به پایان رسید و معلمان یکی یکی به کلاس هایشان رفتند اما معلم منتقد روی صندلی اش نشسته و به نقطه ای مبهم خیره شده بود، ابهام و اضطراب سنگینی او را از رفتن سر کلاس باز می داشت.
معلم منطبق جو سر حال و با اعتماد به نفس عجیبی وارد فضای ساکت دفتر شد و با یک برگه کاغذ، سراغ دستگاه فتوکپی که تازه زنگ استراحتش آغاز شده بود رفت.
معلم منتقد فضای ساکت دفتر مدرسه را شکست و گفت: این سرخوشی تو من را به یاد سالهای قبل کاری ام می اندازد اما چند سالی است که احساس بیگانگی شدید با خودم می کنم ،از کارم لذت نمی برم ، در اقیانوسی از شک و تردید شناور هستم ،دیگر از جایگاه خویش احساس امنیت و اطمینان نمی کنم ، زنگ تعطیلی در وجودم به صدا در آمده است و دچار یک نوع آرتروز کاری و بی خانمانی فکری و کشمکش
های فرساینده و کاهنده شده ام. اگر امکان دارد کمی در این باره با هم گفت و گو کنیم، من برنامه کاری دانش آموزانم برای این زنگ را صبح امروز در اختیارشان قرار داده ام، معلم انطباق جو هم گفت خوب اجازه بده تا من هم این آزمون مدادی کاغذی را در اختیار دانش آموزانم قرار دهم و به اینجا برگردم.
بعد از چند دقیقه گفت و گو این طور شروع شد: تغییر یک نظام آموزشی مستلزم تغییر در هویت کارکنان و دانش آموزان آن نظام است و این با تغییر روش ها و مهارت ها ایجاد نمی شود بلکه این تغییر هویت و باورها است که منجر به تغییر روش ها و ابزار و مهارت ها و حتی نهادینه شدن آنها می شود
معلم انطباق جو: مشکل شما این است که نمی خواهید تغییر کنید. شما هنوز در مقابل تغییرات مقاومت می کنید.
معلم منتقد: بحث تغییر نیست اصلاً مگر شما چطور تغییر کردید؟
معلم انطباق جو: من در کلاس ها و دوره هایی که دیدم تغییرات را پذیرفتم و فهمیدم باید به روز شوم و روش تدریسم را تغییر بدهم.
معلم منتقد: اتفاقا مشکل هم مربوط به همین دو نکته است که گفتید. من مخالف استفاده از روش های جدید نیستم و درباره بنیادهای نطری و علمی آن، هم آگاهی و هم ایمان دارم.
فکر می کنم مشکل ما از همین جا شروع شد که آموزش و پرورش روشمند شد یعنی معلمان با انبوهی از روش های و برنامه های تصنعی روبه رو شدند، که در دوره های مکرر بعدی این روش ها بسیار گسترده و زیاد شدند و هر روز شاهد شکل های متعدد آنها بودیم که سلیقه های فردی در آنها مشهود بود و بعضا توسط آورندگانشان منسوخ می شدند به تعبیر شهید مطهری نتیجۀ این نگاه؛ حذف و نادیده گرفتن ابعاد پیچیده درونی معلم بود و خود معلم به صورت ابزاری برای پاسخ دهی به این محرک های بیرونی در آمد.
معلم انطباق جو: خوب آگاهی از روش ها و مهارت های نوین باعث سهولت یاددهی و یادگیری می شود و به نظر من خیلی هم خوب است چون از پراکندگی و تفرّق معلمان جلوگیری می کند.
معلم منتقد: بنا بر نظر پیاژه ؛ هر گاه چیزی را به کودک آموزش دهیم مانع آن شده ایم تا خود آن را کشف کند. این سخن پیاژه در مورد بزرگسالان نیز صدق می کند؛ بله استفاده ازروش های نوین هیچ عیبی ندارد اما خطایی که این جا پیش آمد این بود که معلمان ملزم به استفاده از روش هایی شدند که خودجوش وبا انگیزه درونی و اکتشافی خودشان نبود بلکه این روش ها قالبی، تصنعی و بیرونی و اکتسابی بودند و دلمشغولی معلمان به اینها معمولاً فرصت اندیشیدن و کشف درونمایه های فردی را از آنها سلب کرده است .
