گاهی اسامی شخص یا جایی به طور ناگهانی رسانه ای می شوند. شبیه اسم شهرستان «سراوان» که در این چند روز سرآمد اخبار علمی و فرهنگی کشور شد.
راستی سراوان کجاست؟
همین قدر می دانیم که خیلی دور است. جایی که نقطه صفر مرزی است.جایی که بی آبی بر سر مردمی آبرومند بیداد می کند. جایی که در روستاهایش ، فقر حکومت می کند. جایی که مردم باورشان شده باید در محرومیت بمانند. جایی که انتظار خبرتازه ای نباید داشته باشند. جایی که همگی اهل تسنن هستند. جایی که قتلگاه چهارده مرزبان ایرانی است که چند سال قبل توسط تروریست ها کشته شدند. جایی که ... و اما تا آنجا که به موضوع این نوشتار مربوط می شود، جایی است که یک مدرسه شبانه روزی به نام شهید مطهری دارد که امسال در کنکور سراسری خوش درخشید.
مدرسه ای که 30 دانش آموز آن رتبههای زیر هزار ، چهار نفر رتبه زیر صد، سه نفررتبه دو رقمی و یک نفر رتبه تک رقمی را کسب کردند. جایی که نفر دوم کنکور کشور از آنجاست و او عبدالله است. نمونه ی یک پسر روستایی اهل حجب و حیایی که حتی راحت نمی تواند حرف بزند. پسری از روستایی بسیار دور از شهر سروان و نزدیک مرز . پسری که پیشتر به دلیل نداشتن لوازمالتحریر یک سال مدرسه نرفته است و در طول دوران دانش آموزی ،هم کار کرده و هم درس خوانده است. زنگ هشداری هم برای مشاوران و مربیان و اولیایی شد که به دانش آموزان، رشته های معلمی را اولویت های آخر انتخاب رشته توصیه می کنند.
پسری که مجبور بوده بیش از صد کیلومتر از خانه تا مدرسه شبانه روزی را گز کند و بعد برای کم کردن هزینه رفت و آمد، بیشتر در کنج خوابگاه و دور خانواده بماند و برای آینده اش نقشه بریزد. موفقیتی که عبداله کسب کرد ، یک دهن کجی به آقازاده هایی بود که به خاطر ژن خوبشان از آدم و عالم طلبکارند.
بعد از کار او، دیگر هرچه بچه سفیر سابق و جدید ایران در هیچ کشوری جرئت نخواهد کرد در فضای مجازی خودش را بزرگ جلوه دهد و دیگران هم لازم نیست بزرگترش کنند. دیگر منظور شعر سعدی را هر دانش آموزی واقعا درک خواهد کرد که چرا نشان آدمیت نمی تواند همین لباس زیبا و بیان شیوا و سرمایه بالا باشد.
اما نفر دوم کنکور شدن عبداله، تمام داستان نیست. او ناخواسته فقط به آقا زاده ها دهن کجی نکرده است که خواب و خیال تمام بچه هایی که برای رشته های پزشکی و مهندسی و حقوق سر و دست می شکند را هم آشفته کرده است.
درست در همین روزهایی که برخی از دانشگاه های مطرح کشور برای او و امثال او فرش قرمز پهن کرده اند و در اوج حیرت و تعجب بسیاری، رشته عربی تربیت معلم را برگزیده است. اگر چه این انتخاب به خودش مربوط است اما از همین الان تحلیل و تفسیر های زیادی روی آن شده است. مثلا گفتند برای فرار از آینده نامعلوم شغلی دیگر رشته ها، به معلمی با اندک حقوق اجتماعی و مالی پناه آورده است.
یا گفتند لعنت به نظام آموزشی که نمی تواند دانش آموزش را چنان تربیت کند که به حداقل ها راضی نشود. یا گفتند بنا بر تقسیم بندی های بیهوده نژادی و زبانی و مذهبی است که چنین دانش آموزی نمی تواند شانس خودش را در مراکز دور از آبادی اش تمرین کند. یا گفتند الهی خانه فقر خراب شود که بچه های محروم هر چه می کشند از دست اوست و ...
اما در اوج این همه نقد و نظرها، او خیلی زود توضیح داد که منطقه محل زندگی اش از نظر امکانات آموزشی و تعداد افراد باسواد وضعیت خوبی ندارد و او از مدتها قبل تصمیم گرفته که با انتخاب رشته معلمی به همشهریان و اهالی روستایی که در آن به دنیا آمده، کمک کند.اکنون برای همین است که وفاداری او به منطقه و مردمش، رشک برانگیز شده است. در واقع او با این کارش، به اندازه سال ها کار مسئولین مدعی اجرای سیاست های محرومیت زدایی، تلاش کرده است.