معلم انطباق جو: اما من همین آموزه ها را در کلاسم به کارمی گیرم و بسیار هم موفق هستم.
معلم منتقد: اکثر مواقع تغییرات دوامی ندارد یا به شکل های گوناگون تحریف می شوند، من در باره کمیت و کیفیت موفقیت تو قضاوتی نمی کنم اما اگر نگاه کلی داشته باشیم در کلام و رفتار معلمان این عدم پذیرش را می بینیم و آنها خود را بازندۀ این تغییرات می دانند و به قول فرادنبرگر( freudenberger ) دچار بی رمقی شده اند، این حالت ناشی از تقاضاهای بیش از حد و متناقض در شرایطی است که منابع و اقتدارلازم برای آنها به فرد داده نشده است و فرد فشار روانی زیادی را تحمل می کند.
شدن و به اصطلاح شما آپدیت شدن معلمان ، فکر می کنم ما معنی آپدیت شدن را « به روز » اما درباره وارونه فهمیده ایم یعنی هر کس از تکنولوژی های جدید استفاده کند به روز است در حالی که معلمان بزرگ مانند: سقراط، افلاطون، ابن سینا، فارابی، شهید مطهری، دکتر شریعتمداری و دکتر شکوهی که اثرگذاری تربیتی آنها بر نسلهای بعدی کاملاً مشهود است از ما خیلی به روزترند حتی از آینده نیز خیلی
جلوترند و اندیشه آنها هر روز معنای جدید می یابد.
در این موقع مدیر مدرسه وارد دفتر شد و متعجب از حضور بی موقع این معلمان؛ کنجکاو و آهسته برای شنیدن این گفت و گو به طرف صندلی اش رفت، خدمتگزار مدرسه نیز با چند فنجان چای وارد دفتر شد.
معلم انطباق جو: حالا می بینی که شما همچنان مقاومت می کنید و نمی خواهید تغییرات را بپذیرید.این رویکردهای جدید در بیشتر کشور های جهان اجرا شده و نتایج موفقیت آمیزی داشته است و ما می توانیم از تجربه آنها بهره ببریم.
معلم منتقد در حالی که فنجان چای را بر می داشت گفت: من منکر بهره گیری از این تجربیات و نتایج آنها نیستم اما اولا در واقع این یک حادثهی جامعه شناختی است که اتفاق افتاده. گروه اول جوایز، رتبه ها، ارتقاء و پاداش ها را کسب می کنند در حالی که گروه دوم نقش ها و فشارهای زیادی را تحمل می کنند
ما همواره مبتنی بر یک نگاه عقب ماندگی در مورد خودمان و پیشرفتگی در مورد کشورهای دیگر، علم را به کشور وارد می کنیم .این طرز در کشور ما سابقه تاریخی دارد از دارالفنون تا اکنون، ما میخواهیم بدانیم الآن در دنیا با چه روشی درس می دهند؛ عین آن را در ایران اجرا کنیم به قول دکارت ما هنوز رویکرد مورچه ای داریم نه زنبور عسلی.
دوم ؛ اگر آنجا پیشرفتهایی هم صورت گرفته، عوامل بی شماری باعث این پیشرفت شده که کاربرد این روشها در کشور دیگر بدون نادیده گرفتن این عوامل نمی تواند پایدار و ریشهای و مثمر ثمر باشد.تغییرات زماني ریشه ای و پایدار است که از دل جامعه به صورت خودجوش برآید، نه اینکه به صورت زائده ای اجباری به جامعه پیوند بخورد. نتیجه این پیوند اجباری چیزی جز تباهی منابع نیست. رویکردهای دیگران هیچ گاه منابع مطلوب را در اختیار ما قرار نمی دهند و حداکثر کاری که انجام می دهند در اختیار گذاشتن منابع دست چندم و بعضا از رده خارج است ، به فرموده رهبر معظم انقلاب تأثیر مبانی معرفتی و مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی بر نوع پیشرفتی که جامعه می خواهد انتخاب کند، یک تأثیر فوقالعاده است اروپا
یک سابقه و فرهنگ و مبانی معرفتی ای دارد که پیشرفت اروپا، بر اساس آن مبانی معرفتی است؛ ممکن است آن مبانی بعضا موردقبول ما نباشد و آنها را تخطئه کنیم و غلط بدانیم .
سوما اینها موقعی تأثیر دارند شوند و رغبت درونی ما را برانگیزانند.این سخن تو بی قراری من را مضاعف می » درون سازی « که کند چرا که فلسفه تعلیم و تربیت آنها شامل جهان بینی، انسان شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی شان مطابق ایدئولوژی های خودساخته آنهاست که بر پایه اندیشه های اومانیستی و ماتریالیستی است که مبتنی بر دنیایی بودن، سودمند بودن، اتکاء بر عقلانیت انسان آن هم عقل ابزاری به قول فوکو و هابرماس. و نیاز فعلی و آنی آنهاست و بسیاری از عوامل دیگر را نادیده می گیرد همان طورکه نیچه معتقد است این نوع طرز تفکر؛ آن نوع نظام آموزشی را می طلبد که می خواهد از آدمی یک سکه رایج بسازد .
معلم انطباق جو: درست است که این رویکردها از کشور های دیگر وارد شده اند اما ریشه در اندیشه بزرگانی چون پیاژه و دیوئی دارند که با تحقیقات گسترده به دست آمده اند.
معلم منتقد: درست است؛ من هم قبلاً گفتم که مبانی علمی و فلسفی این نظریه های یادگیری را مطالعه کرده ام و می دانم مثلاً این تغییرات بر اساس تغییراتی که در جهان علمی و فکری ایجاد شده، بنا شده اند و رویکرد های رفتاری و شناختی و انتقال و کسب دانش، جای خود را به رویکردهای ساختن گرایی و فراشناختی و کشف دانش داده اند اما این زمانی مفید است که ما بدانیم از دیگران چه می خواهیم و چه
نمی خواهیم. تنها آگاهی و ارائه این نسخه ها و راهکارهای سریع نباید ما را قانع کند؛ باید یک نظام پایش هم داشته باشیم به عبارت دیگر بتوانیم دست به انتخاب بزنیم و از تجربه های دیگران بهره مند شویم. اما اگر قرار بر این باشد که یافته های دیگران بخواهد جایگزین داشته ها و یافته های ما شود دیگر مائی وجود نداردبحث من سر تناقضی است که این جا پدید می آید درست عکس آنچه که انتظار می رود معلم در کلاس خود به کار گیرد در کلاس های ضمن خدمت در مورد ما معلمان اعمال می شود؛ یعنی ما به جای روشهای ساختن گرا بیشتر با روشهای عینیت گرا که ذهن معلم را صفحه خالی می داند آموزش می بینیم.
معلم انطباق جو: ولی من هیچ تناقضی نمی بینم.
معلم منتقد: ببین؛ در این کلاس ها شرایط ذهنی و عاطفی معلم که در حقیقت برداشتن نخستین گام در راه یک تغییر اساسی و جهش قطعی در طرز تفکر و رفتار معلمان است در نظر گرفته نمی شود،از ما می خواهند که چیزی به دانش آموزان یاد ندهیم فقط بستر یادگیری را فراهم کنیم یا به تفاوت های فردی توجه کنیم یا به روش یادگیری هر دانش آموز احترام بگذاریم اما خودمان را با انبوهی از روش ها و ابزار های سیتماتیک و طبقه بندی شده محدود می کنند و بر این اساس هم ارزیابی می شویم درست مانند تخت پروکروستس (Prokrustes) که رهگذران را به بهانه مهمان نوازی به خانه خود میبرد و روی تختی می خواباند و اگر از طول تخت کوتاه تر بودند آنقدر آن ها را می کشید یا بدنشان را در روی سندان با چکش می کوبید تا هم اندازه تخت شوند و اگر بلندتر از تخت بودند از پاهایشان می برید تا به اندازه تخت
شوند .
معلم انطباق جو: خوب این آموزش ها برای این است که کار معلمان آسانتر شود و ابهامات و موانع کاری آنها برطرف شود.