کار عبدالله ، دستاورد دیگری هم داشت و آن گلی بود که بر سر معلمان زد و در باغ نظام آموزشی کاشت.
او خواسته و ناخواسته در احیای جایگاه معلمی گام برداشت. به جماعت دلشده و نگران معلمان،امیدی دوباره داد. هم موجبات افزایش رضایت شغلی معلمان را فراهم کرد و ارج و ارزش شغل معلمی را بهتر و بیشتر به تماشا گذاشت.
زنگ هشداری هم برای مشاوران و مربیان و اولیایی شد که به دانش آموزان، رشته های معلمی را اولویت های آخر انتخاب رشته توصیه می کنند. به همین ترتیب، زنگ خطری هم در گوش نظام آموزشی به صدا در آورد. این که بچه ها را بیشتر درک کنید و دست کم نگیرید. این که در این بیداد بی عدالتی اجتماعی، لااقل اجرای عدالت آموزشی در مناطق دور افتاده، فراموشتان نشود. این که جمعیت زیاد معلمان را زیادی تصورنکنید. این که تقاضای تساوی در پرداخت دستمزد معلمان با سایر کارمندان، نه حرف و شعار که پشتوانه دارد و نمونه آن همین انتخاب عبداله است که می توانست در هر رشته و دانشگاه دیگری باشد، این که معلمان نیز واقعا همان امکان و استعداد پزشکان و مهندسان را داشته اند اما نخواسته اند یا برخی عوامل پیدا و پنهان نگذاشته اند و ...
نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
آن وقت معلمان نالایق و یا کم سواد نداشتیم.
آموزش هر دائم بارور بود.
افزایندۀ علوم مختلف ، معلمان بودند.
معلمان بر دولتمردان خط مشی تعیین می کردند نه از آنان ضرب شست می دیدند.
معلمان الگوی افضل دانش آموزان برای انتخاب شغل بودند و......
یک فرضیه را هم می توان در قبال این معلم آینده در نظر داشت :
فقر جغرافیایی و خانوادگی و با مشقت درس خواندن ، تنها الگوی مناسب و برتر را برای او که می تواند محترم باشد و حقوق دریافت کند شغل معلمی بوده است.
هر چند برخی احساس افتخار و سربلندی می کنند اما
در منطقه ای فقیر، معلمی هنوز شغل شریفی است !
مگر بیسوادی سفید را نخواندید ؟قدری از برج رفیع توهم
دانایی و خردمندی بیرون آیید و از زمین نابخردی ، سهم خویش
به کف آرید. عزت زیاد اخوی
اوضاع اقتصادی هم اسف بار با قاطعیت می گویم درآستانه ی گدایی
این آقا هم در آینده پشیمان خواهد شد اگر معلم بماند ولی اگر به کادر اداری با زدوبند سیاسی ملحق شود وبه مقامات بالا برسد کمتر پشیمان خواهد شد
عکس زیبایی گرفته اید
نام این منطقه ی زیبا چیست
استخدامهای کیلویی به عنوان نیروی خدماتی و بعد از یکسال از سر کلاس سر در می آورد.
به نظر من این آقا بسیار باهوش هست و تصمیم درستی گرفته . بهترین رشته علوم انسانی حقوق و البته در کنار آن میتواند روانشناسی و جامعه شناسی باشد. تکلیف روانشناسی و جامعه شناسی که روشن است و نیاز به توضیح نیست. فرض کنیم این آقا حقوق یکی از دانشگاههای تهران را میخواند بعد از چهار سال درس خواندن و فارغ التحصیل شدن باید میرفتسربازی یا ارشد حتی بعد از ارشد هم سربازی باید میرفت تازه میپیوست به خیل عظیمی از فارغ التحصیلان رشته حقوق. احتمالا این آقا اهل تسنن هستند که خوب قاضی که نمیتونست بشه و آزمون سردفتری هم که خودتان میدانید چجوریه! وکالت هم آزمون خودش را داره و بهتر زیاد سیاسی صحبت نکنیم !!
اهل فلان اهل فلان همه دون شان مایت
تقوی و پرهیزگاری رمز موفقیت در آخرت است نه مذهب و...
عذرخواهی نشانه بزرگواری است. همگی ایرانی هستیم.
بهترین حقوق ها وامکانات ازآن آن هاست
مملکت هم تحت حکومت آن ها
خیلی کلی رای صادر کردید.