معلم منتقد: به تعبیر دکترعبدالعظیم کریمی موانع یادگیری همان عوامل یادگیری هستند. شاید ارائه روشها و نمونه ها خوشایند عده ای باشد اما خلاصه کردن پیچیدگی حیرت آور جریان تعاملات معلم و دانش آموز در تعلیم و تربیت در قالب چند توصیه و فرمول، ناممکن است هر چند تحقق سطحی و صوری تغییرات را ممکن می کند. توانایی آموزش وتدریس چیزی نیست که بتوان آن را از راه گذراندن چند ساعت دوره ضمن خدمت به دست آورد و معمولا توانایی آموزش یک استعداد یا عشق است؛ من فکر می کنم این یک نگاه کارخانه ای و صنعتی به معلم است و بیشتر جنبه تبلیغی دارند تا تعلیمی و الهام بخشی و به جای اینکه حجابها را بردارند خود حجابی برای خودجوشی و خلاقیت و ابتکار معلم شده اند:
در میان هفت دریا تخته بندم کرده ای باز می گویی که دامن تر مکن هشیار باش این نگاه تک ساحتی واین شیوۀ تربیت معلم؛ محصولی جز تولید ابزارها و روشهای جدید و جدیدتر و گرفتار کردن معلم در یک دور بی پایان و تهی کردن او از ذوق و شور و ابداع و اکتشاف است، همین طور که کرانباخ در کتاب روانشناسی تربیتی خود می گوید: استفاده از روش های علمی برای اصلاح رفتار آدمی خطرناک است و تعلیم و تربیت با ارزشهایی که به کلی از حوزه علم خارج است ارتباط دارد یعنی عواطف، و عواطف را نمی توان به طور سیستماتیک سنجید اگر چنین کنیم کار معلم و دانش آموز را تباه خواهیم کرد.
معلم انطباق جو فنجان چای را روی میز گذاشت و گفت:من فکر می کنم شما زیادی حساس هستید، ما معلمها در مقام عمل و اجرا هستیم و کارشناسان و برنامه ریزان درسی و آموزشی باید در این امور تصمیم بگیرند. این گونه بحث ها فقط برای توجیه ضعف ها و کم کاری ها است.
معلم منتقد: اولاً اگر شما ضعف هایی در کار معلمان می بینید اینها پاسخ های سالم و درستی به کار هایی است که معلمان آنها را بی معنا می دانند ثانیا ؛اتفاقا برعکس این پرسشها برای اتلاف وقت یا فرار از برنامه و روش خاصی نیست بلکه بازگشت دادن جریان تربیت به جایگاه طبیعی خود است جریانی که نه به مدد روشهای نوین بلکه به مدد عشق نه علم، هنر نه فن ، جوشش نه کوشش، ابداع نه القاء، تحول
درونی نه تحمیل بیرونی، خود انگیخته نه دگرانگیخته، فی البداهه نه پیش بینی شده، اکتشافی نه اکتسابی، آموزش های پنهان نه آشکار ایجاد می شود.
معلم انطباق جو: اما دلیلی برای مقاومت معلمان وجود ندارد.
معلم منتقد: من فکر می کنم باور شما در مورد مقاومت معلمان، بیشتر روانشناختی است و شما ساز وکارهای جامعه شناختی را کمتر مورد توجه قرار می دهید و دارای یک پیش فرض کاملاً نادرست هستید؛ معمولاً هر نوع مقاومتی را به طبیعت کارکنان نسبت می دهند در حالی که به عقیدۀ پیتر شولتز: انسان در مقابل تغییر مقاومت نمی کند بلکه مقاومت زمانی رخ می دهد که عدم استقلال در انتخاب وظیفه و نحوه
انجام آن یا به عبارتی فقدان حس کنترل وجود داشته باشد.
در این چمنم سرزنش مکن به خود رویی
چنانکه پرورشم می دهند می رویم
معلم انطباق جو: خوب! این چه ربطی به کلاسهای ضمن خدمت دارد؟
معلم منتقد: همانطور که گفتم مقاومت؛ ضعف ماهیتی کارکنان نیست بلکه بیشتر از ضعف و عدم خلاقیت مدیران در نادیده گرفتن وفعلیت بخشیدن به توانایی های بالقوۀ کارکنان نشأت می گیرد.
دکتر مهر محمدی به نقل از یکی از متخصصان برنامه ریزی درسی در پاسخ به بحرانی که در پی تغییرات نظام آموزشی در دهه 1791 موسوم به دهه تعلیم و تربیت پدید آمده بود می گوید: آموزش و پرورش زمانی که به جهل خود از اینکه نتوانسته است به درون مخاطبان خود نفوذ کند، اعتراف کند نقطه شروع حرکت و تحول را آغاز کرده است. عملکرد کارکنان یک نظام، تا حد زیادی تابع مدیریتی است که بر او اعمال شده است.
معلم انطباق جو: همان طور که گفتم این رویکردها از آزمایش های سخت و پژوهش های عمیق به دست آمده اند و ما باید کمی انعطاف پذیری هم داشته باشیم.
معلم منتقد: تربیت امروزین اگرچه مجهز به روشهای علمی و متکی بر آزمایش های روانشناختی است اما قدرت درونی آن بسیار کم است؛ از سوی دیگر این روشها با این واقعیت، که این یافته ها مقدمه تعابیر گوناگونی هستند که تعابیر پیاژه، دیویی، ویگوتسکی و... تنها یکی از این تعابیر مختلف است و حتی بسیاری از این یافته ها که به نظریکی، حقیقت است به آسانی به وسیله دانشمندان دیگر متزلزل می شوند. اجازه
بده تا با جمله ای دیگر از برتراند راسل پاسخ بدهم او می گوید: اگر عقیده ای مقبول نه فقط حقیقی بلکه کل حقیقت باشد در صورتی که واقع ا در معرض پرسش جدی و دقیق قرار نگیرد؛ نزد آنهایی که آن را قبول دارند با تعصب پذیرفته خواهد شد و اینان کمترین درک و فهمی از مبانی عقلی آن نخواهند داشت و حتی معنای آن حقیقت در خطر ازبین رفتن یا تضعیف شدن قرار خواهد گرفت. به خصوص که بیشتر این روشها متعلق به جای دیگربا آب و هوای دیگر هستند؛ همانند میوه ای که در جای دیگربه بارنشسته اند وبه قول هایدگر با آمدنشان به اینجا،سرگردان وبی خانمان شده اند. بنابراین معلمان باید با پرسش و مباحثه در مورد این نظریه های یادگیری ، روشها، اهداف و صحت و درستی این باورها را با تعمق بیشتر بررسی کنند، آنها باید علت کارهایی که می کنند آگاه باشند و درباره آنها بیندیشند تا بتوانند در تصمیم گیری ها شرکت داشته باشند اما دادن فرصت تصمیم گیری به معلمان به معنای واگذاری مطلق امور به آن ها نیست.
معلم انطباق جو: من فکر می کنم احتیاج به زمان بیشتر و دوره ها و کارگاه های بیشتری برای رفع این مشکل داریم.
معلم منتقد: بله اما باید ساختار این دوره ها هم تغییر کند به قول مولوی:
هردرون کو خیال اندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد
یعنی روح غلطی که بر این کلاس ها و دوره ها حاکم است باید تغییر کند . معمولاً در کلاسها شوق به یادگیری عمیق و مبتنی بر جوشش و خلاقیت درونی معلم بر انگیخته نمی شود، نیچه می گوید: باید در درون آشوبی بر پا شود تا فرد بتواند ستاره ای بیافریند.
معلم انطباق جو: مگر مشکل کلاسهای ضمن خدمت چیست؟
معلم منتقد: با آنکه امکان دارد راهکاری که کارشناسان طراحی می کنند و ارائه می دهند،کارآیی زیادی داشته باشد،اما گاه سبب می شود که معلمان در عمل و هنگام کار با دانش آموزان در موقعیتهای واقعی کلاس درس،دچار مشکل شوند . در این در این کلاسها مجهز شدن معلمان به فنون و مهارت های جدید مهمتر از این است که او خود چه روشی یا چه ابزاری را ترجیح می دهد و آیا برای آن انگیزه درونی و توانایی لازم را دارد یا نه.
نسان در مقابل تغییر مقاومت نمی کند بلکه مقاومت زمانی رخ می دهد که عدم استقلال در انتخاب وظیفه و نحوه
انجام آن یا به عبارتی فقدان حس کنترل وجود داشته باشد به نظر من این کلاسها بر مبنای شناختی نادرست استوار شده اند؛ آن هم اینکه هنوز بر اساس دید گاههای رفتار گرایی و تغییر رفتار معلمان بر پا می شوند و این دیدگاه برای مسأله پیچیده ای همچون فرایند یاددهی-یادگیری راه حلی فوری و کم اثر در دراز مدت است. در این کلاسها مشغله بیشتر مدرسان اشاعه و حراست از یک آموزه است تا کشف و تعمیق آن، در حالی که باید این کلاسها و گردهمایی ها فرصتی برای طرح سؤال و رفع ابهام و ورود عنصری جدید در روح روان و ایجاد یک رستاخیز که کل وجود معلم را در بر گیرد و نتیجه اش شکستن بت هایی باشد که رفتار معلمان را جهت دهی می کنند.
امیل شارتیه مربی بزرگ فرانسوی گفته است: هنر معلم نه در سیر کردن بلکه در گرسنه و لاغر کردن ذهن هاست.
معلم انطباق جو: اما ما بر اساس معلومات و ذهنیتی که امروز در دنیای تعلیم و تربیت حاکم است آموزش می بینیم و عمل می کنیم.
معلم منتقد: اینکه ما انسانها تحت سیطره یک پاردایم یعنی یک الگوی فکری مورد پذیرش و ابطال نشده هستیم درست است ولی باید مواظب باشیم که آنقدر آلودۀ موضوع نشویم که وقتی ابطال شد ببینیم قربانی شده ایم.
انتقاد من به پیرایه های بسیاری است که در قالب روش ها و ابزارها، آموزش و پرورش را آلوده به توجه افراطی به این ظواهر کرده است و به قول یاسپرس؛ در آموزش و پرورش نوین وسیله ها جای اهداف را گرفته اند و این بوروکراتیک شدن آموزش و پرورش توانایی و احساس کنترل کار معلمان را تهدید می کند.
معلم انطباق جو: احساس می کنم تاکنون اینقدر دربارۀ کارم با تعمق با همکارانم گفت و گو نکرده ام و دلیل مقاومت و انتقادهای آنان را این طور همدلانه گوش نکرده بودم اما هنوز دلیل این نگرانی زیاد شما را نمی دانم.
معلم منتقد که متوجه حضور و دقت همۀ معلمان مدرسه شد گفت: نگرانی من از تجزیه شدن نگاه وحدت گرایانه و کلی به آموزش و پرورش است که نظام قبلی با همه معایبش آن را حفظ کرده بود، نگرانی من این است هنوز باورها و سازه های ذهنی بسیاری از معلمان که رفتار آنها را جهت می دهد دچار تزلزل نشده است و مخالفت آنها با این روشها که ساخته و پرداخته خودشان نیست به محکوم کردن آنچه در ژرفا
ی این رویکرد هاست بینجامد و به دلیل شناخت سطحی از اصول کلی نظریه های جدید، به رد و انکار اندیشه هایی بپردازند که به درستی نمی شناسند.
کاملی گر خاک گیرد زر شود
ناقص ار زر برد خاکستر شود
معلم انطباق جو: احساس می کنم با شما موافق هستم و هنوز کارهای زیادی باید صورت بگیرد تا ما معلمان بتوانیم دید گاههای یکدیگر را بهتر بشناسیم.
معلم منتقد: بله من هم احساس خوبی دارم. ناتوانی بیرون آمدن از خود و درک دیدگاه های دیگران، علت بسیاری از رفتار های مشکل ساز کوچک و بزرگ است، تغییر یک نظام آموزشی مستلزم تغییر در هویت کارکنان و دانش آموزان آن نظام است و این با تغییر روش ها و مهارت ها ایجاد نمی شود بلکه این تغییر هویت و باورها است که منجر به تغییر روش ها و ابزار و مهارت ها و حتی نهادینه شدن آنها می شود؛ در واقع هیچ تغییر رفتاری تا از درون ریشه نگیرد در بیرون ظاهر نمی شود. اگر به جای آموزش این ریزه کاریهای مکانیکی و یکنواخت و برنامه های قالبی؛ معلمان و مربیان و حتی والدین، ازاصول کلی نظریه های رشد و یادگیری آگاهی پیدا کنند موجبات انگیزش و گسترش بینش و تمایلات درونی و فطری آنها فراهم می شود و آنها روش های تربیتی را از آن خود و متناسب با توانایی ها و شرایط خاص خود به کار
می گیرند و مهمترین اصل یعنی احساس کنترل کار خویش موجب عزت نفس آنها می شود.
در این هنگام صدای زنگ مدرسه و همهمه دانش آموزان و صحبت های مدیر و دیگر معلمان که این گفت و گو را تبلور اندیشه های خود و روزنه ای برای دستیابی به درون پنهان خود می دیدند خبر از پایان دلنشین این هم اندیشگی و آغاز یک واقعیت تمام ناشدنی و گشودن افق های جدید فکری و راههای متفاوت عملی می داد در حالی که نوشیدن چای با چاشنی شک به اصالت اندیشه ها بسیارشیرین و دل انگیزتر می نمود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
و د ر نقاب دانش آموز ، آزاردهنده است. دقت کنید
دکتر ننوشتم چون در حد دانش و سواد یک تحصیل کرده
نیست.
حقیقتا برای فقر گفتگو در کشورم متأسفم.فاجعه
بزرگی است که به دلیل وجود چنین محرومیتی ،
همکاری آن چنان احساس نیاز کرده است که
گفت و گوی فرضی و تخیلی میان دو معلم را
در ذهن خود ترسیم نموده است.
بحران های امروز نتیجه غفلت های دیروز است.
البته به گفتگوی فرضی این ایراد وارد است که با استفاده ازسوگیری حتی بیشتر از ابزار مصاحبه ، توان و اختیار هدایت بحث را دارد.
در گفتگوی فرضی شما قادرید دیدگاهها و باورهای خود را بدون هر نوع ممانعت و یا مخالفت با میل خود پیش برید و این سوگیری بدون اختیار دخالت طرف مقابل ، به نتایج مورد انتظار می رسد نه واقعیت های جامعه.
البته به توافق رسیدن هر دو معلم منتقد و انطباق جو در آخر گفتگو تأییدی بر این نظر است.
در دنیای واقعی، به همین سادگی و راحتی نمی توان
مسیر درست تر را تأیید و در پیش گرفت.
اما تلاش شمای همکار در وانفسای مشورت و گفتگو
خصوصا در بین معلمان ، ارزشمند است و شاید نفس این گفتگو از خلاء های بسیاری در جامعه ما خبر می دهد. یک زنگ خطر باارزش. تشکر و خسته نباشید.
آقای وزیر ج.ا.! دکتر رو که برای اصلاحات بنیادینم آموزش و پرورش "راه حل تخصصی" داد فرستادید مدرسه راهنمایی الفبای زبان درس بده تا "تنبیه" و تحقیرش کنید؟!! اصلاحات خطرناکه و به ضررتونه؟! حالا چرا امسال برای 25 مین سال خدمتش اضافه کار بهش ندادید؟! جای دیگه ای هم که نمی ذارید درس بده، مجوز تاسیس موسسه هم که بهش ندادید! چطور "زندگی" کنه؟! نگهبان و شکنجه گر هم که رو سرش گذاشتید! شما "انسان" هستید واقعا؟! نمیخواد "مومن" و یا مسلمان باشید. حداقل تمرین کنید انسان باشید. ما شما را در تاریخ ثبت می کنیم.
اجداد این موجودات هم اجداد من را هم با همین روشها تحت فشار و آزار و اذیت قرار میداند و از مردم و جامعه دور نگه می داشتند. چاره ای نیست فعلا.
جملۀ باارزشی است. مثلا خود طرح ضمن خدمت ، سالیان درازی با معلمان بوده است با نازل ترین بهره یادگیری و یا دانش افزایی. چون هدف بیشتر ترویج ایدئولوژیک بوده است نه به روز کردن دانش معلمان. امروز ما قربانی این ابطال هستیم.خوشبختانه باری به هرجهت یا کسب امتیاز ،باعث نگردیده است همه آلوده مسیر این ابطال امروزی گردند اما برباد دادن عمر و سرمایه های باارزش دیروز ، خسرانی جبران ناپذیر است. متأسفانه منبع عبرت نبوده و باز عده ای لجوجانه در سایت مربوطه با وسواس در تعقیب اند. هدایت درست صورت نمی گیرد، شاید می بایست بر همکاران خرده نگیریم. جزئی از بدیهیات باطل گردیده است.
با قسمت دوم نظریه موافقم ، اما قسمت اول همیشه صحیح نیست و صدق نمی کند. تغییرات همیشه به سادگی پذیرفته نمی شود.
به طور نمونه مقاومت مردمی که از دوک دستی استفاده می کردند در قبال ماشین ریسندگی.
و یا تغییر نسبت به ارائه شیر در ظرف های آلومینیومی دَم در با کارخانه پاستوریزه شدن شیر.
صنعت قدیم در مقابل صنعت جدید مقاومت می کند تا نهایتا مجبور به مستحیل شدن می گردد.
تغییر وقتی به سادگی پذیرفته می شود که همانندگردی در آن وجود داشته باشد مانند مدگرایی و چشم هم چشمی.
پس مقاومت وقتی در قبال تغییر نیست که فرد میل و گرایش بدان سو را داوطلبانه دارد ، اما هرگاه بر خلاف مصالح فرد باشد و یا چنین احساس شود مقاومت صورت می گیرد. مثل تمام وقت کردن معلمان. به دلیل عدم اعتماد نسبت به نظام آموزشی، مقاومت در برابر تغییر وجود دارد.ممنونم.
لزوما سرحالی یک معلم ، از او فردی انطباق جو نمی سازد. برعکس، دردمندی و اندیشمندی معلمِ منتقد می تواند انرژی خاص و متمایزی به او بدهد که دیگران در شگفت باشند. این سرزندگی می تواند حاصل آغاز یک روز خوب با خبرهای خوشایند اداری و یا خانوادگی باشد. اتفاقا افراد انطباق جو ، کسل اند، افسرده اند،سست و نومیدند و.....
شاید این هم پیشداوری باشد ولی انجام روزمرگی امور بدون داشتن اهداف آرمانی و ایده آل افراد را به چنین واکنشهایی محکوم می سازد.
شما حتی شرایط آغاز گفتگو را هم غیرواقعی ترسیم نموده اید، هیچ معلمی اجازه ندارد کلاس را به هر بهانه ای رها سازد، کاش فرهنگ سازی می کردید و در خارج از مدرسه ، آنها را برای صرف چیزی به رستوران و یا.... می بردید تا گفتگو منع قانونی نداشته باشد.
نکته ای بسیار حساس و با ارزش است. معلمان چون در جریان نظام آموزشی، تصور و یا باور کردند که آموزش و پرورش با روش های جدید تدریس و یا آموزش های ضمن خدمت ، دانش و اطلاعات روز را به آنان منتقل می سازد ، از خدا خواسته و با تنبلی ، فقط به امر تدریس پرداختند و از مطالعه و اکتشاف روش و یا روش های دیگر و بهتر بازماندند.
البته استثنا همیشه هست ، اما غالب رفتار چنین بود. در واقع آموزش و پرورش فقط دانش آموزان را مطیع نظام سیاسی نساخت ، بلکه معلمان را هم همانطور ساخت که می خواست و یا می خواهد.
جناب آقای بهرامیان ،
به عنوان یک دبیر بازنشسته برای تلاش ارزشمندتان شما را تحسین می کنم. ببخشید زیاد و بدون رعایت تقدم و تأخر ، به بررسی متن پرداختم. شاید چون از فرضی بودن گفتگو آزرده خاطر شدم ، خواستم گفتگوی نسبتا واقعی را ترسیم سازم. این گناه شما نیست که این گفتگو فرضی است، این خطای نظام آموزشی است که مرا چنان بار آورده است که توان و یا طاقت گفتگوی حقیقی با شمای خردمند را ندارم.
قلم شیوایی دارید به انتظار نوشته های بعدی شما.
پایدار و سربلند باشید.
از نوشته ی تامل برانگیزتان لذت بردم و مرا به فکر واداشت.
جناب آقای بهرامیان ،
با توجه به علاقه و سوزتان ، انتظار گفتگو داشتم.
خدا را شاکرم که این گفتگوی فرضی زمینه این همه گفتگوی واقعی را فراهم نموده است. لازم می دانم از همه عزیزان معذرت خواهی کنم چون به علت مشغله کاری و نوشتن مطالب دیگر از این دست نتوانستم در گفتگوهای شما بزرگواران شرکت کنم و از نظرات و اندیشه ها و نقدهای راهگشا برای بهتر بودن مطالب دیگر استفاده کنم. همان طور که در دیالوگ اصل اساسی شنیدن است و هدف اصلی روشن نمودن دیدگاه و اندیشه های خود پس آنچه اکنون می نویسم نه برای پاسخگویی بلکه برای روشنتر نمودن دغدغه ای است که تمام وجودم را لبریز نموده است.